کتاب «بازاندیشی مباحث رمان و فیلم» نقد میشود
19 اسفند 1394 ساعت 12:47
نقد و بررسی کتاب «بازاندیشی مباحث رمان و فیلم» تألیف کامیلا الیوت و ترجمه فرزان سجودی توسط بنیاد سینمایی فارابی و دانشگاه الزهرا، با حضور علی اصغر فهیمیفر، ابراهیم فروزش و عبدالحسین لاله، ابتدای هفته جاری در محل تالار حافظ دانشگاه الزهرا برگزار شد.
به گزارش هنرنیوز؛ در ابتدای نشست؛ عبدالحسین لاله توضیحاتی درباره انتشار کتابهای تحلیلی سینمایی در ایران ارائه داد و گفت: در دورههایی از سالهای گذشته ما شاهد بودیم که تولید فیلم در سینمای ایران در یک سال ۱۵۰ تا بوده است، در حالی که تولید کتابهایی که پیرامون سینمای ایران نوشته شده در داخل کشور صفر بوده اما در خارج کشور گاهی به دهها کتاب رسیده است. این به معنی این است که ما وظیفه تحلیل سینما را واگذار کردهایم به غیر در حالی که تولید برای خودمان است. به عنوان مثال کشورهای اروپایی، آمریکایی و کشور ترکیه که تا به حال بیش از بیست کتاب درباره سینمای ایران نوشتهاند. بخش عظیمی از کتابهای تولیدی ما یا ترجمه است یا تحت تأثیر ترجمه است، این یک نقصان و کاستی است. تلاشهایی که دوستان در این سالها انجام دادهاند، نشان میدهد که این کاستی را متوجه شد هاند و در صدد رفع آن برآمدهاند.
این پژوهشگر هنر با اشاره به فعالیتهای بنیاد سینمایی فارابی در زمینه انتشار کتابهای سینمایی ادامه داد: نگاهی به کارنامه بنیاد سینمایی فارابی نشان میدهد که در این بنیاد پیش از این کتابهای خیلی ارزشمندی به چاپ رسیده است به عنوان مثال میتوان کتاب «چگونه از هر چیزی فیلمنامه اقتباس کنیم» و «نوشتهای برای سینما» را نام برد. حتی نهادهای دیگر مثل فرهنگستان هنر در این زمینه کارهایی انجام دادهاند.
توضیحات تفصیلی این مدرس دانشگاه درباره سیر اقتباس در سینمای ایران چنین بود: آنجا که صحبت از ادبیات در سینما میکنیم، اولین شکل آن این است که داستانهایی در سالهای آغازین سینمای ایران داشتهایم و آنها را به زبان سینمایی ترجمه کردهایم، میتوان نمونههایی را مثال زد. شکل اولیه این نوع اقتباس، اقتباس ساده است. مثلاً وقتی داستان «رستم و سهراب» را دقیقاً با همان فضا بر پرده سینما فرستادند، این شکل بدیهی ادبیات و سینما است. ولی رفته رفته میرود که این شکل، ابعاد دیگری پیدا کند. شاید بتوان گفت که ابراهیم گلستان اولین کسی است که به طور جدی وارد حیطه ادبیات سینما میشود، او با «خشت و آینه» که تنها اثرش است، وارد سینما میشود. ابراهیم گلستان یک مترجم است. کارهای «ارنست همینگوی» را ترجمه میکند. فضایی که در کارهای همینگوی وجود دارد، یک فضای خاص است از جمله نشانههای آن دریا و ماهی است. ماهی بخش عظیمی از آن عرصه را به خود اختصاص میدهد. گلستان یک داستان کوتاهی به نام «آکواریوم» دارد که شاید به تعبیر بعضیها اولین داستان کوتاه مدرن ایران است. او در مصاحبههایش میگوید، وقتی در شیراز متوجه شخصیتی مثل سعدی میشود، میرود سعدی را عمیقاً مطالعه میکند. به لحاظ ساختاری، تحت تأثیر اشعار سعدی قرار میگیرد و هم به لحاظ نظم. چون سعدی شاعری است که ما او را به شیرین زبانی یا حکایات شیرین میشناسیم. کلام او کوتاه، با معنی و