حقوق اهل بيت عليهم السلام(2)

2 بهمن 1390 ساعت 23:13

حقوق از جنبه عرفى و بشرى، به دو دسته فردى و اجتماعى تقسيم مى شود. در اين نگرش، حق خداوند جايگاهى ندارد. تنها در حقوق دينى و الهى است كه حق خداوند به عنوان اصل و منشأ ساير حقوق، قابل تعريف است. اين رويكرد مى تواند در فلسفه حقوق بسيار الهام بخش و تأثيرگذار باشد


خاستگاه حقوق اهل بيت
حقوق از جنبه عرفى و بشرى، به دو دسته فردى و اجتماعى تقسيم مى شود. در اين نگرش، حق خداوند جايگاهى ندارد. تنها در حقوق دينى و الهى است كه حق خداوند به عنوان اصل و منشأ ساير حقوق، قابل تعريف است. اين رويكرد مى تواند در فلسفه حقوق بسيار الهام بخش و تأثيرگذار باشد.

در نظام حقوقى اسلام، حق خداوند از جايگاه ويژه اى برخوردار است. اگر همه حقوق ـ فردى و اجتماعى ـ را به منزله درختى فرض كنيم، ريشه آن حق خداوند نسبت به بندگان است. ساير حقوق شاخ و برگ هاى اين درخت را تشكيل مى دهند.

امام سجاد(عليه السلام)، گوياترين و جامع ترين بيان را در اين زمينه ارائه فرموده است:

«اعلم رحمك اللّه انّ للّه عليك حقوقا محيطة بك فى كل حركة حركتها او سكنة سكنتها او منزلة نزلتها او جارحة قلّبتها او آلة تصرّفت بها بعضها اكبر من بعض و اكبر حقوق اللّه عليك ما اوجبه لنفسه تبارك و تعالى من حقه الذى هو اصل الحقوق و منه تفرع ساير الحقوق»؛ آگاه باش خداوند تو را رحمت كند، تو در محاصره مجموعه اى از حقوق قرار گرفته اى كه بايد آنها را رعايت كنى. هر حركت و سكونى كه دارى مشمول حقى از حقوق است. همين طور اگر عضوى از اعضاى بدنت يا ابزار ديگرى را براى كارهاى خود مورد استفاده قرار دهى حقوقى به آنها تعلّق مى گيرد، اگر در جايگاه و موقعيت اجتماعى قرار بگيرى، باز حقوقى را بر عهده تو قرار مى دهد. برخى از اين حقوق بزرگ تر از برخى ديگرند، در اين ميان، بزرگ ترين حقى كه وجود دارد، حق خداوند است كه اصل و منشأ حقوق است. ساير حقوق متفرّع بر اين حق است.»۱۳

از امام على(عليه السلام) نيز مشابه اين بيان نقل شده است: «ولكنّه سُبحانه جَعلَ حقّه على العِباد ان يُطيعوه و جَعَل جزائهم عَليه مُضاعِفة لِثواب تفضّلا مِنه و توسعاً بِما هُو مِن المَزيد اهلُه... ثُم جَعَل ـ سبحانه ـ مِن حُقوقِه حقوقاً افترضها لِبعض الناس على بَعض... فَريضة فَرضها اللّه سُبحانه لِكل على كُل»؛۱۴ ولكن خداوند سبحان حق خود را بر بندگان، اطاعت خويش قرار داده و پاداش آنها را دو چندان كرده است، از روى بخشندگى و گشايشى كه خواسته به بندگان عطا فرمايد. پس خداوند برخى از حقوق خود را براى بعضى از مردم و عليه بعضى ديگر واجب كرد... حق واجبى كه خداوند بر هر دو گروه الزامى كرد.

اگر خداوند حكيم اين حقوق را براى مردم تشريع نمى كرد مبنايى براى حقوق وجود نداشت. در اين نگرش، تمام ابعاد و شئون زندگى انسان مشمول حقى از حقوق الهى است كه انسان بايد از عهده آنها برآيد؛ يعنى مجموعه اى از تكاليف و مسؤليت ها از جانب خداوند متعال متوجه هركسى است كه بايد انجام بدهد.

