درحاشیۀ پذیرش استعفای رضا مهدوی ازریاست مرکز موسیقی حوزه هنری؛
بهایی که باید از این پس بپردازیم
19 شهريور 1391 ساعت 13:31
سیدعلیرضا میرعلی نقی پژوهشگر و مورخ در زمینه موسیقی معاصر ایران، نوازنده پیانو و سنتور، در حاشیه پذیرش استعفای رضا مهدوی از ریاست مرکز موسیقی حوزه هنری نوشته است
یادداشتی از سید علیرضا میرعلی نقی، پژوهشگر و مورخ در زمینه موسیقی معاصر ایران «نوازنده پیانو و سنتور» نخستین روزنامه نگار حرفه ای موسیقی در مطبوعات بعد از انقلاب مؤلف صدها مقاله و تعدادی کتاب و عضو مرکز موسیقی حوزه هنری از ۱۳۷۰ تا ۱۳۸۹ ، که در حاشیۀ پذیرش استعفای رضا مهدوی از ریاست مرکز موسیقی حوزه هنری نوشته است .
دفعۀ اول، در زمستان ۱۳۸۶، اتفاق افتاد و کسی تصور بازگشت رضا مهدوی به پست مدیریت مرکز موسیقی حوزه هنری را نداشت. جوانی حرف شنو را به معاونت «حضرت سیدنا الاستاد» برگزیدند که ایشان هم که مثل همیشه در پس پرده نهان بود و حکمش روان و هنوز هم مایلند بگویند: «نامی ز من به پرسنل این اداره نیست». این بار هم در تابستان ۱۳۹۱ اتفاق افتاد و حال دیگر خود رضا مهدوی هم پذیرش بازگشت به سمت دیرین خود را ندارد. او نزدیک به ربع قرن در حوزه هنری کار کرده و این جا، خانه امید او بود، و خانه امیدی ساخته بود برای بسیاری از هنرمندان، از استادان تا جوانان نوخواسته، همین ها بودند که بی ریا و از صمیم قلب، پای نامۀ درخواست کارمندان مرکز موسیقی مبنی بر بازگشت رضا مهدوی را امضا کردند و حواشی دلنشین بر آن افزودند. در تاریخ مدیریت موسیقی در ایران، حتی در سال ۱۳۳۸ که استعفای تکان دهندۀ استاد روح اله خالقی از هنرستان موسیقی ملی اعلام شد، برای هیچ مدیری، بخصوص در عرصه های وابسته به نهادها (و نه وزارت خانه ها و توابع آنها) چنین اتفاقی نیفتاده است. غالباً مراسمی تشریفاتی با عنوان تجلیل و قدردانی از فلان و بهمان مدیر در تالاری برگزار می شود و عموماً ریزه خواران خوان نعمت دوران تصدی آن مدیر و یا رفقای نزدیک و دور، از کناره گیری یا برکنار شدن حضرتش اظهار تأسف می کنند و خبری به یکی دو رسانه می رسد و خلاص. امّا در مورد رضا مهدوی چنین اتفاقی نیفتاده و نخواهد افتاد. نه او از جنس اکثر مدیران این دوره و زمانه بود و نه اطرافیانش از او توقعات معمول زمانه را داشتند. اصول گرایی، سختکوشی و منش ریاضت کشانه او مقبول طبع خیلی ها ـ بخصوص آنها که از بیرون حوزه هنری با کلی سفارشنامه و توصیه به دفتر او مراجعه می کردند ـ نبود و به گمانم، پافشاری بر معتقدات خویشتن، مهم ترین عاملی بود که او را محاصره کرد و توان مقاومت او را که می بایست صرف تولید و انتشار آثار بیشتری شود، زودتر از وقت، تحلیل برد. مقصودم، ذکر مصیبت یا قطار کردن صفات خوب نیست، چرا که هنرمندان کشور درباره فضایل مدیریتی و انسانی او بسیار نوشته اند و باز هم خواهند نوشت؛ و خود او نیز به قطار کردن صفات خوب نیازی نداشته و ندارد. او اگر مدیر هم نباشد، هنرمند سنتورنواز است و معلم است و در حدود خود، محقق هم هست و برنامه ساز توانایی برای رادیو و تلویزیون هم هست و روابط عمومی عظیم و سالمی دارد که مابقی عمر او را بس است. من نیز با وجود سابقه دوستی ۲۲ ساله و همکاری های بسیار، در این عرصۀ سخت، لزوماً در همه جای، همراه او نبودم. هنوز هم مخالف این ایده هستم که حتی سرمایه معنوی و البته سرمایه مادی نداشته، نهادی چون مرکز موسیقی حوزه هنری را صرف مثلاً «هنرمندانی» کنند که از لحاظ هنری، علف های هرز و پوک و بی بنیانند و کاراکتری «خیابانی» و کولی وار دارند. نمونه اش: آقای محسن خان نامجو که حالا با خیال راحت گرین کارتش را هم گرفته و بی خیال آنچه که به خاطر او بر سر این مجموعه آمد، و یا جناب سعید جعفرزاده ، که به «پرواز همای» (!) تغییر نام داده و بین تهران و نیویورک مشغول جولان دادن هستند، تا بعد نوبت چه کسی شود و دست روزگار، کدام شامورتی دیگر را از آستین برآرد. دور نروم، اختلاف نظر، همگامی را برای مدتی قطع کرد ولی مانع همکاری نشد. در تمام این مدت، در حوزه هنری، البته به عنوان پرسنل هنرمند! و در مرکز موسیقی به عنوان مشاوری احتمالاً امین و شاید تا حدی کارشناس، مشغول خدمت بودم، چرا که به راستی و درستی رضا مهدوی ایمان داشته و دارم. بصیرت هنری و موسیقی شناسی او که دیگر جای خود را دارد. هر چند که جز فرسودگی و تهیدستی، توشه ای نبردم.
