داستان کشف بازار طلایی در مارلیک توسط دکتر نگهبان!
نوروز خود را با کتاب "مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران "بگذرانید
12 اسفند 1394 ساعت 10:49
"دکتر نگهبان کلید را برداشته و با آن دروازه را گشود و در پشت دروازه یک بازار طلایی آشکار شد، ولی بلافاصله دروازه را مجدداً بسته و به همکارانش گفت چون چنین چیزی تا کنون کشف نشده است، بهتر است ان را به دولت خبر دهیم تا شاه و یا نخست وزیر و یا وزیر فرهنگ آمده و دروازه طلایی را بازکرده و ما پشت سر آن وارد بازار طلا شویم."
مریم اطیابی- به گزارش هنرنیوز، قرار است امروز عصر چهارمین نشان دکتر عزت الله نگهبان به دکتر حکمتالله ملاصالحی اهدا شود. فرصت را مغتنم شمردم تا از کتابی سخن بگویم که نخستین بار یک باستانشناس فاضل به من معرفی کرد و توانستم نوروز خود را با خاطرات خوب این کتاب به پایان ببرم. از این رو به تمامی فعالان حوزه میراث فرهنگی پیشنهاد میکنم کتاب "مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران" تألیف دکتر عزتالله نگهبان را تهیه کنند تا از آنچه بر باستانشناسی و میراث فرهنگی ایران گذشته بیشتر مطلع شوند و ملموستر با شخصیت شامخ بزرگ مرد باستانشناسی ایران زمین آشنا شوند. همچنین توصیه میشود مسوولان ذیربط که بیشتر آنها آشنایی خاصی با حوزه میراث فرهنگی ندارند فرصتی را برای مطالعه این کتاب پرمایه بگذارند تا بدانند چه کسانی با تحمل چه مشقاتی در طول تاریخ، گهر تابناک فرهنگ این مملکت را از بلایا مصون داشتهاند و به دست مسوولان امروزی رساندهاند که از خوش روزگار برای نشستن بر صندلی مدیریت دیگر نیازی به تخصص و کارشناسی در این حوزه ندارند و به هزار و صد دلیل انتخاب شدهاند تا چند صباحی بر این اریکه بنشینند و بروند. مستأجرانی که از قصه پرآب این خانه چیزی نمیدانند و عزمی هم بر دانستن ندارند.
این كتاب به دو بخش كلی تقسیم میشود. بخش نخست مربوط به آغاز فعالیتهای باستانشناسی است كه پیش از نویسنده صورت گرفته و قسمت دوم دورانی را شامل میشود كه نویسنده با تشكیلات باستانشناسی كشور شروع به همكاری كرده است. (از سال ۱۳۳۹)
از یادداشتها و نوشتههای دوستان و همكاران تا روایتها و خاطرات و سفر نویسی، از گزارش بازدیدها یا حفاریهای مناطقی چون
تپه مارلیك، پیله قلعه، تپه معصومزاده، تپه حسنلو، تپه هگمتانه ، هفت تپه ... همچنین گزارش حفاریهای تجاری ، قاچاق و مخفیانه و داستان درخواستهای غیرقانونی و تلاش بی دریغ دکتر نگهبان برای بسط و گسترش این تخلفات و... را میتوانید در این کتاب از زبان عزتالله نگهبان بخوانید.
در بخشهای پایانی كتاب هم فهرستهای كلی از آثار و بقایای تمدنهایی چون تمدن سیلك، تمدن چشمهعلی، تمدن حصار، تمدن ایلام و تمدنهای پیش از تاریخ (هزارههای چهارم تا اول پیش از میلاد) و همچنین فهرست كلی از فعالیتهای باستانشناسی در ایران ذكر شده است. كتاب با جداولی در ارتباط با دادههای باستانشناسی ایران و مقایسه با سایر مناطق جهان به پایان میرسد.
به گزارش هنرنیوز ، در صفحه ۱۸۶ این کتاب خاطرهای با عنوان "بازارطلائی، دروازه طلائی، قایق طلایی و کلید طلائی " در مورد تپه مارلیک ذکر شده است که خالی از لطف نیست.
" خبر کشف آثار باستانی همراه با عکس بعضی از اشیا نفیس که در روزنامههای کشور منعکس شده بود، توأم با شایعات زیادی درباره گنجینه مکشوفه که بیشتر اغراق آمیز بود، بزودی در تمام سطح کشور پراکنده شد و علاقهمندان زیادی را برای دیدن این آثار و محل کشف آنها راهی تپه مارلیک گردانید. از آن پس همه روزه عدهای به دیدن حفاری میآمدند. نگارنده و همکاران گاهی اوقات از شنیدن این شایعات اغراق آمیز که درباره این حفاری پراکنده شده بود، تعجب مینمودیم.
چون برای نگاهداری اشیا ارزنده و گرانبهایی که همه روزه در ضمن حفاری کشف میشد، محل مورد اطمینان در سر تپه در اختیار نداشتیم و عموماً برای حفاظت آن اشیا هر شب چند بار جای آنها را عوض میکردیم، هر دو سه روز یکبار که تعداد این اشیا فزونی مییافت، نگارنده اشیا را در صندوقهایی بسته بندی نموده و در حفاظت چند نفر ژاندارم و بابا و آقای توکلی و راننده به بانک ملی رودبار برده و در آنجا به امانت میگذاریم تا بعداً به تهران منتقل نماییم . البته قبل از حمل اشیا نفیس به بانک ملی رودبار از آنان عکس برداری لازم را انجام داده و ثبت و ضبط و تعیین مشخصاتی را که ضروری بوده ، انجام میدادیم.
