گفت‌وگو با هاتف‌علیمردانی کارگردان «کوچه‌بی‌نام»

«کوچه‌بی‌نام» تقابل سنت و مدرنیته است/ جوانان دهه۷۰به سرعت عاشق و فارغ می‌شوند

5 اسفند 1394 ساعت 11:18

هاتف علیمردانی با تاکید بر این که مخالف سیاه نمایی است گفت: آنچه که وظیفه فیلمساز است؛ توجه به تاول‌ها و دمل‌های چرکینی است که در جامعه ایجاد می‌شود این بدین معنی نیست که با بیان این معضلات به سمت سیاه‌نمایی برویم.


به گزارش هنرنیوز؛ فیلم سینمایی «کوچه بی نام» ساخته هاتف علیمردانی درست بعد از پایان جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد که با اقبال مخاطب هم مواجه شد. فیلم قصه اجتماعی از طبقه متوسط جامعه را به گونه ای روایت می کند که لایه های تودرتوی اجتماع را با خود همراه می سازد و تعداد زیادی از مخاطبان می توانند با این فیلم هم ذات پنداری کنند. فیلم کاملاً رئال است و آدم هایش، افرادی هستند که به راحتی در جامعه قابل مشاهده اند. «کوچه بی نام» روایتگر اتفاقاتی است که برای یک خانواده رخ می دهد اما در اصل هدف اصلی فیلمساز بررسی و آسیب شناسی معضلات دختران جوان است. در پی گفت و گوی خبرگزاری فارس با هاتف علیمردانی را می خوانید. در این گفت و گو سعی شده است نقدهایی که به فیلم وارد است و سوالاتی که ممکن است مخاطب در تحول «محدثه» (باران کوثری) یا تغییر رفتار مادر (فرشته صدر عرفایی) داشته باشد را جویا شدیم و مطلع شدیم خانواده «آقا مهدی» ما به ازای بیرونی دارند و کارگردان در یک کار کارگاهی با این خانواده آشنا و شخصیت های داستانش را براساس واقعیت خلق کرده است.




*به عنوان فیلمساز رسالتی بر دوش دارم/ یکی از رسالت های فیلمساز اجتماعی نمایش معضل است

دغدغه های شما بیشتر اجتماعی است و در فیلمسازی هم این دغدغه ها را دنبال می کنید. این دغدغه ها از کجا می آید ، چقدر با جامعه در ارتباط هستید و این معضلات را می بینید؟

من به عنوان فیلمساز که در این جامعه زندگی می کنم یک رسالتی را بر دوش دارم. بخشی از سینما سرگرمی است و این که اوقات فراغت افراد جامعه را پر کنید اما بخش دیگر فیلمسازی توجه به مسایل اجتماع است، فیلمسازی که قصد دارد معضل و مشکلی را ثبت و ضبط کند و به مردم ارایه بدهد. فیلمساز اجتماعی که در جامعه مدرن امروزی فعالیت می کند یکی از رسالت هایش نشان دادن معضل است نه بیان و نمایش راه حل. ارایه راه حل برای رفع معضل در جامعه بر عهده افرادی است که تخصصش را دارند و در این مسیر حرکت کردند.

*با سیاه نمایی مخالفم/ سیاه نمایی حرکت ضد هنری است

آنچه که وظیفه فیلمساز است؛ توجه به تاول ها و دمل های چرکینی است که در جامعه ایجاد می شود این بدین معنی نیست که با بیان این معضلات به سمت سیاه نمایی برویم و واقعیت های اجتماع را به صورت سیاه و چرک به نمایش بگذاریم. این بدین معنی است که بیاییم واقعیت اجتماع را ببینیم و براساس آن فیلم هایی بسازیم که بیننده را آگاه تر نسبت به مسایل که آگاهی ندارند، کنیم.

با سیاه نمایی مخالفم برخی از همکاران این کار را می کنند تا فیلمشان در جشنواره خارجی جایزه بگیرد و ایران را وارونه نشان می دهند و سیاه نمایی می کند کار خیلی زشتی است و حرکت ضد هنری است ولی فیلمساز اجتماعی باید دل و جرات رفتن در دل بحران را داشته باشد اگر فیلمساز ترسو باشد و درد جامعه را نبیند تاول به دمل چرکی تبدیل می شود.