انگيزه و فلسفه اعتبار «حق» براى خدا و «تكليف» براى بندگان، فراهم ساختن زمينه حركت تكاملى و اختيارى انسان است. احكام الهى (امر و نهى خداوند) ناظر به افعال و رفتار انسان است تا او اراده و اختيارش را در راستاى انجام دستورات الهى به كار گيرد و به كمال نهايى انسانى (عبوديت الهى) نايل آيد: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) (ذاريات: ۵۶)؛ من جن و انس را نيافريدم جز براى اينكه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند.)

دقت در فرمايش امام على و امام سجاد(عليهما السلام) نشان مى دهد كه همه حقوق و تكاليف بايد از حق الهى نشأت بگيرد. در بينش اسلامى، هر حقى ذاتاً و اصالتاً از خداست. خداوند بر مبناى اين حق، حقوقى را براى ديگران قرار داده است.

افزون بر استناد به آيات و روايات، مى توان اصالت حق خداوند را با برهان عقلى نيز اثبات كرد. استدلال عقلى مبتنى بر دو مقدمه است:

الف. ثبوت حق فرعى بر ثبوت مالكيت است. اين يكى از احكام قطعى عقل است كه هر مالكى حق تصرف در ملك خودش را دارد: كسى كه مالك نباشد يا اجازه اى از سوى مالك به او داده نشود، عقل هيچ گونه تصرفى را براى او روا نمى دارد.

ب. خداوند خالق و مالك هستى است. اين مسئله در علم كلام ثابت شده كه خداوند تنها موجود قائم به ذات است و همه موجودات، فيض وجود خود را از او مى گيرند.۱۵ در نتيجه، خداوند مالك حقيقى انسان و جهان است. چون همه هستى از خداست حدوث و بقاى هستى نيز تابع اراده اوست: (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (يس: ۸۲) فرمان او چنين است كه هرگاه چيزى را اراده كند، تنها به آن مى گويد: «موجود باش!» آن نيز بى درنگ موجود مى شود. بدين سان، در رويكرد دينى، همه حقوق بر اساس حق خداوند قابل تشريع و تبيين است.

ملاك اعتبار حقوق اهل بيت(عليهم السلام)
اعتبار حقوق از سوى خداوند بر اساس ملاك است؛ يعنى خداى حكيم بى دليل و از روى گزاف حقى را به نفع يا ضرر كسى تشريع نكرده است. حاكميت خداوند بر جهان و انسان عين حكمت است. او بر اساس مصلحت، حقوق و تكاليفى را براى فرد و جامعه تشريع كرده است.

بنابراين، حقوق اهل بيت(عليهم السلام) نيز صبغه الهى دارد، حق ولايت و حاكميت آنها در طول حاكميت خداوند و عين مصلحت است. واگذارى حق ولايت به اهل بيت(عليهم السلام) از ناحيه خداوند به اين معناست كه آن بزرگواران در چارچوب ارزش هاى الهى، مصالح مردم را تأمين نمايند، به آنچه كه مصلحت انسان هاست دستور دهند و از آنچه كه به ضرر انسان هاست، منع كنند. مردم نيز موظّفند از دستورات اهل بيت(عليهم السلام) كه در راستاى تحقق اهداف الهى، مصالح، خيرات و كمالاتشان است، اطاعت كنند.۱۶

قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ) (نساء: ۵۹)؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولوالامر (اوصياى پيامبر) را. همه مفسّران شيعه در اين باره اتفاق نظر دارند كه منظور از «اولوالامر» امامان معصوم(عليهم السلام)، يعنى عترت پيامبر، هستند؛ بزرگوارانى كه رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى در تمام ابعاد و شئون زندگى، از سوى خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله)به آنها سپرده شده است. البته اطاعت از كسانى كه منصوب از سوى آنان باشند (ولى فقيه) نيز الزامى است. اهل سنّت در اين زمينه با شيعيان اختلاف نظر دارند.۱۷

به بيان ديگر، اهل بيت(عليهم السلام) در محدوده شريعت و مصالح حياتى جامعه امر و نهى مى كنند، نه از روى هوس: (وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى)(نجم: ۳ و ۴)؛ (محمد(صلى الله عليه وآله)) هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد، و آنچه مى گويد جز وحى كه بر او نازل شده، نيست.

