مهدی کلهر جایگاه و نقش روشنفکری را بررسی می‌کند:

اندیشه‌ورز، بر بام امروز می‌ایستد و دور دست فردا را می‌نگرد

4 مهر 1388 ساعت 10:39








































جريانهاي روشنفكري بر بسياري از مباحث اقتصادي، اجتماعي و سياسي در كشورها تاثيرگذار بوده‌اند، اما متاسفانه جريانهاي روشنفكري انحرافهاي انجام شده را ناديده ميگيرند و ما با يك چالش جدي مواجه شده‌ايم، در كشور ما جريان روشنفكري چگونه شكل گرفته است؟

به طور خلاصه ايجاد يك جريان در كشوري مثل فرانسه و همزمان با آن جريانهايي در شمال اروپا و شرق اروپا مثل روسيه تزاري منجر به بروز عقايدي شد.

جريان ديگري نيز در انگليس در حال وقوع بود كه ماجراي 6 سال جمهوري انگليس را به وجود آورد اما اين جمهوري دوباره سلطنتي شد.

ميتوان گفت:  مسيحيت از قرن نهم ميلادي و اوج آن از قرن دهم دچار مشكل‌هاي بنيادي شده است. ارتدوكس‌ها به عنوان قديمي‌ترين و كاتوليك‌ها به عنوان مسيحيت ميانه و تلفيقي از دنياپرستي و دنياستيزي هيچگاه نتوانسته‌اند در كنار هم قرار بگيرند.

تفاخر و تجمل در كار ساخت كليساها و پرداختن به امور غير واقع مقدم هاي بر رنسانس شد. بنابراين من معتقدم مسيحيت نتوانست به عنوان يك دين پاسخگوي نيازهاي مادي و معنوي پيروان خود باشد. اكثر كشيش‌هاي فاضل نظر گاليله را باور داشتند اما براي اينكه عوام از كليسا بريده نشوند نظر وي را تاييد نكردند. اين امر نشان دهنده تضاد در اصول اعتقادي مسيحيت است.

واژه روشنفكري از چه زماني باب شد؟

در دوره بعد رنسانس نوعي دين زدايي و كشيش زدايي رخ ميدهد و واژه روشنفكري از اين زمان باب ميشود به طور قطع اگر بخواهيم به معناي اوليه روشنفكري يا منورالفكري برسيم آنها روشنفكري را به معناي حذف دين و خدا مي‌دانستند و هنوز هم مي‌دانند.

ماترياليست‌ها عقيده داشتند آنچه را كه ما زيرتيغ و روي ميز تشريح است را باور داريم اگر توانستيم خدا و معنويت را ببينيم و لمس كنيم قبول ميكنيم اگر نه به آن اعتقادي نداريم .طبيعي است آنها نمي‌توانستند دين خواهي و مذهب خواهي بشر را از او بگيرند اين بود كه كوتاه آمدند .به عقيده آنها دين در حوزه خصوصي افراد است آنها ميگفتند ما يك ماترياليست هستيم كه با تجربه جلو ميرويم به همين جهت ساينس(علوم تجربي) جاي خود را باز كرد و علوم تجربي و دانش از طريق تجربه نه از طرق ديگر مثل استدلال و برهان يا.... كه مدت زيادي كنار گذاشته شده بود فرصت حضور پيدا كرد به همين دليل منورالفكري ما بعدها به روشنفكر ترجمه شد. اگر بخواهيم واقعيت را نگاه كنيم روشنفكري در ذات خود اگر نگوييم خداستيزي است به خداجدايي و

خداگريزي اعتقاد دارد.

واژه روشنفكر در كشور ما به چه مفهومي است؟

روشنفكرهاي اوليه ما مثل ميرزا ملكم مراغه اي (سفرنامه ابراهيم بيك) دليل عقب ماندگي ملت را خداپرستي ميداند و توجيه ميكند اگر میخواهيد پيشرفت كنيد خدا و اعتقاد به غيب را كنار بگذاريد و اعتقاد به شهود داشته باشيد و منظور آنها از شهود نيز همان ماده بوده است.

آيا در آن زمان كه وسايل ارتباط جمعي نبود اين انديشه‌ها توسط مهاجران منتقل شده است؟

نخستين مهاجران با ديدن پيشرفتهاي آنان و آزاديهاي نسبي كه به دست مي‌آوردند و مقايسه آن با ظلمي كه توسط حكام آن زمان وجود داشت و آنها توانسته بودند با همين شيوه جلوي سنت‌هاي خود را بگيرند به تبليغ آن پرداختند .

