نگاهی به انواع ادبی

8 مهر 1389 ساعت 17:04






چکیده

انواع ادبي در رديف نظامهايي از قبيل سبك شناسي و نقد ادبي، يكي از اقسام علوم ادبي به شمار مي‌رود. موضوع اصلي آن، طبقه‌بندي كردن آثار ادبي از نظر ماده و صورت در گروههاي محدود و مشخص است. از آنجا كه مهمترين مختصه علم اين است كه مي توان طبقه‌بندي كرد، اين مهم در ادبيات بوسيله انواع ادبي صورت مي‌گيرد. در انواع ادبي هدف اصلي طبقه بندي كردن برحسب ساختمان است كه مي‌توان آثار ادبي را استخراج كرد و وجوه تفارق آنها را با دسته‌هاي ديگر نشان داد. به طوركلي مي‌توان گفت كه انواع در اعصار مختلف دستخوش تغيير مي‌شود چنانكه حماسه در شاهنامه با حماسه پيش و پس از آن فرق مي‌كند.از اين رو بايد گفت كه شاعران صاحب سبك از آنجا كه با ذهن و زبان رفتاري خاص دارند در چهارچوب «نوع» تصرف مي‌كنند. انواع ادبي گاهي به عللي در دوره‌اي مورد بي‌توجهي واقع مي‌شدند اما ممكن است دوباره تجديد حيات كنند،‌ مثلاً غزل بعد از رواج شعر نو مورد بي‌توجهي واقع شد اما امروزه دوباره مرسوم شده است. البته بايد دانست وقتي كه نوع ادبي بعد از مدتها دوباره زنده مي‌شود، ديگرآن نوع ادبي قبلي نيست بلكه در آن تغييراتي راه يافته است. چنانكه حماسه قبل از هومر شاعر يوناني، مانند حماسه بعد از او نيست. تجديد حيات در ادبيات امري بديهي است . از سوي ديگر ديگر كار انواع ادبي صرفاً طبقه‌بندي كردن آثار ادبي است اما در مطالعات ادبي گاهي با آثار مهمي سروكار داريم كه ازديدگاه ماده ادبيات كاملاً‌جزء ادبيات نيستند.در این مقاله به بررسی انواع ادبی در حوزه نظم و نثر پرداخته می شود تا با نگاهی عمیق تر بتوانیم به مقصود اصلی که همان تمایز بین آثار ادبی است نائل شویم .





مقدمه

همان گونه که در چکیده بیان شد ، كار انواع ادبي صرفاً طبقه‌بندي كردن آثار ادبي است اما در مطالعات ادبي گاهي با آثار مهمي سروكار داريم كه ازديدگاه ماده ادبيات كاملاً‌جزء ادبيات نيستند. براي مثال تاريخ بيهقي با تاريخ بلعمي هرچند كه جزء ادبیات تعليمي هستند و تفكر خاصي را آموزش مي‌دهند اما حاوي مختصات بالاي ادبي هستند. سابقه انواع ادبي مانند بيشتر علوم ادبي به آثار ارسطوي يوناني و هوراس مي‌رسد. در فن شعر آنان حماسه و تراژدي دونوع عمده‌اند هرچند ارسطو از ادب غنايي ليريك صحبت نمي‌كند . اما به طور كلي انواع عمده ادبي در نزد قدماي غرب عبارتند از: 1- نوع حماسه epic 2- نوع غنايي 3- نوع نمايشي dramatic که خود به دودسته سوگنامه يا تراژدي وشادنامه يا كمدي تقسیم می شود .
