گفت‌وگو با علیرضا رییسیان کارگردان فیلم «چهل سالگی»

دنبال مؤلف بودن نیستم

29 تير 1389 ساعت 15:58


علیرضا رییسیان ازآن دسته کارگردانانی نیست که کارخانه فیلمسازی داشته باشد و هر6 ماه یک بار یک فیلم بسازد. فاصله زمانی بین ساخته او خیلی زیاد است. اما در تمام این مدت، تولیدات قابل دفاعی را کارگردانی کرده است. «چهل سالگی» فیلم تحسین شده جشنواره فجر، فیلمی دوست‌داشتنی و خوش ساخت است که کارگردان آن این افتخار را داشته که در پشت صحنه با عواملی کار کند که همگی نام‌های پرطمطراقی هستند که هرکدام برای یک فیلم وزنه به شمار می‌آیند.
به گزارش هنر نيوز به نقل از روزنامه تهران امروز،فکر می‌کنم «چهل سالگی» از چهار مرحله رد شده تا به یک فیلم تبدیل شود: کتاب «چهل سالگی»، «مثنوی مولوی»، فيلمنامه نوشته مصطفی رستگاری و در آخر هم که نظارت و بازخوانی شما به عنوان کارگردان فیلم. تلفیق این‌ها به چه صورت انجام شده است؟
اگر دقت کنید که من در فیلم‌های «ریحانه»، «سفر» و «ایستگاه متروک» هم این تلفیق‌ها را داشته‌ام. حتی در فیلم آخرم یعنی «پرونده‌هاوانا» هم تلفيق یک تریلر را با رمانس عاطفی تجربه کردم. من در این کارها تمام تلاشم را کردم تا یک چیزی را ثابت نگه دارم و آن تمرکز کردن روی بحران خانواده و نزدیک شدن به مسائل اجتماعی است.
اما وقتی رمان «چهل سالگی» را خواندم یک چیزهایی را به خودم خیلی نزدیک دیدم مثل زندگی در طبقه متوسط شهری، و همچنین چیدمان این خانواده عاشقانه برای من خیلی جذاب بود. زمانی که با مصطفی رستگاری نویسنده این کار صحبت کردم، ایشان خیلی مایل بودند که ادبیات کلاسیک را با نگاه امروز تلفیق کنند. او عقیده داشت که این داستان به داستان اول مثنوی یعنی «پادشاه و کنیزک» خیلی نزدیک است، به همین خاطر تصمیم گرفتیم تا ترکیبی از این دو را به فیلمنامه تبدیل کنیم. من در تمام طول عمر کارگردانی‌ام تلاش کردم تا رمزها و استعارات عرفانی را که در درون ادبیات کلاسیک‌مان هم وجود دارد، امروزی کنم. در «چهل سالگی» این تلاش کمی پررنگ تر شده است. حتی در بخش موسیقی فیلم هم این موضوع را رعایت کردیم. یعنی سعی کردیم که هم از موسیقی مدرن و هم از سازهای سنتی و موسیقی سنتی استفاده کنیم.
باید بپذیریم که اقتباس در سینمای ما خیلی کم صورت می‌گیرد و این اتفاق بدی است. اما سوال من از شما این است که فیلم اقتباسی ساختن ( با توجه به توصیف و توضیح همه چیز در کتاب ) راحت‌تر است یا وقتی که نویسنده کار، خودتان باشید و بتوانید شخصیت‌ها را راحت‌تر پرداخت کنید؟
ببینید این به تفاوت سینما با ادبیات برمی‌گردد. در ادبیات به دلیل خلاقیت ذهنی نویسنده و مخاطب فعال، توصیف نقش اول را بازی می‌کند. فرقی هم نمی‌کند که راوی اول شخص یا سوم شخص باشد، اما در سینما ما توصیف حالات نداریم به سختی می‌توان به این توصیف دست پیدا کرد که اگر هم این اتفاق بیفتد به سینمای سورئال نزدیک می‌شود. کوبریک می گوید: «رمان‌های کامل هیچ وقت مواد خوبی برای یک فیلم نمی‌شوند، چون کامل هستند.» در هر حال کتاب یک بار خوانده شده و جوهره‌اش تبدیل به سناریو شده است و این به ما ثابت می‌کند که کتاب هیچ‌گاه از بین نخواهد رفت و فقط بصری خواهد شد...
