نقش اساطیر در پدیدار گشتن حماسه
8 مهر 1389 ساعت 16:59
چکیده
اسطوره واقعی و مقدس است و به همین سبب سرمشق می شود در نتیجه تکرار نا پذیر می گرددزیرابه مانند الگو عمل می کندو شاعران نیز طبعا از اسطوره های" خاصی " استفاده می کنند که بعضا به" عام " می گرایند . فردوسی، شاعر حماسه سرای کشورمان ، از اسطوره ها یا بهتر بگویم از چهره های ایران باستان به اشکال فراوانـی استـفاده کرد و از این چهره ها اسـطوره هایی فراموش نشدنـی را در شاهـنامه به وجـود آورد . اسـطوره هایی که در حماسه ی واقعـی شاهـنامه ثبـت می شوند. اسطوره ها از دیدگاه ادبی ، تاریخی و فلسفی به اشکال گوناگون بررسی می شود : آنها داستان سنتی راجع به خدایان ، شاهان و قهرمانان می باشد و مجموعه ای از قصص ، برخی واقعی و برخی خیالی می باشند که بشر به دلایل مختلف آنها را به عنوان بازتابهای معنای درونی جهان و حیات بشری می انگارد و بطور گسترده ای با جنبه های وجود بشری و ما فوق بشری سرو کار دارد ، آنها بازتاب نمادین امیدها ، ترسها و انگیزه های یک قوم بشمار می روند . اصولا بشر در طول دوران تکامل خود دورانهای متفاوت فکری را پیموده است ، که از جمله قدیمیترین شکل این فکر به صورت معرفت اساطیری است که ثمره ی برخورد ذهن انسان ابتدایی با واقعیت می باشد که بازتاب جهان طبیعت و ضمیر انسان متعلق به جماعت نخستین است . شکل نظام یافته ی این معرفت دیرینه بین اقوام و ملل آثار در خور تحلیل باقی نهاده است و در بین اکثر اقوام و ملل رواج داشته ولی بعضی از آنها در این زمینه دارای آثار غنی بصورت شعر حماسی می باشند ، مانند ایران و یونان که در یونان دو اثر معروف ایلیاد و ادیسه اثر هومر می باشند و در ایران نیز شاهنامه ی فردوسی است که قسمت اعظم آن راجع به اساطیر ایران است . به عبارت دیگر : اسطوره تلاشی برای بیان واقعیت های پیرامونی با امور فراطبیعی است . انسان در تبیین پدیده هایی که به علّتشان واقف نبوده به تغییرات فرا طبیعی روی آورده واین زمانی است که هنوز دانش بشری توجیه کنندۀ حوادث پیرامونی اش نیست. به عبارت دیگر ، انسان در تلاش برای ایجاد صلح روحی میان طبیعت وخودش اسطوره ها را خلق کرده است .
مقدمه
جایی که تاریـخ سـاکت اسـت ، اسـاطیر سـخن می گوینـد و به بـیان اندیشه ها ، حالات ، باورها و شیوه های زندگی در اعصار پیش از تاریخ می پردازند .آنجا که تاریخ تمام می شود ، اسطوره آغاز می شود. حماسه های بزرگ مبتنی بر اسطوره اند و اسـطوره های بزرگ بر پایه ی شرایط تاریخی بنا می شوند. اسطوره ها از دیدگاه ادبی ، تاریخی و فلسفی به اشکال گوناگون بررسی می شوند . آنها داستان سنتی راجع به خدایان ، شاهان و قهرمانان می باشد و مجموعه ای از قصص ، برخی واقعی و برخی خیالی می باشند که بشر به دلایل مختلف آنها را به عنوان بازتاب های معنای درونی جهان و حیات بشری می انگارد و بطور گسترده ای با جنبه های وجود بشری و ما فوق بشری سرو کار دارد آنها بازتاب نمادین امیدها ، ترسها و انگیزه های یک قوم به شمار می روند . « اصولا بشر در طول دوران تکامل خود دورانهای متفاوت فکری را پیموده است ، که از جمله قدیمی ترین شکل این فکر به صورت معرفت اساطیری می باشد که ثمره ی برخورد ذهن انسان ابتدایی با واقعیت می باشد که بازتاب جهان طبیعت و ضمیر انسان متعلق به جماعت نخستین می باشد . شکل نظام یافته ی این معرفت دیرینه بین اقوام و ملل ، آثار در خور تحلیل باقی نهاده است و در بین اکثر اقوام و ملل رواج داشته ولی بعضی از آنها در این زمینه دارای آثار غنی به صورت شعر حماسی می باشند .
پژوهشگران بررسی خود را در اطراف جنبه های گوناگون از زندگی وتفکر انسان باستانی برپایه اساطیری قرار می دهند که تاپیش از استفاده از خط ونوشتن ، سینه به سینه نقل می شده وپس از آغاز دوران خط ونوشتن به صورت مکتوب درآمده است. به سخن دیگر، انسان به محض آشنایی باخط وکتابت دست به کاربزرگ زده وقصه ها وشعرها ، سروده ها ، افسانه ها ، نیایش ها ، آیینها دیرینه مربوط به سرزمین خود را نوشته ونگهداری کرده است. درحال حاضر همین منابع مکتوب است که به عنوان تنها دست مایه برای شناخت فرهنگهای کهن به کار می آید وگوشه هایی از زندگی فرهنگی واجتماعی انسان باستانی را که در ابهام است بر انسان امروزی روشن می کند.
اصطلاح شناسی اسطوره
برای اینکه بتوانیم اساطیر را بهتر بشناسیم لازم است که درآغاز اسطوره را تعریف کنیم . البته این نکته را نباید فراموش کرد که ما در تعریف اسطوره بیشتر بادیدگاه ها روبرو هستیم تا یک تعریف مورد قبول همگان،اما آنچه در تعاریف ارائه شده اهمیت دارد وجوه مشترکات آن است . شاید هم معقول این باشد که ما به جای اینکه اسطوره را به تعریف محدود کنیم بهتر است روی وجوه مشترکات آن تکیه کنیم، ورنه توسن تعریف مارا به منزل مقصود نخواهد رساند.
قبل از اینکه دیدگاها ونظریات دانشمندان را در مورد تعریف اسطوره بیان کنیم لازم است درمورد واژه اسطوره بحث صورت گیرد وتا اندازه یی مفهوم واژه اسطوره روشن گردد.
واژه اسطوره
« واژه اسـطوره در زبان دری وام واژه ای اسـت برگـرفـته شـده از زبـان عربی "الاسطوره" و " الاسطیره " درزبان عرب به معنای روایت وحدیثی است که اصـلی ندارد . اما ایـن واژه عربـی خود وام واژه ای است از اصل یونانی Historia به معنای تحقیق ، اطلاع ، شرح ، وتاریخ است ؛ درزبان عربی، اساطیر جمع مکسر واژه، اسطوره است . ودر زبان پارسی دری نیز این صـورت جـمع به کار می رود . اما از آن اغلـب معـنای مجموعه دستاورد یک قوم دراین زمینه اعتقادی مستفاد می شود. » (بهار ، مهرداد ، 1376، 34)
واژه اسطوره درفرهنگها به معنی افسانه ، قصه ، سخن پریشان آمده است که آنرا برابر با واژه Myth درزبانهای اروپایی پذیرفته اند. Myth همان واژه یی است که درزبان های فرنگی به دوشکل Story قصه ،داستان ، حکایت وHistory به معنی تاریخ دیده می شود . درزبان سنسکریت واژه Sutra به معنی داستان است که بیشتر درنوشته های بودایی به کار رفته است. باید گفت اسطوره درزبان دری برابر واژه Myth درزبانهای اروپایی پذیرفته شده . دربیان مفهوم Myth گفته شده که مقصود از میتها واساطیرهر قوم پدیده ها وحقایق تلخ وشیرین زنده گی آن قوم است. که با گذشت زمان درهاله ازافسانه ها وداستانها وخیال پردازی ها پنهان شده وبا همان هاله های رنگین به دست ما رسیده است.
مفهوم وتعریف اسطوره
ارائه تعریف کامل که در بر گرندۀ همه ویژه گیها ومفاهیم اسطوره باشد کاری دشوار است. آن هم وجود دارد که ما به جای اینکه تعریفی از اسطوره ارائه کنیم،نشود که تحریفی در ماهیت آن صورت گیرد . با درک این مفهوم ، دربیان تعاریف اسطوره باید بسیار محتاط بود . چون همان طور که بیان شد ما درتعریف اسطوره بیشتر با دیدگاها ونظریات روبرو هستیم تا یک تعریف . هر کس به اندازه فهم ووابستگی های اجتماعی خویش برای آن تعریفی نوشته است که ما دراینجا چند ازآن تعاریف را جهت روشن شدن موضوع مورد مطالعه ، به نگارش می گیریم .
