درحالی فراخوانی از سوی عباس علیزاده در ایران و موسسه شیکاگو منتشر شده و از باستانشناسان درخواست شده که برای پروژه ملی پژوهش و کاوش در شوش رزومه خود را ارسال کنند که این کار به طور قانونی وظیفه پژوهشکده باستانشناسی بوده و حتا اگر پژوهشکده نیز از این موضوع اطلاع داشته این اقدام باید از سوی ارگان حقوقی ذی ربط انجام میشد نه توسط فرد حقیقی؟!
به گزارش هنرنیوز؛ دهههاست که پژوهشکده باستانشناسی کشور (یا مرکز باستانشناسی کشور) رسماً و عرفاً مسؤولیت برنامهریزی و تصمیمسازی درباره برنامههای باستانشناسی کشور را بر عهده داشته است. ارزیابی و تعیین اینکه چه کسانی صلاحیت انجام بررسی و کاوش در محوطههای باستانی کشور را دارند بر عهده این مرکز بوده است. اگرچه نسبت به کارنامه مدیریتهای این مرکز مانند هر نهاد دیگری بحثها و نقد و نظرهایی در میان کارشناسان این حوزه مطرح بوده، اما اجماع و اتفاق نظر بر این است که در دورههایی که مدیریتهای متخصص، باثبات و کارآمد مسؤولیت آن را بر عهده داشتهاند، این مرکز به نحو مطلوب وظایف خود را انجام داده و در بالندگی علمی این رشته منشأ اثر فراوان بوده است. برخی بارزترین دورههای مدیریتی این تشکیلات را زمان حضور باستانشناسانی چون دکتر عزتالله نگهبان، دکتر فیروز باقرزاده و دکتر مسعود آذرنوش ذکر میکنند. طی این دورهها مرکز باستانشناسی (یا پژوهشکده باستانشناسی) با استقلال رای و گامهای مطمئن به رتق و فتق امور باستانشناسی کشور پرداخته است. یکی از مسایل مهم و پربحث باستانشناسی کشور -بخصوص در سالهای پس از انقلاب- حضور هیأت-های باستانشناسی خارجی است. اگرچه این موضوع همواره فراتر از محدوده خواستها و تصمیمگیریهای تشکیلات باستانشناسی بوده و خیلی وقتها محذورات سیاسی و ملاحظاتی فراتر از سازمان میراث فرهنگی بر آن سایه افکنده، اما همواره تلاش میشده فارغ از حاشیههای سیاسی به وظایف علمی خود عمل کند.
اخیراً موضوع فراخوان بینالمللی برای کاوش در شوش منجر به بحثهایی در محافل باستانشناسی و میراث فرهنگی کشور شده که بعد از حضور پرحاشیه دنیل پاتس در گردهمایی سالانه زمستان سال ۹۳ پربحثترین موضوعی بوده که حساسیتهایی را برانگیخته است.
طی مرداد ماه سال جاری فراخوانی در شوش به نام دکتر عباس علیزاده ارائه شد که در آن پژوهشگران برای «همکاری در پروژه ملی کاوش و پژوهش شوش» دعوت شده بودند. در این فراخوان دکتر عباس علیزاده عنوان کرده بود که پژوهشگاه و پژوهشکده باستانشناسی درصدد اجرای یک پروژه درازمدت باستانشناسی در شهر باستانی شوش هستند. از آنجا که اواسط سال گذشته نیز صحبت از تأسیس «مرکز پژوهش بین-المللی در شوش» شده بود این بحث مطرح شده که با وجود نهادی چون پژوهشکده باستانشناسی چرا برنامههای کلان باستانشناسی کشور از سوی افرادی اعلام میشود که از نظر رسمی ارتباطی با سازمان میراث فرهنگی کشور ندارند. بهویژه در مورد فراخوان اخیر، نه تنها دکتر علیزاده از نظر رسمی پژوهشگر و عضو مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو است و عضو رسمی سازمان میراث فرهنگی نیست، بلکه حتی نشانی ایمیل ذکر شده در این فراخوان نیز مربوط به دانشگاه شیکاگو است. به گونهای که تداعیکننده این امر است که سیاستهای باستان-شناسی ایران از سوی برخی مؤسسات وابسته به دانشگاههای خارجی تدوین و اعلام میشود. از سوی دیگر، فراخوان مذکور نه تنها از سوی مرجع یا مراجع رسمی باستانشناسی کشور اعلام نشده، بلکه حتی پیش از انتشار در تارنمای رسمی سازمان میراث فرهنگی یا رسانههای کشور در تارنمای موسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو درج شده است.
