نگاهی به زندگی مبارز و نويسنده سيد جمال الدين اسد آبادي؛

نابغه شرق؛ از اسدآباد تا قلب اروپا

20 اسفند 1388 ساعت 12:25


تولد

سيد جمال الدين در شعبان سال 1254 در اسد آباد همدان بدنيا آمد. پدرش سيد صفدر و مادرش سكينه بيگم بودند. مطابق شجره نامه هاي موجود وي از سادات حسيني ساكن در محله سيدان اسدآباد مي باشد. اما به دلايلي نام خود را به همراه كلمه افغاني به كار مي برده است و بدين نام مشهور مي باشد. 

پدرش از سن پنج سالگي وي را با قرآن و مقدمات علوم روز آشنا كرد و با مشاهده نبوغ فراوان او، در سال 1264 سيدجمال را براي ادامه تحصيل علم با خود به قزوين برد. وي مدت 2 سال در آنجا به كسب عمل پرداخت.

شوق به تحصيل

سيد جمال‏الدين، چنان شوق تحصيل داشت كه ايام تعطيل نيز به هيچ وجه درس و مطالعه خود را رها نمى‏كرد. در يكى از روزها كه پدرش اصرار كرد براى سياحت و گردش به شهر برود، قبول نكرد و جواب داد كه: «خشت و گل چه تماشا و سياحتى دارد؟» ناچار پدرش درب حجره را قفل كرد و به ملاقات دوستان خود رفت. هنگامى كه مراجعت كرد، ديد كه سيد جمال‏الدين اطراف خود را به بلندى قامتش كتاب چيده و در وسط آنها نشسته و مشغول مطالعه است. 

 عمامه‏گذارى استثنايى

سيد جمال‏الدين اسدآبادى در خصوص معمم‏شدن خود چنين مى‏گويد: 

«در ابتداى سال 1266 ه .ق همراه پدرم از قزوين به تهران رفتم و در محله سنگلج، در خانه سليمان خانِ صاحب اختيار كه پدرم را مى‏شناخت و اهل اسدآباد و حاكم سابق آنجا بود، منزل كرديم. روز بعد، از چند نفر پرسيديم كه امروز عالم و مجتهد معروف تهران كيست؟ آقاى سيد صادق همدانى را معرفى كردند. 

فرداى همان روز در غياب پدرم به مدرسه ايشان رفتم. ديدم طلاب دورادور آقا را گرفته‏اند و آقا مشغول تدريس است. سلام كردم و جلوى درب حجره نشستم. يكى از كتب مهم عربى را در دست داشت و مسئله مشكلى را از آن شرح و معنا مى‏كرد؛ ليكن به‏طور مختصر و مبهم! 

پس از اتمام درس، گفتم: جناب آقا! اين مسئله را دوباره تكرار فرماييد كه استفاده حاصل شود؛ چه از اين بيانات مختصر، فايده كامل حاصل نشد! آقا نظر تند و غضب‏آلودى از روى تحقير به جانب من كرد. گفتم: دانستن علم به بزرگى و كوچكى نيست و همان مسئله را بلاتأمل به قدر دو ورق خواندم و ترجمه كردم. 

آقا اين‏طور كه ديدند، فورا برخاسته، به جانب من آمدند و من هم برخاسته، آماده شدم و تصور كردم كه قصد زدن مرا دارد! چون به من رسيد، پيشانى مرا بوسيد، دستم را گرفته، پهلوى خود نشانيد. بسيار اظهار ملاطفت كرده، از حال و موطنم جويا شدند. خودم را معرفى كردم. به فوريت فرستادند پدرم را آوردند و يك دست لباس اندازه من خواستند. پس از ملاقات و به جا آوردن رسوم ظاهرى، تفصيل را از اول تا آخر براى پدرم نقل كردند و لباسى را كه خواسته بودند، مرا به پوشيدن آن امر كردند و به دست خود عمامه بستند و به سرم نهادند و من تا آن روز كه چهارده سالم بود، عمامه نگذاشته و با كلاه بودم. 

سيد جمال در نجف

سيد در سال 1266 ه .ق همراه پدر بزرگوارش از تهران به نجف اشرف هجرت كرد. وى به مدت چهار سال از محضر شيخ مرتضى انصارى بهره‏هاى علمى بسيارى كسب كرد. سيد جمال علاوه بر تحصيل دانش هاى متداول در حوزه علميه نجف، به تحقيق در زمينه علوم ديگر، مثل: رياضى، طب، تشريح، هيئت و نجوم همت گمارد. 

در اين مدت، شيخ انصارى مخارج تحصيل سيد جمال را به عهده گرفتند و ضمنا مدارج علمى وى را مورد تأييد قرار داده، در خصوص مسائل شرعى به ايشان اجازه فتوا دادند. 

و اين در حالى است كه شهرت و نبوغ سيد جمال، دانشوران نجف و كربلا و سامرا را به حيرت واداشته بود تا جايى كه سيد مورد بى‏مهرى برخى نااهلان قرار گرفت. او در سال 1270 ه .ق به توصيه استاد بزرگش روانه شهر بمبئى در هندوستان شد. 