به همين دليل، دستورات حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)الزام آور است: (وَ مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا)(حشر: ۷)؛ و آنچه را رسول خدا براى شما آورده، بگيريد و اجرا كنيد و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.

بنابراين، رعايت حقوق اهل بيت(عليهم السلام) در راستاى اطاعت پروردگار است. اگر غير از اين باشد، اطاعت از آنها الزامى نيست؛ چرا كه «لا طاعة لِمخلوق فى معصية الخالق»؛۱۸ اطاعت و پيروى مخلوق در جايى كه نافرمانى خدا باشد، سزاوار نيست.

بر اساس مفاد حديث ثقلين، پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «من در ميان شما دو گوهر گرانمايه به يادگار مى گذارم، چنان كه هر دو را حفظ كنيد، گمراه نخواهيد شد؛ يكى كتاب خداست كه به منزله ريسمانى از آسمان به سوى زمين امتداد يافته، و ديگرى عترت و اهل بيت منند و از هم جداناپذيرند.»۱۹


مهم ترين حقوق اهل بيت(عليهم السلام)
فلسفه حقوق در اسلام بر جهان بينى توحيدى استوار است. خداوند خالق جهان و انسان است و بر همه موجودات حق خالقيت و به تبع آن، حق تصرف دارد. از سوى ديگر، همه موجودات و از جمله انسان، براى ادامه حيات و تكامل خود نيازمند نعمت هايى هستند كه سوى خداوند در اختيار آنها قرار مى گيرد. نعمت ولايت از مهم ترين و بنيادى ترين نعمت هاى الهى است كه براى تربيت و تعليم بشر از سوى پروردگار عنايت شده است. اين امر مستلزم حق ربوبيت است. ربوبيت الهى از آن روى كه شامل افعال اختيارى انسان مى شود، به دو شعبه ربوبيت تكوينى و تشريعى تقسيم مى گردد. ربوبيت تشريعى به معناى فرمان دادن و حق ولايت است. چون بررسى تفصيلى حقوق اهل بيت(عليهم السلام)، كه برخاسته از ربوبيت تشريعى خداوند است، در اين مقال نمى گنجد، از اين رو، به مهم ترين حقوق اهل بيت(عليهم السلام)كه همانا عبارت از حق معرفت، حق مودّت و حق اطاعت است، اشاره مى كنيم. ميان اين حقوق يك رابطه كاملا منطقى برقرار است. شناخت، مقدّمه محبت و آن نيز زمينه ساز پيروى و اطاعت است.

۱. حق معرفت
شناخت اهل بيت(عليهم السلام)، نخستين حق الهى و ركنى لازم در حيات طيبه انسانى است؛ چرا كه آنان از درختان سرسبز رسالتند، از جايگاه رسالت و محل آمد و شد فرشتگان برخاسته اند و معدن هاى علم و دانش و چشمه ساران حكمت الهى مى باشند. ياران و دوستان اهل بيت(عليهم السلام) مشمول رحمت پروردگارند و دشمنان و كينه توزان آنان در انتظار كيفر خداوند به سر مى برند.

در جهان بينى توحيدى، انسان همان گونه كه در اصل و تداوم هستى اش لحظه به لحظه به وجود تازه اى احتياج دارد، در حركت تكاملى خود نيز به هدايت مستمر نيازمند است. هدايت همانا پيمودن طريق تكامل است كه انسان به تدريج با پشت سر گذاشتن مراحل نقصان، به مراحل عالى ترى مى رسد. طريق تكامل نيز نامحدود است؛ انسان مى تواند تا بى نهايت به پيش برود. اگر پيوند انسان از منبع هدايت قطع شود همان لحظه از راه راست منحرف مى گردد. بدين سان، راز اصلى حركت تكاملى انسان پيوند و ارتباط او با خداوند است: (وَ مَن يَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلَى صِرَاط مُّسْتَقِيم)(آل عمران: ۱۰۱)؛ هركس به خدا تمسّك جويد، به راهى راست هدايت شده است.