از انواع ديگر ادبي در اين دوره طنز satrie بوده است. تا اواخر دوره رنسانس بلكه تا حدود قرن 18 ميلادي مشخصات و حدود اين انواع براي نويسندگان و شاعران روشن بود و قوانين مربوط به هر نوع تحت انواع قراردادهاي ادبي مراعات مي شد، قراردادهاي ادبي به اين معناست كه مثلاً مطابق قرارداد غزل بايد حدود 7 بيت داشته باشد و مطلع آن مصرع باشد و موضوع آن غنايي باشد، اما هنرمندان بزرگ گاهي در قراردادهاي ادبي تصرف مي‌كنند و در عوض، خود واضع قراردادهاي جديد مي‌شوند؛ از اين رو بايد گفت كه قراردادها در هر عصري وضعيت خاصي پيدا مي‌كنند. در دوران معاصر انواع جديدي به انواع سابق افزوده شده به عنوان مثال : داستان بلند، داستان كوتاه، بيوگرافي يا شرح‌حال نويسي، مقاله نويسي ، ... گفتني است كه هميشه نمي‌توانيم نوع ادبي يك اثر را با دقت و صراحت مشخص كنيم و ديگر اينكه كمتر اتفاق مي‌افتد كه بتوان اثري را با نوع ذكر آن، آنچنان كه بايد و شايد معرفي نمود. گاهي ناچاريم براي شناخت اثري از چندين اصطلاح انواع ادبي استفاده كنيم چنانكه اگر چه گلستان سعدي همچون مناجات‌نامه خواجه عبدالله انصاري مسجع است اما كتابي تعليمي است و با مناجات نامه تفاوت دارد.
تقسيم بندي غربيان از ادبيات مبتني بر آثار ارسطو و هوراس در كتاب فن شعر است كه بيشتر جنبه معنايي دارد. از اين رو جهاني است. يعني در همه جا كمابيش صدق مي‌كند. به طور مثال حماسه با بيان خصوصياتي كه در ادب يونان ديده مي‌شود چون ايلياد و اديسه در ادب ما هم نظيري چون شاهنامه دارد اما تقسيم بندي ما در ايران بيشتر صوري بوده است مثلاً شعر را با توجه به تعداد ابيات و وضع قافيه‌ها و از روي شكل بيروني به غزل، قصيده، قطعه و رباعي تقسيم كرده‌اند. نقص اين طبقه‌بندي اين است كه شعر را به لحاظ معنايي بررسي نمي‌كند مثلاً‌در قالب قصيده هر معنايي از مدح و هجو و پند و اندرز و عرفان، .... ممكن است ديده شود و در قالب غزل هم غنا مي‌بينيم و هم عرفان و هم سياست و هم وصف. بحث قوالب در ادب فرنگي هم مطرح است و در بين ادباي فرهنگي هم اين معضل وجود داشته است كه آيا مي‌توان قوالب را انواع ادبي محسوب كرد يا نه؟ اولاً به نظر مي‌رسد بايد قوالب شعري را هم در انواع مطرح كرد زيرا به هر حال نوعي طبقه بندي است و باعث تمييز گونه‌هاي شعري مي‌شود. ثانياً مي توان با طرح مطالب جديد و تميز ديدگاههاي سنتي، به اين طبقه بندي صوري جنبه معنايي داد. مثلاً از نظر ما قصيده معمولاً قالبي براي مدح بوده است قالبي است براي مضامين حماسي با اين فرق كه قهرمان اين حماسه (ممدوح) راستين نيست. و اعمال او گاهي كاريكاتوري از اعمال قهرمان حماسه‌هاي اصيل است. قصايد غيرحماسي در تاريخ قصيده جنبه ثانوي دارند و طيفي از قصيده محسوب مي‌شود. همچنين غزل اصالتاً و بالذات غنايي است و غزلهاي غيرغنايي از فروع آن هستند. اگرچه طبقه‌بندي شعر در ادبيات ما برحسب صورت بوده است. اما گاهي به ندرت در آثار قدما به ذكر انواع مختلف معنايي برمي‌خوريم. سعدي در مقدمه باب 5 بوستان مي‌گويد: شبي در حال سرودن شعر بودم كه انسان بدطينتي شعر مرا شنيد و سخن مرا ستود اما گفت كه فقط در شيوه زهد و شطح و طامات (در شطح و طامات سخناني بي‌اراده از دهان صوفي در هنگامي كه غرق خداست بيرون مي آيد) و پند خوب است و نه در شيوه خشت و كوپال و گرز گران ، كه ديگران آن كار را به اوج رسانده اند.
