توضیحاتی از سوی دکتر محمود فتوحی در باب نشست نقد و بررسی کتاب سبک شناسی؛
اگر ذهن در تأملات نظری پابند مصادیق شود در میماند
7 آذر 1391 ساعت 11:38
روز سه شنبه هفته گذشته جلسه نقد و بررسی کتاب «سبک شناسی، نظریه ها، رویکردها و روش ها» تالیف دکتر محمود فتوحی، به همت انجمن علمی نقد ادبی ایران در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد که مولف کتاب را بر آن داشت تا توضیحاتی چند در باب موضوعات مطرح شده در این جلسه را یادآور شود.
انجمن محترم نقد ادبی
بسی سپاسگزار ومنت دارتان هستم که موجبات نقد و بررسی کتاب سبک شناسی را فراهم آوردید.دوستان دانشمندم آقایان دکتر غلامرضایی، دکتر شعیری، دکتر پارسا نسب در جلسۀ نقد و آقایان دکتر ذوالفقاری و دکتر خدایار در گفتگو با رسانهها در باب کتاب قضاوت نشسته اند. در حین خواندن خلاصۀ سخنان دوستان که از طریق ایمیل ارسال فرمودید و بعضاً در پایگاههای خبری نیز نشر یافته بود، نکتههایی در نظر آمد که قلمی کردم و تقدیم میکنم. بنا بر عرف نشستهای نقد کتاب، سهمی هم به «پاسخهای مؤلف به انتقادات منتقدان محترم» میدهند تا از خود دفاع کند. چون من در جلسه حضور نداشتم از آن سهم متعارف برای توضیح چند نکته در سخنان منتقدان محترم استفاده میکنم.
منتقدان عزیز صادقانه و محترمانه سخن گفتهاند وراهنماییهای ارزندۀ ایشان مرا در تنظیم افکار و توجه به نیازهای جامعۀ مخاطبانم بسیار رهنمون خواهد بود. به نظر میرسد انتقادات چهار منتقد محترم (که سمت استادی بنده را در ادبیات فارسی دارند) برآیندی از انتظارات ایشان از یک درسنامۀ دانشگاهی است. ایشان بالاتفاق ذکر شواهد و نمونۀ عملی تحلیل سبک را لازم دانسته اند. ظاهراً تنها از منظر کاربردهای آموزشی به کتاب سبکشناسی نگریسته اند. ضرورت از الگوهای عملی سبک شناسی برای آموزشدر جای خودامری مهم و قابل بحث است؛ اما کتاب مذکور عنوان نظری دارد و نباید از یاد برد که در کار نظریه، طرح مصادیق و ذکر شواهد، سیاق بحث را از عوالم نظری به مصادیق عملی فرومیکشاند. در تأملات نظری اگر ذهن پابند مصادیق شود در میماند.آن که دکتر شعیری نیزگفته اند «کتاب در سطح انتزاع مانده است» نیز ادامۀ همین نظرگاه دوستان دیگر است.بدیهی است که نظرورزی یک فرایند انتزاعی و ذهنی است و نه مصداقی و عینی.
تا اینجا گویی منتقدان محترم متفق بودهاند که بنیان و سرشت کتاب نظری است.اما انتظار ایشان ارائۀ تحلیل های عملی سبک شناسیک بوده است. طرح مکرر ضرورت وجود نمونههای عملی برای نقد سبک شناختی نشان میدهد که هنوز ما را گفتارهای مصداقی (نقد عملی) خوشایندتر از نوشتارهای نظری است.
دکتر غلامرضایی فرمودهاند «کتاب روش و رویکرد مشخصی ندارد». دکتر ذوالفقاری هم فرمودهاند کتاب«ممکن است موجب یک نوع تشتت و سر درگمی شود»؛ البته عنوان کتاب (روشها رویکردها و نظریه ها) مدعی روش واحدی نیست و خود بخوداین تنوع را ایجاب میکند.اما با این همه الگوی سبکشناسی لایهای که در بخش دوم کتاب طرح شده میکوشد رهیافتی ارائه کند که همه روشهای کارآمد در تحلیل عناصر سبکسازقابل اعمال باشد. نگاه لایه ای به متن یا به زبان به لحاظ نظری یک همگرایی میان روشهای مختلف را فراهم میکند. چنانچه در مقدمه کتاب هم آمده تحلیل لایهای متن، امکان بهرهگیری از بسیاری از امکانات و روشها را فراهم میسازد.