دلچسب و در عین حال عبرت آموز است. گلستان از همین شیوه استفاده میکند و نوع گویشی که در خشت و آینه به کار میبرد، همین است. اگر این نماد ماهی را بخواهم مثال بزنم، میبینید که یک موجودی به نام ماهی چقدر در سینمای ایران حضور دارد. اثر «رهایی» ساخته ناصر تقوایی درباره ماهی است، کامبوزیا پرتوی هم چنین اثری دارد و حتی بقیه دوستان. آن موقع موجی در هنر شکل میگیرد که با حضور بخشی از نویسندگانی است که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جمع شدهاند، از جمله فروزش. فضای کار آنها این است که از یک سو فضای داستانی که خلق میشود برگرفته از متن زندگی است، از سویی دیگر برگرفته از متن تفکر و متن هویت فرهنگی که در آن عصر حاکم بوده، مثل سعدی، حافظ و مولانا که در فرهنگ ایران حضور سازنده داشتهاند. در آنجا میبینیم تشابهی در خلق فضاهایی برگرفته از حتی فضاهای طبیعی، اقلیمی و ساختارهای فکری آن زمان است. همین ماهی که بعداً در اثر «ساز دهنی» امیر نادری میبینیم، اما آنجا به جای ماهی، ساز است که به دریا پرتاب میشود، اما در رهایی ماهی است که به آب برگردانده میشود. تعبیر خیلی ظریفی که تقوایی در این زمینه به کار برد، این بود که من ماهی را به آب برگرداندم، جنس ماهی از آب است، اما ساز دهنی از جنس آب نیست. من گفتم این ساز دهنی از راه دریا قاچاق شده است. یک بار هم از مجیدی پرسیدم که چطور در همه آثار شما یک ماهی است؟ گفت نه در همه نیست. گفتم در همه آثار شما ماهی وجود دارد.
لاله با اشاره به تلاش کیارستمی و امیر نادری در عرصه اقتباس، ادامه میدهد: حرکتی در فضای قصه جنوب آغاز میشود، با کیارستمی و امیر نادری که با هم دوست هستند و از قیصر کار را با هم شروع کردهاند و تحت تأثیر هم هستند و صادق چوبک که از فضای فولکلور جنوب الهام میگیرد. اینها دست به دست هم میدهند تا چتری را باز کنند که فرهنگ اقتباس به معنی برداشت عین داستان نباشد و از اندیشهای که در آن عصرها وجود دارد، استفاده کند و عمیقتر شود. تنگسیر یا داش آکل آثاری هستند که مستقیماً برگرفته از آن رمانها هستند. بعد آرام آرام سینمای ایران هر چه جلوتر میآید، میبینیم این آثار صورت قصه را در مییابد و بعد فضای کلی را به وجود میآورد.
عبدالحسین لاله نظریات اقتباسی را در سینمای دنیا، این طور بیان کرد: در بین نظریاتی که درباره اقتباس در سینمای دنیا وجود دارد، نظرات مختلفی بیان شده است. مثلا «آیزن اشتاین» نظرات ساعی و بسیار جدی در این زمینه دارد. من سال پیش کتاب آخرم تحت عنوان تأثیر ادبیات ایران در نمایی مدرن ایران چاپ شد و رویکردم در آن این بود که ادبیات ایران دیگر با قصهاش حضور ندارد، بلکه با اندیشهاش حضور دارد. شاید بتوان گفت سعدی و مولانا در پیدایش چنین تفکری نقش دارند. بنابراین همه نظراتی که پیرامون بحث رمان ادبیات و اقتباس در عرصه سینما وجود دارد، شاید خیلیهای آن سازگار با آن چیزی که من اینجا میگویم نباشد. مثلاً ما چیزی به عنوان رمان مصور نداریم، کما اینکه نقد هم نداریم. به جای آن در تاریخ سنتی ادبیات ما به جای نقد آثار حاشیه نویسی داریم، یعنی امتداد یک بیان. در آن امتداد است که ممکن است نگرشهای نقادانهای هم داشته باشیم.
