عناصر شادیآفرین در فرهنگها
11 اسفند 1388 ساعت 9:33
شادی و شادکامی، پدیدهای است که کمابیش در زندگی بیشتر مردم دیده میشود، امّا تمام مردم دنیا، به یک اندازه، شاد نیستند؛ بدین ترتیب که در بعضی از کشورها، میزان شادکامی مردم، نسبت به کشورهای دیگر بیشتر است و برعکس، در بعضی از کشورها، میزان رضایت از زندگی، از حد میانگین جهانی، پایینتر است و میزان خشونت و خودکشی و ناهنجاریهای اجتماعی، در سطح بالاتری قرار دارد. این موضوع، در مورد دورههای تاریخی مختلف، در یک منطقه هم صدق میکند، به طوری که در بعضی از دورههای تاریخی، مردم یک منطقه، زندگی شاد و رضایتمندانهای داشتهاند و در دورههای دیگری، این شادکامی، به افسردگی و شکایت از اوضاع و احوال تبدیل شده است. به راستی، این همه تفاوت در رضایتمندی از زندگی، در میان ملّتها و در دورههای مختلف تاریخی یک ملّت، به دلیل چیست؟
بدون شک، مهمترین عامل در میزان شادکامی یک ملّت را میتوان در فرهنگ آن ملّت جستجو کرد. به طوری که رضایت در زندگی مردمی که فرهنگشان دارای عناصر شادیآفرین بیشتری باشد، بیشتر از مردمی است که فرهنگشان از این عناصر، کمتر بهره دارد؛ امّا این عناصر فرهنگی، کدامها هستند؟ و میزان اهمّیت هر کدام در ایجاد شادکامی در فرهنگهای مختلف، چه قدر است؟
تعریف فرهنگ
قبل از این که به عناصر شادیآفرین فرهنگها بپردازیم، لازم است با مفهوم فرهنگ، ویژگیهای آن و عناصر فرهنگی، آشنا شویم.
لغتنامه دهخدا، فرهنگ» را معادل ادب، تربیت، پرورش عقل و خرد، فضل و فضیلت، بزرگی، بزرگواری، دانش و...» دانسته است؛ امّا آنچه در این مقاله مورد نظر ماست، نه معنای لغوی این واژه، بلکه تعریف اصطلاحی فرهنگ (Culture) است که در علوم اجتماعی کاربرد دارد.
از دیدگاه علمی، تعاریف فراوانی از فرهنگ ارائه شده است، به طوری که فقط دو انسانشناس امریکایی به نامهای کروبر و کلاکن، در سال 1952م، 164 تعریف از فرهنگ را گرد آوردند.1 امّا شاید این تعریف از هرسکوویتس (1948م)، به معنای عمومی فرهنگ، نزدیکتر باشد که: فرهنگ، بنایی است بیانگر تمامی باورها، رفتارها، دانشها، ارزشها و خواستههایی که شیوه زندگی هر ملّت را باز مینماید... و عبارت است از هر آنچه یک ملّت دارد، هر کاری که میکند و هر آنچه میاندیشد».2 بر اساس یکی از معروفترین تعریفها که از سوی یک انسانشناس انگلیسی قرن نوزدهم به نام ادوارد بارنت تایلور (1871م) ارائه شده است: فرهنگ، کلیت در همتافتهای است شامل: دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات و هر گونه توانایی و عادتی که آدمی به عنوان عضوی از جامعه، به دست میآورد».3
ویژگیهای فرهنگ
با توجّه به پژوهشهای انجام شده در حوزههای مختلف علوم اجتماعی (جامعهشناسی و مردمشناسی و...)، یکسری ویژگیهای مشترک، برای فرهنگهای مختلف در نظر گرفته شده است که از مهمترینهای آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. فرهنگ، آموختنی و قابل انتقال است: به این معنا که فرهنگ، خصوصیتی غریزی و ذاتی نیست که از راه وراثت، بین نسلها انتقال پیدا کند؛ بلکه نظامی فکری ـ رفتاری است که پس از زاده شدن انسان، در سراسر زندگی آموخته میشود. بنا بر این، میتوان چنین نتیجه گرفت که فرهنگ، همواره از نسلی به نسل دیگر و حتّی از ملّتی به ملّتهای دیگر، در حال انتقال و چرخش است.