و امّا این یادداشت، تکملۀ کاری است که چند سال پیش از این، به خواست و سفارش یک مقام مسئول در حوزه هنری، انجام دادم و تصحیح و انتشارش ناتمام ماند: تاریخچه مرکز موسیقی حوزه هنری (۱۳۸۸ـ۱۳۵۸) که از سال ۱۳۷۰ در آن حضور داشتم. بیشترین زمان مدیریت در این مرکز از آن رضا مهدوی بود و شاید در آن نظام مدیریتی یکنفره (که البته گاه گاه از نظرات شورایی معمر و متخصّص نیز بهره می گرفت)، تنها همکار و مشاور دائم الاوقات بودم و ریز و درشت مسائل آنجا را نیک می دانستم. با توجه به این همه مشاهدات و مجموعه اسناد و مدارک، می توانم بگویم که پرکارترین و پربارترین مدیریت موسیقی ایران در نهادهای دولتی و در عرصه تولید، متعلق به رضا مهدوی بوده است. آنهم با امکاناتی اصلاً نه در حد و حدود سایر ارگان ها و نهادها، و از طرف دیگر، درگیر با خط قرمزهای فراوان، کارشکنی های داخل و خارج از حوزه، به ویژه رانت خواران و باج گیران مطبوعاتی و سایتی که توقعاتشان و بی حیایی شان حد و مرز نمی شناخت، و بالاخره، گرفتار مشکلات ممیزی و سوء مدیریت ها که در کل نظام اداری کشور در (زمینه موسیقی) جریان دارد. در چمبرۀ همین شرایط، تا همین حالا، به تاریخ استعفاء ۱۳ تیر ۱۳۹۱، ۲۶ عنوان اثر سفارش داده شده است. در همین دو ماهه اردیبهشت و خرداد همین امسال، ۲۶ کنسرت برگزار شده است. طی ده سال مدیریت ناپیوسته و پر وقفۀ رضا مهدوی، بیش از شصت جلد کتاب چاپ شده و ۳۲ جلد نیز در نوبت چاپ است که تعداد قابل توجهی از آنها، از تألیفات برجسته و گاه بی بدیل حوزه موسیقی به شمار می روند. در قالب لوح فشرده (سی دی) ۴۰۵ اثر موسیقایی تولید شده است. با تلاش جانفرسا، ۳۱ استان در حوزه موسیقی، مورد حمایت و نظارت و ممیزی صحیح قرار گرفته و روند هنری آن از کنسرت تا تولید، تحت الحمایه همین مدیریت و بصیرت هنری بوده است. آثار کلاسیک، آثار مرجع، آثار آموزشی، آثار مردمی سنگین، آثار مشخصاً مذهبی و آیینی در چهارچوب اعتقادی و ارزشی، و آثار فاخر موسیقی ملل، در بالاترین استاندارد موجود در بازار تولید موسیقی، منتشر شدند و بسیاری از آنها، نظیر صد و یک پیش درآمد از استاد ارشد تهماسبی و یا اولین ردیف نت نویسی شده استاد علی اکبر شهنازی به نگارش فرهاد ارژنگی (که زیر چاپ است)، از آثار مرجع و الگوساز شده اند. در تمام این سالها، الگوسازیها شد، نمونه آفرینی ها شد، و نخبه پروری در صدر توجه و تلاش مهدوی قرار داشت. نگاه او وسیع بود، نه رفاقت مدارانه و یا تنگ نظرانه. احترام واقعی (و نه تعارفاتی و تشریفاتی) به اساتید موسیقی و هموار کردن راه برای انتشار آثارشان (نظیر کتاب استاد منصور نریمان و یا ردیف خاندان گلپایگانی، مجموعه استاد احمد ابراهیمی و یا ردیف نی نوازی به روایت محمود کریمی از بهروز الوندی پور)، همچنین توجه بسیار متمرکز و خاص به جوانان با استعداد در عرصه های مختلف، از مرثیه خوانی مذهبی تا موسیقی مدرن قرن بیستمی، جزو قطعنامۀ زندگی مدیریتی ـ هنری رضا مهدوی بود. نگاه مدیریتی او، وجهی همه سونگر داشت و بودجه محدود مرکز موسیقی، با برنامه ریزی و سنجیدگی و خوی