با نام «تاریخ یا افسانه»،

عکس‌های عزیز ساعتی فیلم های بیضایی را روایت می کند

3 مهر 1392 ساعت 15:02

نمایشگاه عکس‌های عزیز ساعتی با نام «تاریخ یا افسانه» برپا می‌شود.


به گزارش هنرنیوز، این نمایشگاه که با محوریت عکس‌های دو فیلم بهرام بیضایی، «چریکه تارا» و «مرگ یزدگرد» از پنج‌شنبه ۴ مهر ماه در نگارخانه‌ی «آریا» برپا می‌شود تا ۱۵ مهر ماه ادامه دارد.
جهانبخش نورائی صاحب‌نظر در یادداشت با عنوان «پیکرتراشی با طبیعت و تاریخ» درباره‌ی این نمایشگاه نوشته است:
« من عزیز ساعتی و عکس‌هایش را دوست دارم. در شخصیت و هنر او متانت ، تیزبینی، حساسیت و طنزعمیقی دیده‌ام که در عکس‌هایش نیز هست. در بهرام بیضائی هم اینها را دیده‌ام. تاریخ، طبیعت، مرگ، زندگی، آشنا و ناآشنا، مهر و کین، آئین و مناسک.... در عکس‌های ساعتی هم حضور دارند.
عکس‌هایی که ساعتی از «چریکه تارا» و «مرگ یزدگرد» گرفته نزدیکی فکری و عاطفی دو هنرمند را نمایان می‌کند.
آب و خاک ومحیط و اشیاء و انسانها در فیلم‌های بیضائی در جویبار لحظه‌ها می‌غلتند و پیش می‌روند تا هم ریشه بودن و هویت بازیافته را قدم به قدم آشکار کنند. اما در عکس‌های ساعتی ، آنگونه که اقتضای عکس است، زمان گذرنده متوقف شده و حس و حال تپنده‌ای که در لحظه‌های دو فیلم بیضائی جاری ست، باز می‌ایستد تا چون نقش بی‌جنبشی برسنگ، پیکره‌ای خاموش در یک بنای باستانی و منظره‌ای رنگارنگ بر بوم نقاشی، تاثیرحسی و روحی پایدارتری بر بیننده بگذارد. اگر سیال و جاری بودن زمان در فیلم، ابدیت تصویر را ناممکن می‌کند، عکس و البته عکسهای ساعتی، این امکان را می‌دهد که زمان را در تصویر منجمد سازیم و ساعتها، روزها، ماهها و سالها در آنها خیره شویم و خود را کشف کنیم. عکسهای ساعتی پیکره‌های طبیعت و تاریخ و انسان‌اند که از گزند زمان ایمن مانده‌اند.
اما در پشت سکوت این پیکره‌ها،نقش‌ها ، جامه‌ها،نقاب‌ها ونشانه‌های آئینی، زندگی از رمق نیفتاده و شور و شر زنده ماندن هنوز وجود دارد. انسانهائی که در «مرگ یزدگرد»، با زنگار ریخته بر جامه خاک آلود شان یاد آور نگاره‌های حک شده گذشتگان بر سنگ‌های آثار باستانی اند،صرفاً نقش کهنه بی‌جانی عتیقه‌ای پوسیده نیستند.آنان سرنوشت تلخ، بی‌رحم و خشن بشر را بازگو می‌کنند. در عکس‌ها اگر بیشتر دقت کنیم، می‌بینیم که آنان نیز،چون ما در هزارتوی جهان امروز، در حیرت، سرگشتگی و پرسشی بی‌پاسخ غرق شده‌اند. چشمان بیمناک. آنها در جستجوی حقیقت گریزپا بیش از هر چیز این را گواهی می‌دهد: چشمانی زنده و بیدار و نگران که از دل گور برخاسته‌اند و چون خونی که از درخت در «چریکه تارا» جاری شد به این پیکره‌های سنگی خشن جان می‌دهند و معاصرشان می‌کنند.
بیمناکی و اضطراب فقط در نگاهها نیست، در فاصله‌هایی هم هست که در عکس‌های ساعتی در میان آدمیان، زن و مرد، کودک و مادر با وجود میل آنها به پیوند و یکی شدن کشیده شده و این هجران مکانی نیز شکل دیگری از وضعیت پر تشویش بشری‌ست. در فیلم «چریکه تارا»، زن یکه‌ی تنهامیان عشق به جنگاوری که از دریای تاریخ و روزگاری سپری شده سر برآورده و دلبستگی به مرد ساده‌ای از تبار زمین سرگردان است. چنین کشاکشی را ساعتی با ریزبینی در تصویری بیان می‌کند.با سه جهت متفاوتی که مرد تاریخی، زن و ارابه‌اش در عکس دارند، در عین پیوستگی ظاهری آنها گونه‌ای جدائی و چند پهلو بودن را حس می‌کنیم که زائیده‌ی توانائی عکاس در شناخت فضا ، رنگ و ترکیب بندی است.