3. فرهنگ، اجتماعی است: یعنی عادتهای فرهنگی، ریشههای اجتماعی دارند و شماری از مردم که در قالب گروهها و جامعهها زندگی میکنند، در آن شریکاند. از این رو، به رفتارها و ویژگیهای زندگی یک یا چند نفر خاص که جنبه عمومیت پیدا نکردهاند، نمیتوان گفت فرهنگ».
5. فرهنگ، معنابخش و هویتساز است: هر فرهنگی که نتواند از عهده تعیین هدف اعلای زندگی براید، از برآوردن آرمانهای عالی حیات نیز ناتوان است. عناصر فرهنگی، تا زمانی که به زندگی افراد یک جامعه، هویت و معنا میبخشند، میتوانند پایدار بمانند.
6. فرهنگ، پویاست: فرهنگها، بر اساس شرایط و امکانات محیطی و زمانی، دائماً دگرگون میشوند و فراگرد دگرگونی آنها، با تطبیق و سازگاری همراه است.
7. فرهنگ، یگانهساز است: عناصر هر فرهنگ، گرایش دارند تا با ایجاد اشتراکات در زندگی افراد وابسته به آن فرهنگ، پیکری یکپارچه و به همبافته و سازگار پدید آورند. در نتیجه، فرهنگ، از عوامل اتّحاد (یگانگی) گروهها و جوامع، شمرده میشود.
عناصر فرهنگی
اگر ساختار و اجزای تشکیلدهنده فرهنگها را عناصر فرهنگی» بنامیم، میتوانیم آنها را به سه دسته زیر تقسیمبندی کنیم:
1. عناصر عمومی: رفتارهایی که در میان مردم یک جامعه، مشترکاند و عمومیت دارند.
2. عناصر تخصّصی: رفتارهایی که در میان اعضای گروههای تخصّصی، ظاهر میشوند.
3. عناصر ابداعی: رفتارهای جدیدی که کمکم، از سوی افراد یا گروههایی در جامعه مطرح میشوند و ممکن است در اینده، به عناصر عمومی یا تخصّصی، تبدیل شوند.
آنچه در بحث رابطه بین فرهنگ» و رضایت از زندگی» مطرح میشود، وابسته به همین عناصر فرهنگی و بویژه عناصر عمومی فرهنگ است که نقش بسیار مهمّی در ایجاد گرایشها و باورهای مردم در زندگی و شکلدهی به جهانبینی آنها دارد.
عناصر شادیآفرین در فرهنگها
اگر عناصر فرهنگی را بر حسب کارکردهایی که دارند، طبقهبندی کنیم، شاهد کارکردهای بسیاری از قبیل: تأمین نیازهای فطری و حیاتی انسان، ایجاد همبستگی و انسجام اجتماعی، ایجاد تحرّک و پویایی اجتماعی، ایجاد هویت فردی و اجتماعی، تعیین نگرش و جهانبینی افراد و گروهها، شکلدهی به رابطه انسان و محیط پیرامونش و... خواهیم بود که در واقع میتوان تفاوت بین زندگی انسان و دیگر حیوانات را بر اساس فرهنگپذیر بودن بشر و تأثیر کارکردهای فرهنگی بر زندگی او دانست و به عبارتی، انسان را یک حیوان فرهنگی» قلمداد کرد.