 تبليغات سيد جمال در هندوستان

وى در حالى كه حكم اجتهاد از شيخ انصارى داشت، در شهر بمبئى اقامت گزيد؛ اما از آنجايى كه بمبئى يك شهر بندرى بود و نه يك شهر علمى، روح پرالتهاب سيد، تاب ماندن در آنجا را نياورد و خود را به مرزهاى شرقى هند (كلكته) رساند و ظرف مدت دو سال اقامت در كلكته، ضمن ملاقات با فرهيختگان و روشنفكران و مشاهده زندگى مردم، دريافت كه هندوستان در اختيار دولت انگليس است و كشور بريتانيا گرچه به اندازه يك ايالت هندوستان نيست و جمعيتش در مقايسه با جمعيت هندوستان ناچيز است، اما توانسته است به آسانى اين سرزمين پهناور را زير سلطه درآورد و منابع ملى و محصولات با ارزش و حتى جان و مال و ناموس آنها را به غارت ببرد. 

از اين هنگام بود كه تبليغات سياسى و اصلاح‏طلبانه سيد جمال‏الدين آغاز شد. وى ضمن شناسايى استعدادهاى دشمن استعمارگر و بررسى جنبه‏هاى قوت و رمز موفقيت آنها، در صدد شناسايى علل انحطاط مسلمانان برآمد و در مسير پيداكردن راه حل اساسى آن، تلاش وافرى مبذول داشت.

وى در سال 1234 ه .ش براى زيارت كعبه از هندوستان خارج شد و تا اواخر 1237 ه.ش شهرهاى مدينه، اردن، دمشق، حمص، حلب، موصل، بغداد و نجف را طى كرد و اوضاع شهرهاى مهم اسلامى را مورد بررسى قرار داد و در نهايت خود را پس از 14 سال دورى از وطن به زادگاهش «اسدآباد همدان» رساند؛ و پس از سه روز عازم تهران شد؛ اما با اوضاع نابسامانى كه در تهران با آنها مواجه گرديد، نتوانست در ايران توقف كند و از همين‏رو، از راه خراسان عازم «هرات» و «كابل» گرديد. 

سيد در افعانستان

سيد جمال‏الدين بعد از ورود به افغانستان در سال 1238 ه.ش حدود پنج يا شش سال در اين كشور اقامت كرد. در اين مدت، فعاليت هاى اصلاحى چشمگيرى انجام داد و رهبران سياسى و مردم افغانستان را از نقشه‏هاى پشت پرده استعمار پير انگليس آگاه ساخت. از جمله خدمات سيد در اين كشور موارد ذيل است: 

1. اصلاح امورى، از قبيل: تشكيل كابينه وزراء، ايجاد مكتب هاى لشكرى و كشورى براى تربيت جوانان، تنظيم سپاه، توجه دادن مردم به زبان ملى. 

2. انتشار روزنامه «شمس النهار». 

3. تأليف و نشر كتاب «تتمة البيان فى تاريخ افغان». 

4. تأسيس شفاخانه (بيمارستان). 

5. تأسيس بيطارخانه (دامپزشكى). 

6. ايجاد پستخانه و كاروانسرا. 

و سرانجام انگليسي ها نتوانستند شاهد خدمت هاى همه جانبه از ناحيه سيد جمال باشند؛ لذا با روى كار آوردن شخصى به نام «شيرعلى‏خان» در صدد كشتن سيد برآمدند؛ ولى به دليل حرمت زيادى كه مردم براى سيد جمال‏الدين قائل بودند، نتوانستند انتقام بگيرند و آسيبى به وى برسانند. بنابراين، از او خواستند كه ديگر در امور افغانستان دخالت نكند.

امضاهاى متغير سيد جمال

از آنجا كه انگليسي ها همه جا جاسوس داشتند و فعاليت هاى سيد را تحت نظر مى‏گرفتند و در نامه‏هاى خود از او ياد مى‏كردند، سيد احتياط مى‏كرد و با هوشيارى و دقت آنان را گمراه مى‏كرد و در تصميمات خود موفق مى‏شد. به همين دليل، نام، عنوان و امضاهاى متعدد و متغير اتخاذ مى‏كرد. 

حضور دوباره درهندوستان

با گسترش دامنه تبليغات فرهنگى سياسى سيد در افغانستان، انگليسي ها خود را در آستانه نابودى ديدند؛ لذا عرصه را با دسيسه‏هاى زياد بر وى تنگ كردند. از اين رو، سيد، لاجرم در سال 1285 ه.ق عازم هندوستان شد او شجاعانه وارد ميدان نبرد شد و با سخنراني هاى آتشين، به روشنگرى مردم هندوستان پرداخت و آنان را با سخنان حماسى خود بر ضد استعمار پير انگليس تحريك كرد و آن‏گاه كه مردم تحت تأثير سخنان او به گريه افتادند، با صداى بلند فرياد برآورد و گفت: «گريه براى زنان است... ملتى كه در راه استقلال خود به دشمن حمله‏ور شود و مرگ را استقبال كند، آن ملت زنده و جاويد خواهد بود.» 