مدیر بانک ملی رودبار آقای بشکوهی که فرد بسیار محترم و مهربانی بود و در قسمت عقب ساختمان بانک ملی زندگی میکرد، با وجودی که هنگام مراجعه ما گاهی وقت اداری گذشته و بانک تعطیل شده بود ، نهایت محبت را نموده و بانک را بازکرده و به تحویل گرفتن اشیا میپرداخت. تحویل اشیا به بانک ملی شرایط خاصی داشت و بستهها را هرکدام در سه لفاف جا داده می شد و هر لفاف نیز با مهر بانک و هر یا کلیدی که آورنده به همراه داشت ، ممهور میگردید . سپس آنها را وزن نموده و طبق صورت مجلسی که متضمن مشخصات بستهها و وزن آنها بوده و به امضا طرفین در چهار نسخه می رسید ، بستهها را تحویل میگرفتند. این تشریفات تحویل گرفتن بستهها گاهی بیش از دو ساعت به طول میانجامید و جناب بشکوهی با محبت تمام و صبر و حوصله کامل آن را انجام میدادند و در عین حال از ما نیز پذیرایی می نمودند.
یکی از این روزها در ساعت دو بعد ازظهر بود که همراه چند بسته به بانک ملی رودبار رسیدیم. آقای بشکوهی به استقبال من آمده و با تبسم کاملی کشف بازار طلا را تبریک گفتند. در ابتدا متوجه منظور ایشان نشده و تصور نمودم چون چند بسته بزرگ به همراه داریم و عموماً در این بستهها اشیا زرین هم وجود دارد ، کلمه بازار طلا را به این علت بیان داشتند.
نگارنده با حالت عذرخواهی از این که ایشان متحمل زحمات زیادی برای تحویل گرفتن بستههای متعدد که در آن روز به همراه داشتیم عرض کردم." بلی امروز بستههای زیادی به همراه داریم." ولی ملاحظه نمودم که جواب من مطابق انتظار ایشان نبود و فوراً اظهار داشتند ، نه منظورم دروازه طلایی بازار طلایی است که در زیر تپه میباشد.
نگارنده با تعجب اظهار داشتم" کدام بازار طلایی."ایشان در پاسخ گفتند خبر آن در تمام رودبار منعکس شده و اتفاقاً یکی از کارگران حفاری که خود شاهد و ناظر قایق طلایی بوده و دیده است که این قایق در میان دو تخته سنگ قرار داشته ، این خبر را در رودبار نقل نموده است. نگارنده با تعجب فراوان از ایشان تقاضا نمودم تمام داستان را نقل کند . ایشان مرا مخاطب قرارداده و با حالت جدی اظهار داشتند:چرا موضوع را از ایشان مخفی میدارم.در صورتی که در رودبار همه کس از آن اطلاع دارد.
مدتی طول کشید تا بالاخره ایشان قانع شدند که این شایعات حقیقت نداشته است و سپس چنین ادامه دادند: دو روز قبل یکی از کارگران حفاری که به رودبار آمده چنین نقل کرده است که در ضمن حفاری دروازهای طلایی که قفل زرینی بر درهای بسته آن زده شده بود ، آشکار گردید. پس از خاکبرداری از جلوی دروازه یک کلید طلایی که در جلوی دروازه بر روی زمین اقتاده بود کشف گردید. دکتر نگهبان کلید را برداشته و با آن دروازه را گشود و در پشت دروازه یک بازار طلایی آشکار شد، ولی بلافاصله دروازه را مجدداً بسته و به همکارانش گفت چون چنین چیزی تا کنون کشف نشده است، بهتر است ان را به دولت خبر دهیم تا شاه و یا نخست وزیر و یا وزیر فرهنگ آمده و دروازه طلایی را بازکرده و ما پشت سر آن وارد بازار طلا شویم. سپس آن کارگر اضافه نموده که با چشمان خودش به خوبی یک قایق طلایی را که بین این دو تخته سنگ بزرگ قرار داشته ، دیده است.
راننده اتومبیل ، ژاندارمها ، بابا و اینجانب از شنیدن این داستان ساختگی کاملاً متعجب شده و نگارنده به آقای بشکوهی اظهار داشتیم که آنچه آن کارگر نقل نموده غیر واقعی بوده ولی خیلی خوشحال خواهیم شد اگر در آینده چنین بازاری کشف شود. سپس همگی برای تشریفات بسته بندی به اتاق مجاور رفتیم تا قبل از بسته بندی رسمی فهرست اشیا را قبل از ممهور نمودن بسته ها تهیه نماییم.و در ضمن تهیه فهرست نگارنده دریافتیم قایقی را که آن کارگر با چشم خود درلابه لای دو تخته سنگ دیده است، همان جام طلایی است که د ر اثر فشار تخته سنگها فشرده شده و از شکل اصلی خارج و به صورت قایقی که در بین سنگها قرار داشت در آمده بود.»
کد خبر: 89730
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcgzu97.ak9yw4prra.html
هنر نیوز
http://www.honarnews.com