« اسطوره شناسی دانشی است که به بررسی روابط میان افسانه ها وجایگاه آنها در دنیای امروز می پردازد ». (بهار، مهرداد ، 1375، 38 ) کلود لوی اشتروس ، زبان شناس وجامعه شناس معتقد است که اسطوره « درمجموع یک زبان واقعی جهان را به تمثیل ها وسمبل ها بیان میکند .» (( www. Esalat . org همچنان در تحلیل های جامعه شناسی اسطوره ها را انعکاس وباز تابی از نظام های اجتماعی می دانند که درقالب سمبل ها بیان شده است. وبرخی هم به این باوراند که اسطوره چیزی نیست که پایان رسیده باشد ، بلکه واقعیت ها ی اجتماعی ، درهر دوره ای پس از گذشت زمان ، می تواند افسانه یا اسطوره باشد . ونیز بعضی به اسطوره معنای مینوی وقدسی داده وبه آن اهمیت قایل شده اند وبرخی برعکس معنای اسطوره را تاحد یک نشانه زبانی پایین آورده اند. اما آنچه همگان بر آن اتفاق نظر دارند این است که اسطوره بر معنای رمزیی دلالت دارد.دکتر ژاله آموزگار مولف کتاب تاریخ اساطیری ایران اسطوره را داستان وسرگذشتی " مینوی " می داند وبه این باور است که دراسطوره وقایع ازدوران اولیه نقل می شود. به گفته نویسنده فوق شخصیتها اسطوره را موجودات مافوق طبیعی تشکیل میدهد وهمواره هاله ای از تقدس،قهرمانهای مثبت آن را فرا گرفته است.همچنان مهرداد بهار به این باور است که هرکیشی را چهار بخش است : باورها ، آیین ها ، مکانهای مقدس وپیروان . اسطوره اصطلاح کلی است ودر برگرنده باورها مقدس انسان درمرحله خاصی از تطورات اجتماعی که درعصر جوامع به اصطلاح ابتدایی شکل می گیرد وباورداشت مقدس همگان می گردد.اسطوره تلاش انسان آغازین است برای شناخت خود وشناخت جهان که این شناخت وجهان بینی درقالب قصه ها ، شعرها ، سروده ها ، افسانه ها ، نمایشنامه ها ، نیایشها وآیینها ... بیان شده است که آن ، اصول فرهنگی برجوامع کهن را مشخص می سازد. موضوع اساسی همه اساطیرنبرد میان نیروهای نیک با نیروهای بد است ، یعنی اسطوره جهان را جز ازطریق خواست وارادۀ خدایان وشیاطین درک نمی کند . بنا براین اسطوره شیوه هایی برای شناخت جهان است . براین مبنا نخستین کاری که اسطوره برای شناخت جهان انجام می دهد ویگانه وسیله ای که در دست دارد این است که جهان را به دو بخش مقدّس وغیر مقدّس تقسیم می کند مثلاً روزهای مقدّس را از روزهای دیگر متمایز می کند ،عدد مقدّس را از دیگر اعداد متمایز می کند و آنچه می داند دورش را حصار می کشد. وبرای ورود وخروج آن باید مناسک وشعایری را در نظر داشت.« اسطوره حتی درساده ترین سطوح خود انباشته از روایاتی است معمولاً مقدّس درباره خدایان ، موجودات فوق بشری و وقایع شگفت آوری که درزمانهای آغازین با کیفیات متفاوت زمان عادی ما ، رخ داده وبه خلق جهان و ارادۀ آن انجامیده است. » (بهار، مهرداد ،1376 ،372 ) دکتر سیروس شمیسا با توجه به واژه Myth که درزبان های فرنگی به دوشکل Story ( قصه ) و History ( تاریخ )دیده می شود، دونوع تلقی را درمورد اسطوره عنوان می کند. ازطرفی آنرا افسانه ودروغ واز طرفی دیگر حقیقت وتاریخ می داند. « آری مطلب تاریخی ومذهبی و واقعی با گذشت ایام ، ظاهر افسانه یافته است . پس اسطوره بیانی است ژرف ساخت آن حقیقت وتاریخ ( درنظر مردمان باستان ) ورو ساخت آن افسانه باشد . اساطیر در مواجهه باحقیقت تبدیل به تاریخ می شوند وامروز وجه راستین بسیاری از اساطیر قدیم معلوم شده است. چنانچه اسطوره نابودی جزیره آتلانتیس که درآثار افلاطون آمده است دردهه پنجاه قرن حاضر تبدیل به تاریخ وحقیقت شد. گاهی اوقات اسطوره همان مذاهب منسوخ ملل قدیم است که امروز دیگر کسی به صورت خود آگاه بدان توجه ندارد. اما یحتمل به صورت ناخود آگاه در بسیاری از رفتار ها وپندار های ما موثر است.» (شمیسا، سیروس ،1373، 86-87 ) .هر چند سخن گفتن در مورد اسطوره مشکل به نظرمی رسد، چون کوششهای گوناگون برای ارائه تعریفی از اسطوره سبب شده است که گسترش و تنوعی در حوزه اسطوره شناسی پدید آید.
« پژوهشگران مختلف بنا براندیشـه ها و رویکـرد های گونـاگـون جامعه شـناختی، انسان شناسـی ، روان -شناسی، تبیین متفاوتی از اسطوره به دست داده اند . هر کس کوشیده است به اقتـضای ذهـن و باور خود تعریف خود را بر یک یا دو عامل و با اهمیت سازنده اسطوره مبتنی کند. ( مختاری ،محمد ،1379،20)
از طرف دیگر در حوزه های مبتنی بر ذهن و روان آدمی نیز مکتب هایی مطرح شده است که اساساً از ذهن ناخود آگاه منشاء گرفته است. از میان این نظریه ها آراء فروید اکنون دیگر یک تجربه تاریخی است. او که اسطوره را در ردیف خواب و رویا تعبیر می کرد معتقد بود که اساطیر بازمانده خاطرات و توهمات وآرزو های وازده ملّت هاست و اقوام در حکم رویا های متمادی انسان دردوران جوانی اوست، اسطوره با عقیده های ابتدایی انسان مرتبط است و عبارت از خاطره آداب و مراسمی که در جامعه های بدوی معمول و رایج بوده است. امّابعد ممنوع شده و به تدریج سر کفته شده و به صورت آرزو هایی نه گفتنی در نا خود آگاه باقی مانده است. اسطوره در حقیقت رویای جمعی است وآیین نمادی آن مانند آیین نمادی رویا است که اساساً جنسی است . همچنان اریک فروم روانکاو ،روان شناس ، جامعه شناس واندیشمند آلمانی به این باور است که « اسطوره مانند رویا عقاید وافکار فلسفی ومذهبی و وقایعی را که درزمان ومکان اتفاق افتاد ه اند ونیز تجربیات روانی مهم انسان را به زبان سمبولیک بیان می کند . اگر نتوانیم معنای واقعی اساطیر را درک کنیم مجبور خواهیم بود آنها را تصاویری پیش پا افتاده وبدوی از تاریخ دنیا تلقی کنیم ودر بهترین وجه ممکن آنها را فرآورده هایی شاعرانه وزیبا از تخیل انسانی بدانیم واین عقیده است بدین ترتیب داستان آشکاراساطیر به عنوان گزارش صحیحی از اتفاقات رخ داده درواقعیت تلقی می گردد. واین طرز فکردرقرن نوزدهم وابتدای قرن بیستم بسیارمتداول بوده ، صرفاً درسالهای اخیر طرز فکرجدید دیگری جای گزین آن شده است . اکنون به معنا ومفهوم فلسفی یا مذهبی اساطیر اهمیت بیشتری داده می شود و داستان ظاهری آن صرفاً به عنوان سمبولی ازمعنای حقیقی آن درنظر گرفته می شود . گواینکه داستان آشکار بسیاری از اساطیر نیز محصول ساده ای از تخیل فوق العاده مردمان بدوی نیست بلکه محتوی خاطرات واقعی از گذشته هاست.» (اریک فروم ،215-218)
حوادث ورویدادهای که دراسطوره نقل می شود همانند داستان های واقعی تلقی می گردد واز منطقی خاصی پیروی می کند . گاهی حوادث ، تاریخی را روایت می کند اما آنچه دراین روایتها مهم است صحت تاریخی آنها نیست بلکه مفهومی است که شرح این داستان ها برای معتقدان آنها دربــردارد وهمچنـین ازاین جـهـت که دیدگاهـهای آدمی را نسبـت به خویشـتن وجهان وآفریـدگار بیان می کند دارای اهمیت است. همچنان باید میان اسطوره وحکایت ها یی که از زبان حیوانات نقل می شود ، فرق گذاشت زیرا ، حکایت هایی که اززبان حیوانات نقل می شوند ، جنبه تمثیلی دارند و بر مفاهیم معـنوی واخلاقی تاکیـد می ورزند . ( مانند حکایت های کلیله ودمنه ) اسطوره همچنین با افسانه هایی که کارهای غیر عادی را درچهار چوب روزمره ومعمولاً بانتیجه ای اخلاقی نقل می کنند ونیز با قصه وخیال بافیهای شاعرانه وادبیات داستانی تفاوت دارد. موجوداتی که درجهان اسطوره شکل می گیرند ، موجـودات خارق العاده هستند و همـچنان ویژه گیهای خارق العاده به آنها نسبت می دهند واین ویژگیها سبب آن می شود که تا قهرمان از صورت موجود بشری عادی خارج شود . ازسوی دیگر « اسطوره همچنین نشانه ای ازعدم آگاهی بشر است ازعلل واقعی حوادث ، انسان به پیروی از تخیل خود برای رویداد ها ، علت وانگیزه می تراشد وبه این ترتیب ، تخیل را با واقعیتها پیوند می دهد.» (آموز گار، ژاله ،1381 ،6 ) تعیین زمان خاصی برای شکل گیری اسطوره ها مشکل به نظر می رسد ، زیرا اسطوره ها زمان خاصی را منعکس نمی کنند ، وازطرف دیگر اسطوره ها متعلق به یک زمان خاصی نیستند ، بلکه به دوره های مختلف تعلق دارند. بنابراین می توان گفت که به وجود آورنده اسطوره ها گروهای ناشناختۀ ازمردم اندیشمندی بودند که در هزاره های پیش می زیسته اند . این اسطوره ها درطی زمان تغییر وتحول یافته اند . همانطوری که فرهنگها باهم آمیخته می شوند اسطوره ها نیز باهم می آمیزند واسطوره های جدید را به وجود می آورند وتغییر جا و زمان می دهند .
