تنابنده:
باورپذیر بودن ماجراها و آدمها از هر چیزی مهمتر بود
خبرگزاری مهر , 18 فروردين 1392 ساعت 14:35
بازیگر و سرپرست نویسندگان «پایتخت ۲» دلیل موفقیت سری اول و دوم این مجموعه تلویزیونی را نزدیک شدن ذهنیت او و سیروس مقدم میداند و میگوید که دیگر او و مقدم با هم عیاق شدهاند.
سرانجام پس از پستی و بلندیهای فراوان سری دوم سریال موفق «پایتخت ۲» ساخته و روانه آنتن شد. تجربهای که از آن میتوان به عنوان گامی در عرصه سریسازی سریال در تلویزیون ایران نام برد. سریالی که حضور کارگردانی چون سیروس مقدم بخش عمدهای از موفقیت آن را تضمین و حضور بازیگر و نویسندهای چون محسن تنابنده در کنار او، نتیجه کار را از پیش قابل پیشبینی میکرد.
با محسن تنابنده خالق و بازیگر شخصیت «نقی» که امسال شاهد کل کلهای فراوانش با ارسطو بودیم، گپی زدهایم که بخش اول آن را از نظر میگذرانید.
*شما علاوه بر ایفای یکی از نقشهای اصلی، سرپرست نویسندگان هم بودید و انتخاب بازیگران را نیز بر عهده داشتید. بد نیست نظرتان را درباره سریسازی بدانم؛ موضوعی که در ایران سابقه چندانی ندارد و نمونههای موفق اندکی در این زمینه وجود داشتهاند. چطور گروه "پایتخت" به ساخت سری دوم آن ترغیب شد؟
- طبیعی است که استقبال از «پایتخت ۱» به ما انگیزه داد. حتی در نظرسنجی اخیر نیز با گذشت دو سال از ساخت این سریال مردم ۸۰ درصد به آن رأی دادند. استقبالها و زمینه مناسب قصه به ما این اجازه را داد که به «پایتخت ۲» فکر کنیم، با وجود اینکه همه مخالف بودند. میگفتند این کار پیش از این تجربه شده و نگرفته و... اما من فکر میکردم قصه میتواند همه چیز را مشخص کند و بر این تصور بودم که میشود این کار را کرد. "من" که میگویم منظورم تمام گروه «پایتخت» است.
*پس به این ترتیب جرقه ساخت سری دوم زده شد.
- بله. برای همین من تحقیقات وسیعی را آغاز کردم و سفرهای فراوانی به کربلا و نجف رفتم. درباره تاجیکستان فکر کردم و... همگی قصه را از زوایای مختلف دیدیم تا به نظرمان آمد این قصه مناسب است. درباره شکل و شمایل آن خیلی فکر کردیم. همانطور که دیدید در سری اول یک قصه دنبال میشود که چالشهایی در آن به وجود میآید اما در «پایتخت ۲» به دلیل وجود «پایتخت ۱» و اینکه جذابیت در کار از همه چیز برایم مهمتر است تلاش کردم قصههای متفاوتی داشته باشیم؛ آن هم در قالب نخ تسبیحی که دانههای زیادی دارد. البته این مساله کار من را سخت کرد چون باید به همراه کوروش نریمانی و حسن وارسته ۱۳، ۱۴ قصه تعریف میکردیم.
*رنگآمیزی گروه بازیگران سریال با حضور چهرههای مهمان هم برای کمک کردن به این روند انجام شده بود؟
- برای ما باورپذیر بودن ماجراها و آدمها از هر چیزی مهمتر بود و اعتقاد راسخ دارم که دیگر از این حرفها که فلان بازیگر میترکاند و... گذشته است. حالا قصه حرف اول را میزند و برای گفتن قصه خوب باید ابزار درست و حسابی داشته باشیم تا ماجرا را باورپذیر از آب دربیاوریم.