راه راست، هم جنبه عقيدتى (اعتقاد كامل به آيين حق) را شامل مى شود: (قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاط مُّسْتَقِيم دِيناً قِيَماً مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفاً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ)(انعام: ۱۶۱) (بگو پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرد. به آيينى پابرجا ـ و ضامن سعادت دين و دنيا ـ آيين ابراهيم، كه از آيين هاى خرافى روى برگرداند و از مشركان نبود) و هم ناظر به جنبه هاى عملى آيين حق مى باشد: (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ وَ أَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ)(يس: ۶۰ و ۶۱)؛ آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد، كه او براى شما دشمن آشكارى است و اينكه مرا بپرستيد كه راه مستقيم اين است؟!

بدين سان، راه راست همان دين الهى از نظر اعتقادى و عملى است. كسى كه در اين راه حركت كند، زندگى و مرگش خدايى مى شود: (قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ)(انعام: ۱۶۲)؛ بگو نماز و تمام عبادات من، و زندگى و مرگ من، همه براى خداوند پروردگار جهانيان است. به همين دليل، نزديك ترين راه ارتباط با خدا، صراط مستقيم است. اهل بيت(عليهم السلام)، صراط مستقيمند؛ چرا كه رفتار و كردار آنان دعوت كننده به آيين حق است؛ دعوتى كه جنبه اعتقادى و عملى را دربر مى گيرد. رهپويان اهل بيت(عليهم السلام)، راه يافتگان، و بريدگان از اين طريق، گمشدگانند.

امام على(عليه السلام) مى فرمايند: «اِن اللّه جعلنا ابوابه و صراطه وسبيله والوجه الذى يوبتى منه فمن عدل عن ولايتنا او فضّل غيرنا فانهن عن الصراط لناكبون»؛۲۲ خداوند ما (اهل بيت) را درهاى وصول به معرفتش و صراط و طريق رسيدن به خود قرار داده؛ بنابراين، كسانى كه از ولايت ما منحرف گردند يا ديگرى را بر ما ترجيح دهند، از طريق حق منحرف گشته اند.

امام صادق(عليه السلام) نيز در تفسير آيه شريفه (اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ)مى فرمايد: «وَاللّه نَحنُ الصِّراط المُستَقيم»؛۲۳ به خدا سوگند، ما صراط مستقيم هستيم.

شناخت اهل بيت(عليهم السلام)، به عنوان يك حق، از آن رو الزامى است كه آنان هاديان به سوى حق و الگوهاى حسنه راه تكامل در همه زمان ها و مكان ها مى باشند.

امام على(عليه السلام) از پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: «النُّجوم أَمان لِأَهلِ السّماء فَاِذا ذَهَب النُّجوم ذَهَب اَهلُ السَّماء و اهل بَيتى أمان لأهلِ الارض فَاِذا ذَهَبت اَهل بَيتى ذَهَبَ أَهلَ الأرض»؛۲۴ ستارگان مايه امان بر اهل آسمانند، هنگامى كه ستارگان از ميان بروند، اهل آسمان نيز از بين مى روند و اهل بيت من امان براى اهل زمينند، هنگامى كه اهل بيت من از بين بروند اهل زمين نيز از بين مى روند.

آرى! اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) از يك سو، همانند ستارگان مردم را از گمراهى و فرورفتن در ظلمت كفر و فساد و گناه نجات مى بخشند و راه رسيدن به مقصد را به آنان مى نمايانند و رهروان طريق حقيقت را از غرق شدن در امواج متلاطم ضلالت حفظ مى كنند۲۵ و از سوى ديگر، پاسداران حريم حوزه اسلامند و در برابر تحريف افراط گرايان همواره در ستيز.۲۶

خط هدايت اهل بيت(عليهم السلام) تا پايان جهان استمرار دارد. امام على(عليه السلام)در نهج البلاغه اين مطلب را با صراحت بيان كرده است: «اَلا اِنَّ مَثَل آل مُحمدّ كَمَثَل نُجوم السّماء إذا هوى نجم طَلع نجم»؛۲۷ آگاه باشيد كه آل محمّد(صلى الله عليه وآله)همچون ستارگان آسمانند، هنگامى كه يكى از آنها غروب كند ستاره ديگرى طلوع مى كند.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) نيز مى فرمايد: «مَثَلُ اَهلَ بَيتى فيكُم مَثَل سَفينة نوح مَن رَكِبَها نَجى وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها هَلَك»؛۲۸ اهل بيت من در ميان شما همانند كشتى نوح اند؛ هر كس بر آن سوار شود نجات مى يابد و هر كس از آن جدا شود هلاك مى گردد.

