یک کارگردان پیشکسوت سینما خطاب به وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي:
آقای وزیر؛ شما وارث فرهنگی هستید که به دلیل بی عملی و بی تدبیری گذشته گان به سختی صدمه دیده است
15 شهريور 1388 ساعت 13:05
يك كارگردان پيشكسوت سينما در نامه اي صميمي و سرگشاده به وزير جديد فرهنگ و ارشاد اسلامي ، ضمن انتقاد از عملكرد هاي گذشته در عرصه فرهنگ و هنر، ايجاد تحولات اساسي در نگاه و ساختار مديريت فرهنگي با توجه به شرايط حساس كنوني را خواستار شد.
به گزارش "هنرنيوز" ، "حبيب كاوش"، كارگردان سينماي ايران در نامه خود به دكتر سيد محمد حسيني آورده است:
آقای وزیر؛ الحمدلله که ماراتن اخذ رای اعتماد بالاخره با موفقیت به پایان رسید، خدا را شکر. اما پیش از آنکه به سیل تبریکات دوستان و همکاران در رسانه های مختلف نگاهی بیندازید و یا به یادداشتهای سبدهای رنگارنگ و گران قیمت گل ها توجه کنید. یا برای افرادی که پشت در ایستاده اند تا با اذن شما داخل شده و با تعظیم و تکریم ارادت های خالصانه خود را به شما به اثبات رسانند، وقتی بگذارید ... به گردن این بنده ناچیز موسفید - که اثباتاً عرض می کنم تقریباً مقارن با گذراندن دوران ابتدائی شما اولین فیلم سینمایی اش " آب" را ساخته و بابت آن به زندان شاهی رفته و از کلیه حقوق اجتماعی تا انقلاب محروم بوده است- منت بگذارید و به منشی بفرمائید دقایقی کسی را به داخل راه ندهد ... تلفنی وصل نکند تا بشود خود با خودتان و اگر عنایتی کرد با خدایتان خلوتی صمیمی و بی ریا داشته باشید. حال، اگر قبل از آنکه به سلامتی حداقل برای چهار سال پشت آن میز پر هیبت و بزرگ بنشینید، مروری بفرمائید بر این سی سال که چه کسانی پشت آن میز نشسته اند؟ بسیار عبرت انگیز خواهد بود.
ملاحظه می فرمائید؟ به جرات می توان گفت اکثر آنها از معتبر ترین، با سواد ترین و موفق ترین رجل سیاسی و فرهنگی این کشور بوده و هستند.
اما ... اما با دریغ و تاسف باید گفت که هیچکدام حتی به صورت نسبی هم در وزارت ارشاد موفق نبوده اند. نسبی؟ چه می گویم؟ اصلاً چشم اسفندیار این مملکت فقط وزارت ارشاد بوده است و ارشاد. غربی ها اسب " تروا" ی خود را فقط از منافذ نفوذی این وزرات خانه توانستند وارد این کشور کنند و به تبع آن هر چه بخواهند با ذهن و فکر جوانان معصوم ما انجام دهند که دادند. شما نگاه کنید به جوانانی که انقلاب کردند. مرادم نسل خودتان است و سپس نظاره کنید روند استحاله را در نسل های یک و دو وسه بعد از انقلاب.
آیا قرار است شما هم در این اتاق، پشت این میز، همان گذشته را تکرار و یا قدری بیش و یا کم اش را انجام دهید؟
آقای وزیر
شما وارث فرهنگی هستید که به دلیل بی عملی و بی تدبیری اسلافتان به سختی صدمه دیده است. این ارثیه را خوب بررسی کنید به شدت بیمار و رنجور است!
شما مسئول وزارت خانه ای شده اید که تیراژ کتابهای منتشره اش به طور متوسط سه هزار نسخه است. سه هزار نسخه ای که مربوط به دورانی می شود که جمعیت ایران بیست میلیون و با سوادهایش بیست و پنج درصد بوده است. نه حالا که ... .
... گفته می شود ایران کم مطالعه ترین کشور دنیا حتی بعد از افغانستان است!! انواع مطبوعات دراین کشور تیراژ زیر چهل، پنجاه هزار دارند و اگر هم روزنامه ای بالای صد هزار منتشر می شود نه به خاطر مطالب جذاب و تاثیر گذار است که مردم به خاطر صفحات "آگهی" آن را خریداری می کنند.