همان طور که اشاره شد، یکی از مهمترین کارکردهای فرهنگ، تعیین نگرش و جهانبینی افراد در زندگی فردی و اجتماعی است. بر این اساس، افراد و گروهها، راه و روش ویژهای را در زندگی بر میگزینند، شیوه ارتباط آنها با پدیدههای پیرامونشان (مثل گیاهان، حیوانات و حتّی اجسام بیجان) مشخّص میشود و نحوه نگرش آنها به مفاهیم ذهنی و انتزاعی (مانند غم و شادی، خوشبختی و تیرهبختی و...) شکل میگیرد. پس این که انسانها، چگونه به شادی نگاه میکنند و عوامل ایجاد رضایت در زندگی را در چه چیزهایی جستجو میکنند، همگی بسته به نگرشهای فرهنگی آنها به این مقوله دارد. روشن است که همه فرهنگها، به یک شیوه، با این مقوله برخورد نمیکنند و هر یک، بنا به زیرساختهای تاریخی، دینی، اجتماعی و سیاسی خود، به نوعی، نگرشی ویژه نسبت به رضایت از زندگی دارند.
در ادامه، به مهمترین نگرشهایی که در فرهنگهای مختلف، باعث ایجاد شادکامی و رضایت از زندگی افراد میشوند، اشاره میکنیم:
1. اعتقاد به ماوراء الطّبیعه
انسان، موجودی دو ساحتی است که هم دارای جسم (بُعد مادی) است و هم دارای روح (بُعد معنوی). از این رو، از ابتدای آفرینش، همیشه نوعی گرایش به نیروهای معنوی و ماورای طبیعی در انسان، وجود داشته است که ارتباط با آنها، باعث ایجاد نوعی آرامش و آسایش خاطر در انسان میشود. چنین ارتباطی در فرهنگهای ابتدایی، به اشکال مختلفی چون: ستارهپرستی، خورشیدپرستی و یا پرستش عناصر طبیعی دیگر آغاز شده و بعدها به توتمیسم (بتپرستی) کشیده است. با افزایش آگاهیها و تواناییهای ذهنی و روحی بشر، این اَشکال ابتدایی ارتباط با ماورا ـکه از طریق رابطهای عینی (ستاره، خورشید، بت و...) صورت میگرفتهاندـ، جای خود را به مسائل ذهنی و انتزاعی پیچیدهتری چون: اسطورهها و ربّ النّوعهای (الهههای) مقدّس ـکه در اسطورههای یونان و ادیان باستانی چون دین زردشت و... میتوان نمونههای آنها را مشاهده نمودـ، دادند. با گذشت زمان، تمام نیروهای پراکنده در ربّ النّوعهای مختلف، در یک خدای واحد، متمرکز شدند و نوعی ارتباط جدید با ماورا، به نام یگانهپرستی» را پدید آوردند که نمونههای آن را میتوان در ادیان توحیدی مشاهده نمود.
آنچه در این میان مورد توجّه است، آرامشی است که انسان از این رهگذر، به دست میآورد. همراه دانستن و در تحت حمایت یک موجود ماورایی قدرتمند بودن، در میان گذاشتن مشکلات و غم و اندوههایی که یک نفر نمیتواند با دیگران مطرح کند، با نیروهای ماورایی و درخواست کمک برای رفع مشکلات و گرفتاریهایش از آنها؛ ارجاع پدیدهها و مسائلی که از حیطه آگاهی و دانش بشری خارج هستند به قضا و قدرهای ماورایی و...، همه و همه، باعث افزایش عزّت نفس، ایجاد آرامش و به نوعی، آسودگی خاطر در ذهن و روان آدمی میشوند. این مسئله، امروزه بر اساس مشاهدات تجربی نیز به اثبات رسیده است که دین و اعتقاد به ماورا، شادکامی و رضایت از زندگی را در افراد، افزایش میدهد.4
چنین گرایشهایی، گاه آن قدر قوی و نیرومند میشوند که انسان، تمام سختیها و مشکلات زندگی دنیوی را به جان میخرد تا به رضایت و پاداش آخرتی دست یابد. انسان در این راه، نه تنها هیچ گونه ناراحتی و نارضایتی نمیبیند، بلکه تمام امکانات و حتّی جان خویش را با کمال رضایت، در راه کسب خشنودی نیرو یا نیروهای ماورایی فدا میکند و از این راه، به رضایت و شادکامی ابدی (سعادت) در زندگی میرسد که نمونه این عمل را میتوانیم در مفهوم شهادت» در فرهنگ اسلامی، مشاهده کنیم.