 تبليغات در مصر

سيد جمال‏الدين پس از اينكه در هندوستان به مدت يك ماه در شرايط سختى كه دولت غاصب انگليس ايجاد كرده بود، به سر برد، به دليل ارتباط مردم و بزرگان هند و سخنرانى هيجان‏انگيز سيد، اجازه اقامت بيشتر به وى داده نشد، به ناچار با «عارف افندى» معروف به ابو تراب كه از ايران و افغانستان همراه او بود، راهى مصر شد.

شايد يكى از دلائلى كه سيد كشور مصر را براى تبليغ انتخاب كرد، اين بوده است كه ملت مصر، مسلمان و وارث تمدن كهنى بودند كه استعداد خوبى در پذيرش احكام نورانى توحيد و شكوفايى جوانه‏هاى بيدارى داشتند.

سال 1285 ه.ق زمان ورود سيد به مصر بوده است و عصرى كه سيد در مصر اقامت داشته، «عصر امپرياليسم» نام گرفته است. سيد در اوج قدرت غربي ها عليه مسلمانان به سوى آنان شتافت تا بذر معرفت را در قلب مردم مصر بكارد و آنان را در پيشتازى عرصه دانش رهبرى كند؛ چرا كه مى‏ديد مردم مصر با وجود شخصيت و نظام اقتصادى برتر، مغلوب مشتى سياس انگليسى شده بودند كه دستاوردهاى ملى ـ اسلامى آنان را به يغما مى‏بردند و هويت دينى آنان را مورد مخاطره قرار مى‏دادند. 

اقامت كوتاه سيد در مصر كه بيش از چهل روز ادامه نيافت، با خير و بركت بود. سيد در اين مدت كم، كار تبليغى خود را شروع كرد و در اقامتگاه خود، پذيراى جوانان، به‏ويژه دانشجويان شد. دانشجويان سورى، مصرى و ديگر بلاد، شيفته سخنان وى شدند و روز به روز بر تعداد آنان افزوده مى‏شد؛ مضافا بر اينكه با استادان دانشگاه الازهر نيز چند ملاقات داشت كه در اين ملاقات ها خطر حضور انگليسي ها در مصر را به آنان گوشزد نمود. 

انگليسي ها از هنگام خروج سيد از افغانستان، سايه به سايه او را تعقيب مى‏كردند و دنبال بهانه مى‏گشتند كه او را از مصر نيز اخراج كنند. زمانى موفق به اين‏كار شدند كه بر اثر تبليغات سيد جمال در مصر، يك كشيش مسيحى به اسلام گرويد و اين موضوع براى مسيحيان گران تمام شد و اصطكاك بين مسلمانان و مسيحيان پيش‏آمد. انگليسي ها براى حفظ موقعيت خود در مصر ـ كه به تازگى پس از خروج فرانسويان به دست آورده بودند ـ مصمم به عملى كردن خواسته خود مبنى بر اخراج سيد از مصر شدند. آنان به دولتمردان مصر اصرار ورزيدند كه وجود سيد در مصر موجب اختلاف و شورش خواهد شد. و سرانجام توانستند «خديو مصر» را به صدور حكم اخراج سيد راضى كنند. 

در تركيه

سيد در سال 1286 ه.ق از طريق درياى مديترانه و از مهم‏ترين كانال جهان، به سوى دو تنگه مهم «دار دانل» و «بُسفر» حركت كرد و در پايتخت خلافت مسلمانان مورد استقبال گرم عالى‏پاشا (صدر اعظم) و فؤادپاشا (يكى از سياسيون تركيه) قرار گرفت كه سيد را مورد تكريم و مشاور خويش قرار دادند؛ ولى چندى از اين موضوع نگذشت كه در اثر ترس درباريان و حسادت مدير دارالفنون عثمانى، شيخ‏الاسلام «خواجه تحسين افندى»، پادشاه عثمانى فرمان بر اخراج سيد از اسلامبول داد. 

 بازگشت به مصر

سيد جمال‏الدين در سال 1287 ه.ق دوباره به بهانه سفر سياحتى و مشاهده آثار باستانى وارد مصر شد. در اين سفر، پس از ديدارى كه ميان سيد و رياض‏پاشا (رئيس دولت مصر) انجام پذيرفت، رياض‏پاشا شيفته كمالات روحى و معنوى سيد شد و از او تقاضا كرد كه در مصر بماند و ماهى هزار قروش براى وى مقرر كرد. سيد درخواست او را پذيرفت و از اين فرصت طلايى در امر تبليغ بهره جست. سيد پايگاه تبليغى خود را در منزل محل اقامتش قرار داد و براى جوانان دانشگاهى و طلاب پرشور جلسات درس و بحث را شروع كرد و اين جلسات تدريس را پس از مدتى، به دانشگاه الازهر انتقال داد و شاگردان بسيارى را جذب برنامه‏هاى تبليغى خود كرد. 