دو عکس دیگر هم در مجموعه کارهای عزیز ساعتی هست که از خاطرم نمی‌روند.مرد تاریخی «چریکه ی تارا» با اسب و زره و بیرقش در برابر عظمت بی‌انتها و بلعنده‌ی دریای پرهیبتی که از آن سر برآورده، در برابر مادر طبیعت ، تنها و کوچک و تمام شده می‌نماید و می‌رود که تن به موج بسپارد و در مغاک نیستی گم شود.جهان اما از امید و روشنی و زایش خالی نیست. در عکسی دیگر ، که صحنه‌ای از «مرگ یزدگرد» است، زن عادی زانو زده بر کف آسیاب محقر،با آن حالت شکیل و نرم سربه یک سو خمیده‌اش،آرامش چشمان فروبسته و نور مه آگینی که با سخاوت بر او ریخته، به رغم حالت قربانی‌وار تسلیم شده‌اش،گوئی درخلسه و سرمستی تولدی دیگر فرو رفته و چنان حضورمسلط، نافذ و مسحور کننده‌ای دارد که اطرافیان را در این محیط راز آمیز معبد گونه به شگفتی انداخته است.
در جائی دیگر، درختان جنگل درآن نور کج تاب فرازمینی و شاخه‌هائی که رشته‌های روشنائی از سرانگشتان آنان چون تیری از چله رها شده،گوئی نیایشگرانی هستند که دست به آسمان برداشته‌اند و با انسان وارگی خود به یاد ما می‌آورند که چگونه در «چریکه تارا» خون از درخت جاری شد و طبیعت و انسان به هم آمیختند تا هویتی یگانه پیدا کنند. به راستی که تخیل و خلاقیت در این عکس کم همتا به اوج رسیده است.
عکسهای ساعتی ، مانند فیلمهای بیضائی، فقط شرح ماوقع و بیان یک محیط و رویداد خاص نیستند. بیش از هر چیز، گوشه‌ای از سرنوشت همگانی بشر را با قریحه و تخیل آفریننده به خود بازتاب می‌دهند. عکسی هست که در فضائی بسته، آدمک پارچه‌ای در پیشاپیش زنانی که محو و بی هویت در پشت او قرار گرفته اند، خود نمائی می‌کند. گوئی مشتی پارچه و نقش بی جان رنگ باخته می‌خواهد خود را با پس زدن زنان بر بیننده تحمیل کند.(در فیلم "چریکه تارا" این آدمک کارکرد دیگری دارد. اما من اینجا دارم از تصویرهائی حرف می زنم که در نگاه عکاس و بیینده می‌توانند واقعیتی جدا از اصل را بسازند). در کنار این،اما، در عکسی دیگر، تارا را با آن شال سرخ خوشرنگ و چهره و نگاه زنده‌ی اندیشناک سرشار از اراده و میل به رهائی و آزادگی‌اش می‌بینیم که در فضای باز و بی‌حصار طبیعت از پلی بر آب می‌گذرد ) تا شاید در تفسیر من از آدمک، بتواند جای او را بگیرد). تارا در این عکس به سوی ما، به سوی جهان بیننده معاصر می‌آید. این همان زن مثالی بیضائی ست که با عکاسی ساعتی اینچنین استوار و زیبا و پر شکوه گام بر می‌دارد. شال او طعم آتش دارد و از یاد نبریم که درعکسهای ساعتی رنگ سرخ حتی در آن هنگام که با خون ریخته بر کفن جنازه‌ای متقارن می‌شوند، باز هم نشانه طغیان زندگی ست و در برابر تیره پوشانی که چون درختانی بی‌برگ و بار از زمین روئیده‌اند عطر خرمی و بهار و شقایق را در مشام زنده می‌کند.
دیگر بر همه روشن است که جستجوی ریشه و هویت در طبیعت و تاریخ و اسطوره‌ها از دل‌مشغولی‌های بیضائی‌ست. در ساعتی هم کم و بیش چنین نگاهی دیده می‌شود. چهره‌ها، بناها، و طبیعت در کارهای او محملی برای برگرفتن غبار از روزگار کم و بیش فراموش شده است تا با رساندن گذشته به‌امروز،شاید بتوانیم خود را در آیینه آن به شکل دیگری باز یابیم و از نیک و بد هردوغافل نمانیم. شاید مانند آن عکس زیبای شالیزار که در فراسوی آن نشانه آئینی سر بر افراشته در ییش زمینه‌اش، با لطافت تمام می درخشد،روزی بتوانیم با طبیعت بخشنده و زاینده به یگانگی برسیم و این سخن نغز مرد تاریخی در «چریکه‌ی تارا» را یک بار دیگر بشنویم که گفت:«داستان قبیله‌ی من در کتابی نیست.در خاک و باد و گیاه است.»
نمایشگاه عزیز ساعتی با عنوان «تاریخ یا افسانه» ۴ مهر ماه از ساعت ۱۶ تا ۲۰ برپا می‌شود و همه روزه ساعت بازدید آن ۱۰ صبح تا ۲۰ عصر به نشانی خیابان ولیعصر،بالاتر از سه راه بهشتی،کوی زرین، پلاک ۱۰ است، البته روز جمعه نمایشگاه یاد شده ساعت ۱۶ تا ۲۰ باز است.
نمایشگاه عزیز ساعتی تا ۱۵ مهر ماه برپا خواهد بود.


کد خبر: 64199

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdci3zaq.t1a532bcct.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com