با توجه به تحقیقات دانشمندان عرصه علوم بشری اولین معنای که از اسطوره استنباط می شود این خواهد بود که اسطوره نوعی نظام فکری است که جوامع اولیه انسانی برای یافتن پاسخ های خود به آن رجوع می کردند. بادرک این مفهوم می توان گفت که اسطوره ها طرز تفکر واعتقادات مردمان دوران باستان است. بناءً « اسطوره درگسترده ترین معنای آن گونه ای جهان بینی باستانی است. وآنچه اسطوره رامی سازد دریافت ودست آورد های انسان نخستین است.» (کزازی، میرجلال الدین ، 1376،6 )
همچنان دکترعلی شریعتی درمـورد خواسـتگاه اسـاطیر خاطـر نـشان می کنـد که « ساختن اساطیر، نیاز انسانی اسـت که تـاریخ واقـعی – که واقعـیت دارد وتحقق پیداکرده – اورا سیر نکرده ، استاطیر می سازد و می داند که اساطیر دروغ است.» (شریعتی، علی ،1382، 56 )
در کتاب شناخت هویت زنان ایرانی در گستره پیش از تاریخ و تاریخ می خوانیم ؛ مقصود از اساطیر هرقوم پدیده ها وحقایق تلخ وشیرین زندگی آن قوم است که باگذشت زمان درهاله ای ازافسانه ها وداستانها وخیال پردازیها پنهان شده وباهمین هاله های رنگین به دست ما رسیده است.
ازنظرژان پل سارتر فیلسوف فرانسوی ، « مفهوم اسطوره بسیار نزدیک به معنی مدینه فاضله است وتفاوت آنها دراین است که مدینه فاضله تجسم ذهنی مردمان روشنفکر است. درحالیکه اسطوره غریزه عمیق طبقات پایین دست جامعه است که بیشتر ازآنکه نوشته ومدون شود، به کاربسته می شود ، یعنی که مردم باآن زندگی کرده و با اجرای مناسک ومراسم آن را زنده نگه می دارند . بنا براین اسطوره همیشه وبه هر شکل وصورتی که طرح شده باشد متظمن روایت یک خلقت است یعنی می گوید: چگونه چیزی پدید آمده ، موجود شده وهستی خود را آغاز کرده است.» (سارتر، ژان پل،1356 ، 237 )
اساطیر درعمق جامعه دراذهان توده ها شکل می گیرند وزندگی می کنند وهمچنان تغییر شکل می دهند. اما وقتی که مردم با اسطوره ها زندگی می کنند ، اسطوره احتیاج به این تفسیرهای روشنگرانه ندارد . باید گفت اسطوره تازمانی با زندگی مردم است که مردم به آن نیاز مستقیم داشته باشند . اما خیلی طبیعی است. وقتی تغییرات وتحولات دراجتماع انسانی حاصل می شود ، طبعاً چیزی های تازه ای جای این اسطوره ها را می گیرند واسطوره ها آهسته آهسته به بحث های روشنگری تبدیل می شوند وجنبه عقیدتی خود را از دست می دهند ؛ مثلاً مردمی که درفرهنگ یونان زندگی می کردند باهمان اسطوره ها زندگی فکری ودینی شان را داشتند ویا اینکه ممکن بود وقتی مردم به اسطوره ها وافسانه های شاهنامه فردوسی باور داشتند وبا آنها زندگی می کردند . اما امروز دیگر کسی به آن باور ندارد وآن اسطوره ها به بحث های اسطوره شناختی وفرهنگ شناختی تبدیل شده است. امروز یک مسلمان هیچ وقت بر اساس معتقدات ابتدایی اش نمی تواند به مجموعۀ آن چیزی که درشاهنامه است اعتقاد داشته باشد. آنچه ما درشاهنامه درمورد افراسیاب وکارهای اومی خوانیم وآنچه درباره ضحاک ودومار اومی خوانیم دیگر به آن باور نداریم وبا آن زندگی نمی کنیم زیرا جز اعتقادات ما نیست. بلکه این افسانه ها واسطوره ها را بادید منطقی وعقلانی تفسیر وتأویل می کنیم . چون اسطوره ها امروز به بحث های تحلیلی جامعه شناختی تبدیل شده است.
اسطوره ها وپندار های انسان باستانی
اسطوره ها معنی وسیعی دارند؛ باید دید که درچه موردی اسطوره ها را به کار می بریم از مفهوم اسطوره چه چیز مستفاد می شود. چون عده یی اسطوره را به نادرست با افسانه مترادف دانسته اند. باید گفت که هیچ کس درطول تاریخ به افسانه اعتقاد نداشته اند وافسانه را مبنای جهان بینی خود قرار نداده اند. اما بسیارکسانی بوده اند که به اسطوره باور دینی واعتقادی ومذهبی داشته اند. شاید از نظر کسی که به اسطوره اعتقاد دینی ندارد، ممکن است اسطوره افسانه باشد. اما از نظر کسی که به آن معتقد است ، اسطوره ماهیتاً با روایت مذهبی یکی بوده و در اعصار کهن جنبه تقدّس داشته است و لذا گفته اند: اسطوره مذهبی است که دیگر امروز بدان باور نداریم. پس می توان گفت که اسطوره نحوه تلقی بشر اعصار کهن از پدیده ها که معمولاً برای او جنبه رمز و راز داشته ، است . و کوشش در جهت توضیح معا های زندگی آن دوران است. بشر قرنها پیش از عصرفرهنگ وادب با اساطیر می زیسته اند. وامروز آن بینش های اساطیری درادبیات حفظ شده است. اسطوره حقیقت است . مثلاً تا زمانی که یونانیان به اسطوره های ایلیاد وادیسه باور داشتند، ایلیاد وادیسه کتابها ی دینی آنان بودند . پس بادرک این مفهوم می توان گفت، اسطوره اعتقاد دینی است. قبل ازاینکه ادیان توحیدی ، جوامع کهن را تحت تاثیر قرار دهد وبر تمام شئون ، رسوم وآیین زندگی مردمان چیره شود، مذاهبی درهر یک ازین جوامع مراحل مختلف را پشت سر گذاشته که با تحول پذیری وتغییرشکل درمراحل مختلف باورها ، پندارهای مختلف وخاصی را به خود گرفته است که درنتیجه می توان اسطوره را نیز درردیف یکی ازاین مذاهب قرار داد، که امروز کسی بدان باور ندارد.