به همین دلیل ما به دنبال این نبودیم که بازیگران نامآشنا بیاوریم بلکه میخواستیم بازیگرانی بیاوریم که ابزار درست روایت آن قصه باشند. برای نیل به این مقصود چیزی حدود ۱۰۰ بازیگر در گرگان، ۱۵۰ بازیگر در ساری، قائم شهر و نقاط دیگر دیدیم. از جنوبیها افراد متفاوتی را دیدیم تا توانستیم به این ترکیب برسیم.
*با این حساب سریال مدت زمان قابل توجهی پیشتولید داشته که البته در فرصتها و زمانهای منفصل از هم بوده است.
- سال گذشته من سر فیلمبرداری «محمد رسول الله» بودم و حضورم در«پایتخت» شدنی نبود. آن زمان من پنج قصه برای این سریال نوشته بودم که بخشی از آن قصهها به دلیل تعهد من به سیروس مقدم، الهام غفوری و شبکه یک تغییراتی کرد و به «چک برگشتی» تبدیل شد که سروش صحت عزیز و ایمان صفایی زحمت نگارش آن را کشیدند و طرح از من بود.
بخشی از پیشتولید ما هنگام تولید بود. به این دلیل که سعی میکردم فکرهای تازهتری را همزمان وارد قصه کنم. بنابراین عناصر مختلفی میخواستم. تعداد بازیگران بیشتر میشد، فضاها تغییر پیدا میکرد مثل فرو رفتن ماشین زیر آب و... بخشی از پیش تولیدمان نیز ضمن تولید اتفاق میافتاد.
*تصور میکنید این فاصله به قوام کار کمک کرد یا به آن ضربه زد؟
- طبیعتا این فاصله ناخواسته بود اما به پختگی بیشتر کمک کرد. ضمن اینکه این قصهها برای آن روزگار طراحی شده بود. یعنی چیزی حدود یک سال پیش که حتی برخی قصهها مناسبتی داشت و ویژه همان زمان بود. اما به من خیلی کمک کرد. چون مدام روی کار فکر کردم و فکر کردم و از آن پنج قصه تنها خروس را نگه داشتم که صد در صد بازنویسی شد.
*سبک نگارش شما نزدیکی زیادی با فضای کارهای سیروس مقدم دارد. همان نگاه رئالیست اجتماعی خاص آثار مقدم در قصههایی که برای او نوشتهاید وجود دارد. به ویژه در نظر گرفتن مسائل روز و اتفاقات تاریخ مصرف دار که همزمان با تصویربرداری و پخش آثار مقدم وارد آثارش میشوند. این امر نتیجه چند همکاری مشترک است یا این شباهتها از ابتدا وجود داشت؟
- ما به تدریج به یکدیگر نزدیک شدیم. من «sms از دیار باقی» را برای مقدم نوشتم که به دلیل حضور برخی از آدمها چندان موفق نشد اما مدل دیگری از قصه بود. نه من و نه مقدم از ماحصل آن راضی نبودیم اما باعث شد کم کم به یکدیگر نزدیک شویم. در کارهای بعدیمان «چاردیواری» و... عیاقتر شدیم و فهم بیشتری از هم به دست آوردیم. در نهایت اینها به «پایتخت ۱»، «چک برگشتی» و «پایتخت ۲»تبدیل شد. در نتیجه با یکدیگر به تفاهمی رسیدهایم که چشم بسته میفهمیم چه لازم داریم.
*اشاره کردید که سفرهایی به کربلا و نجف داشتهاید. ایدههایی که از این سفرها گرفتهاید قرار است در سری سوم عملی شوند؟ اصلا ساخت سری سوم قطعی است؟
-نه هنوز قطعی نشده است. قصه تعیینکننده است. باید مدتی بگذرد. گروه بسیار بسیار خسته است. باید دید شور و اشتیاقی برمیگردد و بعد از گذشت ماهها چه اتفاقاتی میافتد. باید اندکی از این شور و هیاهو دور شویم، کار را از بالاتر نگاه کنیم و ضعفها و قوتهایمان را ببینیم و بعد فکر کنیم آیا اصلا به صلاح هست یا خیر.