تمسّك بى قيد و شرط به اهل بيت(عليهم السلام)، در برابر تخلّف از آنان، مى تواند شاهد خوبى بر وجود امام معصومى در هر زمان در ميان اهل بيت(عليهم السلام) باشد، كه پيروى از دستورات او مايه نجات و تخلّف از آن مايه هلاكت است.

از امام باقر(عليه السلام) سؤال شد: آيا معرفت امام از شما خانواده (اهل بيت) بر تمام خلق واجب است؟

حضرت در پاسخ فرمود: «خداى ـ عزّو جلّ ـ محمّد(صلى الله عليه وآله) را بر تمام مردم به عنوان رسول و حجت خدا بر همه خلقش در زمين مبعوث كرد. پس هر كه به خدا و رسولش ايمان آورده، پيروى و تصديقش كند، معرفت امام از ما خانواده بر او واجب است. كسى كه به خدا و رسولش ايمان نياورد و از او پيروى نكند و حق خدا و رسولش را نشناسد، چگونه معرفت امام بر او واجب باشد، در صورتى كه حق خدا و رسولش را نشناخته است.»۲۹

حق معرفت اهل بيت(عليهم السلام) در طول حق شناخت خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) مطرح است. اصولا حقوق در نظام حقوقى اسلام خاستگاه الهى دارد. بنابراين، اثبات حق معرفت امام لازمه حق شناخت خداوند است. چنان كه امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد: «انّما يعرف اللّه عزّ و جلّ و يعبده من عرف اللّه و عرف امامه منّا اهل بيت و من لا يعرف اللّه عزّ و جلّ و ]لا [يعرف الامام منّا اهل البيت فانّما يعرف و يعبد غيراللّه هكذا و اللّه ضلالا»؛۳۰ تنها كسى خداى عزّ و جلّ را شناسد و پرستش كند كه هم خدا را بشناسد و هم امام از ما خاندان را و كسى كه خداى عزّ وجلّ و امام از ما خاندان را نشناسد، غير خدا را شناخته و عبادت كرده، اين چنين در گمراهى به سر مى برد. يعنى همان گونه كه شناخت حقيقى خداوند فقط با شناخت ائمّه(عليهم السلام)امكان پذير است، حقوق ائمّه(عليهم السلام)نيز مستلزم شناخت حق خداوند است.

به فرموده امام على(عليه السلام) «اهل بيت ستون هاى استوار اسلام و پناهگاه امن براى مردمند، حق به وسيله آنها به جايگاه خويش باز مى گردد و باطل از ريشه كنده مى شود. اهل بيت پيامبر چنان كه سزاوار است، دين حق را شناخته و بدان عمل كردند نه آنكه شنيدند و حكايت كردند؛ زيرا راويان دانش بسيار، اما حفظ كنندگان و عمل كنندگان به آن اندكند.»۳۱

در اين نگاه، اهل بيت(عليهم السلام) راهنمايان به سوى حق و داعيان الى اللّه هستند. اميرالمؤمنين على(عليه السلام) مى فرمايند: «اِنّما الائمّة قوام اللّه عَلى خَلقِه عُرفائِه عَلى عِبادِه و لا يُدخلِ الجَنّه الاّ مَن عَرفَهم و عَرَفوه و لا يُدخِل النّار الاّ مَن اَنكرَهُم وَانكروه»؛۳۲ ائمّه قيم هاى الهى بر آفريده هاى او و شناسانندگان خدا بر بندگان اويند؛ كسى وارد بهشت نشود، مگر اينكه اهل بيت را بشناسد و آنان نيز او را (به پيروى از خود) بشناسند و كسى وارد دوزخ نشود، مگر اينكه اهل بيت را انكار كند و آنان نيز او را به پيروى از خود نشناسند. و نيز فرمود: «سِراج المؤمِن مَعرفة حَقّنا و اسدّ العمى عمى عَن فضّلنا»؛۳۳ حق شناخت اهل بيت چراغ فرا راه مؤمن است، ناديده گرفتن فضايل اهل بيت، بدترين نابينايى است. آن حضرت همچنين فرمودند: «اَسعَد النّاس مَن عَرف حقّنا و تَقرّب اِلى اللّه بِنا»؛۳۴ سعادتمندترين مردم كسى است كه فضايل ما (اهل بيت) را بشناسد و به وسيله ما به خداوند نزديك شود.

