گفت و گو با یک مرمتگر مطرح شد:

من اگر جای مدیران میراث فرهنگی بودم!

1 بهمن 1392 ساعت 12:52

«من اگر جای روسای میراث بودم نان که می‌خواستم بخورم ۱۰ تکیه‌اش می‌کردم. یک تکه از آن را می‌خوردم و باقی را برای مرمت خانه‌های آبا و اجداد به دیگران می‌دادم.»


« ساخت کل موزه ابیانه را برعهده داشتم. یادم هست شش طبقه کندیم و پایین به یک سنگ قبر ۲.۵متری رسیدیم. تاریخ سنگ در حدود ۱۸ سال پیش به ۸۸۲ سال و سه ماه قبلش باز می‌گشت. استخوان‌ها هنوز از هم درنرفته بود. به کارگر گفتم خاک را کنار بزن. کلنگ را بالا برد و ناگهان...» 

مریم اطیابی - اینها بخشی از خاطرات رمضان دامن افشار متولد ۱۳۲۷ است که برای دیرتر رفتن به سربازی شناسنامه‌اش مزین به سال تولد ۱۳۳۳ است. هشت پشت اوس رمضون هم اهل کاشانند. پدربزرگ پدرش به نام «حاج بابا» بنُای کاشانی بوده است اما مرحوم پدرش به کار چوپانی مشغول بوده. او ۱۶ سال برای میراث فرهنگی و حدود ۹ سال برای بنیاد مسکن کار کرده است. با این مرمتگر در منزل شخص‌اش در کاشان به گفت و گو نشستیم. 

مگر شاخ‌هایت بلند است! 

از اوس رمضون درباره جالب‌ترین خاطره کاری‌اش می‌پرسم و او یاد زمانی می‌افتد که ساخت کل موزه ابیانه را برعهده داشته است.« یادم هست شش طبقه کندیم و پایین به یک سنگ قبر ۲.۵متری رسیدیم. تاریخ سنگ در حدود ۱۸ سال پیش به ۸۸۲ سال و سه ماه قبلش باز می‌گشت. استخوان‌ها هنوز از هم درنرفته بود. زمانی که انگشتانش را اندازه گرفتم ۱۶ سانت بود با قدی حدود ۲ متر و ۲۶ سانت. اسکلت اصلاً بهم نخورده بود. به کارگر گفتم خاک را کنار بزن. اما او کلنگ را بالا برد و ناگهان در یک چشم برهم زدن اسکلت را چند تکه کرد. در این هنگام آمریکایی گردشگری که آنجا حضور داشت دودستی در سر خودش می‌زد و با گذاشتن دو انگشت خود بر روی سرش به کارگر می‌فهماند مگر شاخ‌هایت بلند است که چنین کردی!؟ یادم هست آن آمریکایی با حسرت و گریه می‌گفت اگر این جنازه را سالم به من تحویل داده بودید، من آن را از شما ۶۰ میلیون می‌خریدم!»



اشکم سرازیر می‌شود
او به بقعه‌ای در خيابان باباافضل مربوط به دوران صفوی اشاره می کند که در اين بقعه امامزاده هارون بن موسی بن جعفر (ع) مدفون است. نقل شده هنگامی كه حضرت ابوالفضل (ع) در كربلا شهيد شد يكی از دستان حضرت را در اين محل دفن كرده‌اند و اين محل مشهور شده به « پنجه شاه » و پس از شهادت حضرت هارون بن موسی (ع)، آن حضرت را در اين محل دفن كرده‌اند.

اوس رمضون می‌گوید:« زیر پایه ی این زیارتگاه خراب شده بود. برای مرمت تا پایین کندیم به یک سردابه رسیدیم که تا باز شد بوی عطری در فضا پیچید و هفت سر نمایان شد که همگی سالم بودند! پیرمرد متولی می‌گفت در زمان واقعه صحرا کربلا خواهر یا دختر مالک اشتر هفت سر شهدای کربلا را برداشته و فرار کرده و در کاشان در این مکان دفن نموده است. هر چند من نمی‌دانم این حرفها چقدر صحت دارد اما هر وقت یاد صحنه‌ای که دیدم می‌افتم اشکم سرازیر می‌شود حتا اگر در خواب باشم.»

کله جوش سرباره خودت برو بکش! 
وقتی از او می‌پرسم در ابیانه چه کارهای مرمتی انجام دادید؟ با خنده این گونه پاسخ می‌دهد:« من اینقدر آنجا محرم بودم که به راحتی هر وقت که می‌خواستم به خانه‌های ابیانه‌‌ای‌ها وارد می شدم و چایی می خورم .حتی بعضی وقتها به من می‌گفتند که اوس رمضون اگر خواستی کله جوش سرباره خودت بِکش و بخور. ابیانه‌ای تمام عیاری شده بودم.
 
یادم هست یک گروه آمدند به یک خانم متلک گفتند، او هم عزادار دوتا بچه اش بود که در آب خفه شده بودند. به من گفت اینها تا فردا نباید باشند. من هم زنگ زدم به مهندس و ماجرا را گفتم. قرار شد آن گروه از فردا نیایند در نتیجه تمام قالب‌ها را شکستند و رفتند. مهندس خیلی ناراحت بود که چه باید کرد. من سه شنبه قول دادم و جمعه همان تعداد قالب تحویلش دادم. مهندس وقتی دید پنج تا ۱۰۰ هزار تومان درجیب من گذاشت و گفت:تو این کارها را بلد بودی و نمی‌گفتی و ما غریبه آوردیم؟!» .