سيد نه ‏تنها در سنگر دانشگاه براى دانشجويان آرمان هاى مقدس اسلام را تبليغ مى‏كرد، بلكه در جمع استادان و فرزانگان بزرگ مصر نيز حاضر مى‏شد و به پرسش هاى آنان پاسخ مى‏داد. همچنين با مردم ارتباط مستقيم داشت و حتى در قهوه‏خانه‏ها حاضر مى‏شد و به تبليغ افكار و انديشه‏هاى خود كه نشأت گرفته از اسلام ناب بود، همت مى‏گماشت و رسالت عظيم گسترش دين را با تمام دقت و توان به انجام مى‏رسانيد؛ به‏طورى كه در مدت چند سال اقامت در آن كشور، توانست تحولات بزرگ فرهنگى، سياسى و اجتماعى در جامعه مصر به وجود آورد.

وى با ارائه مقالات متنوع و با نام مستعار «مظهر بن وضّاع» در روزنامه‏هاى كثير الانتشار آن كشور، مانند: «التجارة» و «البصير» و «مصر» ادبيات مصر را از بنياد دگرگون ساخت و ضمن رشد و آگاهى دادن به مردم، توطئه‏هاى پشت پرده دشمنان اسلام و مسلمين را براى آنان معرفى كرد. دو روزنامه التجارة و مصر بنا به پيشنهاد سيد و توسط «اديب اسحاق» راه‏اندازى شده بود. البته اين دو جريده عمر طولانى نداشتند و توسط رياض‏پاشا توقيف شدند؛ ولى سيد به راه خود ادامه داد و مبارزه تبليغى سختى را بر ضد دولت هاى خارجى و استبداد داخلى استمرار بخشيد و دولت مصر، توان تحمل تبليغات سيد را نداشت و لاجرم دستور بازداشت و فرستادن ايشان به ايران را از راه كانال سوئز صادر كرد. 

دارايى سيد در مصر، منحصر به يك كتابخانه بود كه هنگام توقيف، «رچرس» مستشار انگليسى در امور ماليه مصر، آن را به تصرف خود درآورد؛ اما از ترس سيد ناگزير شد كه كتاب ها را در چند صندوق گذارده و همراه صاحبش به بندر بوشهر بفرستد. 

مناعت طبع

سيد جمال‏الدين اسدآبادى در تاريخ 7 رمضان 1296 ه.ق به دستور توفيق‏پاشا ـ ارادتمند سابق او ـ به «سوئز» فرستاده شد تا با كشتى به سوى ايران روانه شود. براى اينكه كسى از مردم مصر با او ملاقات نكند و دنباله تبليغات سياسى او منقطع گردد، چند روزى را در بندر سوئز كنار درياى سرخ به انتظار كشتى به حال توقيف، تهيدست و ستمديده مى‏گذراند. كنسول ايران و تجار ايرانى كه اجازه ملاقات با او را از طرف مقامات مصرى داشتند، در بازداشتگاه با او ديدار كردند و مبلغى پول پيشكش به ايشان دادند كه در سفر خرج كند. 

سيد از قبول آن امتناع ورزيد و گفت: «پول را براى خودتان نگه‏داريد؛ زيرا خودتان به آن پول از من هم نيازمندتريد. شير هر جا كه رود، بى‏شكار نمى‏ماند!...» 

زمينه‏سازى انقلاب در مصر

نتيجه تبليغات سياسى و فعاليت هاى اجتماعى سيد در مصر، يك سال بعد در آن كشور، انقلابى به پا كرد كه يكى از شاگردان سيد جمال به نام «اطهر عرابى‏پاشا» موفق به اداره اين انقلاب شد و سرانجام كارهاى كشورى و لشكرى به دست وى افتاد.

سفرى ديگر به هند

سيد جمال بعد از اخراج از مصر، همراه شاگردش، ابوتراب عارف افندى با كشتى به سوى جده حركت كرد و مدتى در آنجا ماند. سپس به مكه عزيمت کرد و با شخصيته اى مهم اسلامى ملاقات كرد. سپس در سال 1297 ه.ق به سوى هندوستان رهسپار شد. 

سيد در هندوستان علاوه بر مبارزه با استعمار غرب در هند، در جبهه ديگر با افكار و انديشه‏هاى تجددخواهى «ميرسيد احمدخان هندى» كه طرفدار همكارى و سازش با انگليسي ها بود، به مبارزه برخاست. 

يكى ديگر از عوامل قيام عليه انديشه‏هاى سيد احمدخان اين بود كه وى سعى داشت مسائل ماوراء طبيعت را به نام علم، توجيه طبيعى كند، غيب و معقول را تعبير محسوس و مشهود نمايد، معجزات را كه در قرآن نص و صريح است، به شكلى رنگ عادى و طبيعى دهد، و مفاهيم آسمانى قرآن را زمينى كند. 

