نگاهي به روند پخش فيلم هاي ايراني از سيما

24 آذر 1387 ساعت 17:38





به نظر مي رسد تا زماني كه واژه شكوه مند و پرمحتواي دفاع در ميان متفكرين جامعه فهم و درك نشود، در عرصه فرهنگ و هنر كشور شاهد زوال روز به روز دستاوردهايي خواهيم بود كه تنها كمتر از دو دهه از زايش آن مي گذرد. تاريخ همواره گواه اين حقيقت است كه به همان اندازه كه واژه جنگ در سراسر دنيا موجبات نفرت و پريشاني مردم را فراهم آورده است، دفاع از ارزش ها كه البته در هر جامعه اي بنابر فرهنگ و سنن مردم آن منطقه مفهوم خاص خود را دارد، اصلي خدشه ناپذير و ارزشمند محسوب مي شود. چنانچه نخواهيم سفر طول و درازي در ادوار مختلف تاريخ داشته باشيم، كافي است مقاومت مردم ژاپن در برابر تجاوز سبعانه مزدوران آمريكايي را مرور كنيم. اگر چه در اين مقاومت تمام عيار، انگيزه هاي ديني و الهي بسيار كمرنگ و نامحسوس ظاهر شد اما از آنجا كه در آن، دفاع از مرزهاي ملي و ميهني نهفته بوده و تجاوز به حقوق انساني در هر مكتب و آئيني غيرقابل تحمل و چشم پوشي مي باشد، اين مقاومت به حماسه اي تبديل شده كه علي رغم گذشت بيش از نيم قرن از آن همچنان مايه مباهات ملت و دولت ژاپن محسوب مي شود.
اهميت و ارزش اين مقاومت در نزد مردم و دولت ژاپن به اندازه اي است كه علي رغم گذشت 60 سال ميليون ها دلار صرف يادآوري و جاودانه ساختن رشادت هاي سربازان خود به شيوه هاي مختلف مي كند، چرا كه در منظر آنان اين دلاوري ها، وديعه اي گران بهاست كه بايستي به نحو احسن در حفظ آن كوشيد تا به نسل هاي بعدي واگذار شود.
ساخت سالانه ده ها عنوان فيلم با هزينه هاي سرسام آور، تنها گوشه كوچكي از بذل توجه سياستمداران و متفكرين به اين موضوع را به خود اختصاص مي دهد. صرف نظر از ايدئولوژي و نگاه دولت ها به اوضاع جهان، آنچه كه در اين قبيل آثار، ارزشمند و قابل ستايش است، بحث اهميت دادن به دفاع از حريم و مرزهاي قابل احترام در جامعه جهاني است. از اين رو است كه فيلم هايي با مضمون جنگ و تسخير كشورها هيچ گاه جذابيت، محبوبيت و قدرت تأثيرگذاري فيلم هايي را كه در آنها از مقاومت و استقامت در برابر تجاوزات ياد مي شود را نداشته و نخواهند داشت.
فيلم سينمايي «ياماتو» چندي پيش از شبكه يك سيما به نمايش درآمد. نمايش مقاومت دليرانه و غرورآفرين مردم ژاپن در برابر حمله سربازان متجاوز آمريكايي در طول جنگ جهاني دوم، محور اصلي فيلم را به خود اختصاص داده بود. نحوه كشته شدن بيش از 2500 سرباز ژاپني در حمله جنگنده هاي آمريكايي به ناو «ياماتو» به گونه اي به تصوير كشيده شده بود كه نه تنها آتش نفرت و انزجار از قساوت سربازان آمريكايي را در قلب مخاطبان شعله ور مي ساخت بلكه احساس غرور و افتخار را در قلب هر آزاد مردي كه دل در گرو جانبازي در راه ميهن و اعتقاداتش دارد ايجاد مي كرد.