شبي زيت فكـرت همـي سـوختم چـراغ بلاغـت بيفــروخــتم
هم از خبث نوعي در آن درج كرد كـه ناچـار فريـاد خـيزد ز درد
پراكنـده گويـي حديـثم شــنيد جز احسنت گفتن طريقي نديد
كه فكرش بليغ است و رايش بلند در اين شيوه زهد و طامات و پند
نه در خشت و كوپال و گرز گـران كه اين شيوه ختم است بر ديگران
سعدي در نوع تعليمي، اخلاقي شعر استاد است نه در شعر حماسي كه امثال فردوسي و اسدي طوسي آن را به غايت رسانده اند.
به طور كلي انواع ادبي را مي‌توان به نحو زير به طور مرتب و علمي‌تر بيان كرد:
1- غنايي lyric: مقصود از نسيب (=مقدمه غزل) و تشبيب (=ذكر ايام جواني) و غزل، همان تغزل است كه جنبه غنايي دارد. از سوي ديگر رثا و شكوي و اعتذاد نيز مبين احساسات و عواطف گوينده هستند جنبه غنايي دارند.
2- حماسي epic: در اين نوع مفاخره و مدح نيز جنبه حماسي دارد. مفاخره مثل خاقاني، مدح مثل فرخي
3- هجايي، هجو: مانند سوزني سمرقندي، طنز نيز در اين مجموعه قرار مي گيرد.
4- روايي narrative: وصف از فروع اين دسته است، مثل نظامي به خصوص در اسكندرنامه
5- شعر تعليمي: اخلاقي ، حكمي و زهد
حال به بررسی هر یک از این انواع در ادبیات پرداخته می شود :

شعر غنايي
تعريف شعر غنايي:
شعر غنايي در نظر لامارتين و موسه و بسياري از شاعران رمانتيك، شعري است كه شاعر، «خويشتن خويش» را موضوع آن قرار دهد و به همين مناسبت تصور مي‌كردند كه شعر غنايي شعري است شخصي، در صورتي كه چنين نيست. شعر غنايي شعري است كاملا اجتماعي و اگر تعريف اين گروه را بپذيريم، بخش عمده‌اي از شعرهايي غنايي را بايد از حوزة تعريف «غنايي» بيرون كنيم. تعريف دقيق شعر غنايي شايد چنين باشد: «شعر غنايي سخن گفتن از احساس شخصي است»، به شرط اين كه از دو كلمة‌ «احساس» و «شخصي» وسيع‌ترين مفاهيم آنها را در نظر بگيريم. يعني تمام انواع احساسات: از نرم‌ترين احساسات تا درشت‌ترين آنها با همة‌ واقعياتي كه وجود دارد. احساس شخصي بدان معني كه خواه از روح شاعر مايه گرفته باشد و خواه از احساس او، به اعتبار اين كه شاعر فردي است از اجتماع، روح او نيز در برابر بسياري از مسايل باتمام جامعه اشتراك موضع دارد.
دوران شعر غنايي:
شعر حماسي در دوران طفوليت جوامع به وجود مي‌آيد و شعر غنايي شعري است كه در دوران جواني جامعه‌ها رشد مي‌كند. بدين گونه كه فرد «خويشتن خويش» را باز مي‌يابد و «نداهاي درون» خويش را مي‌شنود. با اين همه، شعر غنايي در جوامعي كه به مرحلة كهولت و پيري رسيده‌اند نيز ظهور دارد. عوامل آن: به كار بردن «من» بيش از حد، نياز به لذتها، بدبيني برخاسته از دست نيافتن به آرزوها، رنج حاصل از انديشه دربارة بودن و كوششهاي ذهن در باب آزادي و . . . است. بر روي هم انسانيت در مرحلة جواني و پيري يك نوع انديشه و احساس دارد، يعني در پيري بازگشتي دارد به احساسات دوران جواني خويش، اما تعبير و برداشت او از نوع احساسات، در دوران پيري و جواني، يكسان نيست.



موضوعات شعر غنايي:
توانايي تخيل در آفرينش حوادث و قهرمانان، آن گونه كه در شعر حماسي ديده مي‌شود، بي‌كرانه است . اما در برابر نفسانيات انسان، اين آفرينش در حدي معين مي‌ايستد؛ زيرا در نفس انسان، احساسات ثابت است و نوع احساساتي كه بشر در تاريخ با آن روبرو بوده در يك جدول معين ، تقريباً ثابت مانده است. اين احساسات، موضوعات شعر غنايي است و مي‌توان آنها را به احساسات مربوط به: فرد، خانواده، انسانيت ، وطن، طبيعت و خدا محدود كرد. با اين تفاوت كه نوع احساسات ما در برابر مسايل متغير است. مرگ در يك دوره، براي افراد يك جامعه وحشتناك است و گاه ممكن است براي اجتماع يا افرادي شيرين باشد. البته بعضي از اين موضوعات به نسبت تازگي دارد؛ مثلاً احساس نسبت به انسانيت و يا احساس نسبت به وطن، امري جديد است.
