ناگفته های صریح «شفیع آقامحمدیان» درباره مدیریتش در مرکز گسترش

یکی از مدیران مرکز جشنواره‌ سینماحقیقت را تحریم کرد

28 بهمن 1393 ساعت 16:59


«شفیع آقامحمدیان» مدیر عامل سابق مرکز گسترش سینما مستند و تجربی از جمله مدیران شناخته شده سازمان سینمایی دولت دهم است که در شماره اخیر مجله«نقد سینما» مورد سوال و پرسش خبرنگار این نشریه قرار گرفته و در آرامش و صراحت حرفهای خواندنی و قابل توجهی را بدون ملاحظه مطرح نموده است.
به گزارش هنرنیوز، متن کامل این گفتگو به شرح ذیل است:
«کارنامه‌خوانی» و «نگاه انتقادی» به فعالیت کسانی که زمانی مدیریت نهادهای فرهنگی مهم کشور را در اختیار داشته‌اند، بخشی‌ است که جایگاه مهم و ثابتی را در تمام رسانه‌ها خواهد داشت. این حوزه‌ایست که بسیاری از چالش‌ها، دعواها و جنگ و جدل‌های طیف‌های مختلف سینمایی و همچنین بسیاری از آسیب‌ها و خلاءهای سینمای‌ ما به آن ختم می‌شود و به همین دلیل برای هر رسانه‌ای، یکی از حوزه‌های مهم خواهد بود و یکی از نقطه‌های تمرکز.
به همین منظور، ماهنامه نقد سینما در راستای سلسله گفتگوهایی که با مدیران فرهنگی ترتیب داده است، به سراغ «شفیع آقامحمدیان» رفته و پای صحبت‌های او نشسته است. مردی که این روزها برای توصیف دقیقش، باید به دو صفت «خستگی» و «صراحت» اشاره کرد. آقامحمدیان خسته است؛ چون آن‌طور که خودش می‌گوید، در مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی سه سال و نیم با افراد و خط مشی‌هایی مبارزه کرده که حالا همگی به رأس کار بازگشته‌اند و از طرفی صریح است؛ شاید چون از ملاحاظات صنفی کاملاً رها شده و مشغول زندگی خویش است. شاید همین دو دلیل هم کافی باشد برای این‌که متوجه شوید چرا مرد آذری‌ زبان و فیلم‌ساز اسبق و مدیر سابق مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی، در این گفتگو به سیم آخر زده است و نکاتی را بیان کرده که پیش از این، هیچ‌گاه منتشر نشده بود. از ناگفته‌هایش از وضعیت بحرانی مرکز گسترش در سال ۸۸ تا جنجال‌های فیلم لاله و خراب‌کاری‌های عده‌ای ناشناس پیرامون فیلم و حتی سفارش‌هایی که از سازمان سینمایی و بالاتر از آن، برای ساخت فیلم‌های خاص و فاخر می‌رسید. گفتگویی که احتمالاً واکنش‌های زیادی را در پی خواهد داشت. البته توضیح بیشتر، قطعاً از جذابیت‌های این گفتگوی چالشی خواهد کاست.
گفت‌وگو با شفیع‌ آقامحمدیان در سومین شماره مجله سینمایی نقد سینما توسط مهدی آذرپندار انجام شده است.
از روز اول مدیریتتان شروع کنیم. شما مدیریت «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» را از آقای «آفریده» تحویل گرفتید. خب عده‌ای سال‌های مدیریت ایشان را دور‌ی طلایی سینمای پایه‌ی ایران می‌دانند و عده‌ی دیگری این مدیریت را سال‌های سیاه مرکز گسترش نامیده‌اند. لطفاً برای ما توضیح دهید که مرکز گسترش را در چه شرایطی تحویل گرفتید؟
من نمی‌خواهم از مدیران قبلی این مجموعه صحبت کنم. در مجموعه‌های این‌چنینی اگر مدیر بعدی کم‌‌تجربه باشد، دچار مشکل می‌شود و اگر باتجربه باشد، نواقص قبلی مجموعه را حل می‌کند. بنده هم اولین بار نیست که مدیر می‌شوم. من ده، دوازده سال در صداوسیما مدیریت کرده بودم و برای همین هم هست که وقتی به این‌جا آمدم، سعی کردم کارهای از قبل ‌مانده و مشکل‌دار را حل کنم. نگاه من به این ماجرا این‌گونه بود و تا اندازه‌ای هم موفق شدم. برایتان مثالی می‌زنم؛ در همان روزهای اول متوجه شدم که فیلمی در مرکز گسترش ساخته شده که قصه‌اش در عراق رخ می‌دهد و درباره‌ی یک عملیات انتحاری است و کلاً عملیات انتحاری را متوجه شیعیان می‌کرد. خب ما آمدیم و فیلم را تعدیل کردیم. یا فیلم دیگری در عراق داشتیم که در ستایش آمریکا بود. بعضی از فیلم‌ها هم بود که ما اصلاً مانع پخش آن‌ها در دوره‌ی خودمان شدیم. برای نمونه کار «الفبای سیاست» که زمان آقای آفریده ساخته شده بود، اصلاً اجازه‌ی پخش نگرفت. بعداً هم خیلی تلاش کردند که پخش شود ولی نشد. بالأخره این کار وظیفه‌ بود ولی سر و صدا هم نکردیم. به قول معروف گفتیم که این کار باید اتفاق می‌افتاد و درست می‌شد.