شبكه يك سيما چندي بعد در همان برنامه (سينما يك) فيلمي متعلق به سينماي جنگ ايران با عنوان «اتوبوس شب» را به نمايش گذاشت. داستان اين فيلم كه كارگرداني آن را كيومرث پوراحمد بر عهده دارد، قصه رحيم راننده اتوبوسي است كه همراه عيسي (بسيجي) به عنوان بلدچي، راهي خط مقدم جبهه مي شوند. هدف از اين مأموريت تحويل گرفتن 38 اسير عراقي و رساندن آنها به پشت جبهه و اردوگاه اسرا است. عيسي پس از شهادت پدرش جاي او را در جبهه گرفته و به گفته رحيم از زماني كه به جاي خانواده رحيم در خارج از كشور زندگي مي كنند و او به خاطر برادرش در جبهه مشغول انجام وظيفه است. رحيم گمان مي كند كه برادرش اسير شده و اميد به آزادي او دارد. او معتقد است كه انسان ها با هم مشكلي ندارند. كرد و ترك و... با هم هيچ دشمني ندارند و هيچ فرقي نمي كنند و اين حزبي ها هستند كه با ديگران فرق مي كنند چرا كه آنها نژادپرستاني هستند كه به هيچ وجه فكر آسايش ملت خود نيستند.
فرمانده گردان پيش از حركت اتوبوس به عيسي اطلاع مي دهد كه يكي از اسيران كه فاروق نام دارد از مأموران اطلاعاتي رژيم بعثي بوده و اسير مهمي براي آنان به شمار مي آيد. عماد پيش از شروع جنگ به همراه همسرش ريحانه در لندن مشغول به تحصيل بوده و با آغاز جنگ به خاطر عشق به ميهن به ايران بازگشته است. ريحانه در لندن منتظر بازگشت عماد است. تاريكي شب و اشتباه در انتخاب راه، آنان را وارد مسيري ناشناخته مي كند. عماد كه جهت شناسايي موقعيت خودشان به روي تپه رفته بر اثر انفجار خمپاره بينايي خود را از دست مي دهد. اتوبوس در ادامه مسير وارد منطقه مين گذاري شده مي شود. ‌عيسي و رحيم در فكر چاره هستند كه يكي از اسيران عراقي (جزوه حزب بعث) دستان خود را گشوده و عماد را گروگان مي گيرد. او با تهديد به كشتن عماد، آنان را خلع سلاح كرده و اتوبوس را در اختيار مي گيرد. سپس عيسي و عماد نابينا را مجبور مي كند تا براي باز كردن مسير در طول جاده پياده حركت كنند.
فاروق در فرصتي مناسب از رحيم مي خواهد كه به او اطمينان كرده و اسلحه عماد را كه مخفي كرده است در اختيار او قرار دهد. رحيم به ناچار اطمينان مي كند و اسلحه را در اختيار فاروق مي گذارد. فاروق، اسير عراقي و ساير هم دستانش را تسليم مي كند و سپس به دنبال عماد و عيسي به راه مي افتد. او در طول مسير خود، عيسي را پيدا مي كند اما عماد به دليل نابينايي مسير اصلي را گم كرده است.
صداي انفجار خبر از شهادت عماد مي دهد. عيسي و فاروق به اتوبوس باز مي گردند. در طول مسير اسيران عراقي توضيح مي دهند كه چگونه به زور و اجبار به جنگي ناخواسته وارد شده اند. فاروق مي گويد كه قبل از جنگ پدرش آرزو داشت تا پلي بسازد كه ايراني ها و عراقي ها بتوانند با گذر از آن روابط صميمانه تري پيدا كرده و با صلح و صفا و خوشي در كنار هم زندگي كنند.
سرانجام اتوبوس به اردوگاه اسرا مي رسد و ريحانه همسر عماد در پشت سيم هاي خاردار در انتظار بازگشت عماد است. عيسي اسيران را تحويل مي دهد و با بيان شرح حوادث و وقايع پيش آمده از مسئولان مي خواهد كه رفتار خوبي با فاروق داشته باشد. ريحانه در ملاقات با عيسي حال عماد را جويا مي شود. عيسي خبر شهادت عماد را به ريحانه نمي دهد و مي گويد عماد گفته كه جنگ براي او تمام شده و مي خواهد بازگردد. ريحانه از عيسي مي خواهد كه برگه آزمايش پزشكي را به عماد برساند رحيم برگه آزمايش را به سروان فواد نشان مي دهد و متوجه مي شود كه ريحانه آزمايش است.
