نگاهی به فیلم میرکریمی
سکوتی بی بار برای قضاوتی پر بار
4 شهريور 1393 ساعت 16:17
امروز از پنهان کردن حقیقیتی از چشم ادم های اطراف سخن می گوید حقیقتی که پنهان کردنش هیچ ارزشی ندارد و سکوت یعنی سکوتی بی بار و بی سخن و این تاکید بر سکوت تا جایی پیش می رود که ایده خوب بدون توجیه به نابودی میرود.
میرکریمی نشان داد که با "امروز " می خواهد از جنسی دیگر از سینما حرف بزند ،مبدع باشد . پیشرو باشد .اسیر واضحات نباشد، نواور باشد اما در عمل خروجی این نیست و داستانی تک خطی و غیر واقعی و بدون خرده روایت ها، پیرنگ قصه اش را بر مبنای هیچ بنا کرده است. او در" امروز " آگاهانه از تفکیک نکردن فرم و محتوا به سوی یک قهرمان پروری کاذب حرکت می کند تا از تیپ سازی های یک راننده تاکسی جدا شود اما در دام پهلوان سازی های غیر قابل باوری می افتد که کاش لااقل این دگر اندیشی از بهانه و درام محکمی برخوردار بود
روایت" امروز" شاید در دنیای مدرن و بی رحمانه روزگار وجود داشته باشد و نمیتوان کل جامعه را بد و سیاه دید اما مشکل قهرمان" امروز "عمل او نیست بلکه به نبود پیرنگ قابل باور که برای مخاطب سر و شکل داشته باشد مرتبط می شود.این که فردی درون گرا ست و شتابزده عمل نمی کند ،عصبی ، فریادگر و نق زن نیست -که اینها هم باید با سخنان پیوستی فیلمساز سنجاق شود- نمی تواند زبان سینما باشد.
آیا معنای کاراکتری که آرام است و آرامش می دهد و شرایط را تحمل می کند و ایثارگر است و جان فدا به معنای این است که اگر سوالی از او می شود پاسخ ندهد ،این میشود پرداخت شخصیت یک درون نگر، آیا این منجی قهرمان نمی دانست آدم فداکاری باشد و در مقابل مسئولین بیمارستان پاسخگوی سوالات باشد و ایثار خود را بکند. اتفاقی در روند داستان می افتاد؛ چیزی از روایت لو می رفت و بار داستان بر زمین گذاشته می شد.آیا این خفقانی دیالوگی که آزار دهنده است نشان از احترام به انسانها است؟
اینکه در انتها می فهمیم این مرد جانباز رزمنده عاشق بچه است و به دنبال این بوده که پشت اتاق انتظار زایمان همسرش باشد دلیل احترام و قهرمان کاری اوست ، اگر هدف این است که دیگر این راننده تاکسی قهرمان نیست چرا که او با تلفنی که صحبت می کند می فهمد زن بی کس و کار است و حالا فرصتی فراهم شده که دلی از عزا درآورد و پشت اتاق عمل به آرزویش جامه عمل بپوشاند ،آن هم ارزوی کاملی که با مرگ مادر همه چی گل و بلبل می شود و راننده تاکسی به همه چی می رسد.
بحث اینجاست که چه لزومی دارد همه آدم های خوب را به دفاع مقدس ربط دهیم آیا این یک حربه برای دفاع از شخصیت خام نیست که اسنبباط شود آن آدم قهرمان که روزی برای دفاع از خاک و میهن برخاسته در ادامه باز هم ایثاگر است و می شود اعمال بی پشتوانه او را به راحتی قبول کرد؟ آیا این یک تله برای فرار کردن از چارچوب بندی یک کاراکتر نیست و جلب مشارکت و حمایت برای فیلم ارزشی!
اگر حتی بپذیریم این راننده استثنا است اما چرا کادر بیمارستان آدم های عاطل و باطل هستند که هیچ کاری جز خاله زنک بازی های این تیپی ندارند؟ چرا وقتی در قصه می پذیریم که مرد قضاوت دیگران برایش مهم نسیت و تنها به عمل خدا دوستانه خویش می نگرد اما از سوی دیگر زن که دائم به دنبال پنداشت ها و قضاوت های دیگران است و دائم این شخصیت را از او می پذیریم اینجا او هم زبان به دهان گرفته و سخنی نمی گوید چرا از قضاوت ها و تحلیل های "خاله ها" احساس درد نمی کند .
اصلا این پست "من درآوردی" خانم سرپرست چیست که اتاقی دارد از جنس لامکان و تهمت هایی می زند و دائم تنها حرکت او این است که همراه بیمار در اتاق تخیلی اش فرا خواند و "گنده" بار این بی زبون کند وجود بچه اش هم این کارکرد را دارد که راننده تاکسی با پتو انداختن بر او نشان دهد که یک فداکار بچه دوست است . بدانیم که او هم تاوان وجود مرد بد را داده است و او هم زخم خورده مردان است .
چه پزشکان لطیفی در بیمارستان "امروز" دیده می شوند و چای به همراه بیماران تعارف می کنند و چه راحت می شود با وجود پلیس رفت و بچه ای در ساکی نهاد و به راحتی در تاکسی معجزه گر گذاشت و ازجلوی چشمان نگهبانی که او را در همه حال می پایید ،گریخت.
با این حال اگر بخواهیم روی مثبت و هدفمند فیلم را که مورد نظر فیلمساز بوده و در عمل به ان نرسیده است را از فاثر جدا نکنیم، قضاوت است ، قضاوتی که با عدم اگاهی صورت می گیرد راننده تاکسی تمام موقعیت ها به گونه ای رفتار می کند که سریعا مورد قضاوت قرار می گیرد او حتی نوزاد نامشروع متولد شده را که خود باعث زنده ماندنش است، مخفیانه از بیمارستان خارج مىکندو زمانیکه از طریق موبایل با خانوادهاش صحبت مىکند و میگوید در حال بازگشت به خانه است، اما نمىگوید چه به همراه دارد. چون مطمئن است لااقل خانواده اش با شناختی که از او دارند قضاوت انی نخواهند کرد.
محسن سلیمانی فاخر
کد خبر: 74575
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdchmmnq.23nkqdftt2.html