*معتاد کارتن خواب کم هوش است/ کوچه بی نام تقابل سنت و مدرنیته است

به طور مثال فیلم «مردن به وقت شهریور» یا «به خاطر پونه» از آثاری است که معضلی را مطرح می کند تا خانواده ها بیشتر به آن توجه کنند . در «به خاطر پونه» به اعتیاد پنهان مخاطب را توجه می دهم. در روزگاران قدیم اعتیاد به صورت آشکار و منقل و وافور بود فرد معتاد کمر خمیده و چهره ای داشت که کاملا مشخص بود و عوارض بیرونی آن قابل شناسایی بود اما در دوره زمانه ای که یک فندک و زمان کوتاه در محل های عمومی (سرویس بهداشتی) بدون ایجاد هیچ بویی کافی است تا فرد نعشه شود و به مواد مخدر اعتیاد داشته باشد . این نوع اعتیاد دور ذهن است. برخی هنوز این نوع اعتیاد را نشناختند و می گویند این بچه چاق است یا اگر در رفتارش خیلی چیزها پنهان است، معتاد نیست. زیرا هنوز به دنبال عوارض جانبی اعتیاد در قیافه افراد (با باورهای گذشته) جست و جو می کنند. ما یکسری معتادهای کارتن خواب داریم که من نام آن ها را معتادهای کم هوش گذاشت زیرا نمی توانند وقتی معتاد می شوند مسایل اطرافشان را حل و فصل کنند و لو می روند یکسری معتادهای باهوش داریم که سالها با همسر و فرزندان زندگی کنند و هیچ متوجه نشود که این شخص معتاد است.

یا در فیلم «مردن به وقت شهریور» درباره خانواده ای است که خودش مشکل دارد و عدم ارتباط درست والدین با فرزندان مسایل و مشکلات به وجود می آید. در «کوچه بی نام» درباره تقابل سنت و مدرنتیه در یک خانواده حرف می‌زنیم که یک خانواده چگونه درمعرض خطر تهاجم فرهنگی قرار می گیرد.




*آقا مهدی فردی بیسواد اما معتدل است

همانگونه که خودتان اشاره کردید فیلم «کوچه بی نام» تقابل سنت و مدرن را مطرح می کنید اما به نظر می رسد این مساله مهم در سطح باقی می ماند.

این فیلم درباره تقابل سنت و مدرن است . واقعیت این است که درباره خانواده ای در فیلم صحبت می شود که با دو فرهنگ و نگاه مختلف هستند. آقا مهدی معرف یک آدم معتادل است که با میانه روی خانواده اش را حفظ کند. با این که فردی بیسواد است اما کاملا با اعتدال پیش می رود. شخصیت محبوب خودم در فیلم «آقا مهدی» است . فردی که می تواند با حرف زدن و کنار هم نگه داشتن خانواده به دوراز تند روی ها و افراط و تفریط ها خانواده را در کنار هم نگه می دارد و تاثیراتش را در رفتار محدثه می بینیم .

*جنس «کوچه بی نام» مستندگونه است

رفتار محدثه به سرعت با صحبت های پدر تغییر می کند و دیگر به تلفن های «بابک» پاسخگو نیست و از سوی دیگر مادر هم تغییر می کند و محدثه را به جمع دوستانش در مسجد معرفی می کند.

اگر قرار باشد، تحول یک فرد را در چند مرحله بخواهیم نشان بدهیم سریالی می شودکه با فضای فیلم جور در نمی آید. جنس فیلم مستند گونه است . تحول افراد در نقطه شروع یک لحظه است . من به شخصه به این مهم فکر کردم .اگر تحول محدثه را در بخشهای مختلف فیلم به نمایش می گذاشتیم شعاری و گل درشت می شد برای همین لحظه را برای تحول در نظر می گیریم.

*رابطه عاطفی محدثه را متحول می کند

خب این تحول به نظر من که مخاطب اثر هستم قابل درک نیست.

تحول در محدثه این گونه رخ می دهد. پدر با رابطه عاطفی اش باعث می شود محدثه به خود بیاید.

چند دیالوگ پدر این قدر تاثیرگذار می تواند باشد! این کمی شعاری است.