ولی کار شما را سخت‌تر خواهد کرد،چراکه اگر بخواهیم به جمله «کوبریک» برگردیم شما با یک ادبیاتی روبرو هستید که بسیار کامل است و آن مثنوی است.
البته باید این را هم توجه داشت که آن شعر است و شعر پر از ایما و کنایه و ایهام است.
برای شما کدام جذاب‌تر است اینکه به عنوان یک کارگردان مولف فیلم بسازید یا مثل «چهل سالگی» اقتباسی؟
من اصلا دنبال مولف بودن نیستم؛ چون تالیف به معنای تخصص داشتن و کار جدی انجام دادن است. یک کارگردان نمی‌تواند هم خودش بنویسد هم کارگردانی کند هم تهیه و مونتاژ را انجام دهد. به نظرم این کار عبث و بیهوده‌ای است.
مهم‌ترین پیام فیلم به دور از پیام‌های عاشقانه‌اش، گریز از روزمرگي یک زنی در آستانه چهل سالگی است. درست است؟
زندگی، در کشورهایی مثل کشور ما، با یک جریان عاشقانه شروع می‌شود و بعد به روزمرگی و یکنواختی‌ها می‌رسد. افراد خصوصا زن‌ها به دوره میانی زندگی که می‌رسند فکر می‌کنند که خیلی چیزها را از دست دادند و تصمیم می‌گیرند به فعالیت‌های جنبی بپردازند، چون هیچ‌چیزی آنها را ارضا نمی‌کند. از این جا به بعد «تخریب» شروع می‌شود، چون این روزمرگی ایجاد افسردگی می‌کند. آدم‌ها خودشان باید تصمیم بگیرند تا عادت‌های روزمرگی‌شان را تغییر بدهند. فکر می‌کنم هشدار دادن به آغاز یک بحران هم یکی از پیام‌های فیلم باشد.
فکر می‌کنيد بیننده‌ای که کتاب «چهل سالگی» خانم طباطبایی را نخوانده است با دیدن فیلم «چهل سالگی» همان لذتی را می‌برد که شما از خواندن کتاب بردید؟
غیرممکن است که یک فیلم دقیقا بتواند عین کتاب عمل کند، چون دو دنیای متفاوت بین آنها وجود دارد؛ یکی ادبیات و دیگری سینما. اما در صحبتی که با خانم طباطبایی داشتم متوجه شدم که ایشان از اتفاقی که افتاده است به شدت راضی است. اما متاسفانه در ایران نویسندگان مطبوعات دنبال دعوا هستند. در مجله «فیلم نگار» همه به من می‌گویند که چرا کتاب به آن خوبی این طور ضعیف درآمده است، این ادعا در صورتی است که نویسنده کتاب به شدت از فرآیند فیلم راضی است. حالا نمی‌دانم آنها وکالت پنهان از خانم طباطبایی دارند؟! اصولا دنبال تشنج و دعوا هستند و عقیده دارند که نمی‌شود بین سینما و ادبیات پیوند زد، در حالی که کار آنها به عنوان یک مجله تخصصی در حوزه فیلمنامه دفاع از یک چنین حرکتی است نه تخریب آن. ضمن این‌که حرف‌هایی که آنها می‌زدند به شدت ناشیانه، سطحی و غیرحرفه‌ای بود و من تعجب می‌کنم که چطور ممکن است که یک مجله تخصصی گاهي اینقدر غیرحرفه‌ای بنويسد؟
به این دلیل است که متاسفانه ما عادت داریم که همیشه رو به قیاس بیاوریم و اصل اتفاق را نادیده بگیریم.
بله ولی اگر این قیاس مورد اعتراض نویسنده باشد، درست است. مثلا وقتی مسعود کیمیایی کتاب محمود دولت آبادی را فیلم می‌کند، آقای دولت آبادی اعتراض شدیدی می‌کنند. اما حالا که خانم طباطبایی راضی است و اعتراضی هم ندارد. حتی این اتفاق درباره مجله «فیلم» هم افتاده که در رابطه با «چهل سالگی» نقدهای خیلی سطحی و آبکی شده است که هیچ ربطی به اصل مسئله نداشت.