این مدرس دانشگاه در پایان صحبتهای خود به اهمیت شکلگیری نظریهپردازی در سینمای ایران و لزوم آشنایی با سیر نظریهپردازی در سینمای جهان اشاره کرد و گفت: به هر حال ما شخصیتهایی مثل کیارستمی، فروزش و مهرجویی داریم که هر کدام ممکن است از اقتباس فیلم بسازند. ممکن است نظریه این در دنیا نباشد که منطبق نگاه این دوستان باشد. آن وقت باید نظریه را بسازیم تا بدانیم چکار باید کنیم. من سوالم این است که اگر بخواهیم این نظریه را بسازیم، چگونه باید این نظریه را ساخت؟ آیا این روحیه را داریم؟ در ادبیات خودمان تفاوتی بین نظر و نظریه قائل هستیم؟ و فراتر از این نظریهای که میخواهیم بسازیم، چارچوبهای علمیاش چیست؟ اگر نسازیم این دوستان کجای این نظریات قرار میگیرند. مثلاً نظریه آلفرد یک نظریه جدی در عرصه اقتباس سینمایی است و مهرجویی و کیارستمی کجای این نظریه قرار میگیرند. به نظر من جایی از آن نیستند و فراتر از این نظریه هستند. اگر بخواهیم این چیزها را به صورت علمی بررسی کنیم به نظریهپردازی احتیاج داریم و حالا این نظریه چگونه باید ساخته شود. تنها یک راه داریم، آشنایی با سیر نظریهپردازی سینمایی در دنیا، این به معنی تأیید مطلق این نظریات نیست، بلکه آشنایی با یک راه است. کما اینکه در فلسفه این کار را کردهایم و سراغ پیشینه رفتهایم ولی در سینما پیشینه نداریم.
نظر این مدرس دانشگاه درباره کتاب «باز اندیشی مباحث رمان و فیلم» چنین بود: به نظر من این کتاب در بین کتابهایی که چه به زبان فارسی و چه به زبانهای دیگر مطالعه کردهام، یکی از بهترین منابعی است که ما را آشنا میکند با سیری که در خارج از ایران در سینما وجود دارد. چاپ چنین کتابهایی ما را به یکی از نیازهایمان آشنا میکنند.
در ادامه مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی، درباره اهمیت تأثیرپذیری سینما از ادبیات، گفت: «بنا بر نوشته احمد ضابطی جهرمی در کتاب شیوههای بیان در سینما، سینما پیچیدهترین هنرهاست، چرا که مستلزم مشارکت و تلفیق همه هنرهای قبل از خود به اضافه تعداد زیادی مسایل فنی و مهارتی است که فیلمسازان در حین خلاقیت با آن مواجهند و ادبیات یکی از هنرهایی است که سینما از آنها وام گرفته است و گرچه ابزار سینما تصویر است و ابزار ادبیات واژه، اما روایت نقطه مشترک هر دوی آنهاست که سخت آنها را به هم پیوند داده است».
در ادامه این نشست، ابراهیم فروزش درباره وضعیت اقتباس در سینمای ایران توضیح داد: من درباره وضعیت اقتباس در ایران معترض هستم، بنابراین باید کتابی که درباره بازاندیشی مباحث رمان و فیلم منتشر شده را خوشایند دانست، امیدورام این کتابها بیشتر شود. اگر نگاهی به تاریخچه اقتباس در جهان بیاندازیم، نشان میدهد که از این نظرچقدر به نسبت کشورهایی که صاحب سینما هستند، ما عقب هستیم. اولین فیلم اقتباسی ایران در سال ۱۳۱۳ در جشن هزارمین سال تولد فردوسی براساس شاهنامه فردوسی توسط عبدالحسین سپنتا ساخته شد. همین شخص در سال ۱۳۱۴ فیلم شیرین و فرهاد را برمبنای منظومه نظامی میسازد و پس از آن در سال ۱۳۱۵ لیلی و مجنون را ساخت. چیزی که سپنتا از سال ۱۳۱۳ شروع کرده بود، اگر رو به جلو میرفت، اکنون در اینجا که ایستادهایم، نبودیم. باید قبول کنیم تیراژ کتاب در ایران به کمتر از سه هزار تا رسیده و از خود بپرسیم چرا ما تا این حد کم کتاب میخوانیم با وجود هفتاد میلیون جمعیت و دانشگاههای متعددی که در ایران وجود دارد، ما کجای کار هستیم.