اوس رمضون خاطره جالبی هم از مرمت باغ فین کاشان دارد.« در باغ فین از وسط شتر گلو آب بالا می‌زند و مردم به رسم دیرین داخل آن پول می‌ریزند. اصفهانی‌ها می‌خواستند با ۶ میلیون و ۵۰۰ هزار تومان سقف آنجا را تعمیر کنند. من گفتم ۳.۵ میلیون می‌گیرم. سقف را با اوس عباس زدیم. بعد من مجبور شدم به ابیانه بروم و ادامه کار را به اوس علی سپردم تا شب جمعه کار را تمام کرده بود.»

هر که از پول بگذرد خندان بود
به قول اوس رمضون، او می‌توانست از راه خلاف در سازمان میراث فرهنگی پولدار شود چرا که هرچقدر گچ و سیمان و مصالح برای ساخت و مرمت و بازسازی ابیانه می‌خواست به او می‌دادند اما اوس رمضون اهلش نبود.

نفسی از ته دل و از سر حسرت می‌کشد و به یاد ۲۰-۲۵ قراردادی می‌افتد که در طی این ۵۰ سال گاه و بی‌گاه به خاطر میراث فرهنگی در آتش سوزانده. چون آنها می‌خواستند او کار را به گونه ی دیگری تحویل دهد اما دست و دل استاد معمار به این کار نمی‌رفته است. او می‌گوید:« قدیمی‌ها می‌گفتند هر که از پل بگذرد خندان بود اما در این دوره زمانه می‌گویند هر که از پول بگذرد خندان بود. یا هر که از پول بگذرد از پل گذشت. من هم خوشحالم که همیشه سرم را جلو خدا بالا می‌گیرم که آنچه در توان داشتم انجام دادم.»

خانه‌هایی بدون آهن و میل گرد
به اعتقاد این مرمتگر پیشکسوت، مهارت استادکار سبب می‌شود تا بنای مورد مرمت دچار آسیب زودرس نشود و تفاوت مرمتگران قدیمی و جدید در همین است. هرچند دامن‌افشار تأکید دارد بناهای قدیمی همیشه احتیاج به مرمت دارند اما درعین حال یادآور می‌شود که در زمان شاه عباس پشت بام کاروانسرا‌ها را با گچ بندکشی می‌کردند و از سیمان که نوعی سنگ کوه بود و  با گچ ترکیب می شد در ساخت بنا بهره می‌بردند اما اکنون بیشتر شناژبندی می‌کنند  و کسی حاضر نیست از روشهای قدیمی در مرمت استفاده کند.

او به مسجد میر عماد میدان سنگی کاشان و پایه‌های آن اشاره می‌کند که ۱۵۰-۱۷۰ سال پیش با ماسه‌های بادی بیابان شناژبندی شده بود آن هم بدون آهن و میلگرد اما همچنان چون یک ساختمان بتنی امروزی محکم و پابرجا است. به نظر او هر چند معماران قدیمی کمتر ریاضیات می‌دانستند اما به خوبی از نعمت‌های خداددادی محیط اطرافشان و تجربه پیشکسوتان برای ساخت بنا بهره می‌جستند.

به گفته این مرمتگر حتا اگر از ده قسمت خانه، نه قسمت آن از بین رفته باشد و یک قسمت باقی مانده باشد می‌توان دوباره آن را مثل روز نخست بازسازی کرد اما این فقط به مهارت معمار بستگی دارد.

نه ۶ سکه،نه ۵۰۰ هزار تومان!
اوس رمضون به دور دستها خیره می‌شود و من بی‌اختیار می‌پرسم: اگر جای روسای میراث فرهنگی بودید چه می‌کردید؟»

سرش را با خنده‌ای از روی تأسف پایین می‌اندازد و می‌گوید: « من اگر جای روسای میراث بودم نان که می‌خواستم بخورم ۱۰ تکیه‌اش می‌کردم. یک تکه از آن را می‌خوردم و باقی را برای مرمت خانه‌های آبا و اجداد به دیگران می‌دادم. تا شهرها با همان شکل قدیمی سر زنده باشند.»

میراث فرهنگی کاشان زمانی قرار بوده شش سکه به اوس رمضون هدیه بدهد اما ظاهراً فراموش کرده‌اند! و این فتح‌البابی می‌شود برای یادآوری یک خاطره از خانه عامری‌های کاشان.

« در کنارخانه عامری‌ها دیوار کشیدند من گفتم اینجا گنج است و آنها گفتند ما گنج یاب آوردیم و چیزی پیدا نکردیم.این قضیه بود تا برف آمد. آن هم نه برف معمولی آن سال کاشان ۶۰ سانت برف آمد .همه جا سفیدپوش شده بود الا همانجا که من گفته بودم و دیوار کشیده بودند. من به مهندس گفتم دیگر شک ندارم با این هُرم و آب شدن برف‌ها زیرِ این قسمت یا  قنات است یا گنج و طلا!آنها ۲۴۵  کارگر را سه روز تعطیل کردند و گروهی را آوردند برای کاوش و حدود هفت خمره پیدا کردند. گفتم حداقل حق کشف به ما بدهید. ۵۰۰ هزار تومان قرار بود به ما بدهند که آن را هم ندادند.»


کد خبر: 68329

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdchwxn-.23n6idftt2.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com