به بهانه زادرو زاین هنرمند پیشکسوت؛
صفوت، حکیم بزرگ موسیقی ایران بود
8 آذر 1393 ساعت 15:37
داریوش صفوت در هفتم آذرماه ۱۳۰۷ در شیراز متولد شد. خاندان صفوت به گواه تاریخ در تمامی نسلها، افرادی تحصیل کرده و تاثیرگذار در فرهنگ و تاریخ ایران زمین بودهاند و آنچه در این خاندان به صورت یک نشان ویژه به دور از قدرتها، عزلتها، جنگها، قیامها و … همیشه به چشم خورده است؛ هنر و به ویژه هنر موسیقی بوده است. میرزا آقاخان (پدر بزرگ داریوش صفوت) با دسترسی به استادانی همچون آقای محمد صادق خان سرور الملک و سماع حضور به موسیقی را از سرچشمه نوشید و بعد از او فرزندش علی اصغر خان با تلمذ نزد درویشخان، میرزا عبدالله و دوستی و معاشرت با موسیقیدانان بزرگ آن دوره ایران؛ مثل مهدی صلحی (منتظم الحکما) حبیب سعاعی، حسینخان هنگ آفرین و نوازندگانی مثل عبدالحسین خان شهنازی (برادر حاج علی اکبر خان شهنازی) و رضا محجوبی (برادر مرتضی محجوبی) نوای اصیل به معنای واقعی کلمه را در خانواده به عضوی همیشگی و پایدار تبدیل کرد. این سرچشمه و تاثیر انکارناپذیر موسیقی واقعی بر فکر و روح، ما را به مقصدی میرساند که شوربختانه اکنون چهل روز از درگذشتش میگذرد. خاطرات دکتر داریوش صفوت از نوازندگیهای رضا محجوبی در منزل پدرش (علی اصغر خان صفوت) بیانگر همین واقعیت است که او در خانهای متولد شد و رشد کرد که نغمههایی از بهترین نوع موسیقی اصیل آن زمان همیشه در پرواز بود. داریوش با نوای سه تار پدرش به خواب میرفت و باحرکت آرشه ویلون او برمیخاست.
دوران نوجوانی و جوانی:
دکتر صفوت تعلیم سه تار را نزد پدر (علی اضغر صفوت) آغاز کرد و به دلیل حشر و نشر پدرش با اهالی هنر، از جمله حبیب سعاعی در ۱۶ سالگی (سال ۱۳۲۳) نزد وی رفت و سنتور را نزدش آموخت. از سال ۱۳۲۶ تا سال ۱۳۳۶ به تکمیل نوازندگی سه تار و سنتور نزد ابولحسن صبا اقدام نمود به نحوی که بعدها صبا در جایی از وی به عنوان یکی از بهترین شاگردان خود یاد کرد؛ که درکی دقیق و ظریف از موسیقی ایرانی دارد.
تحصیل و تدریس:
داریوش صفوت تحصیلات متوسطه خود را در دارالفنون با دوست صحیحاش «فریدون مشیری» و در دبیرستان تازه تاسیس داراریی با دوست تمرینهای موسیقیاش «حسین دهلوی» به پایان رسانید و همین امر باعث شد که اغلب با خنده بگوید: در سن ۱۸ سالگی، شدیم کارمند وزارت دراریی و پشت میز نشستیم. در سال ۱۳۲۳ او به اخذ درجه لیسانس حقوق از دانشکده حقوق دانشگاه تهران نائل آمده در اواخر سال ۱۳۳۹ برای تدریس در مرکز مطالعات موسیقی شرقی در انستیتو موسیقیشناسی سوربن به فرانسه رفت. در سال ۱۳۴۴ از دانشکده حقوق دانشگاه پاریس، دکترا در حقوق بین الملل گرفت و در همین سال به ایران بازگشت و از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۸ به تحقیق در ردیف موسیقی سنتی ایران و تکمیل سه تار در محضر حاج آقا محمد ایرانی مجرد اشتغال ورزید. دکتر صفوت از سال ۱۳۳۸ به تدریس در زمینههای نوازندگی سنتور و سه تار، ردیف موسیقی ایرانی، آکوستیک موسیقی، تاریخ موسیقی ایرانی، شناخت موسیقی، آشنایی با موسیقی شرقی، فلسفه موسیقی ایرانی، تجزیه و تحلیل موسیقی ایرانی، موسیقی و اسلام، بررسی رسالت کهن موسیقی ایران و …. پرداخت.