نکته دیگر ی که پیرامون بحث راهاندازی «مرکز پژوهشهای بین المللی شوش» مطرح میشود این است که با وجود مرجعی به نام پژوهشکده باستانشناسی کشور و پایگاه میراث جهانی شوش چه ضرورتی به ایجاد «مرکز پژوهشهای بینالمللی شوش» وجود دارد؟ آیا انجام پژوهش در شوش، چه در سطح ملّی یا بینالمللی، واقعاً نیازمند ایجاد مرکزی مجزا در دل مراکز پیشین است، و آیا این امر به تراکم مسایل بوروکراسی دامن نمیزند و موجب موازیکاریهای مخرب نمیشود؟ نزدیک به یک قرن پیش وقتی که با کوشش و همکاری هنری برستد، رییس مؤسسة شرقشناسی دانشگاه شیکاگو، در محوطه تخت جمشید اقدام به ایجاد مؤسسهای مستقل به نام «بنگاه علمی تخت جمشید» شد، هنوز تشکیلات باستانشناسی در ایران به درستی قوام نگرفته بود و کاوشگران آن محوطه نیز هم عمدتاً غیرایرانی بودند و هم ناگزیر از تأسیس مرکزی که در چارچوب آن بتوانند به کارهای مختلف پژوهشی و اداری رسیدگی کنند، ولی امروز که تشکیلات عریض و طویل میراث فرهنگی وجود دارد چه ضرورتی به ایجاد یک مرکز جدید میباشد؟
از سوی دیگر، دکتر عباس علیزاده با وجود آنکه شخصیت دانشمند و برجستهای در زمینههای تخصصی و علمی خود است اما در برخی از مصاحبههای خود با رسانههای خارج از ایران مکرر تأکید میکند که در ایران تا یکی دو دهه قبل هیچگونه زیرساخت و دانشی درخصوص باستانشناسی -حتی در حد گونهشناسی و طبقهبندی سفال- وجود نداشته و او پل رابط میان جهان پیشرفته و باستانشناسیِ جهان سومیِ ایران بوده است. حال آنکه قبل از وی یا به موازات او پژوهشگران و باستان شناسان بسیاری در رشد و بالندگی باستانشناسی ایران کوشیدهاند. بنابراین، هرچند از سر گیری مطالعات در شوش بسیار مهم است، اما بهتر است ابتکار عمل و طرح فراخوانهایی از این گونه از سوی مراجع رسمی باستانشناسی کشور صورت گیرد. شاید محوطههای جیرفت و شهر سوخته، مثالهای خوبی برای این موضوع باشند. از این حیث که کاوشهای این محوطهها اگرچه با حضور پژوهشگران بینالمللی همراه بوده اما در چارچوب برنامههای باستانشناسی کشور انجام شدهاند. افزون بر این، در شوش پس از توقف کاوش فرانسویها؛ باستانشناسان ایرانی زحمات زیادی متقبل شدند و به رغم سختیهای موجود، کاوش و پژوهش و حفاظت از این محوطه را تداوم بخشیدند.
شایسته است تصمیم گیری برای برنامههای پژوهشی آینده در شوش با حضور و مشورت همه کسانی باشد که در سالهای سخت و انزوای شوش در کنار این محوطه ماندند و حفاظت از آن را تضمین کردند. بیاعتنایی به این تلاشها نه تنها به معنی نادیده گرفتن سرمایهها و تجربیات موجود است، بلکه در درازمدت منجر به سلب اعتماد از مدیریت میراث فرهنگی و باستانشناسی کشور خواهد شد که این امر به سود میراث فرهنگی کشور نیست.
برای موضوع تأسیس «بنگاه علمی تخت جمشید» شد، به نوشته شادروان محمدتقی مصطفوی در صفحه ۷ «امانت داری خاک» مراجعه شود که یادآور شده است: «در ماههای آخر سال ۱۳۰۹ خورشیدی بنگاه علمی تخت جمشید با اجازه و موافقت دولت شاهنشاهی ایران از طرف بنگاه شرقی دانشگاه شیکاگو تأسیس شد و شادروان پرفسور ارنست هرتسفلد به ریاست آن تعیین گردید»