معجزه رابطه عاطفی را نباید فراموش کرد. برای خودم من هم برایم این اتفاق افتاده شاید در یک لحظه کلید تغییرم خورده، بسیاری از آفراد این گونه هستند. تحول از یک جایی شروع می شود.

ممکن است نقطه شروع را بفرمایید شاید من متوجه نشدم

همان پلانی که پدر می آید و دیالوگ های پدر و اتفاقاتی که در پشت بام می افتد. از همان جا شروع می کند جواب ندادن تلفن «بابک»

*جوانان دهه ۷۰ به سرعت عاشق وفارغ می شوند

«بابک» در زندگی محدثه نقش دارد اما به سرعت این رابطه تمام می شود.

دخترها و پسرهای دهه ۷۰ به سرعت عاشق و فارغ می شوند. من شناخت دارم نسبت به دهه ۷۰ زیرا جهان بینی دقیق و درستی از جهان ندارند به همان راحتی وقتی گول می خورد از بابک به همان راحتی هم این فرد را کنار می گذارد.محدثه وقتی با خواهرش درباره معنی عشق این قدر ساده لوحانه حرف می زند بله می تواند این قدر زود «بابک» را کنار بگذارد. از سوی دیگر او در این خانواده رشد کرده و به واسطه حضور مادر و پدر باورهای دینی و مذهبی دارد که در ناخودآگاهش وجود دارد. به هرحال به آن باورها اعتقاد دارد به خاطر محیط مدرسه یا اطرافیان دچار خطا شده مادر هم نیلوفر را در مسیر انحرافی نیلوفر مقصر می داند و.... همه این ها باعث می شود حرف پدر روی او تاثیر بگذارد. خودش هم می داند که دوستی با مرد زن دار اشتباه است و وارد یک دام شده و یک جایی احساس می کند اشتباه کرده ودیگر تلفن پسر را جواب نمی دهد.

*تندروی اصلی ترین مشکلات خانواده هاست/ برای کنترل جوانان باید تعامل و تعادل داشت

مادر مذهبی به قدرَی سخت گیر نمایش داده شده که متاسفانه مخاطب قبول نمی کند که مادر محدثه را در جمع دوستانش معرفی کند.

اتفاقا من هم مد نظرم همین است که بسیاری از اشتباهات از تندروی ها به وجود می آید. تندروی اصلی ترین مشکلات ما است که باعث دلزدگی جوانان از آموزه های دینی می شود. دین ما به نظر من یکی از ساده ترین، قشنگ ترین و منعطف ترین دین های دنیاست که قدرت جذب بالایی دارد و می تواند از نقاط جاذبه اش استفاده کند تا جوان را به سمت دین ودرستی جذب کند. معمولا مادرها این اشتباه را می کنند و تندروی می کنند آقا مهدی دخترش را کمتر می بیند اما مادر می بینید و ناراحت است و رفتار محدثه باعث پرخاش مادرمی شود به عقیده من یک جاهایی خانواده ها باید تحمل کنند. وقتی می بینی جوان جلوی چشمت مسیری را می رود که نباید برود به هرحال برخورد پیش می آید اما باید تحمل کرد و منعطف بود . برای این که راست بشنویم باید قدری منعطف تر باشیم. همه حرفم این است که برای این که بتوانیم جوانان را کنترل کنیم باید در خط تعادل و تعامل با بچه ها قدم برداریم . ما چه خوشمان بیاید یا نیاید دهه ۷۰ نسل متفاوتی هستند جسورتر و پرسشگرتر هستند . ارتباطات جهانی باعث شده و خیلی چیزها را می بینندو نیاز به آنالیز دارند وقتی حلاجی نشود نمی توانند هضم کنند . خانواده (پدر و مادر ) مذهبی هستند اما آقا مهدی سیگار را دست دخترش می بیند ولی رویش را برمی گرداند نه به این مفهوم که بی غیرت است به آین معنی که باید بفهمم ایراد من پدر کجاست . بچه ها از دنیای پاک کودکی پای به دنیای برهوت نوجوانی و جوانی می آیند و نیازمند درک درستی از شرایط دارند که در آن زندگی می کنند. بنابراین هر قصور و کجی متوجه پدر و مادر است در آن لحظه که هنوز اسفنج های جوان جذب کند و پذیرش بالاست که می تواند تغییر کند می توان اشتباه را اصلاح کرد اما وقتی نوجوانان و جوانان شخصیتشان شکل گرفت نمی توان تغییری ایجاد کرد.

