شهریار عدل به ریشههای کهن مدنی و معنوی ایرانی بودن خویش بویژه به جغرافیای فراخ ایران فرهنگی که در یکهزاره و نیم دولت اسلام و قران با عالمی از حکمت و کلام و فقاهت و فکر و فلسفه و عرفان و شعر و ادب و ذوق و زیبایی و معماری و هنر و هنرمندانگی بر صحنه آمده بود آگاهی داشت و پیوستگی و استمرار میراث عهد باستان ایرانی را با سنت و میراث عهداسلامی در دولت قرآن و اسلام هم میفهمید هم به آن تعلق خاطر داشت.
به گزارش هنرنیوز؛ سالی که گذشت باستان شناسی ایران دو عزیز فقید عالم، مرحوم سید محمود موسوی و مرحوم پروفسور شهریار عدل را از دست داد. دو بزرگوار اندیشمندی که علم و اخلاق و منش آنها زبانزد بود و سرلوحه دغدغه مندان میراث فرهنگی. باشد که روحشان همواره قرین رحمت ازلی و ابدی پروردگار هستی بخش باشد و راهشان پر رهرو. در همین راستا دکتر حکمت الله ملاصالحی به یاد شهریار میراث فرهنگی ایران در واپسین روزهای اسفند یادداشتی را در اختیار هنرنیوز گذاشت که متن آن به شرح ذیل است:
در بهار سالی که اینک روزهای پایانیاش را از سر میگذرانیم؛ جامعه باستانشناسان و میراثیان میهن ما یکی از سنگربانان و مشعل داران بنام و سختکوش و اندیشمند خود را در حوزه دانش باستانشناسی و تاریخ و فرهنگ و مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی از کف داد. درگذشت شادروان شهریارعدل فقید برای اصحاب دانش و فرهنگ و اندیشه میهن و ملت ما ضایعهای جبران ناپذیر و مغاکی پرناشدنی بود؛ به ویژه در موقعیت شکننده و آسیب پذیر و حساس و نگران کننده و شرایط نامطلوب و دشوار و بحرانی که مواریث فرهنگی و اماکن و ابنیه و مآثر تاریخی میهن ما بطور اخص و ایران فراخ فرهنگی و خاورمیانه نبوی بطور اعم در آن قرارگرفته و با آن دست به گریبان است و پنجه میفشارد.
دکتر حکمت الله ملاصالحی
انتظار میرفت پس از آنهمه زخمهای عمیقی که دولتیان نهم و دهم بر پیکر مواریث مدنی و معنوی ملت و میهن ما وارد آوردند سلطان با فر و فرّه و فرهنگتری را در دولت یازدهم بر کرسی رفیع میراث و میراثیان مینشاندند. امّا متاسفانه نه تنها چنین نشد که ... اما آنچه دولتیان باید در طول تاریخ بدانند آن است که بازی با میراث یک ملت اعم از مدنی و معنوی بازی با آتش است و نخست دامن بازیگران را خواهد گرفت و خواهد سوزاند. اشتباهات جبران ناپذیر مدیریتهای فرهنگناشناس و ناباستانشناس و نامدیران بیتدبیر در تاریخ ملت و میهن به ثبت خواهد رسید و دربارهاش داوری خواهد شد.
هرچند باستانشناس فقید ما زود هنگام از میان ما رخت بربست لیکن میراثی که محصول خرمنی از دهها سال فعالیتهای پیوسته علمی و فکری و فرهنگی ایشان درحوزه مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی بود برای نسلهای پرشماری که در راهند و از پی هم خواهند رسید میتواند مفید و آموزنده و آگاهی بخش و روشنگر باشد.