بر اساس قاعده تلازم حق و تكليف، اگر معرفت اهل بيت(عليهم السلام)به عنوان يك حق الهى واجب است، همه انسان ها مكلّفند اين حق را به رسميت بشناسند و در عمل آن را رعايت كنند. شناخت اهل بيت(عليهم السلام) در صورتى مفيد و كارآمد است كه با عمل همراه شود؛ يعنى انسان ها اهل بيت(عليهم السلام) را به عنوان داعيان به سوى خدا بشناسند و در خط مستقيم آنان گام بردارند و به دستورات آنها عمل نمايند. تنها چنين شناختى است كه ارزشمند است و مى تواند سعادت انسان ها را در دنيا و آخرت تأمين نمايد. پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)فرمود: «وَ الّذى نَفسى بِيَده لا يَنتَفِعُ عَبدٌ بِعَمل الّا بِمَعرِفَتِنا»؛۳۵ سوگند به كسى كه جانم در يد قدرت اوست، عمل بنده اى سودمند نيست، مگر اينكه در پرتو معرفت ما (اهل بيت) باشد.

به باور مؤمنان راستين، لازمه شناخت اهل بيت(عليهم السلام)رعايت دو اصل «تولّى» و «تبرّى» است. به همين دليل، آنان در رفتار و كردارشان سنجيده و زيركانه عمل مى كنند؛ چرا كه امام مؤمنان را چنين بشارت داده است: «مَن ماتَ مِنكُم على فراشه وَ هُوَ عَلى مَعرِفة حَقّ ربّه وَ حَقّ رَسولِه و اَهل بَيته ماتَ شهيداً و وَقَعَ اَجرُه على اللّهَ وَ استوجَبَ ثَوابَ ما نوى من صالح عَمَلِه»؛۳۶ هركس از شما در بسترخويش با شناخت خدا و پيامبر و اهل بيت بميرد، شهيد از دنيا رفته است. پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نيكويى را كه قصد انجام آن را داشته خواهد برد.

پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ائمّه اطهار(عليهم السلام) كه همواره در راستاى هدايت بشر و اصلاح باورها و انديشه هاى او كوشيده اند، ضمن تشويق به رعايت حقوق اهل بيت(عليهم السلام)، مردم را از دشمنى با آنان بر حذر داشته اند. چنان كه در حديث نبوى چنين انذار شده است: «اَلا وَ مَن اَبغَضَ آلُ مُحمّد جَاء يوم القيامة مكتوباً بَين عينيهِ آيسٌ مِن رَحمة اللّه»؛۳۷ بدانيد هر كسى كينه اهل بيت را در سر بپروراند، در روز قيامت به گونه اى محشور خواهد شد كه ميان دو چشم (بالاى پيشانى) او نوشته شده: مأيوس از رحمت الهى.

اين انذار به صورت جدى در حديث علوى آمده است: «مَن رَكِب غَير سَفينَتِنا غَرَق»؛۳۸ هر كس به غير كشتى ما سوار شود (به غير اهل بيت بپيوندد) غرق مى شود. چنين كسى اگر بميرد به مرگ جاهليت مرده است: «مَن مات لا يَعرف اِمامه ماتَ ميتة جاهلية»؛۳۹ چرا كه به فرمايش امام صادق(عليه السلام)، شناخت امامان اهل بيت(عليهم السلام) بر هر مسلمانى واجب است: «فانَّ معَرفة الامام منّا واجِبة عليه.»۴۰

بر اساس توصيه امام باقر(عليه السلام)، در اين باره هيچ عذرى از كسى پذيرفته نيست: «وَ لاَ يَعذروالنّاس حتى يَعرفوا امامَهُم.»۴۱شناخت حق اهل بيت(عليهم السلام)از آثار محبت خداوند است: «مَن عَرفَ حَقَّنا وَ اَحبَّنا فَقَد احبَّ اللّه تبارك و تعالى»؛۴۲ كسى كه حق ما را بشناسد و ما را دوست داشته باشد خداى تبارك و تعالى را دوست داشته است.