آنها براي تغيير سنت‌ها از چه شيوه اي استفاده ميكردند؟

آنها از قدرت خود استفاده ميكردند. حتي شاه انگليس وقتي ميخواست طلاق بگيرد و با يك زن شوهردار ازدواج كند پاپ خودشان را در كليساي كانتربوري مجبور كرد كه اين كار را انجام دهد وگرنه او را مي‌كشت.

تعبير روشنفكري ديني در كشور ما به چه معناست؟

تعبير روشنفكري ديني در كشور ما خيلي مضحك است چون بي‌ديني است كه ديندار قلمداد می‌شود.! اما اگر روشنفكر را به معناي فارسي آن و نه به معناي تاريخي‌اش در نظر بگيريم يعني كسي كه ذهنش روشن است كه اين هم موضوع جديدي نيست و اشخاصي چون عاملي، علامه مجلسي، علامه هلي، شيخ بهايي و بسياري از بزرگان قديم ما از روشنفكران بنام كشور هستن. در اصل حوزه علمي ما كارش پرورش روشنفكر است، اجتهاد در شيعه به معناي روشنفكر است يعني از مجهول به معلوم و از معلوم به مجهول رسيده حكم ميدهد. اگر بخواهيم روشنفكري را بدون در نظر گرفتن اين سابقه تاريخي، (ترجمه منورالفكري و سابق هاي كه به خصوص از فرانسه و آلمان گرفته است) معني كنيم بايد بپذيريم كه روشنفكر به اين معنا بايد عالم به مسايل زمان و مخالف هواي نفس باشد كه معناي آن ايجاد يك هسته روشنفكري در اسلام است كه با غيبت كبري، اين حوزه روشنفكري آغاز میشود و كار او اين است كه پاسخ تمام جامعه اسلامي را براساس زمان و شرايط ارزيابي كند. بنابراين سابقه روشنفكري ما به قاجار و رنسانس برنمي‌گردد و مربوط به شروع غيبت كبري و غيبت امام عصر(عج) است از آن زمان حوزه‌هاي علوم ديني يك حوزه روشنفكري است و به همين جهت آزادترين بحث‌ها حتي در مورد وجود خدا در اين حوزه‌ها صورت مي‌گيرد و هيچ نگراني هم وجود ندارد. ما روشنفكرتر از اين حوزه‌هاي علميه را از ابتداي تاريخ تاكنون نداشته‌ايم كه هيچ مانعي براي هيچ بحثي وجود نداشته باشد و هر بحثي از هرنقطه‌اي كه بخواهد آغاز شود درحوزه علوم ديني وجود داشته است.

هيچ خلاء و ضعفي هم در اين حوزه وجود نداشته است؟

خير، هيچ خلاء و ضعفي هم در حوزه علوم ديني اسلامي موجود نبوده اين در حالي است كه حتي خود پروتستان‌ها هم نتوانستند از ضعف مبرا باشند چون مسيحيت پس از عروج عيسي)ع( داراي اشكال ريشه‌اي شد قرآن به بعضي از اين ضعف‌ها اشاره مي‌كند مثل 3 خدايي كه مي‌گويد اب وابن و روح‌القدس و آنها به تثليث معتقدند اما اين يك اشكال جدي است.

بنابرين وقتي يك دين توحيدي تبديل به شرك می‌شود دچار گرفتاري شده است. شايد از آن جهت يهود از آنها موفق‌تر باشد به همين جهت هم در حال حاضر در دنيا يهوديت بر مسيحيت غلبه پيدا كرده است. شما اگر نگاه كنيد جمعيت يهود نسبت به مسيحيت رقم قابل توجهي ندارد اما توانسته بر مسيحيت جهان غلبه پيدا كند. اما اسلام چه در بعد سني و چه شيعي حوزه هاي علوم ديني گسترده اي دارد يعني حتي زماني كه مسيحيت كتا‌ب‌هاي فلسفه يونان را به دور ميريزد اسلام آنها را وارد میكند و از آن با حكمت خود استفاده ميكند و باز دوباره اين فلسفه را به مسيحيت باز ميگرداند .