یک عالم طبیعت و متخصص پدیدارهای طبیعی بدون توشه و تجهیز خودآگاهی تاریخی میتواند یک اخترشناس یا حشره و پشره و پرنده و پروانهشناس طراز اوّل در حوزه تخصصی و رشته و حرفه علمی خود باشد و بر دامن کبریاش ننشیند گرد! برهمین سیاق یک پژوهشگر و متخصص آب وخاک و هوا و زمین و جغرافیای رنگارنگ طبیعی برغم آنکه ذهن و اندیشهاش با توالی زمانی و روند طبیعی تحولات درگیر است لیکن خودآگاهی تاریخی از تحولات و روند رویدادهای طبیعی نقش و دخالت و تاثیر چندانی در توصیفهای او نمیتواند داشته باشد مگر آنجا که به نحوهٔ نگاه به هستی یا هستیشناسی و جهان بینی او مربوط میشود که البته مقوله دیگریست و مبحث مطول و حدیث مفصل دیگر.
در حوزه دانشها و تخصصها و معارف الهی و اخلاقی و ارزشی و جغرافیای پرچین و شکن علوم انسانی و اجتماعی و تاریخی و باستانشناختی و ذهن و فکر و ضمیر و روان و رفتار آدمیان مسئله چنین نیست و عالمان انسان و اجتماع و ادراک و روان و رفتارهای آدمیان در موقعیتی متفاوت و دشوار و حساس و پیچیدهتر از عالمان طبیعت و پدیدارهای طبیعی قرار گرفتهاند. خودآگاهی تاریخی به مفهوم اخّص آن وخودآگاهی به معنای کلان واعم آن نقش موثّروتعیین کننده درنحوه نگاه عالمان و متفکران و پژوهشگران این رشتهها و دانشها و حوزههای معرفتی به موضوعات و منابع و مادهها و مدارک و مستندات یا بطورکلی واقعیتهای مورد مطالعه و نیات و غایاتی را که در سردارند و دنبال میکنند میتواند داشته باشد. اینجا و دراین مقام و موقعیت خودآگاهی تاریخی هم میتواند دوا باشد هم شفا دهد و درمان درد کند. با این همه با سرنگ و سُرم و تجویز این یا آن پزشک تاریخ و فرهنگ و جامعه نمیتوان در این یا آن لحظه و زمان مشخص خودآگاهی تاریخی را بر پیکر تاریخ و فرهنگ مردمان یک جامعه و جمعیت تزریقش کرد.
یک جامعه به مرحلهای از پختگی فکری و فرهنگی و سیاسی و در یک کلام فربهی مدنی و معنوی که میرسد خودآگاهی تاریخی نیز متعاقبا «در ضمیر و فهمش از تحولات و رویدادهایای که در درون و بیرون مرزها و جغرافیای تاریخیاش اتفاق میافتد بیدار میشود. میداند و میفهمد در کجای تاریخ ایستاده است و نسبتش با آهنگ و فرهنگ و تاریخ عصری که در آن بسر میبرد و با آن معاصر است چگونه است و بر کدام عقبه تاریخی و سابقه مدنی و پیشینه معنوی تکیه زده و برآمده از درون کدام سنت و میراث و مدنیت و معنویتی است. جوامعی که بیبهره از چنین خودآگاهی تاریخی بودهاند طوفان و توفندگی رویدادها و تحولات تاریخی به هرسوی که مسیر گشودهاند آنها را بر بال امواج خود گرفته و با خود بردهاند. بسیاری از جوامع روزگار ما در موقعیت و شرایطی این چنین دشوار و شکننده و انفعالی و مقهور و منکوب رویدادها و تحولات زمانه خود بسرمی برند.
شهریارفقید باستانشناسی ما از نوجوانی تا آخرین دم عمر پربارش را در فرانسه و پایتخت- شهر پاریس که یکی از مهم و تاثیرگذارترین خاستگاههای خیزش تحولات عظیم و بیسابقه و سرنوشتساز تاریخی و مدنی و معنوی در دوره جدید بوده است به سرکرده بود. از دستآوردهای غنی علمی و فکری و فنی و اجتماعی آن تحولات عظیم و سرنوشت ساز تاریخی بهرههای فراوان برده بود. به ریشههای کهن مدنی و معنوی ایرانی بودن خویش بویژه به جغرافیای فراخ ایران فرهنگی که در یکهزاره و نیم دولت اسلام و قران با عالمی از حکمت و کلام و فقاهت و فکر و فلسفه و عرفان و شعر و ادب و ذوق و زیبایی و معماری و هنر و هنرمندانگی بر صحنه آمده بود آگاهی داشت و پیوستگی و استمرار میراث عهد باستان ایرانی را با سنت و میراث عهداسلامی در دولت قرآن و اسلام هم میفهمید هم به آن تعلق خاطر داشت.