فعالیتها:
داریوش صفوت در سال ۱۳۴۷ مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران وابسته به سازمان رادیو و تلوزیون وقت را بنیان نهاد و تا سال ۱۳۵۹ مدیریت آن را بر عهده داشت. این مرکز در گسترش موسیقی اصیل ایران و پرورش موسیقی دانان جوان سهم به سزایی داشته است. از جمله ویژگیهای این مرکز، این بود که شاگردان حقوق میگرفتند تا از بزرگان موسیقی ردیف و نوازندگی بیاموزند. شاگردانی که بعدها هر کدامشان برای خود در جامعه موسیقی افرادی صاحبنام شدند. نامهایی چون: محمد رضا لطفی، پرویز مشکاتیان، حسین علیزاده، داریوش طلایی، داودگنجهای، جلال ذوالفنون، مجید کیانی، محمد رضا شجریان، علی اکبر شکارچی، محمد علی کیانینژاد، داریوش پیر نیاکان، مرحوم نورالدین رضوی سروستانی و …. از جمله افرادی بودند که زیر نظر دکتر صفوت و بزرگانی چون سعید هرمزی، فروتن، دوامی، شهنازی، بهاری و …. هم درس موسیقی آموختند و هم درس زندگی هنری. او هم چنین کنسرتهای متعددی را در نقاط مختلف جهان اجرا کرده است. دکتر داریوش صفوت با بیش از پنجاه سال تجربه فعالیتهای اداری و اجتماعی معتقد بود که احکام، تقدیرنامهها، نشانها و …. بیانگر واقعی فعالیتهای یک انسان در جامعه امروز نیست. برای اثبات این مدعا با لبخندی که در پشت آن یک طنز اجتماعی نهفته، در جایی گفته بود: در دهه شصت یک حکم از طرف دانشگاه، با عنوان نماینده تام الاختیار دانشگاه تهران در شورای ارزشیابی فیلم وزارت ارشاد ملی به من دادند. که هیچ وقت استفاده نشد و فسخ هم نشد! در قبالش کارهایی انجام شد مثل نظارت چندین ساله روی مرکز حفظ و اشاعه از سال ۶۹ به بعد که هیچ وقت حکمی بابت آن نگرفتم!
اندیشه فلسفی او در ارتباط با موسیقی:
تفکر و اندیشه غنی و ژرف استاد را میتوان در جای جای تدریس و تحقیق و تکتیب وی مشاهده نمود که نگارنده خود از دانش آموختگان مکتب علمی و
اخلاقی ایشان بوده و بارها از معرفت غنی وی در خصوص رابطه اندیشه و موسیقی و همچنین معرفت و موسیقی درسها ونکات ارزندهای آموخته است. کتاب معروف ایشان با عنوان «فلسفة موسیقی» که از هشت مقاله ترکیب شده و محور اصلی آن ارتباط میان موسیقی، معنویت و اخلاق است این مطلب را نشان میدهد که او به ثمرة غائی فلسفه، یعنی عرفان و معنویت اعتقاد راسخ داشته، و موسیقی را در این بُعد مینگرد. صفوت در فلسفة عرفانی خود، اساس خلقت عالم را عشق و شناخت خدا میداند… (۶۶) و هنر را «مخلوق غیرمستقیم خداوند، که به ارادة خداوند، به وسیلة روح انسان به وجود آمده و میآید»، (۱۶۸) یعنی هنر را در حیطة اشراق و الهام بررسی میکند، و بدین ترتیب توصیة او برای رسیدن به هنر واقعی آن است که: «باید با گام اول از زیبایی ظاهری گذشت تا با گام دوم بتوان به زیبایی باطنی که پیام راستین همة هنرها و یا به تعبیر دیگر بن مایة هنر است واصل شد» (۷۳) لکن به زعم او «محبت یا عشق انگیزه میخواهد، انگیزة محبت یا عشق زیبایی است» (۶۶) این زیبایی یا جمال خداوند، همان صفتی