شعري از امير ميكائيلزاده براي بانوي صبر و بردباري
ايهاالناس! اين همان آرام جان زينب است
30 دی 1388 ساعت 13:56
رونق آئين اسلام از بيان زينب است
زين اَب بودن زاسرار نهان زينب است
دست بر دست برادر داد هنگام بلا
جاننثاري و شهامت آرمان زينب است
قهرمان صبر ميگويد ورا، هر با خرد
ظهر عاشورا زمان امتحان زينب است
در ره قرآن مُنْزل از دو فرزندش گذشت
گفت يارب اين دو هديه در توان زينب است
بازوان حضرت عباس شد از تن جدا
تكيه پرچم به روي بازوان زينب است
در وداع آخرش بوسيد از حلق حسين
لحظه پرالتهابش آن زمان زينب است
عصر عاشورا به دور خيمهها خطي كشيد
كودكان را گفت اينجا پادگان زينب است
افسر و سرهنگ و سرلشگر ندارد پادگان
كل نيروهاي آنجا كودكان زينب است
نيمههاي شب رخ مهتاب را ديدن چه سود؟
راس خونين حسين در آسمان زينب است
سر به محمل ناگهان زد ديدهها را بست و گفت
ايها الناس اين همان آرام جان زينب است
كاخ استبداد را با منطقش ويران نمود
تيغ حيدر بسته گويا بر زبان زينب است
مادر گيتي نزايد تا ابد همتاي او
آيه تطهير قرآن در بيان زينب است
درس عفت داد بر نسوان عالم در جهان
اين همان راه و مرام جاودان زينب است
فارغالتحصيل شد از مكتب مولا علي
روح مولا در مصائب پشتبان زينب است
«زينب مضطر» به او گفتن به هر عنوان خطاست
مردم بيچاره اندر آستان زينب است
شيرزن گفتن به زينب كاملاً باشد صحيح
اين لقب از مرتضي ارث و نشان زينب است
ظالمان را همت والاي او رسوا نمود
خرمن آتش به روي آشيان زينب است
صابر غم شد مدال قهرماني را گرفت
آه سردش باعث سوز و فغان زينب است
زير لب انّا فتحنا گفت شد فتحاً مبين
جام پيروزي نهضتها از آنِ زينب است
ارث برد از مادرش زهرا مصيبتهاي دهر
بار محنت واضح از قدّ كمان زينب است
هركسي دارد مكاني از براي خويشتن
در دل تاريخ پرمحنت مكان زينب است
هركه ميگويد حجاب زينب از سر شد به دور
بيگمان از دشمنان بيامان زينب است
بحر عمّان گر مركّب باشد و صدها قلم
باز گويم نيمههاي داستان زينب است
در مرامش بود همچون كوه دائم استوار
ليكن آتش در دل آتشفشان زينب است
کد خبر: 7172
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdci.yayct1azrbc2t.html