این فیلمساز با اشاره به فیلم غزل ساخته مسعود کیمیایی، گفت: زمانی که مسعود کیمیایی فیلم شاعرانه و زیبای غزل را از بورخس اقتباس کرد، کمی مورد نقد قرار گرفت که چرا با وجود گنجینه ادبیات ایران به آثار خارجی رجوع کرده است. مگرچه اشکالی دارد که ما از ادبیات دنیا استفاده کنیم.
فروزش اقتباس را در سینمای ایران با کشورهای صاحب سبک سینما مقایسه کرد و گفت: در سینمای کشورهای اروپایی و امریکایی اقتباس رواج دارد و از یک کتاب چند بار اقتباس میکنند. مثل اقتباسهایی که از کارهای شکسپیر و ویکتور هوگو میشود و حالا باید بگویم در این زمینه ما خیلی ضعیف هستیم. با وجود ادبیات غنیای که ما چه در رشته کودک و نوجوان و سایر بخشها داریم، میبینیم اقتباس در سینمای ایران ضعیف است. کتابهایی که برای بچهها نوشته میشود، باید خود به خود جنبه تصویری قوی داشته باشد تا بتواند با ذهنیت کودک، سازگاری یابد. همین است که قصههای کودک به دلیل تصویر و نقاشیهایی که دارد، میتواند مورد استفاده فیلم قرار بگیرد. من هم از تعدادی کتابها برای ساخت انمیشن استفاده کردهام. از کتابهای نقلی و گلهای آفتابگردان، نقلی و بلورهای برف، زال و سیمرغ و طوطی و بغال برای ساخت فیلم استفاده کردهام.
این سینماگر در پایان توجه به کتاب را مهم شمرد و گفت: ما کتابهای زیادی داریم، به این کتابها و کتابخانهها مراجعه کنید، این کتابها را خاک گرفته است. در حالی که چیزهای زیادی میتوانیم از آنها درآوریم که نقطه شروع یک فیلم اقتباسی ماندگار باشد. همانطور هنوز هم وقتی میخواهیم از یک سریال تلویزیونی یاد کنیم، میگوییم دایی جان ناپلئون، قصههای مجید و روزگار غریب. این قصهها در ذهن مردم ماندهاند، چون قصههای سر هم شدهای نبودند که فقط بخواهد مردم را پای تلویزیون بکشاند. با ساخت اثر ماندگار مخاطب را به دیدن فیلمهای خوب عادت دهیم که حرفی برای گفتن داشته باشد، من امیدوارم به ادبیات خودمان رو آوریم چون ما غنی هستیم.
علی اصغر فهیمی فر آخرین سخنران حاضر در نشست بود و درباره تاریخ هنر و اهمیت داستان در سیر سینما توضیح داد: در تاریخ هنر ایران دو دوره مشخصی وجود دارد، دوره سنت که تقریباً تا دوران مشروطه ادامه دارد و دوران هنر معاصر. که این دو دوره از نظر محتوا و ساختار متفاوت است. در دوران سنت یک وحدت زیباییشناختی وجود دارد که خیلی مغفول است، بین هنرها تشابهات بنیادینی در حوزه ساختار، فرم و محتوا وجود دارد. همان چیزی که امروز در هنر غرب هم دیده میشود و یک بحث اساسی است. رابطههای بنیادینی در معماری، نقاشی، ادبیات و همچنین موسیقی داریم، اینها را میتوان در یک مجموعه هنر بررسی کرد. اکنون در دوره هنر معاصر این وحدت وجود ندارد که دلایلی هم دارد. اما تأکید من روی این نکته است که در گذشته سنتی ما ادبیات نقش محوری داشته است. تصور کنید نقاشی بدون ادبیات به کجا میرفت. نقاشی تمام نقش مایهها، موتیفها و حتی معادلههای زیبایی خودشناسی خودش را در ادبیات جستجو میکند. چند کتاب هم در این زمینه منتشر شده که البته خارجیها نوشتهاند و محل تلاقی ادبیات با تصویر در حد بده بستانهای محتوایی ایست. مثلاً در ادبیات ما قصه یوسف و زلیخا است اما اقتباس در نقاشی به شکلی نیست که همان را در ادبیات داشته باشیم نیست. معادلههای بصری و اشتراکات زیباییشناختی دارند و این دو را میتوان در امتداد هم بررسی کرد. بنابراین ما باید ادبیات را جدی بگیریم.