در صحبت ها اشاره به دین منعطف اسلام داشتید، به همین دلیل مادر را به گونه ای ترسیم کردید که وقتی مسجد می رود محدثه را به جمع دوستانش معرفی می کند؟

دقیقاً. مادر از ظاهر بچه اش خجالت می کشد طبیعی است. مادری که خودش پیشرو در فعالیت های دینی است و افرادی به او اقتدا می کنند و دعا می خوانند برایش اصلاح نشدن دخترش برایش دردناک است و او را از نظر افراد پنهان می کرد با تغییری که در پشت بام اتفاق می افتد مادر می پذیرد که بچه اش را با همان شکل وارد مسجد کند و به اطرافیانش معرفی کند.

*بی ارزشی دنیا برای خانواده با بی خبری از پسر اثبات می شود

مادر چگونه این محدثه را می پذیرد زیرا بسیار سخت گیر تصویر شده است.

من یک نقطه گذاری در آن شب کردم .بعد از بی خبری از وضعیت پسر (محمدرضا غفاری) و حسی که نمی دانند چه اتفاقی رخ داده انگار بی ارزش بودن دنیا برایشان اثبات شده حال نزدیکتری این خانواده باهم احساس می کنند. گردهمایی آن شبی که وجود می آید و حال و هوایی که ایجاد می شود و دیالوگ پدر که می گوید: «هیچ حرفی و هیچ فکری دردنیا ارزش جنگیدن ندارد» اینها نوع شروع است. حرف بزرگ این فیلم این است که افراد با عقاید مختلف و حرف های مختلف سر یک سفره بنشینند. خانواده «کوچه بی نام» یک ایران است . ایران ما به لحاظ تفاوت قومیتی ، شکل فرهنگی و نگاه مردم به زندگی بزرگترین کشور دنیا است. در کشوری مثل امریکا همه آدمها یک شکل هستند فرهنگ سی صد ساله که افراد پیشینه ندارند و همه تقریبا یک شکل هستند و در کشورهای دیگر هم همین طور است از جمله ژاپن .دارای یک خصوصیا ت اخلاقی یک شکل دارند تو مترو کمیک استریپ می خوانند و... اما در ایران اینطور نیست با توجه به قومیت های مختلف خرده فرهنگ های زیادی دیده می شود انگار یک جها ن برای خودشان هستند. قومیت ها را ممکن است در افغانستان هم ببینم اما درگیر جنگ های داخلی هستند چون نمی توانند کنار هم زندگی کنند درحالی که مردم ایران می توانند یک دیگر را درک کنند و در کنار هم زندگی کنند.




*شخصیت هایم مابه ازای بیرونی دارند/ برخی همکاران شخصیت هایشان بیشتر هالیوودی است تا ایرانی

سعی شما بر این بوده که کاراکترهایتان از جنس مردم باشند و فکر می کنم در «کوچه بی نام» همین باعث شده تا مخاطب کار را دنبال کند

تلاش کردم مخاطب ما به ازای کاراکترها رادر خودش پیدا می کند. برخی از دوستان که به لحاظ تکنیکی از من بالاتر هستند و کارهای درجه یک تری را روانه اکران می کنند یکی از ایرادات اصلی کارهای این دوستان این است که به جای آن که شخصیت ها یشان ما به ازای ایرانی داشته باشند بیشتر هالیوودی هستند. شخصیت مارا بیشتر به سمت بلک باستر هالیوود هدایت می کند. یک مواد فروشی را می بینید که در تمام زندگی تان یک چنین مواد فروشی را ندیدید.