از خداست که خداوند ریزنگارهای از آن را در عالم هستی بارز کرده، و آن را با ریزنگارهای دیگر از صفات خود، یعنی خلاقیت، از طریق نفس ملهمه به انسان الهام کرده، و «هنر» به منصة ظهور رسیده است. او به تأکید میگوید: «بین عرفان و موسیقی ایران، از همه جهت پیوندی ناگسستنی وجود دارد.» حال اگر عرفان شناختِ خود و از این طریق رسیدن به شناختِ خداوند است، پس اولین مرحلة رسیدن به کمال موسیقی برای موسیقیدانان نیز شناختِ خود خواهد بود، که آدابی دارد، ابتدا پاکی و صداقت موسیقیدان مطرح میشود، گویی موسیقیدان میباید وضویی دایمی داشته باشد، وضویی به مفهوم واقعی کلمه یعنی روشنی و روشنایی، «اگر موسیقیدان خودش پاک و پرهیزگار نباشد، محال است در موسیقیای که عرضه میکند معنویتی وجود داشته باشد» (۴۲) و سپس نیت موسیقیدان مطرح میشود، چه در فراگیری موسیقی و چه در اجرای آن، «قصد و نیت موسیقیدان از عوامل اصلی ایجاد کیفیت در موسیقی است.» (۴۱) باید موسیقیدان بداند وظیفهاش در مقابل هنرش چیست، و با ادای این وظیفه است که حقی برایش ایجاد میشود، حق تأثیر گذاردن، و مهمتر از همه «ایجاد نوعی کمال هنری تا ذهن ـ (چه ذهن خود موسیقیدان و چه ذهن شنوندهاش) ـ پذیرای مفهوم بزرگ و نهایی کمال به طور مطلق گردد» (۱۸۴) یعنی اگر « موسیقیدان به نیت پرورش جان و روان به موسیقی بپردازد، آنگاه خود به خود حال دایمی ایجاد میشود» (۱۰۰ ـ ۹۹). صفوت میگوید حال عنصر اصلی هنر است، قابل تعریف نیست زیرا از مقولة کیفیات است اما از آثار آن میتوان آن را شناخت: «فرح و شادی درونی… تمرکز، افزایش خلاقیت و غیره» (۹۹) یعنی اگر حالی نباشد، اثری نیز نخواهد بود، اما حالی که صفوت بدان اشاره دارد «ثمرة اصالت انسان است. موسیقیدان اصیل کسی است که تحت تأثیر انگیزش قوی و محکم درونی مینوازد یا میخواند»، (۲۲۳ ـ ۲۲۲) در عین حال بالصراحه میگوید: «حال آمدنی است نه آموختنی.» (۹۹) و در اینجا نیز همچنان تکیه بر الهام و اشراق دارد، نه اینکه گمان بری «حال» خودجوش است و خودبهخود، بل از منبعی علوی میآید، از این روست که اثر آن آمادگی برای درک «مفهوم بزرگ و نهایی کمال» خواهد بود. (۱۸۴) از آنجا که او موسیقی اصیل ایرانی را بالذاته مقولهای از شناخت و عرفان میداند] ۹۹ [لذا معتقد است که با کمک موسیقی میتوان هر نوع تغییری را در روح ایجاد کرد (۱۹۱) برای این تغییر «هنرمند باید طی سالها ممارست به قدری در هنر خود غرق شده باشد که حتی وضع ظاهری او هم با نوع هنرش مطابقت پیدا کند، و احیاناً تغییراتی در اعضای وی پدیدار شود» (۱۸۵) در واقع روح موسیقی، و با عبارت خود او در مورد ردیف نوازی، روح ردیف، چنین تعریف میشود: «ردیف غیر از گوشهها و الحان، دارای یک عنصر معنوی هم هست و آن را اصطلاحاً میتوان «روح ردیف» نامید. اصلاً گوشهها را یاد میگیریم که روح ردیف را به دست آوریم.» (۱۰۷) یعنی وقتی هنرمند به «حال» میرسد، موسیقی او دارای آن روح شده، و بالاترین اثر را بر شنونده، بر اشیاء و