بگذریم. آقای رییسیان! نگار تمدن در فیلم شما دلایل و دغدغه‌های قانع کننده‌ای برای افسردگی و مریض احوالی ندارد. او برای حال بد خود دلایلی مثل امتحان داشتن بچه‌اش و رسیدن به عید نوروز را بهانه می‌کند و برای زنی که در رفاه مالی کامل به سر می‌برد و همسر و فرزندی خوب دارد همچنین احوالاتی عجیب است؟
این نظر شماست. ولی من فکر می‌کنم که این روزمرگی‌ها او را آزار می‌دهد و وقتی که عشق قدیمی‌اش به ایران می‌‌آيد به واسطه او به یک راه سوم می‌ر‌سد و آن چیز گمشده‌ای که در دورنش گم شده بود را پیدا می‌کند و آن موسیقی است.
حالا که درباره شخصیت‌پردازی فیلم صحبت می‌کنیم دوست دارم بپرسم چرا کودک فیلم شما این جوری است؟ این بچه دائما در حال دخالت در مسائل بزرگ‌ترهاست و حتی ما یک صحنه ندیدیم که او در حال درس خواندن باشد و اصولا در حال واکاوی مسائل عاشقانه است. شما می‌خواستید قالب جدیدی از یک کودک را در سینما ایجاد کنید یا اینکه باید باور کنیم که کودکانمان به این شکل شده‌اند؟
این عدم باورپذيری به این خاطر است که ما به بچگی خودمان رجوع می‌کنیم، در حالی کودکان امروز مثل بچه‌های دیروز نیستند. فرزند من که یک دختر 10 ساله است هم دقیقا همین قدر در بحث‌های خانوادگی مشارکت می‌کند و قدرت تجزیه و تحلیل بالایی دارد. در جامعه امروز بچه‌ها حلقه پیوندی بین پدر و مادر هستند. اگر دقت کنید سرگرمی یک چنین بچه‌ای حل کردن یک تست روان‌شناسی عاشقانه در مجله خانواده است!
در مثنوی و داستان پادشاه و کنیزک شخصیت راهنما، در خواب پادشاه می‌آید و او را راهنمایی می‌کند. من فکر می‌کنم اگر این کاراکتر را انتزاعی نشان می‌دادید، قابل قبول‌تر بود. چون به این شکل ما فقط منتظریم که با آمدن این شخصیت ( عزت الله انتظامی) یک سری نصایح و حرف‌های قشنگ بشنویم.
اولین باری که فرهاد ( فروتن) این پیر را می‌بیند ما می‌فهمیم که این دو 20 سال است که با هم ارتباط دارند و اگر ما می‌خواستیم آنطور که شما می‌گویید آن را نشان دهیم باید خیلی به مثنوی وفادار می‌بودیم. ما یک سری چیزهایی را از مثنوی و یک چیزهایی را از کتاب و تجربه‌های شخصی نویسنده برداشتیم و در نهایت چیزهایی هم از فکر من به آن اضافه شده است. چون حجم کتاب «چهل سالگی» برای یک فیلم 90دقیقه ‌ای کم بود ما به این تلفیق و ترکیب رسیدیم.
این درست اما به نظرم شخصیت پیر داستانتان خیلی شعار زده عمل می‌کند.
خب چه‌اشکالی دارد که در فیلم شعار هم بدهیم؟
اشتباه نشود، من با دیالوگ‌نویسی ارتباط برقرار کردم ولی با پرداخت شخصی این فرد کنار نیامدم. این آدم به شکل یک صوفی و راهنمای ماورایی درآمده است؟
ببینید مولانا در مثنوی هم یک راست نمی‌آید و بگوید یکی بود، یکی نبود و قصه را روایت کند. کمی حکایت می‌گوید، کمی پند می‌دهد و همین طور تا آخر. من هم دوست نداشتم در این فیلم فقط قصه بگویم. باید گاهی هشدار هم می‌دادم. ببینید مثلا در رابطه با مسئله قرب و بعد که این پیر آن را مطرح می‌کند چقد زیبا ما می‌فهمیم که خیلی چیزها با دوری‌شان ما را اذیت می‌کنند و حتی به تشویش می‌کشند، در صورتی که آدم‌ها و چیزهای نزدیک‌مان را فراموش می‌کنیم این یک پیام خیلی مهم است. اما ما عادت کردیم که درباره مسائل اعتقادی فقط بر اساس ظاهرنظر دهیم. شما ببینید در کارهای برگمان شک و ایمان در وجود کشیش‌های فیلم است. مگر خود لباس چه اهمیتی دارد؟
یک نکته جالبی هم که در رابطه با همین کاراکتر وجود دارد این است که شما برای نزدیک کردن این آدم به مخاطبتان از المان‌های متعددی استفاده کردید.
