آشفتگی و صور عجیب در «آرایش غلیظ »
6 آبان 1393 ساعت 11:17
«آرایش غلیظ »را اگر تبار شناسی کنیم به سبک و دبستانِ گروتسک یا عجایب پردازی می رسیم که از نقاشیهای دیواری روم باستان اغاز شد که آمیزهای از انسان- حیوان و گیاهان و موجودات افسانهای را به نمایش میگذاشتند.
با گذشت زمان در عصر رنسانس، در تاریخ هنر نامی برای نقاشیها می شود و در ادامه به دیگرعرصههای هنری راه می یابد که به مضامینی چون مضحکه، غریب، خندهدار، مسخره، شگفتآور، ناهنجار، ناجور، عجایبنگاری، خیالی، شگفتانگیز، ناآشنا، ناساز، ناموزون، ناجور، خندهآور، گریهخند ختم می شود. در مقایسه تحلیلی«آرایش غلیظ » استنباط می شود که فیلم در همین سمت وسو در جریان است ، طنزی سیاه که در جستجوی نمایش زشتی اعمال شنیع و یا صُوَر عجیب و غریب است.
با این حال فیلم از هرگونه تلاش برای دست یافتن به یک تعریف معین وگنجیدن در چارچوب مدون سرباز میزند، چرا که چندوجهی بودن و معلق بودن در فضا و تاکید بر یک وجه آن، یعنی شیادی در یک محموله ترقه و اسباب اتش بازی وجههای دیگر را کمرنگ میکند. از رو مخاطب با اثری کم و بیش موهوم روبروست، ناهنجاری، عجیب و عبث بودن، مضحک و بیش از همه عنصر خیال را در زمان نمایش فیلم می بیند و پیوند دادن واقعیت و صورغیر عادی برایش چندان قابل پذیرش نیست.
فیلم از میانه راه چندمعنا وچند شقه میشود و همین فرم احساساتِ متناقضی را برمیانگیزاند نفرت، اشمئزاز و اکراه از یک سو و طنز و تمسخر از سوی دیگر بن مایه هایی هستند که کاراکتر ها بر آنها سوارند ،مجموعه ایی که ازنظر زییاییشناسی به فیلم بعد منفی میدهد. برای مثال کاراکتر مسعود انتقام گیر با خشونت های غیر طبیعی و افراطی همراه است که به گونه ای کاریکاتوری و فانتزی از او سر می زند، تلخ و شیرین هایی که در خدمت اصل ماجرا نیست .
عناصر وشخصیت های قصه به گونه ای با هم امتزاج مییابند که حاصلش درهمی از زمختی و تمسخر است که غریب و مهجور رها می شود ، تصادم مسعود با پیرمرد قلعه پرتغالی از این نمونه هاست ، پزشک پیر معتادی که در غرب زندگی کرده و مرد هیزی که با برقدار شدن بدنش تبدیل شده به کسی شده که نمی تواند با دیگران تماس داشته باشد .
حمید نعمت اله با «آرایش غلیظ » انواع گونه های مختلف سینمایی را سرهم بندی کرده که اگر می توانست در اجرا کارامد شود با فیلم مدرن و مخاطب پسندی مواجه می شدیم اما این تمهید در سناریو بیش از انکه به همراهی مخاطب کمک کند او را گرفتار پرش ها و تلفیق های شتابزده کرده است. فیلمی سراسر غلیظ از جنس مجنونی و دیوانگی و اشفتگی های غلو امیز و در نهایت فالش بودن اثر در مواجهه با مخاطب است.
به تصویر کشیدن ناهماهنگی ، خنده آوری ،افراط و اغراق،نابهنجاری،فراشگفتی ،طعنه ،پرخاشگری و از خود بیگانگی در کار سینمایی هم تخصص در اجرا می خواهد و هم زمان برای ارائه این مفاهیم که در" اریش غلیظ" فقط در "شوربا" یی عنوان می شود وهمین . از رو اثر ، فیلمی تجاری کم محتوا با بازی های کلیشه ای حامد بهداد و حبیب رضایی ، بیشتر به دنبال سینمای کمدی فانتزی داریوش مهرجویی در" چه خوبه که برگشتی" بود که نتوانسته به مانند همین اثر، انتظارات را پاسخ دهد.
بهداد در این فیلم تکرار مکررات است ،با فریادها وبی تعادلی ها و دیالوگ های مفتضح وبر خلاف بازی متفاوت در" زندگی جای دیگری است"- و فیلم تنها در " نوعی تجربه " نویسنده و فیلمساز عقیم مانده است. جنس لودگی ها و تیپ سازی او از ادم های بنگی و" بدمن "های کلاسیک با دغل کاری هایی برای جاه طلبی و منفعت خواهی نقش جدیدی را به مخاطب ارائه نمی کند.