وسعت اطلاعات، شناخت علمی و همچنین خودآگاهی تاریخی که از اندیشه تاریخی و مشربهای تاریخنگاری فرانسه و قاره غربی، باستانشناس فقید ما آقای شهریارعدل آموخته بود هم ذهن و فکر و عقل وفهم او را به ریشههای غنی تاریخ وفرهنگ و عقبه مدنی و معنوی میهن خویش بیدار و حساس کرده بود هم به دانش و دانایی او جهتی مشخص داده بود و به اهمیت و اعتبار اهداف بلند علمی و فکری و فرهنگی که درتحقق آن گام برمیگرفت و سرمایه عمر و اندیشهاش را در صیانت و حفاظت و مرمت و ثبت و معرفی مواریث فرهنگی و مآثر تاریخی میهنش هزینه میکرد و بپایش میریخت نیک آگاه بود و میدانست ومیفهمید چه میکند و در چه مسیری گام برمیگیرد.
در اینجا به مناسبت موضوع لازم میبینم به نکتهای اشاره شود. بیآنکه درس عبرت آموخته باشیم تجربه به ما میگوید دانشجویان و طلبههایی که بدون انگیزه وعلاقه و یا نیّات و اغراضی بیمارگونه و سوداگرانه گام درهزارتوی «دیدالی» رشتهها و معارف الهی و انسانی و اخلاقی و علوم اجتماعی و تاریخی و باستانشناسی و روان و رفتار آدمیان برای تحصیل و تعلیم نهادهاند و یا آنکه زیر سقفهایی بزرگ شدهاند که از زمینه فکری و فرهنگی اصیل و قوی و خمیره تربیتی و معنوی غنی برخوردارد نبودهاند و از همه تاسفانگیزتر آنکه از ضریب هوشی و استعداد کافی و قوه تحلیل مسائل نیز بیبهره بودهاند وقتی در این رشتهها فارغ از تحصیل شدهاند و به بازار کار آمدهاند نه تنها گرهای از کار مردمان نگشودهاند چون ناتوان و ناکام از گشودنش بودهاند بلکه خود یک معضل و مایه بدبختی و فلاکت جامعه نیز بودهاند و مانع برسرراه انسانهای لایق وبا کفایت و کارآزموده و کاردان.
این جماعت ناگام و نامراد و بیبهره از دانش و دانایی و هنرپیشه صفت و شعبدهباز وقتی از نردبان فرصتها برمیشوند و به بام صدارت میرسند و بر کرسی وزارت و مدیریت تکیه میزنند مست و منگ از بادههای نوبنو قدرت و ثروت و مکنت و سرمایه و میراث دیگران، آمادهاند گوهر و زر ناموس مواریث و مآثر میهن خویش را به بهای اندک برای بکف آوردن صدف و مسی بیبها در بازار مکاره سود و سودا به دیگری بفروشند. واقعیت غم انگیزی که دهههاست جامعه ما با آن دست به گریبان است و پنجه میفشارد.
شهریار فقید باستانشناسی ما هم شخصیتی اصیل ونجیب بود هم به اصالت راهی که درآن گام برمیگرفت و مسیری که در آن ره میسپرد و اهداف بلندی را که نشانه گرفته بود و مقصدی را که در رسیدن به آن برایش عمر و اندیشه هزینه میکرد عمیقا آگاه بود وبه آن باورداشت. دریغا چه اندک شمارند اینان وچه پرشمارند آنان!
حکمت اله ملاصالحی دانشگاه تهران
پنجشنبه بیست و هفتم اسفند یک هزار و سیصد و نود و چهار-
هجری خورشیدی۲۷/۱۲/۱۳۹۴