- چطور شد که این مسئولیت را پذیرفتید؟
آخر آذر سال ۸۸ بود که آقای شمقدری به من زنگ زد و گفت این پُست را بپذیر. یادم هست همان موقع من برای زیارت حضرت معصومه(س) به قم رفته بودم و این را به فال نیک گرفتم. اتفاقاً همان موقع هم مشغول ساخت سریالی برای تلویزیون بودم. اما این پیشنهاد را به فال نیک گرفتم و ساخت سریال را به آقای «حبیب‌الله بهمنی» سپردم. من در واقع برای پذیرش این پست با خدا معامله کردم و خیلی هم برایم مهم نیست که در این دوره‌ی مدیریتی، پشت سر من چه حرف‌هایی زده شد. به نظرم با شرایطی که در عرصه‌ی مستند به‌خصوص بعد از سال ۸۸ شاهدش بودیم، موفق عمل کردم.
- وضعیت مرکز در ابتدای ورود شما چگونه بود؟
خب سال ۸۸ بود و فتنه؛ طبیعی است که اوضاع خوبی در سینما حاکم نبود. تا جایی که آخرین دوره‌ جشنواره‌ی سینماحقیقت که آقای آفریده برگزار کرد، از طرف مستندسازان داخلی و خارجی تحریم شده بود. ببینید چه اوضاعی بود! آقای آفریده را هم تحریم کرده بودند! خب با این اوصاف طبیعی بود که ما به محض ورود به مرکز، با یک جبهه‌گیری عجیب و غریب از سوی مستندسازان مواجه شویم. مثلاً بعضی مستندسازان، مستندهایی را که از دوره‌ آقای آفریده ساخته شده بود و قرار بود برای جشنواره به ما تحویل بدهند، تحویل نمی‌دادند و ما ناگهان متوجه می‌شدیم که این مستند برای اولین بار در جشنواره‌های خارج از کشور پخش شده است! خلاصه این ماجرا در برخی موارد با ملاطفت و در برخی موارد هم با درگیری حل شد. ولی ما می‌دانستیم که این برخوردها ریشه‌اش کجاست.
مدیر بین‌الملل سابق مرکز در تحریم سینما‌حقیقت نقش داشت
- کجا بود؟

به هر حال خیلی از کسانی که در شلوغی‌های فتنه حضور داشتند، عمدتاً از مرکز گسترش سفارش ساخت مستند گرفته بودند و با خارج هم ارتباط داشتند. بعداً هم دیدید که یک تعداد مستندساز در همین ارتباط دستگیر شدند. در همین گیر و دارها بود که من نامه‌ای از خارج از کشور دریافت کردم که نشان می‌داد مدیر بخش بین‌الملل سابق مرکز در تحریم جشنواره‌ی سینما حقیقت توسط مستندسازان خارجی در آذر ۸۸، نقش فعالی داشته است. البته این فرد در زمان مدیریت سابق از مدیریتش کنار رفته و به مستندسازی روی آورده بود.
به خاطر نگاه سیاسی‌ام مدیرعامل مرکز گسترش شدم
- نام نمی‌برید؟
نه. بهتر است نگویم. فقط شما حساب کن ببین ما مرکز گسترش را در چه وضعیتی تحویل گرفتیم. به نظر خودم من به خاطر نگاه سیاسی‌ام برای این پست انتخاب شدم. چون وضعیت مرکز گسترش، به دلیل رفت و آمد فیلم‌سازان مسأله‌دار، مشکل‌ساز شده بود.
- با این وضعیت می‌خواستید تغییر هم ایجاد کنید؟
بله. خب کار سختی بود. ما در گام اول، برای خودمان استراتژی تعریف کردیم و گفتیم از جایی شروع می‌کنیم که مد نظر حضرت آقاست؛ مثلاً راجع به شخصیت‌های علمی‌-مذهبی چندین مستند پرتره ساختیم. در واقع، از آن گل و بلبل‌ها و تک‌درخت‌هایی که در بیابان دیده می‌شد و سیستم قبلی کارگردان‌ها را به آن سمت تشویق می‌کرد، فاصله گرفتیم و جشنواره‌‌پسند بودن را کمی تعدیل کردیم. در این بین تقریباً بخشی از نفرات مجموعه هم تغییر کردند که اگر یادتان باشد بعضی از کارگردان‌ها مقاله‌ نوشتند و گفتند مرکز گسترش به پایگاه «سپاه پاسداران» تبدیل شده است و... البته نمی‌خواهم بگویم صد درصد موفق بودیم.