در حاليكه با گذشت بيش از نيم قرن از واقعه جنگ جهاني دوم،‌كشورهاي درگير جنگ هر ساله به شيوه هاي مختلف از جمله ساخت آثار شكوهمند سينمايي، ياد و خاطره دلاور مردي هاي مردم مقاوم خود را گرامي مي دارند،‌ در كشور ما با وجود ادعاي پشتوانه هاي عظيم معنوي و الهي و در حالي كه همچنان شاهد پرپر شدن دلاور مرداني هستيم كه ناجوانمردانه توسط سلاح هاي شيميايي دشمنان مورد هجوم قرار گرفتند،‌آثاري توليد مي شوند كه نه تنها در آنها از آن همه حماسه و شكوه سخني به ميان نمي آيد بلكه گاه آن دلاورمردان عرصه نبرد به جرم دفاع از ميهن و آرمان هايشان به پاي ميز محاكمه نيز كشيده مي شوند.
شهيد بزرگوار مهدي باكري، در بخشي از سخنان خود بازماندگان جنگ تحميلي را به سه دسته تقسيم كرده است. دسته نخست آنان كه با گذشت زمان همچنان وفادار به جنگ و گذشته خود هستند. دسته دوم، آناني كه در گذر ايام آن همه ايثار و مردانگي را به دست فراموشي سپرده و به دنيا و مطامع آن چسبيده اند و دسته سوم هم كساني هستند كه از گذشته خود پشيمان شده اند. اين موضوع در ادبيات و سينماي دفاع مقدس امروزه به نحوي نمود يافته كه شاهد توليد سه گروه آثار با محوريت جنگ بي حاصل، جنگ لعنتي و جنگ پرافتخار در عرصه دفاع مقدس هستيم.
فيلم «اتوبوس شب» از جمله آثاري است كه در خوش بينانه ترين حالت القاگر پيام جنگ بي حاصل و چنانچه بخواهيم واقعيت گرايي را در نگاه خود تسري دهيم القاگر مفهوم جنگ لعنتي است. تأكيد چند باره رحيم و فاروق بر اين مسئله كه بين مردم ايران و عراق دشمني وجود نداشت و اين جنگ حزب هاست؛ تأكيد چند باره رحيم بر جوان و ناپخته بودن عيسي در عين حالي كه او را نماد رزمندگان ايراني، راهنماي اتوبوس و شخصي كه سرنوشت جامعه در اختيار اوست معرفي مي كند كه از قضا همواره نيز در حال خطا و اشتباه است؛ نمايش چهره اي مهربان و دوست داشتني از اكثريت سربازان عراقي تا جايي كه حتي نماز خواندن آنان را نيز در حالي كه همسر او باردار است؛ عدم به تصوير در آوردن حتي يك پلان از قدرت و يا غروري از رزمندگان كه بتوان به آن افتخار كرد؛ به تصوير در آوردن چهره اي خشن از رزمندگان تا جايي كه فاروق را تهديد به مرگ كرده و رحيم راننده دل به حال متجاوزان عراقي بسوزاند.
ذكر چند نكته نيز خالي از لطف نيست: اتوبوس نمادي از كشور ايران و عراق در مسيري تاريك و ناشناخته است كه مسافران آن بي اراده بازيچه دست سياستمداران و احزاب دو كشور وارد جنگي ناخواسته شده اند. نمايش فيلم به صورت سياه و سفيد تأكيدي بر فضاي سرد و سياه حاكم بر جامعه دارد. عيسي (مظهر پاكي و صلح) به گفته خودش دو روزه از نوجواني به مرد تبديل مي شود و خود را در جبهه مي بيند. در ابتداي فيلم با سئوال او كه چرا مي كشيم و تا كي ادامه دارد رو به رو هستيم. ريحانه نمادي از زنان ايراني در پشت سيم هاي خاردار در بياباني خشك در انتظار بازگشت شوهر، فرزند و... مستأصل و نااميد و بي خير از آينده تاريكي كه برايش رقم خورده. در انتهاي فيلم با نسلي كه هنوز به دنيا نيامده رو به رو هستيم كه در حال بازخواست و محاكمه دولتمردان است (البته از زبان رحيم).