بنابراين معتقديد روشنفكري ديني در كشور ما دچار ابهام است؟

آنچه امروز در جامعه ما گفته ميشود دچار خلط مبحث است و اينكه روشنفكر ديني و غيرديني داراي چه معنايي است اگر روشنفكري به معناي بي‌ديني است پس روشنفكري ديني چه معنايي دارد.! اگر به معناي اسلامي است كه هر مسلماني بايد روشنفكر باشد و حتي مقلد هم به نوعي روشنفكر است چون از يك روشنفكر تقليد ميكند چون در راس حوزه‌هاي ما اصلا بايد روشنفكر بود. حتي اكثر مراجع ما تقليد به ميّت را جايز نميدانند . به همين جهت بايد به مرجع بعد از او رجوع كرد اين به اين معناست كه جريان روشنفكري در اسلام همواره به روز است. مرجع بايد آگاه به زمان باشد در غير اين صورت نميتواند مرجع تقليد باشد. اين در حالي است كه در قرن دهم ميلادي عنوان پاپ را خريد و فروش ميكردند و اين امر در تاريخ تمدن ويل دورانت قابل ملاحظه است. اين عنوان روشنفكري هميشه براي من جاي سوال دارد و برميگردد به همين صحبت هاي اخير حجاريان كه گفته است من غرق در نظريه‌ها ي هابرماس و ماكس وبر شده بودم و سلطانيزم آن را جدي تلقي كرده وآن را با كشور خودمان انطباق ميدادم. اين روشنفكري از اول ورود تاريخ فكري است، يعني شتر، گاو، پلنگي است كه هيچگاه يكي نميشود. آنها ريشه و جانمايه فكرهايشان را از مكتبي ميگيرند كه اساس آن خداستيزي است. البته اين مهم نيست كه فرد در ابتدا شعاع غلطي را طي كند بلكه مهم است كه اين موضوع را بفهمد و به اصلاح خود اقدام كند. جلال آل احمد نيز از حزب توده بريد بنابراين من معتقدم آنها توانستند راه خود را اصلاح كنند و جلال آل احمد نيز بايد به خسي در ميقات ميرسيد. جلال آل احمد در پايان عمرش كه ختم به خير ميشود يك روشنفكر اسلامي است و شما ميدانيد كه وي در بازگشت از مكه دچار اصلاح اساسي در اعمال و رفتار خود ميشود.

نظر شما در مورد صحبت‌هاي اخير حجاريان چيست؟

من فكر ميكنم بايد صحبت‌هاي حجاريان را جدي تلقي كرد اين صحبت‌ها كم ارزش نيست و حجاريان نيز فرد كم سوادي نيست. حجاريان يكي از تئوريسين‌هاي بزرگ اصلاحات به سبك آمريكايي بوده است و من فكر ميكنم اين صحبت‌ها خيلي استخوان داراست. سرچشمه اگر از آب زلال نباشد هرچه بيشتر به سمت سرچشمه حركت كنيد گل بيشتري دريافت ميكنيد. سرچشمه‌هايي وجود دارد كه گل افشان است و هرچه به آن نزديك‌تر شويد گل بيشتري خواهد داشت. صحبت‌هاي حجاريان نيز چنين تعبيري دارد ممكن است سرچشمه‌اي مثل اسلام در سرچشمه بسيار زلال باشد اما در پايين توسط عواملي گل آلود شده باشد. من به تفكيك اين سرچشمه‌هاي فكري تاكيد دارم. شايد آبي كه ما امروز از آن مسيردريافت مي‌كنيم خيلي زلال نباشد اما هرچه به سمت بالاتر حركت كنيم به طور قطع آب زلالتري دريافت خواهيم كرد. يعني اگر يك متفكر بناي انديشه‌اش را بر هابرماس و ماكس وبر بگذارد هرچه به سرچشمه‌اش نزديك تر شود به گل بيشتري ميرسد.

براي اينكه مسير جريان مسير شفاف و زلالي باشد چه اقدامي بايد انجام شود؟

من در اعتراف‌هاي اخير از زبان عطريانفر شنيدم كه گفت نفاق وارد سلولهاي ما شده است. ملاحظه بفرماييد، ايمان داراي درخشش است و از هر نقطه‌اي كه وارد شود عجيب مي‌درخشد سپس نفاق علف هرز كنار ايمان است، اما كفر علف هرزي شبيه به خود ندارد اگر نفاق در حد همان روش باشد منافق در ابتداي راه است، اما اگر نفاق زمانمند و سيماني شود وارد سلولها ميشود. بنابراين از اعتراف‌هاي عطريانفر اين نكته را دريافتم كه نفاق در سلولهاي آنها نفوذ كرده است.

بزرگان كشور در اين شرايط بايد چگونه عمل كنند؟

در اين ميان بزرگان ما مسوول هستند و نبايد بگذارند كه جوانان ما به اين مسير كشيده شوند بايد كلام روز زنده و به پرسش‌هاي فراوان پاسخ داده شود.