پیوند میان زبان واسطوره
انسان باستانی برای بیان معتقدات وباورهای خود زبانی جز اسطوره نمی شناسد، بنابراین وازهمین زبان به منظور بیان جدید ترین حالات مذهبی وآرمانهای اخلاقی خود نیز سود می جوید ونیاز عمیق دینیش را درقالب اسطوره برآورده می سازد. بدین لحاظ است که اسطوره شناسان ، اسطوره را درمهمترین کارایی وتاثیری که دارد ایـن گونـه تعریـف می کننـد. « معتـقدات را بیان مـی دارد ، اعتلا می بخشـد و مدوّن می سازد، اثر بخشی مراسم و تشریفات آیینی را تضمین وتامین می کند ، قواعد ومقررات عملی را که به کار آدمی می آید عرضه می دارد . » (بهار ، مهرداد ،1375 ، 72 )
مسلماً میان زبان واسطوره پیوندی تنگا تنگی وجود دارد. « درآغاز سخنگویی انسان ، واژه ها هریک ، ایزدی یا شیطانی بوده اند. میان شی و نامش تفاوتی وجود نداشته است . یعنی نام شی باخودش یکی بوده است. نام بعضی از اشیا یا نام اشخاص را نمی برده اند زیرا ترس وجود داشته که با جاری کردن نامشان ،حاضر شوند. جادوگران باخواندن اوراد می خواهد که به نیروهای طبیعی فرمان برانند وآنهارا زیر سلطه خود درآورند. خواندن آواز مسلماً منشاء اسطوره ای دارد. تاثیر جادویی واژه ها وقتی بیشتر می شود که آنها را با صوتی جلی بخوانند. از این رو ، اوراد وادعیه را با صوت جلی می خوانند. قدرت هرخدایی در نامش بوده است. بنابراین در رم باستان دقت بسیاری می شده است که ، نام خدایی که برآوردن نیاز از درگاه او خواسته می شود درست جاری شود وخدای دیگری به جای او فرا خوانده نشود .»
(بهار ، مهرداد ،1375،85 )
اسطوره ها واقعیتهای منحصر به فردی درتاریخ حیات بشری وتجسم عینی آمال وآرزوهای انسانی اند که درطول تاریخ به نحوی تحریف گردیده اند. دراصل اسطوره ها واقعیتهای بزرگی دربستر تحولات فکری بشر وتکامل شعور اجتماعی او هستندکه بیانگر آرمانها بزرگ ملتها درطول تاریخ می باشند. ازگفته های بالافهمیده می شود که « انسانها چه قدر درساختن اسطوره ها نقش داشته اند ودرواقع درپشت سر اساطیر، روح فعال انسان به مشاهده می رسد وازپشت سرروح فعال انسان ، رویاهای انسان موج می زنند تا برای مبارزه دربرابر طوفان ، رب النوع طوفان ودربرابر سیلاب ، رب النوع سیلاب را خلق کند تا ازاینها نمادی از ستیز بر مشکلات ناشی از مصاب روزگار را تجلی بدهد . شماری ازاسطوره شناسان بدین باوراند که عصر اسطوره سازی انسان به زمانی ازآگاهی های ناپخته اودرمورد آفرینش خدا ، انسان وطبیعت وسایر تحولات تاریخی واجتماعی مربوط به جامعه بشری برمی گردد. » (بهار ، مهرداد ، 1376 ،277 ) انسان درفرایند شناخت ودستیابی به حقیقت در طول تاریخ به مثابه موجود سر گشته یی هرآن درتپش بی امان درجستجوی گم شدۀ خود بوده است وبرای پیدایی آن تلاش دارد تا باشد که آن را در مرزهای بیکران هستی وحتی فراتر ازآن دریابد . زمانی برای دست یابی به این هدف بزرگ ، طبیعت را سکوی پایدار بر شمرده است . زمانی هم که طبیعت دربرابر این خواستش خوردی کرده است . حال با بررسی تاریخی ایران و یونان و نشان دادن تقابل فرهنگی این دو تمدن خواهیم فهمید که چه وجود تشابهی از نظر اساطیر میان این دو وجود دارد. محمد علی اسلامی ندوشن در کتاب ایران و یونان در بستر باستان در مورد فوق اینگونه بین می کند : « جنگ ایران و یونان در دوره هخامنشی ، مهمترین واقعه تاریخ باستان را تشکیل می دهد و نخستین جنگ بزرگی است در جهان که با آب و تاب درباره آن حرف زده شده است. در واقع نزاعی است در میان آسیا واروپا ، شاید شگفت انگیز بنماید اگر بگوییم که ارتباطی در میان نبرد داستانی تروا و جنگ ایران و یونان برقرار است . کشمکش میان آسیا و اروپا یک کشمکش دیرینه بوده است که اوج آن با ورود هخامنشیان در شرق ، و شهر- کشورهای یونان در غرب ، به صحنه سیاسی جهان نمودار می گردد . » ( ندوشن ،1378 ،55)
نکته دیگری که نشان می دهد بخشی از شاهنامه واساطیر موجود در آن زیر تاثیر تلفیق فرهنگی ایرانی ، یونانی در شرق ایران به وجود آمده باشد ، تحقیقی در مورد ترارژدی است که نشان می دهد تراژدی یک ساخت نمایشی یونانی است. درصورتی که در شاهنامه به طرز شگفت آوری چند مضمون همانند با ساخت تراژدی یونانی وجود دارد . مانند داستان سیاووش و افراسیاب که سرانجام بر اثر حسادت گرسیوز ، هردو نابود می شوند . یا داستان رستم و اسفندیار که در نهایت زیبایی ، مضمون تراژدیک دارد .
حال این سوال مطرح است که این مضمون های تراژدیک چگونه در شاهنامه به وجود آمده است؟ با کمی تامل می توان گفت ؛ این داستانهای سوگ آور و تراژدیک ، داستان برخورد بدی با خوبی و یا برخورد انسان با جبر زمانه است که سرنوشتی شوم برای انسان رقم می زند که مضمون اصلی اساطیر و حماسه قرار می گیرد . پس می توان نتیجه گرفت که « این تقابل فرهنگها و به عبارتی دیگر تقابل این اساطیر مشترک که از طبیعت یا به دلایل تاریخی وام گرفته شده اند ، و وجود یک رشته پدیده های اساطیری ( مانند اسطوره روئین تنی که حکایت کننده میل به جاودان بودن بشر دارد) است که سبب ایجاد نکات و مضامین مشترک در حماسه های بزرگ می شود که نشان دهنده وجود درک مشترک از پدیده ها و امور مادی و معنوی میان انسانها است . » (بهار ، مهرداد ، 1376، 243 )
مهمتر از همه آنکه اسطوره نیاز ها ی عمیق دینی واخلاقی را برآورده می کند . حتی درمواردی اسطوره میتواند پاسخگوی نیاز های روزمره انسانها نیز باشد . اسطوره را باید جز لاینفک تمدن به شمار آورد ونه یک داستان بیهوده. اسطوره در بیشتر اهداف وآرمان های اجتماعی ودینی نیرویی کار ساز تر است .
تقابل حماسه و اسطوره
از آنجا که حماسه ملی هر مردمی آینهای است که فرهنگ و منش و زندگی درونی آن مردم در آن باز میتابد، این پیوندها و هماهنگیها در حماسه و اسطوره بیشتر دیده میشود. به گستردگی میتوان در این زمینه سخن گفت.