آقای وزیر
شما وارث هنر تاتری هستید که تماشاچیانش حداکثر خداشان هستند. منظورم اهالی تاتر و احتمالاً خانواده های مظلومشان، و این در حالی است که ما تاتر پر شکوه اثر گذار و غرور آفرینی داشته ایم، از آن میان نمایش های دوره ای از تاتر سعدی آنقدر اثر گذار بوده و ایجاد تب و تاب و آگاهی در جامعه می کرده است که شاه در مقطعی به ناچار تصمیم می گیرد تاتر سعدی را به توپ ببندد.
اما امروز تاتر ما چه می کند؟ چه تاثیری بر جامعه ما دارد؟
آقای وزیر
تقریباً تمام وزرا در بدو امر قول ساخت پانصد، هزار و حتی دو هزار سالن نمایش فیلم و تاتر و موسیقی را در آغاز وزارت داده اند. اما دریغ از ساخت حتی یک سالن و اخیراً هم اگر چند سالنی و یا به قول خودشان، پردیسی هم ساخته شده، توسط شهرداری بوده است و لاغیر.
قانون سالن سازی بر میگردد به دهه سی، چهل، امروز سالن سازی در جهان صدو هشتاد درجه متحول شده است. بودجه ای هم اگر برای سالن سازی در نظر گرفته شده که متاسفانه، یا خوشبختانه - بسیار زیاد هم بوده - صرفاً به مصرف بازسازی سالن هایی رسیده یا می رسد که اکثر آنها به دلیل موقعیت جغرافیایی که در آن قرار گرفته اند به کار تنها چیزی که نمی آیند سالن اجتماعات است.
عنایت می فرمایید! که چگونه از پیله های تنیده شده ما و مسئولان سردرگم و قوانین کهنه زهوار دررفته (سالن سازی، مطبوعات و انواع ممیزی) از یک طرف. و هجوم و رسوب مدرنیسم بر اذهان از طرف دیگر و نیز ... اقتضائات انقلاب، بافت سردرگم و پیچیده ای فراهم آمده است که هیچکدام نمی دانیم کجاییم؟ چرا آنجا و یا چرا اینجاییم؟ آیا فکری برای تفکیک اینهمه از هم دارید؟
آقای وزیر
قطعاً به دلیل اشرافی که در امر تولید و نشر کتاب دارید، به نیکی آگاهید که تنها اقوامی توانسته اند هویت قومی و تاریخی خود را به جهان امروز منتقل کنند که تاریخ مکتوب داشته اند. تمدن هایی با تاریخ نگاران دانا و تاریخی مستند. مصری ها، چینی ها، رومی ها، یونانی، ایرانی ها از این گونه بوده اند.
اما تاریخ معاصر چطور؟ آیا تاریخ نگاران امروزی هم چون گذشتگان که در کنار شمع و دود چراغ می نشسته اند، گیرم در پرتو نور الکتریسیته، نشسته اند و به ثبت رویداد های تاریخی می پردازند؟
مثلاً تاریخ جنگ اول و دوم چگونه نوشته شده است؟ این هزاران فیلمی که درباره جنگ جهانی دوم ساخته شده و یا می شود چه نقشی در نگارش و تحریف تاریخ معاصر داشته اند.
همه دیده ایم و می دانیم که ساختمان تمامی فیلم های مزبور از یک مربع محتوم و ناگزیر به وجود آمده است
الف- جانی بودن هیتلر و نازی ها
ب- قهرمان و منجی بودن آمریکایی ها
ج- از نوع دوم بودن انسانهای جهان سوم - با تحمیل نقشه هایی چون سرایدار، خبرچین، بلم چی، باربر و...
د- و سرانجام مظلوم بودن یهودیان
ببینید در همه این آثار و در تمام سالهایی که تاسیس کشور اسرائیل و سپس جنگ اعراب و اسرائیل مسئله روز جهانی است، چه بر سر تاریخ فلسطین و اسرائیل آورده اند؟!
از نخستین نسخه "بن هور" گرفته و تا نسخه سوم، ساخته "ویلیام وایلر" مظلومیت قوم یهود همواره موعظه شده است، در هر سه نسخه سعی شده است دشمنی دیرینه ای که مسیحیان جهان بر سر کشتن مسیح نسبت به یهودیان در دل خود داشته اند، هنرمندانه انکار شود، به نحوی که مسیح در پایان فیلم، نخستین دست محبت، - دم مسیحائی - را بر سر یهودیان، مادر و خواهر جودا بن هور که جذام گرفته اند می کشد.
هر دو "ده فرمان" "سیسیل ب دومیل" که اولی در 1923 و دومی 1956 ساخته شده اند، از طریق استدلال درست به نتیجه گیری غلط و دلخواه رسیده اند. یهودیان طی قرون متمادی، قومی مظلوم و مقهور فرعون و سرگردان در صحراها، نشان داده می شوند، به گونه ای که داشتن یک تکه سرزمین، نیاز اولیه و به حق آنهابه نظر آید.