- چقدر موفق بودید؟
ببینید مثلاً در آن شرایط ما مستند‌هایی راجع ‌به میانمار، کشمیر و بزرگان و مفاخر ایرانی و غیر ایرانی مثل «جرجی جرداق» ساختیم که عمدتاً کارهای خوبی شدند. یا در حوزه‌ی سینمایی، ما در همان سال اول، حدود ۱۴ فیلم اول را هدایت کردیم که از این میان، فکر می‌کنم حدود ۸ تای آن‌ها جوایز ارزنده‌ای را در جشنواره‌ی فجر دریافت کردند. علاوه بر این، ما سعی کردیم جشنواره‌ها را هدفمند کنیم. مثلاً جشنواره‌ی «تصاویر عاشورایی» را به عنوان «میلاد سرخ» در استان اردبیل برگزار کردیم. خب استان اردبیل یک خاستگاه جدی در فرهنگ عاشورایی بود و به نظر من و دوستانی که در جشنواره شرکت کرده بودند، جشنواره‌ی میلاد سرخ، تبدیل به یکی از بهترین جشنواره‌های دینی- مذهبی کشور شد.
- اما جشنواره‌ فیلم دینی رویش همان موقع در کشور وجود داشت. آیا این موازی‌کاری نبود؟
خب این جشنواره نگاهش به فرهنگ ائمه‌ اطهار(ع) و به‌ویژه امام حسین(ع) بود و با «رویش» فرق می‌کرد. ضمن این‌که من تلاش کردم که این فرهنگ را در صورت امکان به کشورهای اطراف هم بسط بدهم و از پتانسیل مسلمانان خارج از کشور هم استفاده کنم. اما خب این‌طور برنامه‌ها خیلی زمان می‌برد.
- این جشنواره هنوز هم فعال است؟
نه! دو دوره برگزار شد و وقتی ما پست را تحویل دادیم، آن را تعطیل کردند.
- جشنواره‌ «شهید آوینی» چطور؟
ما این جشنواره را هم اصلاح کردیم. تا پیش از این، فیلم‌های سطحی و ضعیف و بی‌ربطی ساخته می‌شد و به اسم جشنواره‌ی شهید آوینی جایزه می‌گرفت. اما ما برای فرهنگ‌سازی، تصمیم به تولید کارهایی گرفتیم که با هدف یا تفکر شهید آوینی هماهنگ باشند. برای این کار سفارش‌ مستندهایی هم دادیم و حتی در این‌باره کتابی هم توسط یکی از کارگردان‌های ما چاپ شد. استراتژی بین‌المللی ما هم پوشش دادن انقلاب‌های منطقه مثل مصر، لیبی، تونس و ... بود و در این زمینه مستندهایی مثل «کریم» (محسن برمهانی) را ساختیم. درباره‌ی غزه و فلسطین هم چندین مستند ساخته شد. حتی یادم هست یک بار حضرت آقا راجع به مسلمانان کشمیر و بلاهایی که سر آن‌ها آمد، صحبت کردند و ما فوراً یک گروه آماده کردیم و به کشمیر فرستادیم و فیلم ساختیم.
در برهه‌ای هم حس کردیم که هیچ تعریف درستی از سینمای تجربی وجود ندارد. بنابراین ما به کمک مدیریت فرهنگی مرکز و آقای خورشیدی طرحی ارائه کردیم و نشست معروف جزیره‌ ابوموسی را درست در روزهایی که کشورهای عرب ادعاهای گزافی در مورد خلیج فارس کرده بودند، برگزار کردیم و بالغ بر ۱۰۰ فیلم‌ساز و نویسنده را به جزیره بردیم که حاصل آن شد کتابی با عنوان سینمای تجربی. جشنواره‌ «امام رضا(ع)» را هم راه انداختیم و برای آن فیلم داستانی و مستند ساختیم. اما به دلیل این‌که بنیاد امام رضا(ع) مشکل مالی داشت، این جشنواره زیاد گسترش پیدا نکرد. با این حال، در حد مقدورات مرکز، فیلم داستانی و مستند در این باره تهیه شد.