*بازیگران با شخصیت های واقعی فیلم زندگی کردند/ صدرعرفایی با شخصیت واقعی نقش گارد داشت

برای خلق شخصیت ها و رسیدن به آنچه در مخاطب تاثیربگذارد و مابه ازای بیرونی داشته باشد چه پروسه ای طی می شود؟

کار کارگاهی می کنم برای نوشتن « کوچه بی نام» همه کاراکترهااز شخصیت های واقعی برگرفته شدند و همه بازیگران را به اشخاصی که از زندگی آن ها کاراکترها را نوشته بودم معرفی کردم. فرشته صدر عرفایی دو ماه با این شخصیتی که از روی زندگی آن مادر کوچه بی نام را نوشتم زندگی کرد. باهم به مسجد می رفتند و در مجامع مختلف که حضور داشتند شرکت می کرد. جالب بود تقابل این دو شخصیت صدرعرفایی یک روشنفکر بود و برخورد این دو تفکر جالب بود از ابتدا با هم گارد داشتند بعد از مدتی با هم دوست شده بودند و بحث می کردند و نظر می دادند.

*اصلانی کلاه آقا مهدی را روی سرگذاشت

این بحث و نظرها در فیلمنامه هم گنجانده شد؟

همه این بحث ها در فیلمنامه وجود دارد . این خانواده وجود دارد و ما به ازای بیرونی دارد شخصیت آقای مهدی وجود دارد مدتی فرهاد اصلانی کلاه آقا مهدی را روی سر می گذاشت . فقط میوه فروش آنجا آب میوه فروش بود. آقا مهدی سه دختر داشت. آن خانواده در شرق تهران زندگی می کنند. قصه را من نوشتم اما شخصیت ها ما به ازای بیرونی دارند. پانته آ بهرام و محمدرضا غفاری به قصه اضافه شد. آقا مهدی زنی با این روحیات که در فیلم هست دارد حتی خاطره در کفن بودن مادر خاطره مادر بود که من نوشتم.

چطور این خانواده را پیدا کردید؟

برای نگارش درست فیلمنامه تعداد زیادی آدم های مختلف را دیدم و نظراتشان را شنیدم. به طور اتفاقی با یکی از این سه دختر که برای تست بازیگری آمده بود آشنا شدم خانواده خودش را معرفی کرد وقتی خاطرات شان را شنیدم، قصه این دختر برایم جذاب شد. دهه هفتادی ها خیلی دروغ می گفتند، وقتی متوجه می شدند من درباره زندگی آدمها قرار است فیلم بسازد شروع می کردند به دروغ گفتن و چیزهای عجیب و غریبی می گفتند فکر می کردند برایم جذاب می شود و فیلم تر می شود. این دختر خیلی راست و درست از زندگی شان تعریف کرد و بعد با خانواده اش آشنا شدم که بسیار با محبت بودند بدون هیچ چشمداشتی وقت گذاشتند و فیلم را تقدیم می کنم به این خانواده که در شکل گیری شخصیت ها بسیار موثر بودند.

*جغرافیایی برای فیلم تعریف نکردم تا هرکسی خودش را در فیلم ببیند


چرا نام فیلم «کوچه بی نام » است عده ای این نام را اینگونه تعبیر می کنند که درمجاور این پلاک دختر با مرد زن دار قرار می گذارد ؟

حرف پیچ در پیچ زندن را دوست ندارم حرف هنری قشنگ را دوست دارم اسم این فیلم مشرف به کوچه بی نام بود با تهیه کننده مشورت کردیم به دلیل طولانی بودن اسم «کوچه بی نام» که کوتاه تر بود را اسم فیلم انتخاب کردیم «کوچه بی نام» هر جای ایران می تواند باشد ما جغرافیایی برای اثر تعریف نکردیم که هر کسی خودش را در این فیلم ببیند.

«هفت ماهگی»، کوچه بی نام بدون آقا مهدی است

«هفت ماهگی » به نظرم به نوعی دنباله «کوچه بی نام» است و محدثه حال شرایط دیگری را در هفت ماهگی تجربه می کند.


«هفت ماهگی» درواقع کوچه بی نامی است که آقا مهدی ندارد. زمانی کلید این کار در ذهنم خورد که گفتم اگر آقا مهدی نباشد چه اتفاقی ممکن است رخ دهد. در هفت ماهگی می گویم زندگی تکرار شدنی نیست و گاهی خیلی زود دیر می شود. نباید زندگی عشق را فراموش کنید. تلنگر این فیلم برای ۸۰ درصد مردهای ایرانی لازم است . گاهی اوقات این قدر سرعت زندگی زیاد است که عشق و علاقه شان را فراموش می کنند.

گفت و گو از زهرا قیزلی


کد خبر: 89417

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdciy5av.t1a3z2bcct.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com