بله دقیقا. شما می‌بینید که همین فرد قضاوت را فقط به خاطر این‌که ایمان دارد مردی به زنش خیانت کرده اما نمی‌تواند آن را اثبات کند، کنار می‌گذارد و این یک دادگاه بشری است.
با برپایی این دادگاه بشری، چه چیز را می‌خواستید نشان دهید؟
مهم‌ترین حرف فیلم در همین حرکت مرد نهفته است. این‌که عدالت در برخي جوامع (مثل جامعه ما) تنها در صورت ظاهری موفق می‌شود. حالا این آدم دادگاه را کنار نمی‌گذارد که برود پرتقال فروش شود، بلکه به یک درجه بالایی می‌رسد و دنبال معانی می‌رود.
در جایی از فیلم می‌بینیم که انتظامی به فرهاد می‌گوید که «اگر خطا کنی ختم جلسه را اعلام می‌کنم» شما با این جمله در پایان‌بندی آزادانه عمل کردید و مخاطب را درگیر کردید، چون حالا ما باید دو استنباط کنیم: این‌که یا این مرد در اتوبان می‌میرد یا با اعلام ختم جلسه یک جور اثبات خیانت زن به مرد می‌شود ( با توجه به همان دادگاه بشری ابتدای فیلم).
تصادف اول فیلم فرهاد قرینه پایان فیلم است تا بیننده امیدوار باشد که بازهم فرهاد نمی‌میرد. اما در ارتباط با استنباط شما می‌توانم بگویم که نگار با نرفتن به سالن برای اجرای ارکستر نشان می‌دهد که رستگار شده است. این پایان، پایانی باز است و فیلم‌های من از «ریحانه» که 23 سال پیش ساخته شده است تا همین «چهل سالگی»، همه از پایانی باز برخوردار هستند.
استفاده از محمدرضا فروتن بازهم به عنوان یک جوان‌ عاشق پیشه شجاعتی می‌خواست. چرا او را انتخاب کردید؟
به نظر شما خوب بود؟
حتما پتانسیلش را دارد که این نقش‌های عاشقانه را بازی کند، اما دیگر من به عنوان یک مخاطب حاضر نیستم او را در همان قالب همیشگی ببینم.
اما شخصیتش در این فیلم یک تفاوت عمده با باقی فیلم‌ها مثل «زن دوم» داشت. او در این فیلم به شدت دچار پارانویید است و به نظرم اگر جزییات را کنار بگذاریم، فروتن در این فیلم بازی متفاوتی را از خود نشان داده است.
فکر می‌کنید بهترین سکانس این فیلم کدام است؟
من همه سکانس‌ها را دوست دارم و تا حالا به این قضیه فکر نکردم. شما فکر می‌کنید کدام سکانس بهتر از بقیه بوده است؟
فکر می‌کنم سکانس فرودگاه و روبه‌رو شدن دو عاشق قدیمی با بازی خوب لیلا حاتمی در این صحنه، درآمده است. البته این را هم بگویم که بازی آن نابازیگر به عنوان یک عاشق قدیمی خیلی ضعیف بود.
ببینید قرار بود که این آدم شخصیت خیلی سردی داشته باشد
اما فاصله بی‌تفاوتی با سردی مثل راه رفتن روی لبه تیغ است.
بله اما فراموش نکنید که این دو نفر سال‌ها از هم دور بوده‌اند و یکی در شرق و با فرهنگی کاملا متفاوت و دیگری در غرب با فرهنگی دیگر زندگی کرده است و بدیهی است که مثل هم احساساتی نمی‌شوند. من فکر می‌کنم سردی این مرد باعث شده است که بازی لیلا حاتمی در این صحنه خوب به چشم بیاید.
کار بعدی‌تان باز هم با فاصله زمانی زیاد با «چهل سالگی» تولید خواهد شد؟
نه حالا که دیگر در کانون کارگردانان نیستم، امیدوارم بتوانم زودتر فیلم جدیدم را بسازم.
دلتان برای کانون کارگردانان تنگ نشده؟
نه اصلا، دیگر هم به آن محیط به این زودی‌ها بازنخواهم برگشت.
چرا؟
به نظرم آن محیط برای کسانی است که آن را تخریب کردند و تاریخ درباره آنها قضاوت خواهد کرد.
گزارش از دنیاخمامی


کد خبر: 13536

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdch-mnz.23nxxdftt2.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com