۲. حق مودّت
تشيّع مكتب عشق است. از بزرگ ترين امتيازهاى شيعه اين است كه بر مبناى محبت شكل گرفته است. حق محبت اهل بيت(عليهم السلام) از زمانى تشريع شد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به دستور خداوند فرمود: (قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى)(شورى: ۲۳)؛ من هيچ اجر و پاداشى در برابر دعوت رسالت از شما نمى خواهم جز اينكه اهل بيت مرا دوست بداريد؛ چرا كه «لِكِلِّ شىء اساس و اساس الاسلام حبّنا اهل البيت»؛۴۳ هر چيزى اساسى دارد و اساس اسلام محبت ما اهل بيت است.

مودّت خاندان پيامبر(صلى الله عليه وآله)، محور حركت و سير تكاملى دين و عامل رستگارى پيروان اهل بيت(عليهم السلام) است. اين وعده را پيامبر(صلى الله عليه وآله)از همان روزهاى نخستين شكل گيرى اسلام ناب محمّدى اعلام داشت: «اِنَّ علياً و شيعته هُم الفائزونَ يومَ القيامهَ»؛۴۴ به راستى على و پيروان او در روز قيامت رستگارانند. و اين گونه تولّاى على مكتب عشق و مودّت شد.

حق محبت اهل بيت(عليهم السلام) منشأ قرآنى دارد و از آثار حق حاكميت معصومان(عليهم السلام) و تداوم خط رسالت است. احساس مسئوليت در برابر اين حق الهى (محبت ورزيدن به اهل بيت(عليهم السلام)) همانند رعايت حق نبوت ضامن سعادت بشر است. اولين چيزى كه در روز قيامت مورد سؤال قرار مى گيرد رعايت حق محبت اهل بيت(عليهم السلام) است: «اول ما يسأل عنه العبد حبّنا اهل البيت.»۴۵

براى تبيين اين حقيقت، از قرآن كريم استمداد مى جوييم. به صراحت قرآن كريم، همه پيامبران(عليهم السلام) اين چنين گفته اند: (وَ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ)(شعراء: ۱۰۹)؛ پاداشى از شما در برابر دعوت رسالت نمى خواهيم و پاداش ما فقط به پروردگار عالميان است. اين واقعيت در آيات متعددى مورد تأكيد واقع شده است.۴۶

قرآن كريم در مورد شخص پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)تعبيرات متفاوتى به كار برده است؛ در يك جا مى فرمايد: (قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر إِلَّا مَن شَاء أَن يَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِيلا) (فرقان: ۵۵)؛ بگو من در برابر ابلاغ رسالت هيچ گونه پاداشى از شما مطالبه نمى كنم، مگر كسانى كه بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند. در جاى ديگر مى گويد: (قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْر وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ)(ص: ۸۶)؛ من از شما پاداشى نمى طلبم و چيزى بر شما تحميل نمى كنم. و در مورد سوم مى فرمايد: (قُل لَّا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى)(شورى: ۲۳)؛ بگو من هيچ اجر و پاداشى از شما نمى خواهم جز اينكه ذوى القرباى مرا دوست بداريد.

دليل اين امر را هم خود قرآن بيان كرده است: (قُلْ مَا سَأَلْتُكُم مِّنْ أَجْر فَهُوَ لَكُمْ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ) (سبأ: ۴۷)؛ بگو پاداشى كه من از شما خواستم تنها به سود شماست؛ اجر و پاداش من فقط بر خداوند است.

در نتيجه، مودّت اهل بيت(عليهم السلام) كه پاداش رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله)است، به نفع دوستداران اهل بيت(عليهم السلام) مى باشد؛ چرا كه راه آنها را به سوى كمال نهايى (قرب الى اللّه) هموار مى سازد. بدين سان، اين مسئله جز ادامه خط مكتب پيامبر(صلى الله عليه وآله) به وسيله رهبران الهى و جانشينان معصومش كه از همگى از خاندان او بوده اند، امر ديگرى نمى تواند باشد، منتها چون مودّت پايه اين ارتباط بوده، در اين آيه با صراحت آمده است. اين مسئله در واقع، نوعى بازگشت به خود افراد و دست يابى به هدايت است.
 

