گذری بر شعر عاشورایی در رخ نمود ادب فارسی از قرن هفتم تا دهم/2/
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
21 آذر 1389 ساعت 9:27
روند تضییع حقوق اجتماعی شیعیان تا روی کار آمدن حکومت های محلی همچنان ادامه داشت. در این دوران اختناق فضا، سبب تحکم تقیه بر افکار و اندیشه های شیعیان شد و نشر و گسترش فضای فکری آنان را با چالش مواجه ساخت.
پس از آنان در ساختار حکومت و خلافت عباسیان برای نخستین بار عرصه حضور خاندان های ایرانی فراهم شد؛ زیرا عباسیان با شعار «الرضا من آل محمد» روی کار آمدند و اریکه قدرت را نخست بر ایرانیانی که در مناصب مهمی چون وزارت بودند باز گذاشتند. و گرچه پس از مدتی نقاب از چهره آنان بر افتاد و محرز شد که حمایت از خاندان های شیعی و نیز ایرانی که با هم در پیوندی آشکار بودند جز به سبب ارتقا قدرت و منافع سیاسی نبوده است لکن فضای قابل توجهی برای ابراز حضور و تمایلات شیعی فراهم شد. بخش عظیمی از این گرایش ها به واقعه عاشورا و رسالت امام حسین(ع) مرتبط است.
آل بویه از نخستین خاندان های محلی شیعه بودند که در تلطیف فضای تعدی بر شیعیان و علویان نقش موثری داشتند. پس از آنان نیز سایر حکومت های محلی به این روند ادامه دادند. وگرچه برخی خاندان های محلی نیز چون غزنویان و سلاجقه محدودیت هایی بر این فضا اعمال کردند.
قرون هفتم و هشتم، اعصار درخشان ادب فارسی است.
«هفت شهر عشق را عطار گشت/ ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم»
عطار نیشابوری، از بزرگ شاعران سده ششم و هفتم است. وی سالک و عارف بود. چنان سرود و نگاشت که حقیقت اصیل را در کلام متجلی ساخت. درباره حضرت امام حسین(ع) و واقعه کربلا چنین می سراید:
قرَّة العين امام مجتبي / شاهد زهرا، شهيد كربلا
تشنه، او را دشنه آغشته به خون / نيم كشته گشته، سرگشته به خون
آن چنان سر خود كه بُرَّد بيدريغ ؟ /كافتاب از درد آن شد زير ميغ
گيسوي او تا به خون آلوده شد/ خون گردون از شفق پالوده شد
كي كنند اين كافران با اين همه / كو محمّد؟ كو علي ؟ كو فاطمه ؟
صد هزاران جان پاك انبيا / صف زده بينم به خاك كربلا
در تموز كربلا، تشنه جگر/ سربريدندنش، چه باشد زين بتر؟
با جگر گوشه ي پيمبر اين كنند / وانگهي دعوي داد و دين كنند!
كفرم آيد، هر كه اين را دين شمرد/ قطع باد از بن، زفاني کاين شمرد
هر كه در رويي چنين، آورد تيغ / لعنتم از حق بدو آيد دريغ
كاشكي ـ اي من سگ هندوي او/ كمترين سگ بودمي در كوي او
يا در آن تشوير، آبي گشتمي/ در جگر او را شرابي گشتمي
مولانا جلال الدین محمد بلخی، شاعر بلند آوازه ادب فارسی در پرداخت خود به واقعه عظیم عاشورا از منظر ساحت عرفانی خویش و کلام شیوای خود در مثنوی کبیر معنوی چنین پرداخته است:
روز عاشورا نمي داني كه هست / ماتم جاني، كه از قرني بِه ست
پيش مؤ من كي بود اين قصّه، خوار؟ / قدر عشق گوش، عشق گوشوار
پيش مؤ من، ماتم آن پاكْ روح / شهره تر باشد ز صد طوفان نوح
چون كه ايشان، خسرو دين بوده اند / وقت شادي گشت، بگسستند بند
سوي شادِرْوان دولت تاختند / کنده و زنجير را، انداختند
دیگر شاعر این سده سیف فرغانی است. او رخداد کربلا را چنین به جامه رقعه و جوهر در آورده است:
اي قوم ! درين عزا، بگرييد / بر كشته كربلا بگرييد
با اين دلِ مرده، خنده تا كي ؟/ امروز، درين عزا بگرييد
فرزند رسول را، بكشتند/ از بهر خداي،را بگرييد
از خون جگر، سرشك سازيد / بهر دل مصطفي، بگرييد
وَز معدنِ دل به اشكِ چون دُر/ بر گوهر مرتضي، بگرييد
با نعمت عافيت به صد چشم / بر اهل چنين بلا بگرييد
دلخسته ماتم حسينيد / اي خسته دلان ! هلا بگرييد
در ماتم او، خَمُش مباشيد/ يا نعره زنيد، يا بگرييد
خواجوی کرمانی و ابن یمین فریومدی نیز از شاعران فرهیخته این دوران هستند که در آستان ارادت خویش به محضر حضرت سید الشهدا(ع) چنین سروده اند:
خواجو می گوید: در بحر شرع لولوي شهوار و همچو بحر / در خويش غرقه گشته ؛ ز پاکيزه گوهري
اقرار کرد حر يزيدش به بندگي / خط باز داده روح امينش به چاکري
لب خشک و ديده تر شده از تشنگي هلاک/ وانگه طفيل خاک درش خشکي و تري
از کربلا بدو همه کرب و بلا رسيد / آري همين نتيجه دهد ملک پروري
وابن یمین، سوگ می سراید: ندارد كسي طاقت ديدنش/ ز بس گريه و سوز و ناليدن
به يك دوش او بر، يكي پيرهن /به زهر آبِ آلوده، بهر حسن
ز خون حسينش، به دوش دگر/ فرو هشته، آغشته دستار سر
بدين سان رود خسته، تا پاي عرش/ بنالد به درگاه داراي عرش
بگويد كه : خون دو والا گهر/ ازين ظالمان، هم تو خواهي مگر
حافظ و سعدی نیز هریک اشارات ظریفی در قالب تصاویر بر انعکاس واقعه کربلا داشته اند.
با روی کار آمدن صفویان و تثبیت مذهب تشیع، شیعیان با آزادی و صراحت بیان به عرض ارادت نسبت به خاندان آل محمد(ع) پرداختند و شاعران در ذکر مصیبت عاشورا و رسالت بازگویی حقایق آن کوشیدند.
طلایه دار شعر عاشورایی این دوران که در زمان شاه طهماسب صفوی می زیست، محتشم کاشانی است که ترکیب بند مشهور او در زیر آمده است:
باز این چه شورش است؟ که در خلق عالم است
باز این چه نوحه وچه عزا وچه ماتم است؟
باز این چه رستخیز عظیم است؟ کز زمین
بی نفخ صور، خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا؟ کزو
کار جهان وخلق جهان جمله درهم است
گویا، طلوع میکند از مغرب آفتاب
کآشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا، بعید نیست
این رستخیز عام، که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
جن وملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا، عزای اشرف اولاد آدم است
مریم خاکیان
کد خبر: 21095
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcgnz9x.ak9qy4prra.html