- گفتید قرارتان بود از جایی شروع کنید که مد نظر رهبری است. خب رهبری در آن ایام تأکید بر فتنه‌ ۸۸ و روشنگری و موضع‌گیری در این زمینه داشتند. در این بخش شما چه کردید؟
من در ابتدا عرض کردم که در آن اوایل، ما در مرکز با چه طیفی از فیلم‌سازها روبه‌رو بودیم. از طرفی هم، بچه‌های معتقد و متعهد اثر خوبی تولید نمی‌کردند. حتی در یک مقطعی ما اقدام به ساخت یک مستند توسط یکی از بچه مسلمان‌های مستندساز کردیم اما مستند ابتر ماند چون کیفیت کار خوب نشد. البته من معتقدم که بررسی آسیب‌شناسانه‌ی جریان فتنه کار ساده‌ای نیست و این‌طور نیست که بشود راحت درباره‌ی آن حرف زد. اما مستندهایی که به دست ما می‌رسید، غالباً تصاویر همین دعواهایی را که در خیابان اتفاق افتاده بود، کنار هم گذاشته بودند و به عنوان کار سیاسی برای ما آورده بودند. خب ما باید چه می‌کردیم؟
- بر فرض که نشد مستند خوبی بسازید. چرا به فکر ایجاد جشنواره‌ای مثل عمار نیفتادید که دغدغه‌های رهبری را در آن پیگیری کنید؟
ببینید؛ مرکز اصلا ترکیب دیگری داشت که ابتدای گفتگو عرض کردم. با آن ترکیب نمی‌شد کاری کرد. ما البته کارهای خوبی انجام دادیم مثل جشنواره‌ی امام رضا(ع)، کنفرانس ابوموسی یا جشنواره‌ی میلاد سرخ. هنرجوهای زیادی هم تربیت کردیم.
- جشنواره‌ فیلم دینی یا کنفرانس ابوموسی و جشنواره‌ی امام رضا(ع) قبل از شما هم می‌توانست انجام شود. کار زمین مانده همین بود که می‌گویید نمی‌شد در مرکز انجامش داد؟!
بله. با کارگردان‌های مرتبط با مرکز کار نمی‌شد. البته من به شخصه حس می‌کنم برای جریان‌سازی، باید خارج از جریان‌های رسمی حرکت کرد. شاید رمز موفقیت عمار هم همین است.
نتوانستیم کسی را پیدا کنیم که راجع به فتنه مستند بسازد
- ولی شما می‌توانستید لااقل با نسل مستندسازان غیررسمی جشنواره‌ عمار کار کنید.
ما اول باید این مستندسازان تازه‌کار را گزینش می‌کردیم که ببینیم توان کار را دارند یا نه. یعنی ابتدا به ساکن نمی‌توانستیم به آن‌ها مستند بسپاریم. خب متأسفانه ظرف این مدت، نتوانستیم کسی را پیدا کنیم که راجع به فتنه مستند بسازد. چراکه توافق کرده بودیم با مستندسازانی کار کنیم که حداقل سه کار مستند ساخته باشند. اگر این سه مستند را در کارنامه‌اش نداشت، باید به انجمن سینمای جوان مراجعه می‌کرد. خب ما گاهی اوقات از انجمن سینمای جوان خوب تغذیه نمی‌شدیم. طرف در انجمن دوره می‌دید، ولی در اواسط کار دوره را رها می‌کرد.
یک ذهنیت عجیب وجود داشت که مرکز گسترش با آدم‌های خاص کار می‌کند
- اما بیرون از مرکز مستندهای نسبتاٌ خوبی درباره‌ فتنه و یا موضوعات سیاسی دیگر ساخته شد. مثل مستند «مهار نشده». چرا این مستندسازها به مرکز مراجعه نمی‌کردند؟
ببینید به‌طور کلی یک ذهنیت عجیب وجود داشت که مرکز گسترش با آدم‌های خاص کار می‌کند. البته ما سعی کردیم این نوع نگاه تغییر کند و برای همین تعدادی مستندساز را هم شناسایی کردیم و بالطبع تغییراتی هم اتفاق افتاد. خب خیلی وقت‌ها کارها از نظر ما چندان قوی نبودند و این برای مرکز خیلی مهم بود. اما در مجموع، واقعاً من علت این عدم مراجعه را نفهمیدم. من خودم همیشه سیاسی‌ترین فیلم‌ساز بودم. پس دلیل این خلأ احتمالاً من نبودم؛ فکر می‌کنم شاید به‌خاطر سابقه‌ی خود مرکز بوده باشد.
- در زمان مدیریت آقای آفریده در مرکز گسترش، نسلی از فیلم‌سازان تربیت شدند که احتمالاً با شما چالش‌های زیادی داشتند. سوالم این است که شما برای مدیر بعدی خود چه دستاوردی داشتید؟ آیا کسی را تربیت کردید؟
بله. ما خیلی از این افراد داشتیم. مثل آقایان «برمهانی»، «اسلام زاده»، «مزدآبادی»، «هاشم‌زهی»، «حسین همایونفر» و ... حتی در سینمای داستانی هم فیلمی مثل «پنجشنبه‌ی آخر ماه» از آقای «ماشاءالله شاه‌مرادی‌زاده» را داشتیم...
