گپ و گفت با پاکو گردشگر اسپانیایی؛/2/

هرگز فکر نمی‌کردم ایرانی‌ها هم به تولد اهمیت بدهند

29 بهمن 1390 ساعت 14:12

یک گردشگر اسپانیایی گفت: فکر نمی‌کردم یک ایرانی با همسر و فرزندانش و یا حتی دسته‌جمعی با فامیلهایش به سفر برود.


به گزارش هنرنیوز ، پاکو گردشگر اسپانیایی از سفرش به ایران خاطرات جالبی دارد با او در این باره به گفت و گو نشستیم.

 خانه‌ها دروغ نمی‌گویند
پاکو در سفر به ابیانه و بعد کاشان از خانه‌ «عامری‌ها»، « طباطبایی‌ها»، و «بروجردی‌ها» بازدید می‌کند.

«من اصلا فکر نمی کردم ایرانیها ، آن هم ایرانیان قدیم اینقدر به خانه اهمیت بدهند.هرچند دوستانم عکس‌هایی از ایران به من نشان داده بودند، اما من باورم نمی‌شد. قبلا ژاپن، چین، هند و نپال را دیده بودم اما تبلیغات درباره ایران چیز دیگری می‌گفت . فکر می‌کردم شما هنوز با شتر سفر می‌کنید و تلویزیون ندارید. تازه فهمیدم که در قدیم هم بیشتر با اسب سفر می‌کردید نه با شتر. آدم وقتی به باغ‌های شیراز ، خانه‌های یزد و کاشان نگاه می‌کند یا کاروانسراها و قلعه‌های بین راه را می‌بیند، افسوس می‌خورد .
 
شما اصلا تبلیغ بلد نیستید. اگر یک ذره تبلیغ می‌کردید، نگاه‌ها نسبت به ایران عوض می‌شد.مخصوصا که خودتان خیلی اهل سفرید.  فکر نمی‌کردم یک ایرانی با همسر و فرزندانش و یا حتی دسته‌جمعی با فامیلهایش به سفر برود.اینجا من خیلی از ماشینهای پیشرفته را دیدم.ایرانی‌ها اهل تفریحند، آن هم تفریح دسته‌جمعی» 

امضا کنید!
ظاهرا ابیانه‌ای‌ها طوری وانمود می‌کردند که از عکس‌گرفتن بدشان می‌آید اما در ازای گرفتن پول حاضر بودند، عکس بیندازند. پاکو هم همین‌طور که همسرش در میان آنها بوده با دوربینش که لنز قوی‌ هم داشته از دور دست از همسرش در کنار ابیانه‌ای‌ها عکس می‌گیرد. او در ابیانه یک اتوبوس حامل دختران دبیرستانی را می‌بیند که برای اردو به آنجا آمده بودند. پاکو و همسرش از مدیر دبیرستان می‌خواهند تا به آنها اجازه دهد با دختران عکس بیندازند.جالب اینجا است که دختران هم از پاکو و همسرش می‌خواهند تا به اسپانیایی و به یادگار، مطلبی برای آنها بنویسند و امضا کنند. 

انگشتری با بوی گلاب
پاکو با دیدن بازار کاشان و آن همه فرش و نقش مبهوت می‌شود. او در بازار کاشان انگشتری ۱۵۰ یورویی برای همسرش می‌خرد که همچنان همراه اوست. پاکو که برای اولین بار عطر گل محمدی اصل را استشمام می‌کند، با خوشحالی برای خود، همسر و فرزندانش عطر گل محمدی می‌خرد. عطر فروش مفصل راجع به خاصیت گلاب و گل سرخ و نقش آنها در درمان بیماریهای قلبی و ایجاد آرامش صحبت می‌کند. ماحصل این گفت و گو خرید مقدار زیادی گل محمدی خشک شده از عطاری می‌شود. 

اصفهان شهری اسپانیایی!
در اصفهان پاکو و همسرش در میدان نقش جهان و در میان بازار قدیمی به قهوه خانه سنتی می‌روند که ایوان آن مشرف به میدان است. در آنجا آنها ۸ نفر از هموطنان خود را می‌بینند. دیدن هموطنان آنقدر آنها را به وجد می‌آورد که ساعاتی چند را به بازگویی خاطرات و نشان دادن عکس‌هایشان از سفر می‌گذرانند. پاکو و همسرش آن شب ۳۰ هزار تومان پول چایی می‌دهند. به نظر او خوشمزه‌ترین چای دنیا را در این مکان خورده است. 

گنج نامه با مانتو قرمز
آنها در بازگشت از اصفهان و عبور مجدد از تهران راهی همدان می‌شوند.
« در «گنج نامه» پای همسرم پیچ خورد . ما در آنجا یک بازار محلی خیلی کوچک دیدیم که لباس‌های قشنگ و رنگارنگی داشت، لباس‌های سنتی. ما یک مانتو قرمز ترکمنی خریدیم و همسرم همانجا آن را به تن کرد. ما هرگز فکر نمی‌کردیم ایرانیان لباسهای رنگی و چنین زیبا داشته باشند. برایم جای تعجب است آنها چرا در جشنواره‌های بین‌المللی لباس شرکت نمی‌کنند.» 

«از پله‌هایی که در اطراف گنج نامه بود، پایین رفتیم. مردم روی تخت هایی کنار رودخانه قلیان می‌کشیدند. ما هم برای اولین بار قلیان کشیدیم .آنها دودش را بیرون می‌دادند اما ما بلد نبودیم. دو جوان با دودها حلقه درست می‌کردند. سیگار ایرانی‌ها سیستم جالبی داشت. ما یک قلیان کوچک تزئینی با عکس شاه قاجار خریدیم.» 