تبعيد به حيدرآباد

آوازه شهرت سيد در تمام هند پيچيد و خداپرستان به سوى او شتافتند و چون بى‏دينان آن سامان در نشر تبليغات بى‏دينى كوشا بودند و سيد مى‏ديد كه با چه رنگ‏آميزى، عقايد ماديگرى را جلوه‏گر مى‏سازند و مردم را از راه راست باز مى‏دارند، خطابه‏اى عليه بى‏دينان هند ايراد كرد كه مورد توجه هوشمندان و دانشمندان هند قرار گرفت.

البته اين سخنرانى منجربه تبعيد ايشان به حيدرآباد دكن گرديد. سيد در تبعيدگاه، پرچم عدالت و آزادى را به دوش گرفت و تبليغات خود را در قالب سخنرانى و نگارش ادامه داد. سيد در حيدرآباد به خواهش كتبى يكى از معلمان آنجا رساله‏اى به نام «ردنيچرى» نوشت كه مورد بحث و مطالعه بيشتر دانشمندان جهان اسلام قرار گرفت.

و نيز در همان جا، جمعيتى زيرزمينى به نام «عروه» تشكيل داد كه شعباتى در ديگر ممالك داشت. به عنوان مثال، «محمد عبده» در تونس هدايت اين جمعيت را داشته است. و بعدها شخصيت هايى چون: محمد اقبال لاهورى، شوكت على، محمد على جناح ظهور كردند كه از شاگردان و تربيت‏يافتگان اين جمعيت به شمار مى‏آمدند. فعاليت هاى سيد در حيدرآباد سبب شد تا او را از آنجا به كلكته بردند. 

 تبليغ در قلب اروپا

هنگامى كه سيد جمال در سال 1300 ه.ق براى چندمين‏بار از هند اخراج گرديد، نخست قصد سفر به آمريكا را داشت، ولى به زودى از اين سفر منصرف گشت و عازم لندن، پايتخت انگلستان شد. اين‏بار به قلب اروپا آمده بود تا از نزديك با استعمارگران مبارزه كند. بنابراين، پايگاه تبليغاتى خود را در شهر لندن مستحكم كرد و با شركت در جلسات و مجامع عمومى به تبليغ دين مبين اسلام پرداخت و به پرسش هاى مختلف دينى استادان و دانشجويان و شركت‏كنندگان پاسخ مى‏داد و قاطعانه از آرمان هاى مقدس اسلام و برنامه‏هاى جهان‏شمول تشيع دفاع مى‏كرد. شهرت جهانى سيد، سبب گرديده بود تا اقشار مختلف انگلستان به‏ويژه جوانان، اطراف وى جمع شوند و از سخنان وى بهره‏مند گردند. 

تبليغ اسلام در پاريس

نابغه شرق، به دلائل نامعلومى لندن را به مقصد پاريس ترك كرده، در ابتداى ورود به اين كشور، با «ويلفرد بلنت» ديدار مى‏كند. رسانه‏هاى ارتباط جمعى فرانسه نيز ورود سيد را اعلان مى‏كنند. جامعه اروپايى كه آوازه بلند مبارز ضد استعمار مشرق‏زمين را سال هاى متمادى از دور شنيده بودند، مشتاق ديدار و علاقه‏مند به رفتارش مى‏گردند. آنها مجذوب مردى شده بودند كه به تنهايى قدرتمندترين كشورهاى عصر خود، به‏ويژه كشورهاى غربى را به هراس واداشته بود. 

سيد، تبليغات خود را با منطق قوى و استدلال بى‏نظير به مردم ارائه مى‏كرد. وى توانسته بود از اين طريق، دست پليد استعمار انگليس را براى مردم و سياستمداران، روشنفكران و مصلحان غافل باز كند و ديوسيرتى بريتانياى كبير را كه در پشت نقاب تزوير تمدن و آزادى پنهان شده بود، در قلب اروپا به جهانيان بنماياند. 

ورود سيد در سال 1301 ه.ق به پاريس و اقامت چهارساله وى در آن كشور همراه با دو حادثه مهم بود: 

1. ارتباط وى با فيلسوف مشهور «ارنست رنان» و انتقاد از اين مورخ و حكيم فرانسوى درباره علم، اسلام و حقيقت قرآن، و پذيرش رنان از درست بودن فرهنگ غنى اسلام و انصراف از عقايدى كه اسلام و قرآن را برخلاف تمدن و عمران مى‏دانست. 

2. نشر روزنامه «عروة الوثقى». مطالب اين روزنامه به بررسى سياست دولت هاى بزرگ در كشورهاى اسلامى به‏ويژه سياست انگلستان در مصر و آشكار كردن علل ناتوانى مسلمانان و برانگيختن آنان به اصلاح اوضاع خويش و از همه مهم‏تر، يگانگى ملت هاى مسلمان، اختصاص داشت و به‏طور مجانى به همه ممالك شرقى ارسال مى‏شد. 

انتشار عروة الوثقى يا نفخه صور اسرافيل، چنان اثر تبليغاتى در جامعه مسلمانان داشت كه كالبد بى‏جان آنان را حيات بخشيد و دول استعمارى اروپا ـ از خوف نهضت مسلمانان عليه مستعمرات آنان ـ مضطرب شدند و لرزه بر اركان سياستشان افتاد. هجده شماره از عروة الوثقى منتشر شده بود كه سرانجام دولت فرانسه با فشار و اصرار دولت انگليس حكم به تعطيلى اين مجله داد. 