*انگیزه شخصی خودتان چه؟ همانطور که در این کار شمال تا جنوب کشور را زیر پا گذاشتید و سختی فراوانی متحمل شدید، قطعا با فراتر گذاشتن پا و ادامه کار در خارج از کشور، سختیهای کار هم دو برابر میشود. گرچه تصور میکنم استقبال مخاطبان خود به خود ایجاد انگیزه میکند.
- نظر شخصی من این است که «پایتخت ۲» از هر حیث قویتر از «پایتخت ۱» است. مهم ترین علت این است که در سری اول فضا و عناصر نویی را داشتیم اما در سری دوم این امتیاز وجود نداشت و همه چیز باید قویتر و پختهتر میبود. به لحاظ قصه، ساخت و ساختمان، بازیگری، اتمسفر، موسیقی، جنس لوکیشن، کارگردانی و هر لحاظ ما در «پایتخت ۲» موفقتر بودیم.
*درباره بازی موضوعی که جای سوال دارد این است که دوباره در کالبد یک نقش رفتن آن هم پس از دو سال، چگونه و با چه ابزاری اینقدر ملموس و باورپذیر از آب درمیآید؟
- اینکه قبلا تجربه شده، جزو خوبیهایش است و کار را آسان میکند اما اینکه جذابیت آن بیشتر شود تا مخاطبان آن را بپسندند بحث عمدهای است. عمده کمدیهایی که تا به حال داشتهایم فانتزی بودهاند. کار کردن در این فضا و ایجاد شیرینی کردن خیلی سادهتر است. به این دلیل که میتوانی هر مرزی را بشکنی و به هر سویی بروی حتی اگر غیرمعقول و غیرواقعی باشد. بنابراین دستت باز است. اما تعریف این شکل از قصهها در شرایط واقعگرایانه دشوارتر است چون نمیتوان به هرجایی سرک کشید. با این حال من سعی کردهام در برخی لحظات به مرزهای فانتزی بروم و کشف کنم در عالم واقع چطور میشود به آنها رسید. یکی از این راهها خوابیدن و کابوس دیدن است که میتوان در آن فانتزی ایجاد کرد. بنابراین یک سری کابوسها برای ارسطو گذاشتم.
*به این ترتیب شما از پیش تجربه شدن این فضا و نقشها را یک حسن میدانید.
- برای ما حسن بود اما از یک جایی هم سختیهای خودش را داشت. چون مخاطب در آن روزگار برای بار اول نقی و ارسطو را دیده است. اینکه دوباره بتوانی آن آدمها را ارائه کنی و آنها همچنان جذاب باشند، سخت است. بنابراین مقداری موشکافانه و ظریفتر جلو رفتیم تا به نقش وسعت ببخشیم. برای مثال در این سری میبینید که نقی و ارسطو کل کل زیادی با هم دارند که آنها را جلو میبرد و به شرایطشان کمک میکرد.
یکی دیگر از راههای جذاب کردن شخصیتها پرداختن به خلق و خو و اخلاقیات بسیار ایرانی است. آنهایی که برای تماشاگر بسیار ملموس و باورپذیر است. مثل اینکه یک شب نقی پولی به ارسطو میدهد و وقتی از او سوال میکند این مبلغ برای چیست؟ پاسخ میدهد مگر نگفته بودی ۵۰ تومان نیاز داری؟ اینجا است که ارسطو گلایه میکند چرا نقی پول را جلوی زن و بچهاش به او داده است. این خلق و خوها واقعا ایرانی است و پرداختن به این نکات کمک میکند انسانها جذابتر، ملموستر و دوست داشتنیتر شوند.
کد خبر: 56186
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcfvydt.w6dvcagiiw.html