دکتر پارسا نسب انتظار دارند که کتاب راهکاری نشان دهد که «ما بفهمیم که اصلا یک متن به چه دلیل حائز سبک فردی شده است».این سخن هم برآمده از انتظارات آموزشی است یعنی گنجاندن تحلیل عملی سبک فردی یک یا چند نویسنده در کتاب. که از لحاظ نظری ممکن نیست چرا که فردیت یک امر یکه و یگانه است؛یعنی به تعداد نویسندگان مشهور فردیت وجود دارد. هر کدام به دلیلی فردیت دارند. حال آن که این کتاب روش بررسی فردیت را در عناصر متنی در پنج لایۀ (آوایی، واژگانی، نحوی، بلاغی و ایدئولوژیک)پیشنهاد میدهد؛ اما تشخیص این که «کدام عنصر متنی، تازه و ابداعی است؟ به نام کیست؟ چه کسی مبدع آن است؟» کار تحلیلگر متن است که باید از دانش زبانی، ادبی، تاریخی و متنشناسی بالایی برخودار باشد.
ایشان بر مسئلۀ«هنجارگریزی نویسنده/ شاعر و بیرون رفتن از قلمرو زبان» انگشت نهاده، فرمودهاند: «سوال این است که چه کسی میتواند بیرون از نظام زبان چیزی بنویسد یا بگوید در واقع بیرون از نظام زبان ناشدنی و ناممکن است ».
در کتاب چیزی به نام «بیرون نوشتن در بیرون از نظام زبان» نیامدهبلکه «بیرونرفتن» از نظام زبان مطرح شده است.اما بیرون از نظام زبان نوشتن هم اتفاق می افتد. بسیاری از دعواها در باب شعرهای بیمعنا مثل سبک تزریق و مسلوب المعنی در شعر عصر صفوی فارسی و یابی معناگویان شعر دهۀ هفتاد و یا مسئلۀnon-sense meaning در ادبیات انگلیسی بر سر خیمه زدن شاعر در بیرون از زبان است. حتی برخی مصاریع مولوی البته اگر هوادار مولانا آنها را از نوع حروف مقطعه ندانند! مانند «یرلا و یرلمیرللا ترلا و ترلم ترللا حالی بخوان و دم نزن یرلییلییرلییلی». وانگهی برخی زبانشناسان،زبان ادبی را امری بیرون از چارچوب زبان (به مثابه دستگاه اطلاع رسانی) میدانند.
دکتر پارسا نسب بر واژه سازی در کتاب ایراد آورده و گفته اند:
«واژه سازی یقینا یک هنر است و باید این کار را کرد اما نه در کتابی که خود به اندازه کافی بحث هایش پیچیده است و ابهام دارد که مسئله دچار چند گانگی میشود در بخشی آوردن کلماتی چون «نگرگاه» یا «بند نوشت» به جای «بند» یا «پاراگراف» یا «سبک های همجنس ناقص» و یا کلمه «ایستار» به معنی «موضع فکری»یا «کاربر» یا «رفتارهای زبانی» در ترجمه ای که معادل روشنی ندارد کاربرده شده است»
برای مباحث تازه و بی سابقه در زبان، واژهسازی یک الزام ناخواسته است. در سبکشناسی ما به واژههای بسیار نیاز داریم زیرا زبان فارسی در این شاخه هم مثل بسیاری قلمروها تهیدست است. البته واژههایی که منتقد محترم برشمرده اند واژگان تخصصی نیستند وانگهی هیچکدام از آنها ابداع مؤلف نیست. «نگرگاه» همان نظرگاه است با ریشۀ نگر از فعل فارسی نگریستن و در بارۀ«بندنوشت»در کتاب آیین نگارش مقاله پژوهشی (ویراست ۱۳۸۸)پنجاه صفحه بحث شده و پیش از من هم خیلی ها به کار برده اند و در میان ویراستاران فارسی رایج است.«ایستار» (بر وزن چیستان و به سیاق پرستار از فعل ایستادن)را هم دکتر شفیعی کدکنی سالها پیش در ترجمۀattitude یا stateآورده اند و بسیاری از مترجمان فارسی آن را به معنی موضع فکری یا تلقی و حالت به کار میبرند. در روانشناسی « ایستارهای ذهنی » به معنی «حالات ذهنی» کاربرد فراوان دارد.