« واژه حماسه ، واژه ای عربی است به معنای تنـدی و دلاوری و مرد حماـسه کـسی است که در کار استوار باشد .» (لغت نامه دهخدا)
در علم ادبیات حماسه دارای ویژگیهایی است که شناخت اثر حماسی به کمک آنها میسر است . استاد گرامی دکتر سیروس شمیسا در کتاب « انواع ادبی » برای حماسه مختصاتی بیان می دارند که از آن جمله می توان به : دربرداشتن محتوای جنگاوری ، بهادری و شهسواری ، نقش حیوانات و گیاهان عجیب با خواص دارویی ، مافوق طبیعی بودن قهرمان داستان و ازبین رفتن هیولا یا جانور مهیب توسط او و . . . اشاره کرد. اما نکته ای که در بررسی حماسه مهم است و در مباحث آتی نیز به آن پرداخته می شود پیام حماسه است. چون در ژرف ساخت حماسه ، خردورزی و آرمان گرایی جایگاه والایی دارند ، به همین دلیل نمی توان از عناصر یک اثر حماسی به سادگی گذشت. به عنوان مثال رسـتم در شاهـنامه که نماد حماسـه ایرانـی است و آشیل در حماسه های یونان ، هر دو رویین تن بوده و عمری دراز کرده اند و چنانچه با دیدی ژرف به این موضوع بنگریم خواهیم دید که ؛ « آرمان کمال طلبی و فنا ناپذیری در همه اقـوام وجـود دارد که این نکته ضمن تاکید بر وجود فطرت جمعی انسانها ، به نوعی ریشه در اندیشه دینی ما نیز دارد اندیشه ای که انسان را باقی و جاوید می داند.» (فاطمي، سعيد ،1377 ،67 ) حماسه درلغت به معنای دلاوری وشجاعت است و در اصطلاح شعری است داستانی بازمینه قهرمانی قومی و ملی که حوادث خارق العاده در آن جریان دارد . در این نوع شعر ، شاعر هیچگاه عواطف شخصی خود را دراصل داستان وارد نمی کند و آنرا طبق میل خود تغییر نمی دهد . به همین سبب در سرگذشت یا شرح قهرمانیهای پهلوان وشخصیت های داستان خود،هرگز دخالت نمی کند . و به میل خود درمورد آنها داوری نمی کند . هرحماسه باید دارای چهار زمینۀ داستانی، قهـرمانی ، ملی ، خرق عادت باشـد یکی ازویـژگی های حماسه ، داستانی بــودن آن است . بنــابراین حماســـه را می توان مجموعه ای از حودث دانست . با این که درحماسه – بی تردید – مجموعه ای از وصف ها ، خطبه ها وتصویرها وجوددارد ؛ امّا همه این عناصر نسبت به داستان بودن درمرتبه دوم هستند .
« بیشترین موضوع حماسه را اشخاص و حوادث تشکیل می دهند و وظیفه شاعر حماسی آن است که تصویرساز انسان هایی باشد که هم ازنظر نیروی مادی ممتازند وهم ازلحاظ نیروی معنوی . »
( شمیسا ، سیروس ، 1373 ، 97 )
قهرمانان حماسه ، با تمام رقّتی که ازنظری عاطفی واحساسی درآنـها وجـــــوددارد ، قهرمـانان ملّی هستند ؛ مانند رستم درشاهنامه فردوســی و آخیلوس در ایلیاد هومر . حوادث قهرمانی که بــه منزله تاریخ خیالی یک ملّت است در بستری از واقـــعات جریان دارند . واقعیاتی که ویژگــی های اخلاقی نظام اجتماعــی ، زندگی سیاسی وعقاید آن جامعه را درمسایل فکری ومذهبی دربرمی گـــیرد. در شعر حماسی شاعر« ... با داستانهای شفاهی یا مدون کار دارد که در آنها شرح پهلوانیها ، عواطف و احساسات مختلف مردمان یک روزگا ر ، و مظاهر میهن پرستی وفداکاری و جنــگ با آنچه درنظر نسلهای ملتی بد و ناپسند ومــایۀ شر وفساد بود، آمده باشد و باید همۀ آنها را چنانکه بود وصف کند ودرآن وصف خود دخالتی مستقیم ننماید و خود را درصحـنۀ وقایع نیـاورد واز خـود دربارۀ آن اشخاص یا حوادث داوری نکند . » (صفا، ذبیح الله ،1383 ،26-27 )
در کتاب گذر از جهان اسطوره به فلسفه در این مورد آمده ؛ دیگر شرایط حماسه ، جرایان یافتن حوادثی است که با منطق و تجربه علمی سازگاری ندارد. از رهگذر عقاید دینی عصر خود ، توجیه پذیرهستند . هر ملتی ، عقاید ماورای طبیعی خود را به عنوان عاملی شگفت آور ، درحماسه خویش به کا رمی گیرد. وبدین گونه است که درهمه حماسه ها ، موجودات و آفریده ها ی غیرطبیعی، درضمن حوادثی که شاعر تصویرمی کند ، ظهور می نمایند .
انواع حماسه
همچنان نظریه پردازان و ادبیات شناسان ، ادبیات حماسی را ، به انواع ذیل تقسیم نموده اند، که به ترتیب برشمرده می شود :
حماسه اساطیری
که قدیمی ترین واصیل ترین نوع حماسه است. این گونه حماسه مربوط به دوران ما قبل ازتاریخ وبرمبنای اساطیری شکل گرفته است . مثل حماسه سومری گیل گمش وبخش اول شاهنامه فردوسی ( تا داستان فریدون ) دراین قسمت شاهنامه از " اوایل " سخن رفته است ومثلاً گفته شده است که اولین کسی که گرمابه ساخت یا نوشتن آموخت کی بوده است. قسمت هایی از ایلیاد وادیسه قسمت هایی ازتورات ، راما یانا ومهابهاراتا را هم میتوان جزو حماسه اساطیری دانست . « البته گاهی نمی توان رد پای قهرمان را دقیقاً در تاریخ جستجو کرد. درحماسه های پهلوانی ، قهرمان معمولاً یک پهلوان مردمی است وبرای مرگ بهتر ازننگ است . » (صفا، ذبیح الله ،1383 ،26-27 )
حماسه پهلوانی
که درآن اززندگی پهلوانان سـخـن رفـته است . حـماسـه پهـلوانی ممـکن اسـت جنبه اساطیری داشتـه باشد، مثل زندگی رستم در شاهنامه وممکن است جنبه تاریخی داشته باشـد ، مثل ظـفرنامه حمدالله مستوفی و شهنشاه نامه صبا که قهرمان آن وجود تاریخی داشته اند .
حماسه دینی یا مذهبی
که قهرمان آن یکی ازرجال مذهبی است وساخت داستان حماسه برمبنای اصول یکی ازمذاهب است ، مثل کمدی الهی دانته ، خاوران نامه ابن حسام ( شاعر قرن نهم ) خداوند نامه ملک الشعراء صبای کاشانی . برخی ازمحققان ، به حماسه های اخلاقی هم قایل شده اند ومهابهاراتا ورامایانا را مثال زده اند. « به نظرما حماسه های اخلاقی همان حماسه های دینی هستند وحتی میتوان به آنها حماسه های فلسفی هم گفت، زیرا درآنها مسایل عمیقی تفکر بشری ازقبیل مرگ وزندگی وخیر وشر مطرح شده است . »
(شمیسا، سیروس، 1381 ،54 )
معمولاً اقوامی که دارای زندگی فعال بودند وبا اقوام دیگر ماجراهایی ازجنگ وصلح داشتند، دارای حماسه پهلوانی هستند؛ مانند یونانیان وایرانیان باستان. اما اقوامی که فعالیت های برون مرزی نداشتند وبه اصطلاح درخود بودند، بیشتر حماسه های دینی وفلسفی دارند، مانند چینیان ومصریان وهندیان باستان. درایران هم بعد ازحملات خانمان سوزی از قبیل حمله غزان ومغولان وتیموریان ، زند گی درونی ودرون گرایی برزندگی بیرونی وبرون گرایی غالب آمد وحماسه های عرفانی ، جای حماسه های پهلوانی را گرفت .