"سامسون و دلیله" "سیسیل ب دومیل"، حکایت سامسون، قهرمان افسانه ای یهودیان است که دلیله، زن فریبکار فلسطینی با نیرنگ، راز پهلوانی او را کشف و سپس آنرا خنثی می کند.
وسوسه های مسیح "اسکور سیسی"، در حالی که مسیح گرفتار وسوسه های ذهنی خود است، یهودا، نه تنها خائن و آدم فروش نیست بلکه مغز متفکر و راهنمای مثبت حواریون نیز نمایش داده می شود. یا فهرست شیندلر و ... هزاران فیلم و سریال دیگر. و بدینوسیله سینمای تحریف گر، تاریخ فلسطین و اسرائیل را از نو می نویسد و نه تنها مظلومیت قوم یهود و ضرورت تصرف سرزمین فلسطین را توجیه می کند بلکه - به هر ترتیب هم که شده - نقشه امروزین اسرائیل را بر گرده تنگ جغرافیای زمین به زور وصله می کند.
و یا در جنگ ویتنام، پیروز حقیقی، کشور ویتنام بود. ولی تاریخ پیروزی را مغلوب جنگ یعنی سینمای آمریکا می نویسد. و بالطبع هرگونه که دلش بخواهد می نویسد.
چرا دور؟ دم دست تر، همین شمال کشور خودمان که حالا به پایگاه ده پانزده کشور تبدیل شده است و یا جنوب ایران که به دلیل دو جنگ پی در پی و به سرعت در حال تغییر و تحول است. یا غرب! غرب چه در ترکیه و چه در عراق که در خون غوطه می خورد و آبستن ده ها حادثه است، و یا شرق مان که خواستگاه و جولانگاه ترور ، کودتا و بی ثباتی است.
اما تو گویی برای سینمای ما این همه در کره ای دیگر اتفاق می افتد، البته با شتاب. چند و چند فیلمی درباره افغانستان ساخته شد ، آنهم فقط برای شرکت در جشنواره های کذا. تصویرهایی خاکستری از فقر و گذران بیهودﺓ لحظه های مردمی که گویی منتظر منجی افسانه ای، یعنی آمریکا بوده اند، تا از نکبتی که گریبانشان را گرفته بود رهایی یابند.
و اما سینمای طرف مقابل! چند سال پیش یعنی در اوج پیروزی های آمریکا در افغانستان آقای مارک مک کینتون - مشاور کاخ سفید - در همایشی در آکادمی علوم و هنرهای تلویزیونی گفته است: " هالیوود برای کمک به تلاشهای جنگ! جلوتر از ما بوده است و آنچه ما اکنون سعی در انجام آن داریم این است که بگوییم متشکریم". ملاحظه می فرمایید؟ در مورد افغانستان و عراق این دو سینما یعنی سینمای آمریکا و ایران، نه تنها با هم تقابلی ندارند که کاملاً هم سو و در جهت تکمیل هم عمل می کنند!!
چرا اطراف؟ در همین ایران خودمان ما از تاریخ باستان که هر خشتش انباشته از اندیشه است یا تمدن اسلام، که ایران در ایجاد و تکامل آن نقش تعیین کننده دارد. یا دوران معاصر مثلاً مشروطیت چه ساخته ایم؟ نزدیک تر از تاریخ انقلاب و یا خود دوران انقلاب چه؟
اما آمریکا در این سه دهه اخیر زنجیره ای از فیلم های توهین آمیز از "بدون دخترم هرگز" گرفته، تا ... و ... تا " سیصد" و "پرسپولیس و بسیاری فیلم و سریال های دیگر درباره ما ساخته است و یا در حال ساخت است.
همانطور که در تحریف تاریخ انقلاب روسیه با "دکتر ژیواگو" ها و برای چین "دانه های شن" ها و برای اروپای شرقی، کوبا، ویتنام، الجزایر و مصر نیز چنین کرد و یا در حال ساخت و پرداخت و برنامه ریزی است.
آقای وزیر
ما کشوری در جهان سراغ نداریم که انقلاب کرده باشد و سینما گرانش تاریخ انقلاب را برای جهانیان مقبول تعریف کرده باشند.
و ایضا در جهان کشوری را سراغ نداریم که انقلاب کرده باشد و تاریخ انقلاب آن کشور را سینمای تاریخ ستیز و تحریف گر آمریکا به سبک و سیاق خودش برای جهانیان تحریف و تعریف نکرده باشد. از جمله انقلاب خودمان.
