نقد فيلم جشنواره:

تاركوفسكي در جامعه المقدمات

15 بهمن 1387 ساعت 17:49


امير حسين مهدي

سال ها پيش از انقراض نسل دايناسورها، در جشنواره دوازدهم فجر اولين فيلم يك كارگردان جوان اهل حوالي رشت را ديدم بنام «بلندي هاي صفر»، و از آنجا كه در اواخر عصر تاركوفسكي و پاراجانف زدگي سينماي ايران بسر مي برديم،‌ به شدت از فيلم، لذت فلسفي بردم و چون تنها بودم،‌ با خود گفتم ده- پانزده سال ديگر ما يك تاركوفسكي وطني خواهيم داشت بنام حسينعلي ليالستاني.

اما فيلم «مي زاك» بر همه تصورات پانزده سال پيش خط كشيد و نشان داد اين عزيز كه حالا ديگر نه فيلسوفي جوان،‌ بلكه عاقله مردي سرد و گرم دنيا چشيده است، هيچگاه فيلمسازي نخواهد شد كه حرفي براي گفتن داشته باشد.

اين گونه خاص از فيلمسازي كه مورد علاقه حسينعلي ليالستاني است و معمولاً ملغمه اي است از شعر و نقاشي و فلسفه و كمي چيزهاي ديگر، وقتي مي تواند ارزشمند باشد كه يك «جهان بيني» به مخاطب خود منتقل كند، يا به بيان ديگر، دست تماشاچي را بگيرد و به يك دنياي ديگر كه تاكنون تجربه نكرده ببرد و چون آثار شگفت انگيز نقاشان بزرگ، نگاه آدم هاي مقابل خود را در دريايي از خطوط، رنگ ها، احساسات و معاني غرق نمايد و خلاصه اينكه بيننده را در طول مدت تماشاي فيلم و چه بسا ساعت ها پس از آن در سعي بين صفا و مروه عقل و دل سرگردان نمايد و همين سرگرداني است كه آغاز انديشه و تحول و تكامل است.

اما «مي زاك» حسينعلي ليالستاني كه ظاهراً مي خواسته است مخاطب را در نوعي اندوه فلسفي فرو برد، برعكس، به ژانر كمدي نزديك شده است بطوريكه در بسياري سكانس ها، تماشاچي را به خنده هاي بلند تشويق مي كند.

استفاده مفرط از جرثقيل هاي مخصوص فيلمبرداري كه دوربين پرهيبت 35 ميليمتري را همچون پرندگان بازيگوش در آسمان پرواز دهد، طراحي ميزانس هايي شبيه آثار نقاشان قرن 18 و 19، اصرار بر وجود حماقت ذاتي در همه شخصيت هاي فيلم و در عين حال جا كردن جملات فلسفي در دهان بعضي از آنها، نماد بازي هاي دهه شصتي،‌ قاب هاي به ظاهر زيبا، بازي هاي ويژه، تظاهر به شاعرانه گي، تأكيد بر پيچيدگي و چند لايه بودن فيلم،‌ همه اينها در اجرا، به جاي اينكه در خدمت پيام و هدف اصلي فيلم باشند ‌به حجاب هايي براي درك فيلمساز از جغرافياي خود، فيلمش و مخاطب تبديل شده اند.

«مي زاك» در ظاهر همه چيز را دارد، ولي فقدان يك عنصر بنيادين ناپيدا باعث شده است همه زحمات يك فيلمساز خوش ذوق با همراهي خوب يك گروه سينمايي حرفه اي، به علاوه هزينه و امكانات فني و لجستيكي به هدر رفته و مي زاك به يك فيلم ملال آور و تو خالي تبديل شود و آن عنصر بنيادين چيزي نيست جز تفكر.

اگر تاركوفسكي و امثال او همچون نقاشاني بودند كه با سينماي خود، شعر مي سرودند، دليل اصلي موفقيت آنها، داشتن يك نگاه خاص فلسفي به دنيا و آفرينش بود. چيزي كه «مي زاك» ليالستاني از فقدان آن رنج برد تا مُرد.


کد خبر: 3967

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcg.39wrak9yupr4a.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com