دوست عزیزم دکتر شعیری شالودۀ کتاب را ساختاری قلمداد کردهاند و گفته اند:
«به نظر من کتابی در حوزه مطالعات ساخت گرایانه است ... اگر عنوان کتاب را "بررسی روابط ساختاری جملات و متن" میگذاشتیم شاید چندان تفاوتی حاصل نمیشد»؛
نگاه دکتر شعیری به کتاب،سخت تقلیلگرایانه است و چنین اطلاقی، مستلزم فروکاستن سبک به جمله است. حال آن که سبک ناظر بر عادتهای زبانی، تکرار رخدادهای متن، متنها و گفتمانهاست. موضوعاتی مانند سبکهای دورهای و عمومی، سبک در انواع ادبی، سبک شخصی یک نویسنده، تعدد سبک یک نویسنده، دگردیسی سبک شخصی یک نویسنده ودگردیسی سبکهای دورهای، عوامل روانشناختی و جامعه شناختی در شکل گیری سبک، سبک و ایدئولوژی و بسیاری مسائل دیگر همه به قلمروهای فراتر از جمله و حتی بیرون از متن کشیده میشود.
چگونه در تحلیل سبک میتوان در سطح جمله توقف کرد؟سبک صفت کلانِ کلام و وصف کل رفتارهای زبانی یک نویسنده یا یک دوره است. سبک شناسی به تحلیل گر اجازه نمی دهد بدون استناد به داده های متنی قضاوت کند. از آن جا که جمله و خاصتاً بند، حامل اندیشه است سبک شناس در نخستین قدم با بند روبروست به منزلۀ واحد اندیشه، از جمله شروع میکند به سوی متن و گفتمان پیش میرود. مدل مطرح در کتاب تحلیل سبک را از خردترین سازۀ زبانی (آواها و واجها) آغاز و به سوی متن، متنهاو نظامهای متنی و گفتمانهای ادبی و اجتماعی میرود.
تحلیل لایۀ بلاغی سبک خصوصاً در بخش استعارۀ شناختی، بدون کشف نظام استعاری در ذهن مؤلف قابل اجرا نیست؛ در پیوند سبک با ایدئولوژی هم به نظامهای فرامتنی و روابط بینافردی باید توجه کند. اساسا بازشناسی «فردیت» بدون بررسی یک سوژه در دنیای سوژههای دیگر چگونه ممکن است؟ کتاب سبک شناسی اصرار دارد بر پیوند ارگانیک سبک و اندیشه یا فرم و محتوا.درست است که واحد تحلیل و آمارگیری و شناخت جمله است اما آیا تحلیل جمله،منتزع از متن و نظامهای متنی و گفتمانها و سبکهای مشابه ما را به شناخت سبک و فردیت میرساند؟ هرگز.