برزخي نه از جنس آموزه هاي ديني
گسترش معنويت خواهي در عرصه هنر،‌ امروزه آنچنان مرزهاي سينماهاي آمريكا و اروپا را درنورديده كه حتي سينما و تلويزيون ايران را نيز تحت تأثير خود قرار داده است به نحوي كه در دو يا سه سال اخير شاهد توليد خيل كثيري از فيلم ها و سريال هايي با محوريت مباحث معنوي بوده ايم. بي شك تثبيت اين موضوع در عرصه توليد فيلم و سريال به همان اندازه كه مي تواند زمينه هاي رشد معنويت در جامعه را فراهم آورد، در صورت بي توجهي به مفاهيم و مباني دين مي تواند در گمراهي و انحطاط جامعه مؤثر واقع شود. به عبارتي چنانچه يك فيلم و يا سريال مفاهيم مورد نظر خود را بر اساس باورهاي ديني پايه گذاري كرده باشد،‌ جامعه را با حقايق دين آشنا مي سازد اما چنانچه اين مفاهيم آلوده به باورهاي سست و ناپايداري باشد كه ريشه در عرفان هاي كاذب و دروغين دارد چيزي جز دل زدگي و واخوردگي به ارمغان نخواهد آورد.
«مهمانخانه اي در برف» به كارگرداني سعيد سلطاني تله فيلم 90 دقيقه اي است كه با موضوعي مأورايي چندي پيش از شبكه سه سيما پخش شد. داستان فيلم درباره زن و شوهر جواني است كه پس از برگزاري مراسم نامزدي در تهران با ماشين به سوي تركيه راهي مي شوند تا مراسم عروسي را در كنار خانواده سامان برگزار نمايند. از آنچا كه پدر آهو اساساً با اين وصلت مخالف است تلاش بسياري در جلوگيري از اين ازدواج و حتي نحوه سفر آنها به وجود مي آورد. آهو به علت تصادفي كه در گذشته داشته از مسافرت با ماشين هراس دارد اما علي رغم ترديدي كه خانواده و اطرافيان در او به وجود مي آورند، راهي سفر مي شود. در آغاز سفر وقتي كه سامان براي گرفتن امانتي به منزل دوستش مي رود،‌ آهو در توهمات خود با مرد عجيب و غريبي رو به رو مي شود كه به او مي گويد: «هيچ كس از يك لحظه بعدش خبر ندارد.» آهو در طول مسير نيز وقتي براي استراحت لب پرتگاهي ايستاده تا از تماشاي مناظر اطراف لذب ببرد، گمان مي كند كه سامان قصد جان او را داشته و مي خواهد او را از دره به پايين پرتاب كند. آهو و سامان در ماشين با يكديگر در حال مشاجره هستند كه بر اثر انحراف از جاده به دره سقوط كرده و به شدت زخمي مي شوند.
در حالي كه آهو و سامان در جاده اي تاريك و سرد نااميدانه به دنبال كمك مي گردند توسط راننده كه به صورت مشكوك در جاده متوقف شده به خانه اي عجيب و هولناك مي روند كه ميهمانخانه دار آن،‌ زن سياهپوشي است كه به شكل مرموزي يك طرف صورت خود را پوشانده است. او به سامان بيشتر توجه مي كند و به آنها اتاق هاي مجزا مي دهد،‌آهو در اتاق با موارد ترسناك و عذاب آوري رو به رو مي شود كه گمان كرده سامان و آن زن براي عذاب دادن او تباني كرده اند، به طرف سامان شليك مي كند و از ميهمانخانه مي گريزد. آهو در مسير به محلي كه تصادف كرده بودند رسيده و در كمال تعجب مأموراني را مي بيند كه ماشين آنها را از دره بيرون مي كشند. آهو با ديدن جنازه خود و سامان تازه متوجه مي شود كه مرده و تمامي اين وقايع در برزخ براي او اتفاق افتاده است. اندكي بعد سامان به او مي گويد كه او بار ديگر شانس بازگشت به زندگي را يافته و بايد در اين فرصت خطاهاي گذشته اش را جبران كند.