صرفه جویی خاص او، صرف انتشار آثار گوناگونی شد که هیچ مدیریتی در هیچ دوره ای نتوانسته چنین کارنامه ای را فراهم کند. آنهم در محیطی به نام حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی که از همان اول هم هرگونه اظهار وجود در زمینه موسیقی را به «صلاح» نمی دانست و همیشه حداقل فعالیت، آنهم در عرصه های تشریفاتی را بیشتر ترجیح می داد. کما این که در سه دوره مدیریت پیش از مهدوی و یک دوره میانی بین دو دوره تصدی او، چنین وضعی را شاهد بودم. مجموعه حوزه هنری، حداکثر خواسته اش این بود که نوعی از موسیقی خاص و مورد تأیید قاطبۀ صدرنشینان، محدود به شعارهای «ارزشی» آن مجموعه (بخوانید نهاد اداری حوزه) منتشر شود و بیش از آن را خوش نمی داشت. امّا نگاه مهدوی، هم اعتقادی بود و هم هنری و هم اجتماعی و تاریخی، و اهل نان قرض دادن هم نبود، با کسی تعارف و شوخی نداشت و دشمن تراشی را هم عادی می دانست، انگار جزوی جدایی ناپذیر از زندگی مدیریتی اوست. او سیاست گذار بود و خط قرمزهای آشکار و نهان را خوب می شناسد و دغدغه اش، رواج موسیقی های سالم و فرهنگی و تشویق استعدادهای حامل این فرهنگ در عرصه جامعه است. و علی رغم اعتراضات غلاظ و شدادی که دم به دم از «مصادر جلالت» صادر می شد، کار خود را می کرد و همه جور فشار عصبی را تحمل می کرد و پای حرفهایش می ایستاد. سریع کار کرد، سریع رشد کرد و سریع هم پیر شد. در دوره او، حداقل تکلیف مجموعه حوزه هنری با موسیقی روشن بود و تکلیف مدیریت، روشن تر هم بود. مدیریت قاطع و بی ریای او نقش مؤثر در بهبود وضعیت بازار موسیقی، و نقش مؤثر در سیاستگذاری موسیقی کشوری را رقم زد که همواره از بی سیاستی و بلاتکلیفی در زمینه موسیقی رنج برده و غیر از مقاطع کوتاه و گذرا، همواره کاسبکاران، نوچه پروران، فرصت طلبان، رانت خواران و مشاوران «توده» پروردۀ آنها، زمام امور را به دست داشته و خر مراد را رانده اند. مرکز موسیقی، نهاد کوچکی بود که نه اختیارات دفتر شعر و موسیقی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را داشت و نه بودجه انبوه مرکز موسیقی صدا و سیما و نه تشکیلات عریض و طویل هر دو را، با این حال از همه طرف در فشار و توهین و توطئه بود. حتی تین ایجرهای ژورنالیست از آنجا به عنوان «مرکز چهارراه سمیه و حافظ» نام می بردند و توقع داشتند که از آنجا، هم پول مفت بگیرند و هم فحش بدهند تا پز روشنفکر نمایی شان تکمیل شود. رضا مهدوی در چندین جبهه می جنگید و کاملاً تنها و بی یاور بود. اگر او فقط نصف این همه تلاش شبانه روزی را با پنهانکاری و حفظ ظاهر، برای منافع خودش می کرد، الان وضع خوبی داشت، مجبور نبود هنوز شاگرد سنتور بگیرد و دفتر و آموزشگاهش به راه بود، حتی مدیریت دولتی و ثروت شخصی خودش را هم می توانست داشته باشد و آدمی باشد که بار خود را بسته و وجیه المله شده و در دلش به گردش روزگار، نیشخند می زند. ولی او همانی شد که شاعر گفت:
کسانی که مردان راه حقند خریدار بازار بی رونقند
کد خبر: 45946
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdch-wnk.23nmkdftt2.html