در شعر فارسي، وسيع‌ترين افق معنوي، افق شعرهاي غنايي است . مطالعه در تطور انواع غنايي در ادب فارسي، گسترده‌ترين زمينة بحث است. موضوعاتي كه در ادب فارسي حوزة‌ شعر غنايي را تشكيل مي‌دهد، تقريباً تمام موضوعات رايج است( به جزحماسه و شعر تعليمي). حتي داستانهاي منظوم ادب پارسي (كه نمي توان به دقت عنوان دراماتيك و نمايشي بر آن اطلاق كرد) همه در مقولة شعر غنايي قرار مي‌گيرند؛ و در يك نگاه اجمالي: شعرهاي عاشقانه، فلسفي، عرفاني، مذهبي، هجو، مدح و وصف طبيعت، همگي، مصاديق شعر غنايي هستند. نكتة‌ قابل ملاحظه اين كه در ادبيات فارسي اين مفاهيم اغلب با يكديگر به هم آميخته اند و يك قطعه شعر يا يك قصيده، تركيبي است از مجموعة‌ اين مفاهيم. غزل فارسي كه يكي از سرشارترين حوزه‌هاي شعر است، نمونة خوبي است كه در آن مي توان آميزش انواع غنايي را به خوبي ملاحظه كرد. در يك غزل حافظ، مسايل اجتماعي (كه با بياني غنايي براساس «من» گسترده و اجتماعي شاعر مطرح مي‌شود) با مسايل خصوصي (از قبيل مرثية دوست يا فرزند) و مباحث فلسفي (آغاز و انجام زندگي و سرنوشت انسان و اعتراض در برابر نظام كاينات) و هجو و طنز محيط و وصف طبيعت به هم مي‌آميزد؛ و در يك زمينة كلي عرفاني سير مي‌كند. اينها همه انواع جداگانة غنايي هستند كه در شعر او تركيب يافته‌اند.
در آ‎غاز ادب دري، اين انواع از يكديگر بيشتر تمايز دارند. هر قدر شعر فارسي به كمال نزديك‌تر مي‌شود، اين مفاهيم به يكديگر بيشتر مي‌آميزند. ناگفته پيداست كه يكي از علل اصلي اين آميختگي انواع غنايي در ادب فارسي (و نيز ادب عرب) ، تأثير قوالب شعري و سنت‌هاي ادبي است. حكومت قالب و فرم (مثلاً شكل قصيده با قوافي سبب شده است كه سلسلة تداعي، انواع مضامين شعري را در يك شعر در كنار يكديگر قرار دهد.
اصطلاح غنايي، كه در برابر ليريك Lirique فرنگي در سالهاي اخير در ادبيات فارسي و عربي رايج شده، در قديم نبوده است. چنانكه پيش از اين گفتيم، قدما براي مجموعة غنائيات، اصطلاح خاصي نداشته‌اند. تعبيراتي از نوع غزل يا تغزل در ادبيات ما بوده كه در طول زمان مفهوم آن، تغييرات وسيعي يافته است. همچنين هجو، مصاديق گوناگون داشته، اما مجموعة‌ اينها را به نام خاصي نمي‌خوانده‌اند. كلمة غنايي (از ريشة‌ غنا به معني موسيقي و نواختن و آواز خواندن ) برابر است با كلمة ليريك (به معني شعري كه همجاه با «لير» ـ يك نوع آلت موسيقي ـ خوانده مي‌شده است) در زبان يوناني قديم كه بعدها به ادبيات اروپايي راه يافته است. امروز در مطبوعات و زبان منتقدان مطبوعات، اصطلاح غنايي يا ليريك به معني محدود و ناقص آن (چنانكه لامارتين و موسه تصور كرده بودند) به كار مي‌رود. مثلا هر شاعري را كه از عشق (به معني محدود و كودكانه و جوانانة آن) سخن بگويد شاعر غنايي مي‌خوانند؛ در صورتي كه چنين نيست. تقريباً تمامي آثار شعري معاصران ما (جز در نمونه هايي كه مصداق دقيق حماسه يا بعضي تجربه‌هاي نمايشي و گاه تعليمي قرار مي‌گيرد) نمونه‌هاي شعر غنايي است. با اين تفاوت كه در يك نوع، از «من» تنها و رمانتيك و بيمارگونة فردي سخن مي‌رود (عاشقانه هاي روزنامگي و قطعه‌هاي ادبي منظوم) و در يك نوع، از «من» گسترده و اجتماعي هنرمند (مثل بعضي از شعرهاي نيما يا اخوان ثالث و ملك‌الشعراي بهار) سخن گفته مي‌شود . همة‌اينها مصاديق شعر غنايي هستند.