- که البته فیلم ضعیفی بود. واقعاً فکر می‌کنید آقای شاه‌مرادی‌زاده بعد از شما فیلم دیگری هم خواهند ساخت؟
ایشان الان دنبال بودجه برای ساخت یک فیلم جنگی هستند. بالأخره این‌ها نیروهایی بودند که در مرکز ساخته شدند. البته افراد دیگری هم بودند؛ مثل آقای «فرزاد اژدری» با فیلم «سلام بر فرشتگان»، آقایان «اسماعیل رحیم‌زاده» و «سیدمجتبی اسدی‌پور» در فیلم «فیلادلفی» و... اما نیروهایی که تربیت کردیم، عمرشان کم بود. یعنی این تربیت نیرو در سال‌های آخر افتاد. در کنار این، یکی دیگر از درگیری‌های دیگر ما با فیلم‌سازان این بود که آن‌ها مدام می‌گفتند مرکز کارهای سفارسی و فرمایشی انجام می‌دهد.
- در این مدت چقدر مستند اجتماعی قابل دفاع ساختید؟ چون مستندسازان جبهه‌ فرهنگی انقلاب در این چند سال گرایش زیادی به مسائل بین‌المللی پیدا کردند.
این یک ضعف اساسی در فیلم‌سازی کشور ماست که به اعتقاد من، بعد از سال ۸۸ اتفاق افتاد. بچه‌های حزب‌اللهی ما به مسائل اجتماعی کم پرداخته‌اند. ما برای رفع این مشکل در جشنواره‌ی حقیقت از طریق فراخوان اعلام نیاز کردیم که اگر فیلم‌های اجتماعی با یک سری از ویژگی‌ها تولید شوند، ما از آن‌ها حمایت می‌کنیم. اما در آن زمان هم از طرف حزب‌اللهی‌ها و هم از طرف شبه‌روشنفکرها استقبال کمی شد. به نظر من، در مسائل اجتماعی فیلم‌سازها می‌ترسیدند که دچار سانسورهای جدی شوند.
- از آثاری که در دور‌ه‌ شما ساخته شد هم فیلمی داشتید که توقیف شود؟
آقامحمدیان: بله. در دوره‌ ما هم چندتا کار بود. مثلاً مستندی بود راجع به سینمای ایران که اجازه‌ی پخش نگرفت.
- سوال آخر در بخش مستند؛ شما از دوره‌ مدیریتی خودتان چه کاری به یادگار گذاشتید که به نظرتان مدیر فعلی نتواند جلوی آن را بگیرد؟
نمی‌شود دقیق گفت. مدیریت فرهنگی در دوره‌ ۳ ساله نمی‌تواند کاری با این سطح ماندگاری کند. به نظر من در این دوره فقط می‌تواند تغییراتی بدهد. معتقدم عرصه‌ مدیریت نباید کمتر از ۱۰ سال باشد. شما مشکلات ما را در این سه سال ببینید؛ ما در سال ۹۱ اصلاً بودجه‌ی مستندسازی به دستمان نرسید. جریان سیاسی هم که آن مشکلات داشت. تورم هم که عجیب و غریب شده بود. فیلم «لاله» را ما اوایل ۹۱ با دلار ۱۲۰۰ تومان قرارداد بستیم، اما ناگهان قیمت دلار شد ۲۶۰۰ تومان که روی کارهای ما خیلی تأثیر گذاشت. منظورم این است که ما با حرکات عجیب و غریب و متفاوتی روبه‌رو بودیم. مثلاً فلان فیلم‌ساز فیلمش را می‌ساخت و بعد می‌آمد و می‌گفت من نمی‌توانم فیلمم را تمام کنم. در نتیجه پروژه گرفتار افزایش بودجه می‌شد و مشکلاتی از این قبیل.
مسافرت‌های کمی رفتم!
- منتقدانتان می‌گویند شما خیلی به سفرهای خارجی می‌رفتید؛ به‌ویژه فرانسه.