حماسه های عرفانی
حماسه های عرفانی که درادبیات فارسی فراوان است ، دراین گونه حماسه ، قهرمانان بعد ازشکست دادن دیونفس وطی سفری مخاطره آمیز درجاه طریقت ، درنهایت به پیروزی که همانا حصول جاودانگی ، ازطریق فنا فی الله است، دست می یابد . مثل حماسه تذکرة الالیا و منطق الطیر که حماسه عرفانی هستند . منتها به شیوه تمثیلی سروده شده اند . بگهوت گیتا را هم که از متون مذهبی هند محسوب می شود ، گاهی حماسه عرفانی خوانده اند .« ممکن است انواع دیگری ازحماسه هم وجود داشته باشند. مثلاً درادبیات اروپایی نوعی از حماسه هست که به آن حماسه طنز ومسخره Mock epic می گویند . این تنوع حماسه برخلاف حماسه های واقعی ، از زندگی امروزین انسان مایه می گیرد و جنبه طنز و مسخره دارد . بودلر می گوید: « حماسه طنز آن است که اززندگی امروزبیشتر، ابعاد حماسی را استخراج ومشخص کنیم وبه خود نشان دهیم که چگونه با کراوات وپوتین های واکس زده شاعرانه زنده گی می کنیم ." این نوع حماسه درادبیات فارسی چندان مرسوم نیست ، اما به هرحال ما هم نوعی حماسه مسخره داریم که قهرمان آن به اصطلاح یک " پهلوان پنبه " است ، یا کسی است که درتوهمات خود اوضاع واحوال دیگری را می بیند ، مثل رمان معروف دایی جان ناپلئون نوشته ایرج پزشکزاد. درادبیات غرب ، دن کیشوت سروانتس را هم بتوان از این مقوله محسوب داشت . » (شمیسا، سیروس، 1381 ،54 )
انواع منظومه های حماسی
با این تفاسیر و با دیدی کلی می توان حماسه را به دو دسته اصلی تقسیم نمود که عبارتند از :
منظومه هاي حماسه ملي
شامل اشـعاري اسـت كه شـاعر با توجـه به داسـتانهاي كتـبي يا شـفاهي گذشـته سـروده و بـراي بـيان وجودعظمت و نبوغ فكري آن قوم بوجود آمده است . « اين گونه حماـسه ها سرشار از دلاوري ها، جـان نثاري ها و نشان دهنده آثار تمدن و تفكر يك كشور طي قرون گذشته است . شاعر در سرودن اين اشعار به ابداع و آفرينش توجهي ندارد و به اصل داستان پاي بند است . از اين گروه مي توان به " شاهنامه" فردوسي، " ايلياد و اديسه" هومر اشاره كرد. » (صفا، ذبیح الله ،1383 ،27) منظومه هاي حماسي مصنوع
شامل اشعاري است كه شاعر آزاد و مختار با رعايت قواعد و قوانين حاكم بر ادبيات حماسي و بدون در نظر گرفتن داستانهاي مدون يا شفاهي عاميانه ، خود به ابداع و آفرينش اثري حماسي دست مي زند شاعر در اينجا از قدرت تخيل خود بهره فراوان جسته . از اين گروه مي توان به " ظفر نامه" حمد اله مستوفی اشاره كرد. « با وجودي كه از دوران بسيار دور نمونه ها يي از منظومه حماسي وجود دارد اصطلاح حماسه اصطلاحي نو در ادبيات فارسي است و بيشتر به شعر اطلاق مي شود چون دو عامل وزن و آهنگ كه از اجزا لاينفك حماسه هستند که در شعر يافت مي شوند با اين وجود ، شاهنامه ها يي منثور در ادبيات قديـم ايـران زمـين وجـود دارد چـون شـاهنامه منثور ابو المئـيد بلخي يا اخبار رستم از آزاده سرو ستاني.»
(صفا، ذبیح الله ،1383 ،27)
يكي از اساسي ترين مباحث در شعر- در اينجا شعر حماسي- موسيقي آن است . توفيق هر شعري در بيان، مستقيما به موسيقي آن شعر ارتباط پيدا مي كند در خواندن ابيات شاهنامه ، ضربات كوس حماسه همواره در دل و جان طنين انداز مي شود.
جهان چندین حماسه ی بزرگ را به خود دیده است : 1- در یونان؛ ایلیاد و ادیـسه ی هومر 2- در هند؛ مهابهاراتا و رامایانا 3- در روم؛ انهایید ویرژیل 4- در ایـران؛ شـاهنامه ی فردوسـی؛ که تـمامی ایـن حماسه ها در بزنگاه های خطیری از تاریخ هر ملت ساخته شده اند .
« هومر، اثر خود را زمانی ساخت که مردمان هلنی از سرزمین های گوناگون اژه ای به هم پیوستند و دست به ایجاد ملیت نوین هلنی زدند . ساکنان پیشین سرزمین یونان مردمانی صاحب تمدن بودند و بقایایی ارزشمند از آنان به جای مانده است . شاهنامه ی ایرانی نیز زمانی سروده شد که اقوام تازه ای بر فرهنگ کهن ایران غلبه یافته بودند. ایران ، اسلام را پذیرفت ولی فرهنگ قوم عرب را نتوانست بپذیرد . در سده های نخستین پس از حمله ، در درون فرهنگ ایران جوششی بود برای یافتن هویت ایرانی که در نهایت به دست فرزانه ی توس به ثمر رسید . پیش از آفرینش شاهنامه در قسمت های مختلف ایران زبان ها و گویش های گوناگونی وجود داشت ؛ ولی آن هنگام که زبان دری از مداین به خراسان بزرگ منتقل شد و شاهنامه سروده شد، توانست اقوام گسسته ی ایرانی را یکـپارچه کند و هویـت ملی ایرانی بنا نهاده شد. »
(رستگار فسایی ، منصور ، 1369، 191)
تفاوت اسطوره با حماسه
به مشکل می توان اسطوره را از حماسه جدا کردوازهم جدا دانست . چون درگذشته نیز ازهم جدا نبوده اند. « اسطوره به مادری می ماند که حماسه از آن تولد می شود .» (بهار، مهرداد ، 1376، 97) اما اینکه اساطیر وحماسه ها ازهم جدا نیستند ، البته این قانون عمومی نیست . بلکه در بسیاری از نقاط دنیا ، حماسه ها ، به کلی با روایات اساطیری شان جدا است. ولی در بسیاری از سر زمین ها ، به ویژه درایران باستان حماسه سرایی از اسطوره های خیلی کهن هند وایرانی جدا نبوده اند .
تفکیک اسطوره از حماسه کاری است که نیاز به دقّت بیشتردارد. البته این دو مقوله را می توان ازهم جدا کرد. چون حماسه سرایی از اسطوره ها ی کهن اثر پذیرفته است وقدمت اسطوره ها نسبت به حماسه ها بیشتر اند. به گفته مهر داد بهار« حماسه شکلی است مربوط به دورۀ معینی از تحولات روابط اجتماعی، و وقتی این روابط اجتماعی متحول شد، دیگر امکان این که کسی بتواند حماسه به وجود بیاورد نیست.»
(بهار، مهرداد ،1381 ، 378 )
همچنان نویسنده فوق نظرلوکاچ را درمورد حماسه چنین می آورد :« حماسه عبارت است از آن صورت هنری دوره ای که ملّت ها دارند به وجود می آیند ، می تواند شکل پیدا بکند . به اصظلاح ، باز تاب وجدانی جامعه ای است که ؛ هنوز به صورت ملّت قوام پیدا نکرده است . این دردی که از زایمان ملّت به وجود می آید، درحماسه به صورت حماسی ، ثبت می شود .» (بهار، مهرداد ،1381 ،379 )
به نظر بعضی دوران حماسی به سر رسیده است ودیگر کسی نمی تواند حماسه بسراید. دراین بحث که ازقهرمان های حماسی صحبت می شود ، چنین معلوم می شود که ، اگر حماسه نمی تواند به وجود بیاید، شرایط دوران ما ، به هیچ وجه شرایط دورۀ لوکاچ نیست، درزمان ما دوباره زندگی حماسی وقهرمان حماسی پیدا شده است. این شرایط ، شرایطی است که تحت عنوان "جامعه تکنوکراتیک" یا " جامعه اختناق آور" یا " جامعۀ بسته " درسال های اخیراز آن تعبیر کرده اند. اگر درزمان مورد بحث لوکاچ حماسه عبارت بود از باز گویی درد زایمان یک ملت ، درشرایط کنونی درهم شکستن این واقعیت جهانی اقدامی است درسطح تکوین یک ملت. به این مناسبت ، می توانیم بگوییم که هرگونه اقدامی برای گشودن واقعیت بسته جهان امروز صورت حماسی خواهد داشت .