غار علی صدر یا اهرام مصر
هرچند صبح ورود به همدان هوا گرم بوده اما عصر باران حال و هوای آنها را عوض می‌کند. راهنما به پاکو می‌گوید اگر هزینه بنزین اضافه را تقبل کنند، آنها را به غار «علی صدر» در کبوتر آهنگ می‌برد. هوا آنقدر گرم بوده که در طول راه کولر ماشین را روشن می‌کنند اما وقتی وارد غار می‌شوند:« هر چه جلوتر می‌رفتیم، هواخنک تر می‌شد. در جایی ما کاملا احساس سرما می‌کردیم . مسئول قایق به زبان انگلیسی مسلط بود .او اطلاعات جالبی درباره غار به ما داد.  فکر می کنم همه مصر را با اهرام ثلاثه می‌شناسند اما ایران اینقدر جای شگفت انگیز دارد که قابل شمردن نیست. این جاها کوچک اما عمیقند. شما باید امکانات و تبلیغاتتان را گسترش دهید.من مطمئنم هرکس یکبار ایران را ببیند، نظرش عوض می‌شود.» 

زیر گنبد آبی
علاوه بر چاقو و ملیله‌های زنجان پاکو «گنبد سلطانیه» با رنگ آبی‌اش را یکی از شگفتی‌های ایران می داند. او معتقد است این اثر مستحق قرار گرفتن در آثار جهانی بوده است.

« واقعا شگفت‌انگیز بود. تمام نوشته‌ها، معماری، ارتفاع ساختمان همه و همه برایم حیرت‌آور بود. وقتی ما آنجا بودیم، باستان‌شناسان می‌خواستند نوشته‌های گچی دورتا دور بنا را روی زینک و فیلم پیاده کنند، بعد آنها را روی کاغذ بیاورند و اگر یونسکو اجازه داد برای ادامه مرمت، نوشته‌های فروریخته را تکمیل کنند. رنگ‌ها و کاشی‌های این بنا در نوع خود بی‌نظیرند. من یک تکه کاشی آبی رنگ هم پیدا کردم که به همین کارشناسان تحویل دادم. متاسفانه محوطه اطراف این بنا اصلا جای مناسبی نیست .» 

هر چقدر می‌خواهی انگور بخور
« در جاده قزوین ما از باغات انگور گذشتیم. یک جا برای عکاسی ایستادیم. انگورها را روی هم چیده بودند. از بالا هم آب خنکی از یک لوله روی آنها پاشیده می‌شد. من به بابوک گفتم، کمی انگوربخریم. او جلو رفت و بعد از صحبت با صاحب باغ گفت هرچقدر می‌خواهید، بخورید. من به او گفتم باز هم تعارف ایرانی اما بابوک گفت نه، این مرد می‌گوید: «هرچقدر می‌خواهید و دوست دارید انگور بخورید، ببرید . وزن کردنی‌هم نیست، هرچه دوست دارید، پول بدهید.این مهربانی خدا است ( برکت ) است.» ما آنجا خیلی انگور خوردیم. من در آنجا باز هم مهمان نوازی ایرانیان را دیدم. صاحب باغ می‌گفت از انگور یک نوع مربا درست می‌کنند که در زمستان با برف می‌خورند.( شیره ) فکر کنم خیلی خوشمزه باشد.» 

تولد تولدت مبارک

پاکو و همسرش سفری هم به رامسر داشتند. متصدی هتل هنگام گرفتن پاسپورت آنها متوجه می‌شود فردا روز تولد پاکو است.بابک وقتی متوجه می‌شود فردا تولد اوست، برایش سفارش کیک تولد می دهد.

« صبح ما وقتی برای خوردن صبحانه پایین آمدیم. من به طرف میز کوچکی رفتم اما بابوک اصرار داشت ما سر میز بزرگتری بنشینیم. من خیلی تعجب کردم چون او در سفر همیشه سعی می‌کرد رضایت ما را جلب کند و این اصرار او برایم عجیب بود. سر میز نشستیم. یکدفعه دو گارسون با یک کیک تولد بزرگ که رویش پر شمع بود، وارد شدند. واقعا غافلگیر کننده بود. این بهترین جشن تولد عمرم بود. تولدی در ایران . من هرگز فکر نمی‌کردم ایرانی‌ها هم به تولد اهمیت بدهند.» 

غذاهای رنگارنگ
« ایرانی‌ها غذاها و میوه‌های متنوعی دارند.  در رامسر با سیر و تخم مرغ و بادمجان یک غذای سنتی خوردیم ( میرزا قاسمی ). در سفر چند بار هم آش دوغ خوردیم. خیلی خوشمزه است. خوب همه جا کباب هم بود . شنیدم ایرانی ها وقتی می‌خواهند از مهمانشان خوب پذیرایی کنند، به او کباب می‌دهند. همین موضوع سبب دردسر است.پیدا کردن غذاهای سنتی ایرانی خیلی سخت است . همه جا کباب دارند. من آبگوشت هم دوست داشتم . یکی برای ما همه نخودها و گوشتها را با یک فلز کوبید ( گوشتکوب) با دوغ و سبزی، واقعا خوشمزه است. البته  چون خیلی اُلیوس ( زیتون ) دوست دارم ما از شمال زیتون خریدیم و همه جا در طول سفر زیتون  خوردیم.»


کد خبر: 37368

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcg7w9w.ak9u34prra.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com