2. توجّه به خویشتن (تکریم شخصیت انسانی خویش)
انسان، موجودی است با قابلیت تفکّر، تعقّل، اختیار، مدیریت و تفسیر و تجزیه اطّلاعات و وقایع پیرامون خود، و همین ویژگیهای منحصربهفرد، سبب شدهاند که جایگاه آدمی، در بین تمام موجودات، در ممتازترین درجه ممکن قرار بگیرد، به گونهای که تواناییهای هیچ موجود دیگری را نمیتوان با قابلیتهای بشری مقایسه نمود. لذا میتوان چنین ادّعا کرد که تمام موجودات، به نوعی، تحت سیطره انسان قرار دارند. این، واقعیتی است که آدمی در طول تاریخ به آن رسیده است و همواره در جهت اثبات آن و تحکیم حاکمیت بلامنازع خود بر جهان، کوشیده است.
از آن جا که کشش به سوی اقتدار و عزّت نفس را میتوان به عنوان یکی از نیازهای غریزی بشر نیز جستجو کرد، از این رو، فرهنگهایی که به این نیاز انسان، بیشتر بها دادهاند و میدان را برای به کارگیری قوّه اختیار و بلندپروازیهای ذهن نوآور و همیشه ناآرام او فراهم کردهاند، احساس رضایت بیشتری را برای پیروان خود در زندگی به ارمغان میآورند.
مطمئناً رضایت از زندگی در فرهنگی که انسان را برترین و کاملترینِ موجودات میداند و تمام کائنات را طفیلی او و وسیلهای در اختیار او برای رسیدن به کمال معرّفی میکند و نیز طبیعت را صحنه و جولانگاه اختیار و عقل و احساس و شعور و تفکّر آدمی برای کشف قوانین جدید و گشودن دروازههایی تازه به سوی لایههای پنهان جهان درون و برون او بر میشمارد، بسیار متفاوت است با رضایت از زندگی در فرهنگی که انسان را گناهکاری معرّفی میکند که به واسطه گناه خویش، از کمال حقیقی خود به دور افتاده است و محکوم به زندگی توأم با رنج و سختی همیشگی، در تبعیدگاهی به نام زمین است.
از این رو، در طول تاریخ، همواره پیروان فرهنگها و مکاتبی که برای انسان، ارزشی بالاتر از دیگر موجودات، قائل بودهاند و او را به عنوان موجودی مقتدر و توانا در انجام دادن هر کاری ستودهاند و راه را برای این اقتدار و حاکمیت او باز گذاردهاند، شادتر و با رضایت بیشتری از مکاتبی که این گونه به نوع بشر نمینگریستهاند، زندگی کردهاند. شاید بتوان بزرگترین و درخشانترین دستاوردهای تاریخ بشر را به دورههای فرهنگیای نسبت داد که باعث افزایش صلابت و عزّت نفس انسانها شدهاند.
3. تشویق به جمعگرایی
انسان نیز مانند موجودات دیگری چون: مورچه، زنبور عسل، موریانه و...، به طور فطری، به زندگی در جمع همنوعان خود، متمایل است؛ امّا تفاوت اجتماعات انسانی با موجودات دیگر، در این است که موجودات دیگر، تنها برای حفظ حیات و بقای خود (تأمین غذا و حفاظت خود در برابر دشمنان و...)، به جمعگرایی روی میآورند، در حالی که انسان، علاوه بر برآوردن نیازهای زیستی خود در اجتماع، میتواند عواطف و احساسات درونی خود را نسبت به دیگران بروز دهد، با آنها احساس همدردی کند و به طور متقابل، از آنها احساس همدردی ببیند، با آنها گریه کند و بخندد، آنها را تحسین کند و مورد تایید آنها قرار بگیرد، به همنوع و میهن خود عشق بورزد و... . از این رو، زندگی کردن در جمع، به خاطر ارضای احساسات و عواطف آدمی، کمک بسیار زیادی به آرامش درونی و تخلیه هیجانات روحی او میکند و بدین ترتیب، موجبات ایجاد احساس آرامش، شادکامی و رضایت از زندگی را در او فراهم میآورد.