همچنين بايد فضاي خود سانسوري حذف و هركس بتواند مثل حوزه علميه پرسش كند و پاسخ بگيرد و عده‌اي به جايي نرسند كه نفاق به سلولهايشان رسوخ كند. از صحبت هاي حجاريان نيز نبايد سرسري گذشت بالاخره همه سرچشمه تفكر منطق و متدلوژي نيست. بايد ببينيم آبشخور انديشمند كجاست اگر انديشمند آبشخور انديشه‌اش توحيد نباشد به طور قطع در پايين دست دچار خطا خواهد شد. انديش ورز كسي است كه سربالايي و جهت خلاف آب حركت ميكند، چون ميخواهد به سرچشمه برسد كه نمونه‌هاي آنها حجاريان، جلال آل احمد، احسان طبري و دكتر شريعتي يا مكي حزب توده هستند.

اي كاش همه مثل جلال آل احمد، احسان طبري يا مكي به اين تحول برسند كه هرچه بالاتر برويم گل تر ميشود، برگرديم و از رودخانه‌اي ديگر راه را طي كنيم شايد هرچه بالا برسيم شفاف تر شود. نكته‌اي كه در مسير روشنفكري وجود دارد اين است كه چند چشمه وجود دارد و اگر به تجربه‌اي جديد رسيديم به خودمان دروغ نگوييم و به پايين دست‌ها كه آب زلالتر مصرف ميكنند بگوييم ما هرچه بالاتر ميرويم آب گل آلودتر است پس شما اين راه را طي نكنيد.

در قديم نيز داشته‌ايم كه شاعر گفته ترسم كه به كعبه نرسي اعرابي » است «  اين ره كه تو ميروي به تركستان است يعني به اعرابي ميگويد. نه به ترك.

بايد ببينيم منابع تغذيه الگوهاي فكري ما چيست، من هم الگو داشتم حجاريان نيز الگو داشته است من هم كتابهاي جلال آل احمد، ملاصدرا، هابرماس و... را خوانده‌ام. اما با اين تفاوت كه ما هرگز نمي‌آييم بگوييم كه فرقي بين اين دو نيست من مي‌گويم منشا آن اسلام است و سرچشمه زلالي دارد.

اما آن كسي كه ملاصدرا شيخ بهايي را رها مي‌كند و رودخانه ماكس وبر و نيچه را طي مي‌كند به طور قطع در گل فرو مي‌رود .به نظر من شجاعت حجاريان ستودني است و بايد از او خواسته شود كه اين بحث را باز كند .به گفته حجاريان فرق در اين است كه هابرماس تنها عثماني را ديده بود اما من مي‌گويم هابرماس از جايي عثماني را مي‌بيند كه آن نگاه اشكال دارد. يعني اشكال در عدسي چشم. عنبيه. شبكيه هگل و نيچه است كه اشكال دارد.

خاصيت علوم اسلامي اين است كه بين دين و دنيا يك تعادل طلايي به وجود آورده است. ما هم عرفان و هم خرد و تجربه را قبول داري. نه تنها در سخن بلكه در عمل از ديد اسلام، دنيا مزرعه آخرت است. اگر بخواهيم شروعي داشته باشيم بر مفهوم معناي روشنفكري اسلامي، من هر كسي را كه اين نقطه‌اي كه در آن هستيم را رصد كند اما قضاوت نكند و عجولانه تصميم نگيرد. را قبول دارم. يعني بر بام امروز بايستد و دور دست فردا را بنگرد ، اما بايد به گذشته و آنچه برسر ما آمده بنگرد و عبرت بگيرد. آشكار شدن مفهوم روشنفكري اسلامي به اين معنا نيست كه همه مسايل خلقت را حل كرده‌اي. بلكه  به اين معني است كه راهي را طي مي كنيم كه در نهايت به سرچشمه زلالي ميرسيم. هر زمان مسايل مخصوص خود را دارد نسل از نسل قبلي پرالتهاب تر و متفكرتر ميشود و روشنفكرش بايد تواناتر از نسل قبل باشد .پس تكيه برانديشه حتي بدون اشكال گذشتگان نيز فرداي ما را آباد نخواهد كرد چه برسد به تقليد بر انديشه ديروز پر از ابهام و اشكال برخي از گذشتگان، آن هم بيگانه ما نيازمند روشنفكران پركار و سختكوشي هستيم كه حداقل بتوانند چراغ كوچكي براي آينده فرزندان ما روشن كنن. نه اينكه از چراغ‌هاي پيه‌سوز قديمي زنگ زده بيگانه بخواهند براي ما چراغ‌ها و نورافكن‌هاي قوي بسازند كه نتوانست هاند و نمي‌توانند.


کد خبر: 6056

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdci.waqct1auqbc2t.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com