نگاهی به فیلم «آسمان زرد کم عمق»؛
سردرگمی مخاطب با روایتی پیچیده
25 بهمن 1391 ساعت 12:58
فیلم سینمایی «آسمان زرد کم عمق» در یک سرگردانی مطلق میان روایت گذشته و حال، چنان روایت داستان خود را برای مخاطب پیچیده می کند که مخاطب سردرگم شده و قصه فیلم را گم می کند ونمی تواند حتی با چهار شخصیت اصلی فیلم ارتباط برقرار کند.
فیلم سینمایی «آسمان زرد کم عمق» به کارگردانی «بهرام توکلی» در سی و یکمین جشنواره بین المللی فیلم فجر برای نخستین بار برای اهالی رسانه و منتقدان سینما به نمایش درآمد. «بهرام توکلی» کارگردان جوان سینمای ایران پیش از این فیلمهایی چون «اینجا بدون من»، «پرسه در مه»، «پابرهنه در بهشت»، «عقل سرخ» را ساخته بود و پنجمین فیلم سینمایی او (آسمان زرد کم عمق) با بازی ترانه علیدوستی، صابر ابر، سحر دولتشاهی، سعید چنگیزیان و حمیدرضا آذرنگ، روایت زندگی زوج جوانی است که در مدتی کوتاه لحظات زندگی گذشتهشان را مرور میکنند و این مرور خاطرات، زندگی حالشان را تحت تاثیر قرار میدهد، تا جایی که مرور زندگی گذشته باعث میشود که آنها زندگی در زمان حال را از دست بدهند ودریگر داستاهای مختلفی شوند.
امسال حضور «آسمان زرد کمعمق»، در بخش مسابقه جشنواره فیلم فجر یکی از اتفاقات جالب توجه بود. چرا که دوستداران این فیلمساز را خوشحال کرد که میتوانند یک فیلم متفاوت و جذاب دیگر از این فیلمساز تماشا کنند. در واقع سینمای این فیلمساز شخصی، هنری، تلخ و ناامید کننده است و دربین مطبوعات و منتقدان طرفدار دارد. با تمام حرف وحدیثهایی که در خصوص نحوه حضور «آسمان زرد کم عمق» در جشنواره امسال وجود داشت، اما نمایش این فیلم همه دوستداران این فیلمساز جوان را ناامید کرد. تاجایی که به گفته بسیاری از اهالی رسانه و منتقدان فیلم آخر «بهرام توکلی» را باید یکی از ضعیفترین فیلمهای جشنواره فیلم فجر دانست که درآن هیچ نشانی از اندیشهها و شیوه وساختار سازندهاش را نمیتوان دید. در واقع فیلم در یک سرگردانی مطلق میان روایت گذشته و حال، چنان روایت داستان خود را برای مخاطب پیچیده میکند که مخاطب سردرگم شده و قصه وداستان فیلم را گم میکند ونمی تواند حتی با چهار شخصیت اصلی فیلم ارتباط برقرار کند.
فیلم روایت آشفته و گیج کننده از زندگی زن و شوهری جوان به نامهای «غزل» و «مهران» و رابطه آنها در زندگی مشترکشان است. رابطهای که به علت ابهام در نمایش شخصیتها، به بیننده اجازه تمرکز و شناخت صحیح از نوع زندگی آنها را نمیدهد. در فیلم «غزل» دچار نوعی بیمار توهم زا و آشفته است و «مهران» مرد عاشقی پیشهای است که با علاقه زیاد به همسرش به دنبال یافتن راهی برای درمان مشکلات روحی و روانی اوست؛ هرچند در این بین خود او نیز ناخواسته وارد دنیای توهم شده و گذر زمان شرایط مهران را بیش از پیش شبیه غزل میکند.
آنها درگیر مشکلاتی چون نداشتن خانه، پرداخت دیه، تصادف ماشینشان، نبود امنیت روحی و روانی، مشکلات خانوادگی دوستشان و... هستند وبروضعیت سردرگم آنها اضافه میکند. هر چند فیلم تا حدودی شروع مناسبی دارد، به گونهای که توقع مخاطب سینما را برای دیدن فیلمی متفاوت وجذاب بالا میبرد؛ اما پس از گذشت سکانسهای ابتدایی، توکلی با نشان دادن لوکیشنهای رنگ و رو رفته، مخاطب را دچار نوعی ترس، سردی و ناامیدی میکند و در ادامه با روایت خسته کننده و بازیهای بیروح بازیگران درآن محیط و خانه سرد ویخ زده، مخاطب را به کل ناامید میکند.
چرا که فیلم فاقد هر نوع سیر تکاملی و طبیعی جهت آگاه کردن مخاطب از سیر داستان است. در چنین ناامید کنندهای فیلم عملا مخاطب را وادار میکند که از طریق فضاها و نحوه بازی بازیگران، رفت و برگشتهای زمانی و مقایسه آنها با زمان حال دنبال کند که همین امر باعث پیچیدگی فیلم و درگیر شدن ذهن مخاطب و در ننتیجه سردرگمی بیشتر میشود. نریشنهای متن فیلم هم که توسط «صابر ابر» مدام روایت میشود اثر گذار نیستند. در این چند سال در فیلمهای سینمایی ما گفتن نریشنها به عنوان مد روز شده و فیلمسازان برای جبران و ضعف فیلمهای خود بیشتر از این روش استفاده میکنند. در این فیلم هم این نریشنها کمک چندانی برای درک بهتر فیلم به مخاطب نمیکند.
بنابراین بیراه نیست که بگوییم آخرین ساخته بهرام توکلی به نظر میرسد بیشتر از آنکه یک اثر سینمایی باشد، شبیه به فیلم کوتاهی است که به زور آن را فیلمنامه نویس کش داده، تا تبدیل به اثری سینمایی شود. در واقع فیلمنامه این فیلم سینمایی کشش و جذابیت لازم را برای جذب مخاطب ندارد و حتی دعوای جدی و طنز دوست مهران و همسرش بابازی «سحر دولتشاهی» و «حمید آذرنگ» برای این اینکه فیلم را از رخوت، سستی، کندی ریتم کسل کنندگی برای مخاطب نجات دهد هم کارگر نیافتاده است و حضور این زن وشوهر بیشتر از آنکه به فیلمنامه شاخ و برگهای جدیدی برای ایجاد انگیزه در مخاطب برای پیگیری ادامه فیلم بدهد، ندارد و عملا با ورود این زن وشوهر و نحوه صحبت کردن آنها تمرکز ذهن مخاطب بیش از پیش بر هم زنده میشود.
هر چند به نطر میرسد فیلمنامه نویس و کارگردان اثر با مطرح کردن حاملگی غزل در سکانسهای پایانی شاید میخواهند به مخاطب بگویند که در برخی از واقع در زندگی مشترک، زن و مرد به بم بستهای روحی و روانی میرسند و دیگر نمیتوانند همدیگر را تحمل کنند و حتی از دیدن همدیگر هم حالشان بر هم میخورد اما حضور شخص سوم (بچه) در زندگیهای مشترک میتواند باعث از بین رفتن سردی، سیاهی، کدورت، اختلافت و وورد دوباره عشق و محبت به زندگی تکراری یک زن و شوهر به انتها رسیده شود و حیات، امید و سر زندگی را دوباره به کانون خانواده باز گرداند.
کد خبر: 54260
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcgzx9n.ak9t34prra.html