در بررسي انواع غنايي در شعر فارسي زمينة اجتماعي را نبايد فراموش كرد. هجوهاي فردي را با هجوهاي اجتماعي نبايد در يك طراز قرار داد. مرثيه‌هاي خصوصي را با مرثيه‌هاي عام و اجتماعي نبايد يكسان شمرد؛ و بر همين قياس هر يك از انواع غنايي را با توجه به ارتباط و پيوندي كه با جامعه و قلب تاريخ دارد، بايد به خوبي بررسي كرد. در چنين سنجشي مي‌توان ارزش گويندگاني از نوع حافظ يا عبيد را به خوبي دريافت.
شعر حماسی
معرفی حماسه و انواع آن
حماسه در لغت به معنای دلاوری و شجاعت است و از قدیمی‌ترین و مهیج‌ترین انواع ادبی است. حماسه شرح دوران قبل تاریخ است. گزارشی از اوضاع و احوال نخست و تاریخ صدور جهان و روزگار مردمان نخستین را ترسیم می‌كند. در حماسه سخن از جنگ‌هایی است كه برای استقلال یا بیرون‌راندن و شكست دشمن یا كسب نام و به‌دست آوردن ثروت صورت گرفته است. از این رو حماسه هر ملتی بیان‌كننده آرمان‌های آن ملت است. در حماسه، تاریخ و اساطیر، خیال و حقیقت به هم آمیخته و سخن از نخستین‌ها و اوایل می‌رود، یعنی چه كسی نخستین بار آتش را كشف كرد یا اینكه خط چگونه آموخته شد. نخستین كوشش‌های ذهنی بشر در رویارویی با مرگ، زندگی‌، عشق و نفرت، گذشت و فداكاری در حماسه مطرح است و اینكه جهان نخستین و عصر آفرینش چگونه بوده است. در این حوزه، بشر در مقابل خدایان و جهان ناشناخته قرار دارد. اسم دیگر حماسه شعر پهلوانی است كه به صورت قصص و افسانه‌های شفاهی سینه به سینه نقل می‌شده و ضرورتاً به صورت مكتوب نوشته شده است، مثلاً‌ داستان رستم و سهراب تا زمان فردوسی به صورت مدرن و مكتوب نبوده و فردوسی به سبب ضرورتی كه برای تدوین تاریخ ملی ایران احساس می‌شده آنرا به نظم كشیده است. اصولاً ‌حماسه به مقتضای دوره كتابت و تدوین تغییراتی می‌كند و در لایه‌هایی از منطق و آیین و رسوم آن عصر پوشیده می‌شود. مطابق الگوهای اساطیری كهن می‌دانیم كه معمولاً قهرمانان ازدواج نمی‌كردند، بلكه زنان مشتاقانه به سوی آنها می‌شتافتند تا از آنها فرزندی بیابند. اما فردوسی در شرح ازدواج رستم و تهمینه به مقتضای آداب و رسوم و اخلاقیات عصر خود آنجا كه سخن از ازدواج تهمینه با رستم است، مراسم ازدواجی را به روایت قدیمی الحاق كرده است. در حالی‌كه این بخش با توجه به اصل داستان صادق نیست. یكی از محاسن شاهنامه آن است كه فردوسی حتی‌المقدور كوشیده است كه در بافت‌های كهن دست نبرد. چنانكه به خوانندگان خود می‌گوید.