* پى نوشت ها
۱۳ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج ۷۱، ص ۱۰.
۱۴ـ نهج البلاغه، خ ۲۱۶، فراز ۴ و ۵.
۱۵ـ محمّدتقى مصباح، نظريه حقوقى اسلام، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، ۱۳۸۱، ص ۱۱۴ـ۱۲۴.
۱۶ـ همان، ص ۱۳۱ـ۱۳۲.
۱۷ـ ناصر مكارم شيرازى و همكاران، تفسير نمونه، ج ۳، ص ۴۸۱ـ۴۹۰.
۱۸ـ نهج البلاغه، حكمت ۱۵۶.
۱۹ـ ميرحامد حسين هندى، پيشين، ج ۱، ص ۳۲۸ / ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيام قرآن، ج ۹، ص ۷۲.
۲۰ـ نهج البلاغه، خ ۲۱۶، فرازهاى ۱ـ۴.
۲۱ـ همان، فرازهاى ۵ـ۷.
۲۲ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ترجمه و شرح سيدجواد مصطفوى، تهران، علميه، ج ۱، ص ۲۶۱.
۲۳ـ عبدعلى العروسى الحويزى، تفسير نورالثقلين، بيروت، مؤسسة التاريخ العربى، ۱۴۲۲ ق، ج ۱، ص ۳۶.
۲۴ـ ناصر مكارم شيرازى و ديگران، پيام قرآن، ج ۹، ص ۸۹.
۲۵ـ اشاره به آيه شريفه (و بالنجم هم يهتدون) (نحل: ۵۶)
۲۶ـ اشاره به آيات ۶ـ۹ سوره صافّات.
۲۷ـ نهج البلاغه، خ ۱۰۰.
۲۸ـ مير حامدحسين هندى، پيشين، ج ۲، ص ۱۲۶ـ۱۹۵. نويسنده اين حديث را از تعدادى از تابعان صحابه و علماى اهل سنّت و شيعه نقل كرده است.
۲۹ـ محمّدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج ۱، ص ۲۵۵.
۳۰ـ همان، ص ۲۵۶.
۳۱ـ نهج البلاغه، خ ۱۹۰، فراز ۱۸.
۳۲ـ عبدالواحدبن محمد تميمى آمدى، غررالحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامى، ۱۳۶۶، ص ۱۱۵، ح ۱۹۹۶.
۳۳ـ محمد صدوق، الخصال، قم، جامعه مدرسين، ۱۴۰۳ ق، ج ۲، ص ۶۳۲.
۳۴ـ آمدى، پيشين، ج ۱، ص ۱۱۵، ح ۱۹۹۶.
۳۵ـ محمد صدوق، الامالى، قم، كنگره شيخ مفيد، ۱۴۱۳ ق، ج ۱، ص ۱۳.
۳۶ـ نهج البلاغه، خ ۱۹۰، فراز ۱۸.
۳۷ـ حسن ديلمى، ارشادالقلوب، شريف رضى، ۱۴۱۳ ق، ج ۲، ص ۲۵۳.
۳۸ـ آمدى، پيشين، ج ۱، ص ۱۱۷، ح ۲۰۲۹.
۳۹ـ محمدبن خالد برقى، المحاسن، قم، دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۷۱ ق، ج ۱، ص ۱۵۵.
۴۰ـ محمّدبن يعقوب كلينى، پيشين، ج ۱، ص ۲۵۵.
۴۱ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج ۲۳، ص ۷۷.
۴۲ـ محمّدبن يعقوب كلينى، الكافى، تهران، دارالكتب الاسلاميه، ۱۳۶۵ش، ج ۸، ص ۱۲۸.
۴۳ـ على بن حسن طبرسى، مشكاة الانوار، نجف، كتابخانه حيدريه، ۱۳۸۵ ق، ص ۸۷ و ۲۳۴ / حسن بن فضل طبرسى، مكارم الاخلاق، قم، انتشارات شريف رضى، ۱۴۱۲ ق، ص ۴۳۸.
۴۴ـ محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج ۲۷، ص ۱۴۳ و ج ۳۵، ص ۳۴۵.
۴۵ـ همان، ج ۲۷، ص ۷۹.
۴۶ـ شعراء: ۱۲۷، ۲۶، ۱۴۵، ۱۴۶، ۱۸۰.



کد خبر: 36170

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcgzq9w.ak93u4prra.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com