فیلم تا اواسط قصه، حس یک تله فیلم را تداعی می کند که دنبال تایم گرفتن است از نیمه داستان جان بیشتری می گیرد . اما نعمت الله به شخصیت های داستان فیلمش نزدیک نمی شود ونمی تواند از آنها قهرمان یا حتی ضد قهرمان مطلوب بسازد و مخاطب را همراه کند. شخصیت لادن می توانست با پرداختی اگاهانه در راستای پیشبرد پیرنگ قصه قرار گیرد اما چندان بر اصول عقلانی حرکت نمی کند به راحتی عاشق ادم حیله گری بنام مسعود می شود که به راحتی دروغ می گوید و کلاشی خود را نشان می دهد .اکتهای او را نمی توان در فیلمی که او به ظاهر شخصیت متعادل است، پذیرفت. زنی که اخیرا طلاق گرفته با ان موقعیت ترسیم شده نمی تواند شتابزده این عکس العمل ها را نشان دهد . مطلقه ای که از طیف زنانیست که برای خودشان جشن طلاق میگیرند و حالا با فیسبوک با کلاهبردار ماجرا رفیق شده است . پذیرفتن این کاراکتر همسو با ری اکشن های او نیست.
شخصیت علی عمرانی کاراکتری فضایی را نشان می دهد که بیشتر می تواند در یک کمدی فانتزی مطلق از او متصور شد که حتی در فیلم در صورت اوانس دادن انتخاب درستی نیست . فیلمساز با ارایش غلیظ می خواهد با الگوبرداری از اثار خارجی حرف و طرحی نو دراندازد که باید این مهم را در نظر می گرفت که هر سبکی را نمی تواند بنا به شرایط و محدودیت ها ایرانیزه کرد. به این ها باید تخصص لازم را نیز باید اضافه کرد که اگر فیلمساز می خواهد دنیای جدیدی را پیش روی تماشاگر بگذارد تخصص و ذکاوت این تلفیق ها را داشته باشد .
پرداختن به دنیای تبهکاران ، موضوعات اقتصادی ، اسیب های اجتماعی زنان در ظرفی فانتزی وکاریکاتوریزه و در فرمی نه جدی و نه کمیک محض ،حرکت بر لبه شمشیر است و این تجربه گرایی هرچند که باید در سینمای کلیشه ای و باب شده ایران مورد تقدیر قرار گیرد اما نمی تواند تجربه دلچسبی برای مخاطب باشد .
پایان غافلگیرکننده نیز دم دستی و سهل الوصول و شتابزده برای جمع بندی داستان صورت می گیرد . اصرار بر شارژ نداشتن گوشی، تاکید افراطی بر کاراکتر پیرمرد و نبود پرداخت لازم برای همراهی او با این گروه کلاهبردار، تاکید بر استفاده از دارو های مخدر و عنوان قلعه پرتغالی هاو شخصیت آقای برقی از مواردی است که نمی توان در این ملغمه پذیرفت.فیلم حتی برغم تعدد لوکیشن از تهران تا بنادر جنوب نتوانسته از یکنواختی رهایی یابد.
نعمت اله مشخص است که عامدانه می خواسته ساده و بی غل و غش از روایت های متداول قصه گویی فاصله بگیرد و با بلاهت در شخصیت های و موقعیت ها ، با کاراکتر های گانگستر احمق و با دستمایه قرار دادن یک کلاهبرداری شخصیت های متقلب سینمایی بدیعی را عرضه کند که در عمل سربلند از ان بیرون نمی اید .
نقط مثبت "آرایش غلیظ" در این است که آدمهای خاطی ،خوفناک ،افراط گر ، نابهنجار و از خود بیگانه که برای رودست زدن به هر دری میزنند اما در نهایت خود در دست ساخته خویش گرفتار می شوند و ره به جایی نمی برند، نمایش شخصیتهایی خلافکار که قهرمان کاذبند و همدلی و همذات پنداری با مخاطب ندارند. همچنین یکی از ویژگی های فیلم تعدد لوکیشن های خارجی و داخلی ، شب و روز است که "علیرضا برازنده" فیلمبردار کار در استفاده از نور و قاب بندی ها موفق عمل کرده است که درکنار ان تخصص تکنیکی نعمت اله را در فرم و میزانسن نمی توان نادیده گرفت.
با اینها در دبستان گروتسک میتواند مفاهیم کنایهای و یا حتی بیمعنا باشد. مفاهیمی چون زشتی، غولآسایی، ناخودآگاهی، خیالگونگی و نفرتانگیزی را میتوان یافت. آفرینش هیولایی غریب وحشتآور و درعین حال مسخره است از ویژگی های این انگاره است که همه اینها در ارایش غلیظ هست و شاید بتوان مدعی شد که اثر ادای دینی به این سبک است که تا حدی زیاد بر اساس این تبار منطبق است اما در نتیجه آهنگی فالش و ناموزونی به گوش مخاطب می رسد که به سبب تلاش عای عقیم فیلمساز و سناریست است.
داستان مسخ کافکا، متعالی ترین نوع گروتسک است. " گرگور سامسا " هم ارام و طبیعی است و هم وحشت زا و غیر عادی، تجسم آدمی که نه سوسک است و نه آدم و هم سوسک است و هم آدم، مصداق عینی خندیدن درتلخی و زاری است. اما فاصله ره بسیار تا بسیار است.
محسن سلیمانی فاخر
منتقد سینما و روزنامه نگار
.
کد خبر: 75899
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdchw6nq.23nmwdftt2.html