شگفت تر آنکه کشور انقلابی هم سراغ نداریم که معمولاً تعدادی فیلمساز مخالف خوان نداشته باشد که توسط غربی ها و جشنواره هایشان حمایت مادی و تبلیغاتی نشوند. چراکه فلسفه وجودی فیلمساز روشنفکر جهان سوم این است که علیه حکومتش مخالف خوانی کند و معیار سنجش این مخالف خوانی هم تایید جشنواره های غربی است.
اما بر خلاف کشورهای جهان سوم که مملو از فیلم سازهای درجه یک!! مخالف خوان است در اروپا و آمریکای به این بزرگی یک فیلمساز مخالف خوان وجود ندارد، نه تنها وجود ندارد، بلکه حتی کارگردانی را نمی شناسیم که در فیلمش به گونه ای جاده صاف کن سیاست خارجی آنها نبوده باشد. حتی اگر فیلمسازی مثل مایکل مور هم پیدا شود در نهایت، آزادی در آمریکا را به رخ جهانیان به ویژه کشور های انقلاب کرده جهان سوم می کشاند.
آمریکا حتی اگر مثلاً یک جنایتکار جنگی را هم بخواهد گوشمالی دهد، از طریق شکل دادن به افکار جهانی به سبک و سیاق خودش این کار را می کند. مثل نوریه گا، یا میلوسویچ
نگاه کنید به این موش و گربه بازی آمریکا با طالبان و بن لادن در شرق و غرب کشورمان.
چرا که امروز تاریخ جهان را سینما و بدبختانه آن هم سینمای صد در صد سیاسی آمریکا می نویسد، نه تاریخ نگاران سنتی.
آقای وزیر
به نظر شما در این گردونه جادوئی و سرنوشت ساز سینما، که چنین هم هول انگیز و بی رحم می چرخد، سینمای ما کجای آن قرار دارد؟ آیا ما از مسافران این گردونه تاریخ ساز هستیم؟ و یا به قول زنده یاد سهراب سپهری: "ما هیچ، ما نگاه " تصویر ما بر پرده سینماییست که دیگران سناریوی آن را می نویسند.
در سالهای جنگ تحمیلی، دشمنان بارها و بارها، اسکله خارک را به قول خودشان با خاک یکی کردند. خوب متخصصین نفت ما هم، بارها و بارها در زیر شدیدترین بمباران ها حتی بهتر از قبل آن را بازسازی کردند و به راه انداختند. همین طور بودند، نیروگاههای برق، فرودگاهها، پالایشگاههاو... و... ساخته و پرداخته شدند، الا مسایل فرهنگی، برهوت! ... برهوت!
هیچ وزیری، معاونی و یا مسئولی نه تنها توان و اندیشه ای برای جلوگیری از ورود این "اسب های تروا" از خود بروز نداد، که خود نا خواسته راه را هموارتر برای تهاجم آن اسب های شیطانی غرب کرد و رفت.
هرچه بیشتر بودجه برای تهاجم و بعد شبیخون فرهنگی تصویب شد - از آنجا که یک برنامه و تفکر منطقی و روشن برای هزینه این بودجه های کلان به وجود نیامده بود - همانقدر نا دانسته مبدل به آبی شد که به آسیاب دشمن سرازیر شده و رفت.
خدا را شکر که از تخصص های برجسته شما دانش آموختگی در درجه دکترا و حضور در وزارت علوم بوده است. شما می توانید به عینه ببینید که در جمهوری اسلامی ایران و با بودجه این کشور در دانشگاههای هنری اش چه واحد هایی تدریس می شود و چگونه فقط دانشجویان، کارشناسان و منتقدان به اصطلاح طرفدار همان هنر مدرن و عاشقان حضور در جشنواره ها تربیت می شوند. دریغ از یک واحد سینما و تاتر مردمی و بومی، یک واحد سینما تاتر گذشته خودمان، یک واحد سینما تاتر مثلاً دفاع مقدس، حتی یک واحد سینمای انقلاب در ایران و یا جهان. هر چه می خوانند در مورد تعداد پله های اودسای پوتمکین آیزنشتاین، آیینه های همشهری کین، تارکوفسکی، پاراجانف، تاتر آبزرور، پوچی، برشت، بکت، یونسکو، پیتر هانتیکه و... یعنی همان اسب تروای شبیخون فرهنگی که سالهاست آمریکاییان تلاش کرده اند به انواع حیل در قلب کشور های مختلف به خصوص در کشورهای جهان سوم به عنوان هنر مدرن راه بیندازند و جا بیندازند که می بینیم متاسفانه موفق هم شده اند.