بنا بر این، میتوان چنین نتیجه گرفت که فرهنگهایی که انسانها را به زندگی در جمع و شرکت در فعّالیتهای گروهی (جشنها و ایینهای سنّتی، مراسم عبادی و...) تشویق میکنند، به نوعی، با ایجاد روابط متقابل میان آنها و تشکیل و تقویت پیوندهای مشترک عاطفی، ارزشی، ملی و... در بین آنها ـکه زمینهساز رفاه مادّی و توسعه و تمدّناندـ و نیز با ایجاد انسجام و همبستگی عقیدتی و عاطفی در میان اعضای یک اجتماع، موجب ایجاد آرامش و رفاه خاطر بیشتر آنها میشوند.
چنین فرهنگهایی، با تشویق افراد به جمعگرایی، به نوعی، باعث هنجارپذیر شدن آنها و حمایت و رعایت از ارزشهای حاکم بر جامعه میشوند که این، خود باعث ایجاد همگونی (وحدت) اجتماعی و جلوگیری از تشتّت آرا و نظریات و زد و خوردهای عقیدتی در اجتماع میشود و از سوی دیگر، با ترویج احترام به حقوق دیگران، در واقع، فضای اجتماعی را برای یک زندگی آرام و دلپذیر و به دور از تنش، فراهم میآورند.
4. کنار آمدن با وضع موجود
زندگی در دنیا، هیچ گاه کاملاً مطابق میل آدمی نبوده است؛ چرا که یا نیازهای او را برآورده نمیکند و یا پس از برآوردن آنها، نیازهای جدیدی در انسان شکل میگیرند که برآوردنشان، به مراتب، سختتر از نیازهای پیشین خواهد بود. به همین جهت است که ارسطو، انسان را حیوانی همیشه ناخرسند» خوانده است.
درست است که افزایش مال و فرزند و برآورده شدن نیازهای غریزی انسان، باعث آسایش خاطر و رفاه او در زندگی خواهند شد، امّا از طرفی، تلاش بیش از اندازه برای کسب بیش از حدّ معمولِ این امکانات، نه تنها آرامش را به زندگی انسان هدیه نمیکند، بلکه باعث ایجاد دردسر و زحمت او نیز خواهد شد.
در عمل، ثابت شده است که پیروان فرهنگهایی که عناصری چون: هر چه پیش اید، خوش اید» و دنیا محلّ گذر است و جای دلبستگی نیست» را در دل خود جای دادهاند، از زندگی خود، بیشتر راضی هستند تا کسانی که تحت سیطره فرهنگهایی زندگی میکنند که آنها را به کار بیشتر برای کسب سرمایه بیشتر و بهرهمندی بیقید و شرط از لذّتهای زودگذر تشویق میکنند و به تعبیری، تمام ارزش و هویت انسان را در گرو میزان اعتبار حساب بانکی، مدلهای بالاتر ماشین و لباس و خانه و وسایل زندگی و... میدانند. این چنین فرهنگها و مکاتبی، نه تنها باعث شادکامی انسان نمیشوند، بلکه از آن جایی که با تقویت سودجویی، فرصتطلبی، تجمّلگرایی و مصرفگرایی، اعتبار بیشتر را در میزان اندوخته حساب بانکی و تعداد ماشین و خانه و... میبینند، انسان را به پوچی، اضطراب، تردید، نومیدی و افسردگی میکشانند.
پینوشتها:
1. تعریفها و مفهوم فرهنگ، ص75.
2. همان، ص51.
3. همان، ص76.
4. ایا دین برای سلامتی شما سودمند است؟، ص70ـ72 و 126ـ127.
منابع:
1. تعریفها و مفهوم فرهنگ، داریوش آشوری، تهران: آگه، 1383.
2. ایا دین برای سلامتی شما سودمند است؟، هارولد جی.کوینگ، مترجم: بتول نجفی، تهران: پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1380.
3. عوامل گرایش نوجوان و جوان به فرهنگ بیگانه، فریدون موحّدنیا، قم: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1382.
کد خبر: 8262
آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcj.meofuqe88sfzu.html