خود منتقد محترم هم فرموده اند: «این کتاب برای کار پژوهش یعنی کسانی که به طور کلی با متن سر و کار دارند چهارچوبی را تعریف میکند که از طریق آن چهارچوب بتوان متن را با توجه به ساختار های آن مورد مطالعه قرار داد.»درست فرموده اند سبک شناسی بطور بنیادین یک روش متنگراست. و به همین دلیل هم هنوز اعتبارش بیشتر از دیگر روشهاست.به ویژه سبک شناسی زبانشناختی که به قول رنه ولک «امپریالیسم نقد ادبی جدید» است. تقلیل محتوا و روش چهارده فصل کتاب در سخن دکتر شعیری برآمده از دلبستگی ایشان به سوژۀ انسانی و پیرامتن و بافت و عناصر انسانی بیرون از متن میدهند. این امر در فرایند تفسیرشناسی و ارزیابی ادراک متن مهم است امانقد سبک شناختی اساساً متن بیناد است. قصدش مهار تفسیر است مبتنی بر عینیت متن. یعنی محدود کردن عنصر انسانی در نقد. این خود یک روش عینیت گراست و قطعاً بهتفسیرهای آزاد و استنباط های شخصی و سوژه محور چندان خوش بین نیست. سبک شناس هر تأویل و تعبیری و هر وصفی که به سبک نسبت میدهد باید نمود عینی آن را در متن نشان دهد.
درک و فهم آدمی بر اساس نسبت اوبا امور پیرامونی در پدیدار شناسی یک اصل مسلم است اما ما در تحلیل سبک بر آنیم که هر درکی از سبک و متن را بر پایۀ داده های موجود در متن استوار کنیم و بازیهای آزاد با متن و به عبارتی «نظربازی با متن» را در این روش به حد اقل برسانیم.
اطلاق صفت ساختارگرا به کتاب سبب شده تا دکتر شعیری بکوشند محتوای کتاب را در سبک شناسی ساختارگرا در دهۀ هشتاد میلادی متوقف بداند. ایشان در اطلاق ساختارگرایی به این کتاب چشم بر هدف غایی کتاب بسته اند. و هم حکم به فروماندن کتاب در دهۀهشتاد میلادی نیز حکمی است که بخش نخست کتاب (دویست صفحۀ) مطلقاً آن را تأیید نمی کند زیرا نگاهی به فهرست مطالب و منابع کتاب خطای این قضاوت را آشکار میکند. معرفی حدود ۳۰ رویکرد سبک شناسی تا سال ۲۰۱۰، سبکشناسی زنانه در سالهای ۱۹۹۵، و سبک زنانه فارسی در رمانهای همین روزها،بیانیۀ سبک شناسی در سال ۲۰۰۸، روشهای سبک سنجی و کاربرد آن در آمریکا بعد از ماجرای بیل کلینتون و خانم مونیکا، سبک شناسی پراگماتیک ۲۰۰۶، سبک شناسی انتقادی ۲۰۱۰، سبک شناسی شناختی ۲۰۰۸، سبک شناسی چند رسانه ای ۲۰۱۰، گفتمان و ایدئولوژی در آراء وندایک و فرکلاف و بسیاری مطالب دیگر همگی آشکارا جریانهای مطرحعلم سبک شناسی را تا سال ۲۰۱۰ را مطرح میکند.
در بخش دوم نیز (سبک شناسی عملی)هیچ الگویی از نظامهای دو گانه که گرانیگاه ساختگرایی است مطرح نشده، بررسی سازههای زبان در پنج لایه هیچ نسبتی با رویکرد ساختارگرایی ندارد. اگر کتاب رویکرد ساختارگرایانه داشت قطعاً بنیادهای نظری ساختارگرایی ما را ملزم به کنار نهادن مسئلۀ فردیت در سبک میکرد. چرا که ساختار گرایی در پی کشف نظامهای بنیادین است و نه فردیت؛ امور نوین را در پرتو نظامها و ساختارهای حاکم بر هستی و ذهن انسان تفسیر میکند و فردیت و تاریخ را مغفول میگذارد. اما شناخت سبک مستلزم رسیدن به فردیت از رهگذر مقایسۀ پیوستۀ میان فرد و تاریخ و دیگران است.
سپاسگزارم که منتقدان سخنشناس گرامی کتاب مرا قابل بررسی دانستند و وقت عزیز خویش را مصروف آن ساختند.
پیشنهاد دکتر خدایار در باب تنظیم فرهنگ نامه برای کتاب بسیار پسندیده است. امید که در چاپهای بعدی این امر میسور گردد.
محمود فتوحی
استرالیا
سوم آذر ۱۳۹۱
کد خبر: 50067
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdchqvnm.23nv-dftt2.html