« با توجه به نکات فوق، فرق اساسی حماسه با اسطوره این است : کسی به حماسه اعتقاد دینی ندارد. اما اساطیر اعتقادات دینی کهن جوامع بشری را بیان می کند واسطوره نوع نگرش به جهان ونوعی ادراک به جهان است. چون اسطوره نیروی متحد کننده ای ، نوع شناخت وشیوه خاصی برای عینیت بخشیدن به جهان است. هرچند موضوع اساسی اسطوره ها مانند حماسه ، نبرد میان نیروهای نیک ونیروهای بد است . ( این نوع مبارزه را درشاهنامه فردوسی زیاد می بینیم ) شباهت های که بین اسطوره وحماسه وجود دارد این است که دراسطوره وحماسه جهان متشکل ازدودسته نیروهای دوست ودشمن یا نیروهای خودی وغیر خودی اند. » (بهار، مهرداد ،1376،92 )
اولین عنصرحماسه مانند اسطوره ، اعمال خارق العاده است. اما اسطوره رمز گونگی خارق العاده فکری بسته ، عقب مانده و بدوی لقب می گیردکه ریشه در ناتوانی ، حقارت وکمبود انسان های بدوی دارد وبه خرافات وجادو می رسد . ازطرف دیگراسطوره ها اولین سامانه های ذهنی بشریت هستند که امروز با داستانها وقصه ها وحتی ضرب المثل ها درحافظه نوشتاری وگفتاری همه جوامع وجود دارند. چون انسان های اولیه وتمدن های ابتدایی برای فهمیدن علت های انسانی وخصوصیات طبیعی به هرآنچه حالت رمز گونگی داشت رجوع می کردند وبرایش قصه ساختند و درپـرتو ایـن نوع نگـاه بر اطـراف خود نام می گذاشـتند ومی توانستند برای خود امنیّت فکری دست وپا کنند . آنان به خورشید وماه وستاره گان وآتش وسنگ وبت وچوپ وآب وجن وفرشته وپری و... لقب خدا می دانند . برای آنها رابطه می ساختند واین نه تنها نمود ذهنی که نمود عینی خود را نیز درقالب دعا ونیایش وقربانی وذکر به دست می آورد. نقش اسطوره برخلاف حماسه متعلق به منشاء نمادین آن است. تمام اساطیرکهن سمبولیک ونمادین هستند وحاوی حقایق اخلاقی واموردینی ویا تاریخی می باشد. وطول زمان جنبه واقیعیت به خود گرفته است. « دراساطیر کهن عناصری چون باد ، آتش ، آب ، هوا ، عناصری الهی بودند که مورد پرستش واقع شدند . رب النوع های اصلی آنان منشاء قدرت طبیعی این عناصر برروی زمین محسوس می شدند که اساطیر قدیمی حول محور آنها شکل گرفته است . » (تامس بولفینج ، 1377 ، 425 )
در حماسه از قهرمانی های یک قوم یا یک ملت به خاطرحراست از سرزمین، ننگ وناموس ودرمجموع از ارزشهای معنوی ومادی آنها حکایت می شود که هویت تاریخی، آداب ورسوم آن قوم وملت درآن نهفه است . اسطوره داستانی است کهن که معمولاً به بحث دربارۀ آغازین یا فرجام آفرینش یا تاریخ می پردازد ومجموعه ای به هم پیوسته ای از این داستان ها " فرهنگ اساطیری " یک ملّت را می سازند . بسیاری از اساطیر بیانگر اشکال دگرگون شده ی ادیان یا آیین های باستانی هستند. اما حماسه برخلاف اسطوره لزوماً دربارۀ آغاز تاریخ آفرینش یا فرجام آن نیست وقهرمانان آن گرچه گاهی از وجه ماوراء طبیعی برخوردارند. خدا یا فرزند خدا نیستند. آنها مدت محدودی زنده گی می کنند وپس از انجام اعمال شگفت آور سرانجام مرگشان فرا می رسد. البته بسیاری از حماسه ها ریشه دراساطیر دارند که به نوعی عرفی ودنیوی شده اند . لذا حماسه ها معمولاً به دوران متاخر تر بر می گردند. پس می توان گفت اسطوره نوعی گذشته تقدس آمیز است که انسانهای باستانی به آن باور داشته اند وبه آن رجوع کرده اند. درحقیقت شناخت اساطیر به ما کمک می کند تااز به وجود آمدن تخستین زوج بشر درروی زمین ، جهان هستی وکائنات کماکان باخبر وآشنا شد؛ ودریافت که انسانهای قبل ازتاریخ چگونه وباکدام اصول وقوانین می زیسته اند جهان هستی چگونه پا به عرصه وجود گذاشت وبه عصر تمدن رسید. البته نه اساطیر آنچنان عرصه گسترده ای دارد که مرز پایانی ندارد وهیچ کس را یارای آن نیست که ادعا کند حرف آخر را گفته ودفتر بحث را بسته است.اما حماسه می تواند بسیاری از نهاد های ابتدایی جامعه بشری، وارتباطات اقوام را بایک دیگرمشخص سازد وما را به آداب ورسوم وچگونگی برخوردهای آن اقوام تا جایی آگاه سازد. اما اسطوره داستانی است که بیان کننده منشاء پدیده های طبیعی ، همچنین آیین ها وعقاید موروثی به نحوی ساده وعامه پسند می باشد . دراین نوع داستان تاثیر قوای مافوق طبیعی وانسانی شرح داده می شود. « انسان باستانی در جوامع و فرهنگ های کهن بیاری تقلید از الگوهای اساطیری است که خود را می سازد... انسان باستانی خویشتن را فرآوردۀ تعدادی وقایع اساطیری می پندارد نه آن و نه این، خود را یکباره و به طور مطلق "ساخته و پرداخته" شده از پیش مثلاً آنگونه که ابزاری را به نوعی قطعی و نهایی می سازد ، تلقی نمی کند. » (لاهیجی، شهلا- کار، مهر انگیز،1377 ، 86 )
انسان باستانی از اسطوره هم چون کتاب آسمانی، احکام عملی برای گذراندن زندگی روزمره به طریقه درست و اخلاقی (البته با معیار های متناسب با زمان و مکان) را می آموزد. اسطوره کتاب دینی نا نوشته ای است که احکام آن سینه به سینه نقل شده و از زبان دورترین نیای انسان باستانی بدست او رسیده است. اسطوره حاوی و حامل پیامی است که ضمن آن حادثه عمده ای که در روزی ازل اتفاق افتاده باز سازی شده است. انسان باستانی همین حادثه عمده را سر مشق و الگوی زندگی روز مره خود قرار میدهد. ارتباط دایمی و نا گسستنی انسان باستانی و اساطیر به مفهوم مجموعۀ الگو ها و احکام دینی و اخلاقی از آن است که اسطوره با دین ارتباط نزدیک و تنگاتنگ دارد .
«اگر اساطیر مخازن اجتماعی حقیقت اند ، خواب همچون دریچه ای است که آدمیان از درون آن حقایق را می توانند دریابند. اقوام ابتدایی حقایق را از درون خوابها کشف می کنند ودر اساطیر جمع می آورند اسطوره وخواب از جهاتی به هم مرتبطند. نخست اینکه محتوای خواب به آشکار شدن دراسطوره گرایش دارد و، اساطیر یا برخی ا زآنها درخواب با زگو می شود. » (مختاری ، محمد، 1379، 89 ) دراساطیر مکان انعکاسی است از صورت نوعی اساطیروتحقق یافتن صورتهای نوعی نیزدرمکانها وفضای های مثالی وخیالی میسراست. مکانها که با رمز وراز تمثیلی خود ، ظرف ظهور صورتهای نوعی اند. ازاین روی ، چنین مکانها محل تجمع اضداد ونیروهای مخالف وموثر درحیات بشر اند.دراین مکان ها هرچیز، به هر شکلی ودرآن واحد ظاهرمی شود .
اما درحماسه ، قهرمانان هریک به سائقۀ شخصیت وکار کرد شان ، به سوی ماجراهایی کشانده می شوند که درسرزمینی بیگانه درانتظار آنها ست. مثلاً رستم به سمنگان می رود واز پیوندش با تهمینه ، سهراب زاده می شود . سفر رستم به سمنگان تقدیر خود اوست که پهلوان اصلی حماسه است ووضعیت او را دررویارویی با دشواری هایی که درزنده گی فردی وحماسیش مطرح است،باز گومی کند . و در داستان ادیسه این سرنوشت وتقدیر اوست که او را به مدت طولانی به سرگردانی می کشاند.