ذرات خواهد داشت. اینجا دیگر مسئلة تأثیر بر اتمهایی است که در محدودة امواجِ صدایِ این موسیقی قرار گرفتهاند، و از طریق این امواج است که روح موسیقی، در دُور و بر خود ایجاد حالت میکند؛ اثر موسیقی بر جانداران مرئی است ـ چه حزن باشد و چه شادی، چه بیتابی باشد و چه رخوت ـ اما این اثر بر اشیاء و ذرات هوا نامریی است، و تنها کسانی آن را میبینند که به دیدن ذرات اشراف دارند. از اینجاست که میگوید: «در موسیقی سنتی ایرانی سبک نواختن بسیار مهمتر از آهنگی است که مینوازند، و روش نواختن مشروط به حال نوازنده است» (۲۲۲) و بر این مبنا تکنوازی در موسیقی ایرانی معنا پیدا میکند «موسیقی اصیل ایرانی بر اساس تکنوازی بنا نهاده شده و همنوازی اهمیت زیادی ندارد.» (۲۱۱) بدین ترتیب مسئلة تکنوازی در موسیقی ایرانی، در قیاس با عرفان، شبیه است به چگونگی رهروی یک شاگرد در سفر معنویاش، چرا که حساب اعمال او را به پای دیگری نمینویسند، و حساب دیگری را برای او نمینویسند، او باید به تنهایی تصمیم بگیرد و به تنهایی عمل کند (۴۳) همچون نوازندة موسیقی اصیل ایرانی که به تنهایی مینوازد، و همنوازی چندان اهمیت ندارد. در مورد تزیین و آرایة موسیقی ایرانی نیز میگوید: «تقریباً هیچ نتی به حالت ساده اجرا نمیشود، همة نتها تزییناتی متناسب با حالت آهنگ دارند. مسئلة تزیین در موسیقی ایرانی را باید بیشتر از راه حس و تجربه دریافت.» (۲۱۱) این نکته نیز شباهت تام با منطق عرفانی او دارد، چرا که در سلوک، هیچ عملی مجرد و منفرد نیست، و هر عملی نکات و گوشههایی دارد و بسیاری چیزها دست به دست هم میدهند تا عملی صورت گیرد و اگر به ظرافت و مهارت انجام گیرد، درست است و درستی آن مگر با حس و تجربه قابل درک نیست. او فلسفة موسیقی را از اهم وظایف اندیشمندان موسیقی میداند، و میگوید تا این رشته به سامان نرسد، کار موسیقی نیز به سامان نخواهد رسید (۱۰۳) چرا که موسیقی فقط مهارت در فن آن نیست، اندیشه باید کرد بر این ارتباطی که میان روح موسیقی و نوازندة آن برقرار میشود و حالی را موجب میشود که به ذهن شنونده القاء میشود و تجسم و تصوری را ایجاد میکند که آن را تجسم ذهن یا ذهنیت موسیقی مینامیم (۴۳) و باید با سرشت انسان هماهنگ شود تا مطبوع باشد، و در خمیره و سرشت انسان نفوذ کند تا مؤثر گردد (۸۳) این جاست که موسیقیدان به چنان درجهای از وارستگی میرسد که میگوید «به هیچ موسیقیای نباید تعصب ورزید و یا آن را به نظر تحقیر نگاه کرد.
کلام آخر:
حال این قلب آکنده از عشق و ایمان به موسیقی ایرانی این حکیم بزرگ موسیقی یک سال اندی است که از طپش باز ایستاده؛ اما خونی که به واسطه یک عمر خدمت صادقانه او به موسیقی ایرانی در رگهای این هنر جریان دارد، همواره جاری و ساری خواهد بود و امروز زادروز وی است. هیچ نمیتوان گفت جزء اینکه نامت مانا و یادت گرامی
سیامک صحافی؛ موسیقیشناس و خواننده
کد خبر: 76931
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcfy1de.w6dvmagiiw.html