فرانسه؟ نه. یکی از شایعاتی که راجع من گفته می‌شود، همین است. اتفاقاً من مسافرت‌های کمی رفتم. مثلا من فقط برای ۳ دوره‌ی جشنواره‌ی کن و یک دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم کوتاه کلرمونت‌فران به فرانسه رفتم که این آخری، برای فیلمی بود که نامزده دریافت جایزه شده بود. بحث این است که چون من به زبان فرانسه مسلط بودم، به آن‌جا می‌رفتم. گذشته از این برای رفتن به کن مجوز مقامات بالا ضروری بود. مثلاً در مجوز اعلام می‌شود که فلانی به‌خاطر تسلط به زبان فرانسه به این سفر اعزام شود وگرنه ما سرخود نمی‌توانستیم سفر برویم. علاوه بر این، فی‌ نفسه حضور مدیران در جشنواره‌ کن ارزشمند بود. مثلاً همان‌جا ما توانستیم قرارداد فروش انیمیشن «رستم و سهراب» را با یک شرکت آمریکایی کانادایی منعقد کنیم. سفرهای دیگر هم به‌نوعی بود که باید می‌رفتم. مثلاً در یکی از جشنواره‌هایی که در سن‌پترزبورگ برگزار می‌شد، برای من برنامه‌ سخنرانی درباره‌ی سینمای مستند ایران گذاشته بودند. یا در تونس، من برای داوری یک جشنواره‌ی بین‌المللی انتخاب شدم. خب باید چه‌کار می‌کردم؟ نمی‌رفتم؟
- نتیجه‌ این سفرها برای ایران چه بود؟
ما در سفرهایی که داشتیم، فیلم نمایش می‌دادیم، کنفرانس برگزار می‌کردیم... . مثلاً یکی از مواردی که انجام شد، ثبت نام سی، چهل دانشجوی هنرمند برای برگزاری کلاس در تونس بود که البته به دوره‌ ما کفاف نداد. دو گروه از هنرمندان معتبر را هم به تونس فرستادیم که تأثیرات خوبی داشت. یا در جشنواره‌ کن، ما با یک کارگردان فرانسوی ضدصهیونیست به نام «دیودونه» ارتباط گرفتیم و با او فیلمی داستانی علیه صهیونیست‌ها به تهیه‌کنندگی «محسن علی اکبری» ساختیم و در بازار کن عرضه کردیم. خب این فیلم جار و جنجال زیادی در بازار به راه انداخت و نهایتاً جشنواره‌ کن حاضر به پخش فیلم نشد.
- این فیلم را چرا در داخل پخش نکردید؟
به دلیل یک سری مشکلات فرهنگی. به هر حال فیلم در خارج ساخته شده بود و مقداری برهنگی مثل مو و این‌ها داشت. البته وقتی فرانسه اجازه‌نامه‌ اکران این فیلم را نداد، کارگردانش در کن یک کنفرانس مطبوعاتی گذاشت که به‌صورت اینترنتی پخش شد. من هم در این نشست درباره‌ این موضوع صحبت کردم و اعتراضم را گفتم. به هر حال، این هم یکی از استفاده‌های ما از این سفرها بود. ولی این را هم بگویم که من زیاد اهل سفر نیستم. من در فرانسه تحصیل کرده‌ام و اگر سفری هم قرار بوده بروم، در همان زمان رفته‌ام. لذا زیاد علاقه‌ای به سفرهای خارج از کشور ندارم.
«شهابی از جنس نور» و «رنج و سرمستی» به لحاظ کیفی راضی کننده نبودند
- برسیم به کارهای سینمایی؛ در بین تولیدات سینمایی شما چندین فیلم خیلی حاشیه‌ساز شدند...
بله در طول سه سال مدیریت من دو، سه تا فیلم مسأله‌ساز شد. یکی فیلم «لاله» بود و یکی هم فیلم «شهابی از جنس نور» و آخری هم «رنج و سرمستی» به کارگردانی «جهانگیر الماسی» که این دوتای آخر، از لحاظ کیفی راضی کننده نبود. البته دو، سه تا فیلم خوب هم ساختیم. مثل فیلم «سلام بر فرشتگان» آقای «اژدری» که فیلم خوبی بود. یا فیلم «گیرنده» به کارگردانی «مهرداد غفارزاده» که بهترین فیلم اول فجر شد. فیلم «آسمان هشتمِ» ساخته‌ی «حسن نجفی» هم فیلم خوبی بود یا آقای «شاه‌مرادی‌زاده» که با آن شرایط فیلم ساخت. اما من با کارهای آقای الماسی و «اسلاملو» مخالف بودم. چون سابقه‌ی آن‌ها را می‌دانستم. به‌خصوص که کار آقای الماسی خیلی فرم‌گرا بود. ولی مسأله این بود که از بالا و از سازمان سینمایی به دلیل تغییر در وظایف مرکز و حذف مأموریت ساخت فیلم اول، به ما سفارش شده بود که این فیلم‌های به‌اصطلاح فاخر ساخته شوند و ما نمی‌توانستیم کاری انجام دهیم. در واقع سازمان سینمایی در شکل جدیدش، دیگر مرکز را به‌عنوان سازمان حامی فیلم‌های تجربی نمی‌دید. در چنین شرایطی، تنها کاری که از دست ما برمی‌آمد، این بود که یک فیلم‌بردار حرفه‌ای برای آن‌ها آوردیم و حتی یک مشاور گذاشتیم و آقای شورجه مشاورشان شد.