مورخان درباره اين نشريه نوشته‏اند: بيانات هيچ خطيب اسلامى در قرن اخير در روحيه و بيدارى مسلمانان جهان به اندازه اثر نوشته‏هاى (العروة الوثقى) نبوده است. 

برخى سبب تأثير نوشته‏هاى اين روزنامه را، همان ايمان پاك و هدف متعالى مدير مسئولش (سيد جمال‏الدين) مى‏دانند.

قاطعيت در مقابل مستكبران

هنگامى كه دولتمردان انگليس، مثل: «چرچيل»، «سردروند ولف» و «لرد ساليسبورى» در مورد حل مسئله سودان و مخالفت مهدى سودانى با انگلستان درمانده شدند، دست به دامان سيد جمال‏الدين شدند و او را به لندن دعوت كردند. سيد به لندن رفت و با بزرگان سياست گفت وگو كرد و مشكلات سياسى و اشتباهات بزرگان انگلستان را درباره مشرق‏زمين با بيانى روشن مطرح كرد. و آنها دانستند كه از سخنان سيد پاكى و درستى آشكار است؛ لذا پس از تعريف و تمجيد از وى پادشاهى كشور سودان را به سيد پيشنهاد دادند. او برآشفت و گفت:

«اين تكليف بسى شگفت‏انگيز است و اين كارها دليل نادانى در امور سياسى شماست. حضرت لُرد اجازه دهيد كه از شما سؤالى نمايم. آيا سودان را مالك شده‏ايد كه مى‏خواهيد مرا پادشاه آن كنيد؟ مصر از آن مصريان و سودان هم جزء جدانشدنى آن است.» 

بازگشت به وطن

مذاكره سه‏ماهه سران انگليس با سيد جمال‏الدين براى متقاعد كردن وى به پذيرش حكومت سودان و سرگرم شدن وى به امر حكومت‏دارى و دست برداشتن از تحريك ملل اسلامى و شورش آنان عليه منافع انگلستان به شكست انجاميد؛ چراكه سيد با تبليغات زنده بود و هرگز نمى‏توانست دست از آرمان هاى مقدس دينى بردارد و به امورى همت بگمارد كه او را از اهدافش دور مى‏كند. 

سيد در ادامه رسالت الهى خود لندن را به مقصد جزيرة العرب ترك كرد و وارد قطيف شد و در 23 ربيع‏الاول سال 1304 ه.ق به تهران آمد و در منزل حاج امين الضرب مسكن گزيد؛ ولى ديرى نپاييد كه مورد كينه شاه و اطرافيان قرار گرفت. شاه به‏طور محرمانه از حاجى امين الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد. از طرفى سيد نيز بنا به درخواست سياستمدار و روزنامه‏نگار روس (كاتكوف) به مسكو دعوت شده بود. بنابراين، در نهم شعبان همان سال به آن كشور هجرت كرد و به مدت دو سال در آنجا اقامت گزيد و با رجال سياسى، نظامى و مذهبى روسيه ديدار و مذاكره نمود. 

تبليغات روشنگرانه فرزانه اسدآباد در جمع بزرگان روسيه، آنان را بر آن داشت تا تزار روسيه از وى تقاضاى «شيخ الاسلامى» مسلمانان آن كشور را نمايد؛ ولى سيد در جواب آنان گفت: «من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان مى‏دانم.» 

سيد جمال‏الدين از تيرگى ميان دولت روس و انگليس استفاده مناسب كرد و افشاگري هاى وسيعى را بر ضد دولت بريتانيا در نشريات روسيه انجام داد كه تا آن روز بى‏نظير بود. 

در اين هنگام، ناصرالدين شاه كه براى شركت در جشن جمهوريت پاريس عازم اروپا شده بود، مسيرش از طريق روسيه بود. وى در اين كشور پهناور، سيد را چون ياقوت درخشان يافت. سپس در اروپا نيز به هرجا قدم گذاشت، آثار و شهرت سيد را در آنجا به روشنى مشاهده كرد؛ لذا از كار قبلى خود پشيمان شد و در ديدارى كه با سيد در مونيخ داشت، سعى كرد گذشته‏ها را جبران سازد و او را براى آمدن به ايران و اصلاح وضع سياسى و اقتصادى كشور تشويق كند. 

سيد اين تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذيرفت. نخست در محرم 1307 ه.ق وارد مذاكره با رجال سياسى روسيه شد و آنها را راضى كرد تا از امتيازاتى كه در آن زمان مى‏خواستند از ايران بگيرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربيع‏الثانى همان سال به ايران بازگشت تا كار اصلاحات را به‏طور جدى آغاز كند؛ ولى در اثر توطئه‏هاى پشت پرده استعمار پير انگليس، زمينه بدبينى درباريان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سيد در ايران نگذشته بود كه ناگهان نامه شاه در منزل حاج امين الضرب به دست وى رسيد. 