« اما کاربرداسطوره حتی در دوره های متاخر، هنگامی بیشتر ضروری می شده است. که اظهار برخی از واقعیتهای اجتماعی به روشنی خطر ناک یا محال می نموده است. واقعیتهایی که آدمی آرزومند وخواستار حفظ وحراست آنها بوده ، یا متقابلاً محور نابود کردن شان را می طلبیده است .هنگامی که لازم آید پاره ایی از واقعیتها از انتقاد واعتراض مصون بماند ، یا برعکس اعتراض به واقعیتی ، یا طغیان برمناسباتی مطرح شود. تبیین شان بر عهده ی اساطیر گذاشته می شود . اسطوره این واقعیتها را تا حدی که غریزه وعاطفه واندیشه بخواهند ومجاز بدانند ، باز می گوید وفاش می سازد. » (ستاری ،جلال الدین ،1373 ، 55 )
بنیاد ها ونماد های حماسه واسطوره
جلال الدین کزازی اندیشمند واسطوره شناس درکتاب رویا ، حماسه واسطوره می گوید: « حماسه زاده اسطوره است. اسطوره به مادری می ماند که حماسه را می زاید وآن را دردامان خویش می پرورد. حماسه راستین وبنیادین جز از دل اسطوره بر نمی تواند آمد . ازاین روی ، حماسه تنها درفرهنگ و ادب مردمانی پدید می آید که دارای تاریخ کهن واسطورۀ دیرینه اند . حماسه هایی که از دل اسطوره بر نیامده اند حماسه های راستین نیستند وتنها درردیف وپیکره ها یبرونی ، به حماسه می مانند. اگراسطوره درگوهر وبنیاد خویش ، مینوی و آن جهانی است ، حماسه ، چون زادۀ اسطوره است بازگشتی است دیگر بار ، به گیتی . بنیاد ونماد های اسطوره ، مایه های خویش را از تاریخ می ستانند. اسطوره تاریخی است که مینوی شده است . وازخود آگاهی به ناخود آگاهی رسیده است ودرحماسه کمابیش ارزش ها وبنیاد های اسطوره ، از پایگاه برین خویش فرومی افتند واز مینوی به گیتی باز می آیند. ازاین روی ، با آنکه حماسه ، زاده اسطوره است واز درون آن بر می شگافد وبر می آید . در سرشت بیش از اسطوره به تاریخ نزدیک است وباآن درپیوند است. » ( کزازی ، میرجلال الدین ،1386 ،184-187 )
حماسه به دورانی مربوط می شود که روابط اجتماعی درحال دگرگونی بوده است . وقتی که روابط اجتماعی تغییر وتحول پیدا کرد، دیـگر، حماسـه به وجـود نمـی آید. اسـاطیر وحماسـه که به ظاهردروغ می نمایند بیش ازتاریخ ازحقیقت بهره مندند ؛ پس می توانیم امیدوار باشیم که با رمز گشایی از اسطوره ها به هالۀ از حقیقت دست می یابیم . مسالۀ دیگری که نباید ناگفته گذاشت آن است که منظومه های حماسی پهلوانی ودینی درصورتی به وجود می آید وکمال می پذیرد که با ایام لحظات خاصی از حیات ملی قوم منوط باشد ومراد از این ایام ولحظات خاص دوره هاییست که مردم با معتقدات ساده ابتدایی خود به طبیعت وبه طریق نا محسوس مشغول مجاهده ونبرد برای تشکیل ملیت ومدنیت خود بودند ازین طریق باید معترف بود که اولین اعصار حیات هرملت بهترین ومساعد ترین ادوار برای ظهور وتکامل اینگونه حماسه ها است . به همین دلیل درمیان هر ملتی که تصور کنیم موضوع حماسه ملی نخستین دوره های تمدن آن قوم است. نه ادوار ترقی وکمال استقلال وتمدن ایشان . « درادواری که تمدن قوم به مراحل کمال ترقی رسیده باشد نیز ممکن است بر اثر بحرانها شدید اجتماعی یا مذهبی ( مانند انقلاب بزرگ انگستان وانقلاب کبیر فرانسه) افکار حماسی بسیار شدید درمیان ملل را قیه پدید آید وبه پیدا شدن حماسه های ملی تازه یی منجرشود. اما درادوا رجدید غلبه بیشتر با حماسه مصنوع است . » (صفا، ذبیح الله ،1383 ،30-31 ) اما اسطوره به جهانی که ازدیدگاه انسان بدوی فی نسفه معنی نداشته وآشفته وبی سامان بوده است نظم بخشیده ومعنا می داده است ودریک کلام جهان را قابل فهم ومعقول ورابطه انسانها با یکدیگر ونظم کائنات را معنا دار می کرده است. اسطوره منشاء ازلی هرآیین، پندار وکردار که درزمان ازلی یک بار برای همیشه اتفاق افتاده را بیان می کند. وبا تکرار آن ، آن را به صورت الگو درمی آورد . که خط مشی برای تنظیم مراسم عبادی وآیینی انسانها می باشد. درنظریه پردازی جدید، اساطیر بازتاب نمادین ارزش های یک جامعه وبیشتر به صورت غریزی آن است. درواقع اساطیر جنـبه شفاهی عتقاید ومناسـک جنبه عملی آن می گردد. درجهان اسـطوره هـمه چـیز جان دارد. ابـر ،باد ، دریا ، سنـگ ، و... همه گویـا هستنـدودرهم می آمیزند.وافرینـش ها را ایجاد می کنند. اساطیر به گونه جمعی ومشترک هستند وقوم یاملتی را با رفتار های درونی ومعنـوی خود پیوند می زنند. درعین حال نظریۀ انسان شناختی اسطوره را یک روند مشروطه به فرهنگ جامعه می داند. اگرچه آنچه در سنت می نشاند، اغلب به معرفت وحقیقتی راهبر است که ذهن آگاه یک قوم آن را ازدست داده یا گم کرده است. درمیان این انبوه نظریه پردازیها ، عده ای ازاسطوره شناسان به ویژه تحلیل گران اسطوره وحماسه ، هنوز هم معتقدند که : « اسطوره به هر حال داستان وقصه نیز هست. واین داستان ها وروایتها شکل ابتدایی بیان وارتباط درجامعه سنتی است وپس درهر تحلیل وتبیین ، این جنبۀ اسطوره نیز باید در نظر گرفته شود.» (مختاری ، محمد،1379،25- 28 ) پیداست که مفهوم این سخن یکی گرفتن قصه واسطوره نیست. بلکه تاکید بروجه اشتراک روایی آنهاست که خواه ناخواه هر دو را به بیان یک سرگذشت معطوف می کند.
منابع
1 - آموزگار، ژاله(1381) تاریخ اساطیر ایران، انتشارات سمت، تهران، چاپ پنجم.
2 - اسلامی ندوشن، محمد علی(1378) ايران و يونان در گستره ي باستان، تهران ،انتشار.
3 - بولفینج ، تامس (1377)عصر افسانه ، داستانهای خدایان وپهلوانان ، مهرداد ایرانی طلب ، تهران ، انتشارات فروزان .
4- بهار، مهرداد (1375) پژوهشي در اساطير ايران. تهران: آگه، چاپ اول.
5- ــــــ (1381 ) از اسطوره تا تاریخ . تهران نشر چشمه ، چاپ اول.
6- ــــــ (1374) دربارة اساطير ايران، جستاري چند در فرهنگ ايران، انتشارات فکرروز.
7- ــــــ (1374) ، سخني چند دربارة شاهنامه، جستاري چند در فرهنگ ايران، انتشارات فکرروز..
8- ــــــ (1376 )، شاهنامه از اسطوره تا حماسه، جستاري چند در فرهنگ ايران، انتشارات فکرروز.
9- جمالی، کامران، ۱۳۶۸، فردوسی و هومر، تهران: انتشارات اسپرک
10- دهخدا، علي اکبر،1377 ، لغت نامه، مؤسسه لغت نامه دهخدا و انتشارات دانشگاه تهران .
11 - رستگار فسایی ، منصور (1369 ) بیست و یک گفتار درباره شاهنامه فردوسی ، انتشارات نوید ، تهران . چاپ اول .
12 - سارتر، ژان پل(1356) ادبیات چیست؟، ترجمه ابوالحسن نجفی- مصطفی رحیمی، انتشارات زمان، تهران، چاپ اول.
13 - ستاری ،جلال الدین (1373 )روان شناسی قصه ،ایران : مجله هنر ومردم ، شماره 102 ، سال دوم
14- شریعتی، علی (1382 ) علی حقیقتی بر گونه اساطیر، نشر آمون،تهران .
15- شمیسا، سیروس(1383) نقد ادبی، انتشارات فردوس، تهران، چاپ چهارم.
16- ــــــ (1373) انواع ادبی، انتشارات فردوس، تهران، چاپ دهم.
17- ــــــ(1383) داستان یک روح، انتشارات فردوس، تهران ،چاپ ششم .
18- صفا، ذبيح الله (1363). حماسه سرايي در ايران. تهران: اميركبير، چاپ چهارم.
19- فاطمي، سعيد (1375) مباني فلسفي اساطير يونان و روم. زئوس و خانواده المپ. تهران: دانشگاه تهران.
20 - فروم، اریک (1380 ) زبان از یاد رفته، ترجمه دوکتور ابراهیم امانت، تهران، انتشارات فیروزه، چاپ هفتم.
21- كزازی، میرجلال الدین (1376) رویا، حماسه، اسطوره، تهران، نشر مرکز.
22- گریمال، پیر، ۱۳۶۷، فرهنگ اساطیر یونان و روم، ترجمه احمد بهمنش، تهران: انتشارات امیرکبیر
23 - لاهیجی، شهلا- مهرانگیز کار(1377) شناخت هویت زنان ایرانی در گستره پیش از تاریخ و تاریخ، تهران ،انتشارات روشنگران و مطالعات زنان
24 - مختاري، محمد. (1368). حماسه در رمز و راز ملي. تهران: نشر قطره، چاپ اول.
25 - مختاري، محمد .(1379 اسطوره زال، انتشارات توس، تهران .
26- يونگ، كارل گوستاو. (1352). انسان و سمبولهايش. ترجمه ابوطالب صارمي. تهران: اميركبير، چاپ اول.
نگارنده : اسماعیل خاتمیان
کد خبر: 18054
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdchkvnz.23n6mdftt2.html