- چرا زیر بار ساخت فیلم «لاله» رفتید؟
ببینید علی‌رغم این‌که من خودم راضی به ساخت این فیلم نبودم، باید اعتراف کنم که فیلم‌نامه‌ «لاله» فیلم‌نامه‌ بدی نیست و اتفاقاً می‌تواند جزء استراتژیک‌ترین فیلم‌های ایران باشد. چون تصویر خیلی خوبی از ایران نشان می‌داد. البته فیلم‌نامه وقتی به ما رسید، خالی از اشکال نبود. اما ما فیلم‌نامه را بازنویسی و همه‌ مبانی اعتقادی خودمان را در فیلم‌نامه اعمال کردیم.
- با این اوصاف شما چرا مخالف ساخت فیلم بودید؟
چون اولاً فکر می‌کردم این فیلم هزینه‌ی بالایی دارد و آن امکاناتی را هم که ما برای ساخت این فیلم می‌خواستیم هنوز وارد ایران نشده بود. به هر حال تصمیمی بود که در سازمان سینمایی گرفته شده بود که این فیلم باید ساخته شود و اعلام کردند که بودجه‌اش از طرف مرکز نیست. قرار بود یک سرمایه‌ خارجی هم در فیلم تزریق شود. یعنی سرجمع ایران دو و نیم تا سه میلیارد هزینه می‌کرد.
- قرار بود، سازمان سینمایی این هزینه را تأمین کند؟
نه سازمان هم از جای دیگری قرار بود تغذیه شود.
- از کجا؟
مثلاً از فلان نهاد. مگر بودجه‌ فیلم آقای «مجیدی» از کجا تامین شد؟ یا فیلم «رستاخیز»؟ این هم مثل آن‌ها. من آن موقع دقیقاً نمی‌دانستم که بودجه‌ «لاله» از کجا تأمین می‌شود و اخیراً متوجه شدم که البته اعلام آن را ضروری نمی‌دانم.
- سرمایه‌گذار خارجی هم آمد؟
بله. ما از اول پیش‌بینی کردیم که این فیلم شش میلیارد هزینه دارد با دلار ۱۲۰۰ تومان. قرار شد سه میلیون دلار را ما تأمین کنیم و بقیه را از کمپانی‌های خارجی (آمریکایی-کانادایی و کشورهای دیگر) تأمین کنیم. حتی برای آوردن «رابرت دنیرو» برای فیلم هم توافق شده بود ولی بعداً فیلم در خارج دچار مشکل شد. در واقع، آن‌ها بعد از ایمیل و گفتگوهای زیاد، شروطی برای ادامه‌ی کار داشتند. شروطی مثل این‌که بازیگر زن ما باید فلان کس باشد. خب ما هم قبول نکردیم و آن‌ها کنار کشیدند. این شد که به سراغ بانک‌های داخلی رفتیم و برای نمونه بانک پاسارگاد پذیرفت. بقیه‌ موارد هم که هم‌زمان با بالا رفتن دلار اتفاق افتاد و پیش‌بینی سه میلیون دلاری ما شد شش میلیون دلار.
- یعنی اگر امکانات ساخت فیلم فراهم می‌شد، دیگر مخالفتی با آن نداشتید؟
بله. من از تأمین بودجه می‌ترسیدم. شاید یکی از دلایل نگرانی من همین بود.
تهیه‌کننده «لاله» را تهدید کردند که دیگر نمی‌تواند در ایران فیلم بسازد
- چه شد که فیلم ناگهان سر و صدا کرد؟
به نظرم دو دلیل داشت. یکی موضوع سیاسی شدن و بحث کمک‌ها و تحریم‌ها بود و دوم تهیه‌کنندگانی که انتخاب شده بودند. چرا که برخی تهیه‌کنندگان دیگر خود داوطلب تهیه‌ این فیلم شده بودند و بعد از این‌که انتخاب نشدند، انگیزه‌های شخصی برای مقابله با این فیلم داشتند. مثلاً خانم «پروانه پرتو» (تهیه‌کننده‌ فیلم) چند بار آمد که استعفا بدهد چون تهدیدش کرده بودند که اگر این فیلم را بسازد، دیگر در ایران نمی‌تواند کار کند. جریان دیگری هم بود؛ برخی انگیزه‌ سیاسی داشتند و ماجرای «لاله» بهانه‌ای شده بود برای آن‌ها در جهت کوبیدن نیروهای رقیبشان. به هر حال همه‌ این‌ها باعث شد تا تولید این کار خیلی سخت و دچار حاشیه شود.
ماجرای عجیب گذاشتن اسکلت در رختخواب اسی نیک‌نژاد!