هنگامى كه سيد از حكم اخراج خود آگاه شد، به عنوان اعتراض به شهررى رفت و در حرم حضرت عبدالعظيم حسنى عليه‏السلام اعلان تحصن نمود و با سخنراني هاى پرشور، حرم حسنى را به دژى استوار مبدل نمود. چندى بعد فشار سفارت بريتانيا فزونى يافت و ناصرالدين شاه حكم توقيف و اخراج وى را صادر كرد. وقتى دستخط شاه به دست «مختارخان» حاكم شهررى رسيد، بى‏درنگ 20 فرّاش فرستاد و آنان سيد را از بست حرم بيرون آوردند و در 28 جمادى‏الاولى 1308 ه.ق روانه غرب كشور كردند. 

تبعيد از وطن

سيد جمال‏الدين در نيمه اول شعبان 1308 ه.ق وارد بصره شد. از آنجا نامه‏اى بسيار مهم و سرنوشت‏ساز به آيت‏الله ميرزاى شيرازى نوشت. آن‏گاه از عراق به سوى لندن حركت كرد و در آنجا با شدت بيشترى اوضاع ناهنجار دربار ايران را در روزنامه‏هاى اروپايى افشا كرد و خطر استبداد داخلى و استعمار خارجى را بر ملل مشرق‏زمين توضيح داد. همچنين نامه‏هايى به سران قبائل و علماى برجسته عالم اسلام از جمله نامه‏اى به علماى بزرگ ايران، تحت عنوان «حَمَلَةُ القرآن» ارسال داشت و از خيانت ها و بى‏لياقتى ناصرالدين شاه در اداره كشور پرده برداشت و با ايجاد نشريه‏اى موسوم به «ضياء الخافقين» كه اولين شماره آن در ماه رجب 1309 ه.ق انتشار يافت، به فعاليت هاى افشاگرانه خود شعاع بيشترى بخشيد تا اينكه دولت بريتانيا احساس خطر كرد و مانع ادامه انتشار آن شد و خود سيد را نيز به شدت در تنگنا قرار داد. 

در اين هنگام، نامه «سلطان عبدالحميد» پادشاه عثمانى توسط «رستم‏پاشا» سفير آن كشور در لندن مبنى بر دعوت سيد جمال‏الدين به شهر «آستانه» تركيه جهت اصلاحات در كشور عثمانى، به دست وى رسيد. سيد ابتدا امتناع ورزيد، لكن نامه‏هاى پى در پى و اصرار رستم‏پاشا، سبب شد كه اين عقاب بلندپرواز، در كمينگاه استبداد و نيرنگ گرفتار شود. 

 غروب زندگي

سيد روز سه شنبه 19 اسفند 1275 ه.ش مطابق با 5 شوال 1314 ه.ق و 9 مارس 1897 م. پس از گذشت چهارسال از ورود به مركز خلافت اسلامى و تلاش فراوان در اين كشور جهت ايجاد اتحاد اسلامى، با دسيسه سلطان عبدالحميد، پادشاه عثمانى، مسموم شد و جان به جانان سپرد و خاكيان را بدرود گفت. پيكر پاك سيد با احترام مردم تركيه در قبرستان «شيخ لرمزارى» در شهر بندرى استانبول به خاك سپرده شد.

دغدغه هاي سيد جمال

سيد جمال مهمترين و مزمن ترين درد جامعه اسلامي را استبداد داخلي و استعمار خارجي تشخيص داد و با اين دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همين راه از دست داد. او براي مبارزه با اين دو عامل فلج کننده، آگاهي سياسي و شرکت فعالانه مسلمانان را در سياست واجب و لازم شمرد و براي تحصيل مجدد عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامي در جهان که شايسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستين و در حقيقت حلول مجدد روح اسلام واقعي را در کالبد نيمه مرده مسلمانان، فوري و حياتي مي دانست. بدعت زدايي و خرافه شويي را شرط آن بازگشت مي شمرد، اتحاد اسلام را تبليغ مي کرد و دست هاي مرئي و نامرئي استعمارگران را در نفاق افکني هاي مذهبي و غير مذهبي مي ديد و رو مي کرد. سيد جمال مهمترين دردهاي جامعه ي اسلامي را اين موارد تشخيص داده بود:

1- استبداد حکام.
2- جهالت و بي خبري توده مسلمانان و عقب ماندن از کاروان علم و تمدن.
3- نفوذ عقايد خرافي در انديشه مسلمانان و دور افتادن آنها از اسلام نخستين.
4- جدايي و تفرقه ميان مسلمانان به عناوين مذهبي و غير مذهبي.
5- نفوذ استعمار غربي.