این استاد دانشگاه، دلیل دوری سینمای ایران از ادبیات داستانی را این طور بیان کرد: متأسفانه یکی از دلایل این دوری این است که دانشکدههای ما از هم دور است. دانشکده هنرهای تجسمی و سینمایی را کنار هم داریم، اما دانشکده ادبیات جای دیگری است. در صورتی که اینها ساختارهای مشترک و ارتباط نزدیکی با هم دارند. البته برای نزدیکی این دو هنر در برخی از پژوهشگاهها تلاشهایی شده که با هدف نزدیک سازی است. اما این تلاشها در غرب ریشهدار است، آنچه ما در سینما تحت عنوان یک سازه هنری میبینیم، در اوایل قرن بیستم شکل گرفت، ولی این سوال وجود دارد که مسیری که سینما به عنوان یک هنر در حدود کمتر از صد سال رفته را برخی هنرها هزاران سال طول کشیده که بروند، چگونه میشود سینما اینقدر سریع به این قلههای تکاملی برسد؟ پاسخ این است که سینما از صفر شروع نکرده، سینما در حوزه بصری امتداد نقاشی و از جنبه ادبیات در امتداد رمان است و در حوزه کارگردانی، اجرا، میزانسن و باقی چیزها امتداد تئاتر است. بنابراین ما هم میتوانیم در دانشگاهها با ارتباط نزدیک با اساتید سینما به یک بیان جدید سینما و ادبیات داستانی برسیم. تا این اتفاق نیفتد نمیتوانیم سینما را از بنیاد، ملی کنیم.
فهیمیفر با اشاره به ساخت فیلم محمد (ص) در ایران گفت: یکی از اتفاقاتی که به تازگی در سینمای ایران افتاد، ساخت فیلم پیامبر بود، ما باید به سمت تولید میراث فرهنگی و اسطورهای برویم، همانطور که غرب این کار را کرده است، اما ساختار بصری این فیلم را هم غیر ایرانی است. مثلاً در صحنهای از فیلم میبینیم آمنه، محمد (ص) را در آغوش گرفته و دو زن هم در کنارش هستند. این ترکیب بندی تثلیثی نام دارد که افرادی مثل رافائل و داوینچی در اواخر قرن پانزدهم، در آن استاد هستند. نورپردازی، بافت و ترکیب بندی به این ترکیب بندی اشاره دارد. چرا ما نمیتوانیم معادلههای بصری بومی خودمان را تولید کنیم. سالیان باید بگذرد تا ما گذشته فرهنگی خودمان را با سینما پیوند دهیم. مطالعه و تجربه هم در کنار آن لازم است. باید سراغ میراث گذشته خود برویم و از آنها الهام بگیریم و تجریبات نوین زیباییشناسی را رقم بزنیم که هم با گذشته ارتباط داشته باشد، هم پاسخ گوی نیاز دوره مدرن باشد.
در پایان این نشست، سخنرانان به سوالات دانشجویان و استادان حاضر در مراسم پاسخ دادند.
ایلنا نوشت:بهزاد پورغریب از دانشگاه گلستان، زهرا حیاتی از پژوهشگاه علوم انسانی و محبوبه مباشری از دانشگاه الزهرا در این مراسم حضور داشتند و درباره ارتباط سینما و ادبیات نظرات و سوالات خود را بیان کردند.
کد خبر: 90073
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcipua3.t1auy2bcct.html