«مهمانخانه اي در برف» با ساختاري دو تكه و در ژانر وحشت ساخته شده است. اين فيلم در نيمه اول و قبل از وقوع تصادف كاملاً رئال و بعد از تصادف و مرگ شخصيت ها سورئال و متافيزيكال مي شود. روايت هاي تو در تو و پيچيده اين فيلم كه با نريشن هاي آهو و تعليقاتي لحظه اي همراه است در جهت پيشبرد خط داستان نبوده و فقط به وحشتناك تر كردن نماها و سكانس ها كمك مي كند. زن ميهمانخانه دار نيز فردي بوده كه آهو در گذشته با او تصادف كرده و در قصه كاركردي به عنوان «وكيل دوزخ» را پيدا كرده است. سلطاني در اين قصه به ترسيم جايگاه افراد خوب و بد بعد از مرگ پرداخته و در يك ديالوگ كه سامان بيان مي كند به نوعي برزخ را به تصوير كشيده است.
همان گونه كه اشاره شد گرچه پرداختن به مرگ و آثاري از اين دست ممكن است پندآموز بوده و انساني را كه امروزه غرق در زندگي مادي شده لحظه اي به تفكر درباره حقيقت جهان و مرگ وادارد اما الگوبرداري از منابع خارجي و بدون مراجعه به رفرنس هاي ديني امري است كه بايد از سوي سياستگذاران فرهنگي به آن عميقاً پرداخته شود. پرداختن به موضوع مرگ كه از جمله شئونات زندگي يك مسلمان است نمي تواند با سهل انگاري و سلايق شخصي و هنرهاي فردي ساخته و پرداخته شود. اگر جغرافياي اين فيلم حكايت از ايران بودن آن نمي كرد و اگر از شبكه 3 سيما و در شب شهادت رئيس مذهب جعفري حضرت امام صادق عليه السلام پخش نمي شد به هيچ وجه كليت فيلم قابل دفاع نبوده و نمي شد ادعا كرد كه برزخ به تصوير درآمده در اين فيلم بر اساس تفكرات دين اسلام است. بايد پذيرفت كه پرداختن به انگاره هاي ديني و مهمترين بخش زندگي مسلمان بدون داشتن دانش ديني امري است خطير كه در بلند مدت اثر مخرب خود را بر اذهان مخاطبين خواهد گذارد.
در اين فيلم و بسياري از فيلم ها و سريال هاي مشابه كه امروزه دامن گير سينما و تلويزيون ما شده است، مخاطبان با برزخي رو به رو مي شوند كه در آن كوچكترين نشاني از وجود و قدرت خداوند آن گونه كه در مكتب اسلام به آن اشاره شده است ديده نمي شود. برزخ در اين قبيل آثار يك دنيايي مشابه و كاملاً منطبق با الگوهاي مادي است كه در آن خوردن، نوشيدن، عشق، هراس، گناه و وسوسه همانند آن چيزي است كه در زندگي وجود داشته است. شباهت هاي بي شمار اين قبيل تفكرات با عقايدي كه امروزه در عرفان هاي وارداتي ديده مي شود شائبه نفوذ و گسترش تفكرات انحرافي در توليدات ايراني را تقويت مي كند. به عنوان مثال برزخي كه در فيلم «ديگران» ساخته «آلخاندرو آمنابار» و يا فيلم «مرگ جويان» ساخته «جوئل شوماخر» به تصوير درآمده كوچكترين اختلافي با برزخ جناب سلطاني ندارد. اين موضوع پرسش هاي بسياري را ايجاد مي كند از جمله آن كه در كجاي آموزه هاي ديني به اين موضوع اشاره شده كه فرد گناه كار توسط فردي كه به او ظلم كرده مجازات مي شود و يا اينكه اساساً جاي توكل،‌ شفاعت و ذكر و ياد خداوند در عالم برزخ تصوير شده اين دوستان كجاست؟




کد خبر: 3481

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdch.6nxt23nkzftd2.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com