- چه حاشیه‌هایی؟

مثلاً عوامل فیلم هر روز به من خبر می‌دادند که تهدید می‌شوند. نمونه‌‌ خنده‌دارش این‌که یک بار وقتی عوامل در شمال مشغول فیلم‌برداری بودند، من متوجه شدم که اتفاق بدی برای آقای «نیک‌نژاد» افتاده است؛ تا جایی که اعصابش به هم ریخته و مریض شده بود. من تماس گرفتم ببینم موضوع چیست؟ گفتند شبانه عده‌ای ناشناس، توی رختخوابش اسکلت گذاشته‌اند. مورد دیگری هم بود که مثلاً موش مرده جلوی در اتاق‌ها می‌انداختند. البته مشخص بود که این خراب‌کاری‌ها کار عده‌ای از خود عوامل فیلم است. ولی این اتفاقات نشان می‌داد که مخالفت‌ها خیلی جدی است. همین باعث‌ می‌شد تا به یک‌باره عوامل به‌صورت دسته جمعی استعفا بدهند. مثلاً آقای «زرین‌دست» سه ماه بود که از ما حقوق می‌گرفت ولی وقتی قرار شد که فیلم‌برداری شروع شود، استعفا داد و رفت. ما هم رسماً شکایت کردیم. ما با همین وضعیت -چون پول خرج این پروژه شده بود- ایستادیم و نگذاشتیم کار متوقف شود.
- در حال حاضر مشکل پروژه چیست؟
الان مشکل یک موضوع دیگر است. اگر در همان زمان پیست اتومبیل‌رانی، با ما کنار می‌آمد، کار فیلم‌برداری تمام شده بود. اما آماده نبودن پیست آن‌قدر طول کشید که گروه مجبور شد برای فیلم‌برداری به ترکیه برود. قرار بود پیست آن‌جا را به پیست ایرانی تبدیل کنند و حدوداً برآوُرد شده بود که یک میلیون دلار هزینه‌ی این کار می‌شود. خب من تمام این‌ها را پیش‌بینی کرده بودم ولی ناگهان متوجه شدم که کسانی که می‌خواهند این کار را برای پروژه انجام بدهند، همان مدیران تولید فیلم «آرگو» در ترکیه هستند. من هم بلافاصله دستور دادم تا عوامل فیلم برگردند. واقعاً نمی‌شود خیلی چیزها را گفت ولی اگر بخواهم خلاصه کنم، باید بگویم همه نوع بهانه‌ای برای نیمه‌تمام ماندن این کار وجود داشت.
- اگر به دوران مدیریت خود بازگردید، باز هم زیر بار ساخت «لاله» خواهید رفت؟
نه! اگر می‌دانستم که این همه شلوغی‌ و دردسر دارد، زیر بار نمی‌رفتم.
- شما هیچ‌وقت تحقیق کردید که ببینید ادعاهای اخلاقی که به آقای نیک‌نژاد و عوامل فیلم نسبت داده شد، درست بوده یا نه؟
من خودم از روی کنجکاوی به سایت‌های مختلف سر زدم و دیدم این فیلم‌های غیراخلاقی که می‌گفتند، وجود ندارد. البته گفتند که فیلم‌ها را برداشته‌ند.
- یعنی نمی‌توانستید فیلم‌ها را تهیه کنید تا ببینید اسم ایشان در تیتراژ هست یا نه؟
ببینید به هر حال سابقه‌ی فرد را هم باید دید. ایشان یک فیلم درباره‌ دفاع مقدس ساخته بودند که فوق‌العاده بود. در مورد فیلم‌های مذکور هم من واقعاً فیلمی پیدا نکردم. ضمن این‌که ایشان در آمریکا هیچ حاشیه و سابقه‌ سیاسی و نقطه‌ سیاهی به لحاظ اخلاقی و مالی نداشتند و اینجا هم پروانه‌ ساخت گرفته بودند. این را هم بگویم که همین فیلم «لاله» در دوره‌ مدیریت آقای «جعفری جلوه» در معاونت سینمایی توسط تهیه‌کننده‌ دیگری به نام آقای «حسین‌نژاد» اجازه‌ ساخت گرفته بود و تولیدش به خاطر عدم تأمین بودجه، عقب افتاده بود. به هر حال، تصمیم‌گیری‌های این‌چنینی در اختیار من نبود که نیک‌نژاد باشد یا نه.
- یعنی نمی‌توانستید مثل قضیه‌ «آرگو» دستور بدهید؟
نه. این‌جا دیگر نمی‌شد. من با آقای «شمقدری» بارها صحبت کرده بودم و ایشان می‌گفتند که حرف‌هایی که درباره‌ نیک‌نژاد می‌زنند، درست نیست. خودم هم که چیزی ندیده بودم.
- شما راش‌های «لاله» را دیده‌اید؟
آقامحمدیان: بله. آن‌هایی را که من دیده‌ام، قابل دفاع است. این فیلم یک فیلم‌برداری خاصی دارد. مثلاً از یک صحنه چندین بار در زاویه‌های مختلف و با پنج، شش دوربین فیلم گرفته شده است. یعنی دقیقاً از روش‌هایی استفاده شده که در هالیوود برای فیلم‌سازی استفاده می‌شود.


کد خبر: 79356

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcjmtea.uqehizsffu.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com