دیگر اظهر من الشمس است که شرق و غرب و شمال و جنوب ایران، کشور های همزبان و هم کیش و حتی کشورهایی در آسیای شرقی و بسیاری در آفریقا و آمریکای لاتین تشنه حضور سینما و اصولاً فرهنگ ایران بودند و هنوز هم هستند ، اما دریغ از یک نگاه کم سو به آنان. ما نه تنها به آنان توجهی نکردیم، حتی توده های میلیونی خودمان، به ویژه جوانان این کشور جوان از نظر جمعیتی را، در مقابل سینما و امواج ماهواره ای جهت دار غرب و فضاهای مجازی تخدیر کننده آنان رهایشان ساختیم و رفتیم و تمام افق دید ما و مسئولان فقط شد حضور در جشنواره ها آنهم با صرف بودجه های کلان ارزی و ریالی! افتخارمان !؟ تعداد این حضور ها!!! بالیدن مان به عنوان پر طمطراق و دروغین سینمای جهانی!!!
آیا دارویی، اکسیری برای زدودن این رسوب دیر پا و زمخت مدرنیسم از روح و روان و جان فرهنگ ما تیار کرده اید؟
پس از سالها انتظار و آرزو، بالاخره ایران تکنولوژی هسته ای را از خود و یا ماهوارﺓ امید را به فضا پرتاب کرد. یا توانست حضوری مقتدر و پر معنی در عراق و افغانستان، لبنان و فلسطین، آفریقا و آمریکای لاتین پیدا کند ولی افسوس... افسوس که اینهمه اتفاقات عجیب و بزرگ و تکان دهنده که به حق قابل مقایسه با هیچ کشوری در منطقه و حتی جهان نیست. توسط همان سینمای شعبده باز و تاریخ ساز آمریکا، رندانه تبدیل به جرم و گناه می شود، گناهی نا بخشودنی که بعد ها در ماجراهای تلخ و شیرین انتخابات 88 مبدل به اصلی ترین سوال و جزء مطالبات منفی بعضی از سیاستمداران و سپس بخشی از جوانان این مرزو بوم می گردد.
کسی، مسئولی از خود نمی پرسد سینما؟! تلویزیون؟! رسانه های مختلف؟! با صرف آنهمه بودجه های عظیم و پایان ناپذیر -تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی- کجای این رخداد ها قرار دارند؟ آخر چطور با این همه ادعاهایی که در جهانی بودن سینمایمان!! داریم، ما نتوانسیتم این پیروزی های گرانبها که دیروز غرب را آن چنان ناشیانه به چنگ و دندان کشیدن واداشته بود، برای ملت خودمان فرهنگ سازی که نه حد اقل توجیه کرده باشیم! که امروز خواب آلوده و گیج، در این جنگ نرم، در فضای - سایبر - ی دست و پا نزنیم. این غفلت و وادادگی از کجا نشات می گیرد؟
بر این زخم ناسور رخوت و بی تعهدی که چون خوره بر جان جامعه فرهنگی ما افتاده است آیا شما دارویی شفابخش دارید؟
آقای وزیر
وزارت فرهنگ و ارشاد، وزارت فرهنگ و ارشاد است! وارث و پاسدار هفت هزار سال فرهنگ و تمدن!
اتاق وزارت شما با اتاق وزارت های دیگر که از خشت و گل و آهن است کمی فرق دارد. اتاق و میز وزارتی شما از شیشه بر آمده است، لاجرم از همه سو رصد می شود. همه خواهان رفع مظلومیت مزمن از این فرهنگ اند، به ویژه که دیگر دوست و دشمن، همه دریافته اند ضعف و رخوت از کجا نشات می گرفته و اسب تروای حریف، چگونه به هنگام خواب غفلت به اصطلاح فرهنگ سازان! به قلب ملک و ملت نفوذ کرده است!!
زمین ارشاد سالهاست که سفت و غیر قابل نفوذ مانده است، گیاهی که نه، علف هم در ان نمی روید، به شخمی اساسی نیاز دارد. از آن دست شخم ها که حال را متحول کند. تحولی که نشان دهد انتخاب شما نه از روی عافیت طلبی که قطعاً از روی هوشمندی بوده است. البته شما بیوگرافی موفقی دارید، جوانید، طبیعتاً افق دیدتان باید وسیع باشد. عزم تان جزم است و اراده در چهره تان نمایان. پس این شما و این میدان. بر ما هم تکلیف که یار باشیم و دعا کنیم. وزارت تان تابان.
با احترام، حبیب کاوش
کد خبر: 5956
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcg.n9nrak9y3pr4a.html