درمان از نظر سيد

سيد چاره اين دردها را در امور زير مي دانست:

1- مبارزه با خودکامگي مستبدان.
2- مجهز شدن به علوم و فنون جديد.
3- بازگشت به اسلام نخستين و دور ريختن خرافه ها و پيرايه هايي که به اسلام بسته شده است.
4- ايمان و اعتماد به مکتب.
5- مبارزه با استعمار خارجي.
6- اتحاد اسلام.
7- دميدن روح پرخاشگري و مبارزه و جهاد به کالبد نيمه جان جامعه ي اسلامي.
8- مبارزه با خود باختگي در برابر غرب.


سيد جمال از ديدگاه شهيد مطهري

شهيد مطهري در کتاب «بررسي نهضت هاي اسلامي در صد ساله اخير» مي گويد: «بدون ترديد سلسله جنبان نهضت هاي اصلاحي صد ساله اخير، سيد جمال الدين اسد آبادي معروف به افغاني است. او بود که بيدار سازي را در کشورهاي اسلامي آغاز کرد، دردهاي اجتماعي مسلمين را با واقع بيني خاصي بازگو نمود، راه اصلاح و چاره جويي را نشان داد... نهضت سيد جمال، هم فکري بود و هم اجتماعي. او مي خواست رستاخيزي هم در انديشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگي آنها... سيد جمال در نتيجه تحرک و پويايي، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهاي کشورهاي اسلامي – که داعيه ي علاج آنها را داشت دقيقا آشنا شد.

 آخرين نامه

سيد جمال که در باب عالي در آنکارا زنداني بود، آخرين نامه خود را در سه شنبه 5 شوال 1314/9 مارس 1897، به يکي از دوستان ايراني خود مي نويسد و نااميد از نجات و حيات، کشته شدن خويش را انتظار مي کشد. واپسين کلام سيد آنچنان نغز و صريح است که نياز به تحليل ندارد.

«دوست عزيز! من در موقعي اين نامه را به دوست عزيز خود مي نويسم که در محبس محبوس و از ملاقات دوستان خود محرومم. نه انتظار نجات دارم و نه اميد حيات، نه از گرفتاري متألم و نه از کشته شدن متوحش. خوشم بر اين حبس و خوشم بر اين کشته شدن. حبسم براي آزادي نوع، کشته مي شوم براي زندگي قوم. ولي افسوس مي خورم از اين که کشته هاي خود را ندرويدم. به آرزويي که داشتم کاملا نايل نگرديدم. شمشير شقاوت نگذاشت بيداري ملل مشرق را ببينم. دست جهالت فرصت نداد صداي آزادي را از حلقوم امم مشرق بشنوم. اي کاش من تمام تخم افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم هاي بارور و مفيد خود را در زمين شوره زار سلطنت فاسد نمي نمودم. آنچه در آن مزرعه کاشتم، به نمو رسيد. هر چه در اين زمين کوير غرس نمودم فاسد گرديد. در اين مدت هيچ يک از تکاليف خيرخواهانه من، به گوش سلاطين مشرق فرو نرفت. اميدواري ها به ايرانم بود. اجر زحماتم را به فراش غضب حواله کردند. با هزاران وعده و وعيد به ترکيه احضارم کردند. اين نوع مغلول و مقهورم نمودند. غافل از اين که انعدام صاحب نيت، اسباب انعدام نيت نمي شود. صفحه روزگار، حرف حق را ضبط مي کند.

باري، من از دوست گرامي خود، خواهشمندم اين آخرين نامه را به نظر دوستان عزيز و هم مسلک هاي ايراني من برسانيد و زباني به آن ها بگوييد: شما که ميوه رسيده ايران هستيد و براي بيداري ايراني دامن همت به کمر زده ايد، از حبس و قتال نترسيد، از جهالت ايراني خسته نشويد، از حرکات مذبوحانه سلاطين متوحش نگرديد، با نهايت سرعت بکوشيد با کمال چالاکي کوشش کنيد، طبيعت با شما يار است و خالق طبيعت، مددکار. سيل تجدد، به سرعت به طرف مشرق جاري است. بنياد حکومت مطلقه متعدم شدني است. شماها تا مي توانيد در خرابي اساس حکومت مطلقه بکوشيد، نه به قلع و قمع اشخاص. شما تا قوه داريد در نسخ عاداتي که ميانه سعادت و ايراني سد سديد گرديده، کوشش نماييد، نه از نيستي صاحبان عادات. هر گاه بخواهيد اشخاص را مانع شويد، وقت شما تلف مي گردد. اگر بخواهيد به صاحب عادت سعي کنيد، باز آن عادت، ديگران را بر خود جلب مي کند. سعي کنيد موانعي را که ميانه الفت شما و ساير ملل واقع شده رفع نماييد. گول عوام فريبان را نخوريد.»

آثار علمي سيد جمال 

1- کتاب تارخ الافغان

2- انتشار روزنامه عروه الوثقي در پاريس

3- انتشار روزنامه ضيا الخافقين در لندن

4- همکاري با روزنامه هاي اختر، قانون، حبل المتين

5- تدريس فلسفه ابن سينا در الازهر مصر

6- سخنراني در دانشگاه پاريس با نام «اسلام و علم».


کد خبر: 8601

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcg.z97rak93qpr4a.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com