تو این را دروغ و فسانه مدان به رنگ فسون و بهانه مدان
از او هرچند در خورد با خرد دیگر بر ره رمز و معنی برد

از این رو بسیاری از اشارات اسـاطیری یا حمـاسی اصیل قدیم به صورت تقریباً دسـت نـخورده در شاهـنامه باقی‌مانده است. مانند سوگند خوردن به خورشـید (رستـم و پهـلوان مهری) كه مربوط به دوران مهرپرسـتی است .
انواع حماسه ( تقسیم حماسه بر حسب قدمت )
(traditional) 1- حماسه سنتی: ترادی شـنال كه به آنـها حماسه‌های ابتـدایی یا نخـستین و شـفاهی می‌گویند. این حماسه‌ها در زمان‌های قدیم شـكل گرفته اسـت، مانند ایلـیاد و ادیـسه، مـهابهارات، رامـایانا، ایاتكارز، در ایران، شاهنامه فردوسی، گرشاسب نامه اسدی طوسی، بهمن نامه، برزونامه و ...
2- حماسـه‌های ثانـوی یا ادبـی: به نحوی استادانه بر مبنای حماسـه‌های قدیـمی سـاخته شـده‌اند. در ایـن حماسه‌ها شاعر موضوعی را ابداع می‌كند یا از موضـوعات قدیمی سـود می‌جـوید، اما معـیارهای حماسه‌های كهن را رعایت می‌كند، انه اید یا آنه اید، ویژیل كه بر مبنای ایلیاد و ادیـسه هومر سـاخته شـده اسـت و نیز بهشت گمشده میلتون كه براساس اساطیر مسیحی نوشته شده و قهرمان آن آدم است..
3= حماسه‌های متأخر یا سومین: از روی حماسه‌های ثانوی در ادوار متأخر ساخته شده است،‌ مانند رستم و سهراب كه مایتو آرلوند از رستم و سهراب شاهنامه ساخته یا نمایشنامه رستم و سهراب حسین كاظم زاده كه بر مبنای شاهنامه نوشته شده و یا داستان‌های عامیه مرسومی كه به نثر ساده در شرح پهلوانی‌های رستم به نام رستم‌نامه موجود است.

تقسیم حماسه برحسب موضوع
1 - حماسه اساطیری: قدیـمی‌ترین و اصـیل‌ترین نوع حماسـه است. این حماسـه مربوط به دوران ماقبل تاریخ است و برمبنای اساطیر شكل گرفته است، مانند حماسه سومـری یا بابلـی گیل گمـش و بخـش اول شاهنامه فردوسی تا داستان فریدون كه در این قسمت از شاهنامه از اوایل سخن رفته است و گفـته شـده اولین كسی كه گرمابه ساخت یا نوشتن آموخت چه كـسی بود. بخـش‌هایی از ایلـیاد و ادیـسه و قسمتی از تورات و رامایانا و مهابهارات نیز جزو این نوع حماسه‌ها هستند .
2 - حماسه پهلوانی: در این نوع حماسه سخن از زندگی پهلوانان رفته است و حماسه پهلوانی ممكن است جنبه اساطیری نیز داشته باشد، مانند زندگی رستم و شاهنامه و ممـكن است جنـبه تاریخی داشـته باشد، مانند ظفرنامه حمدالله مستوفی و شهنشاه نامه صبا كه قهرمان‌های‌شان وجود تاریخی دارند. در حماسه‌های پهلوانی قهرمان معمولاً یك پهلوان مردمـی است و برای او مرگ بهتر از ننـگ است. یونانـیان و ایرانـیان كه دارای زندگی فعال بوده‌اند و با اقوامی در جنگ و صلح به سر می‌بردند دارای حماسه پهلوانی هستند..
3- حماسه‌های دینی یا مذهبی كه قهرمان آن یكی از رجال مذهبی است و ساخت داستان حماسه بر مبنای اصول یكی از مذاهـب است، مانـند كمدی الهی دانتـه و خداوند‌نامه صبای كاـشانی. اقوامی كه فعالیـت‌های برون‌مرزی نداشتند و در خود بودند دارای این نوع حماسه‌ها هستند، مانند چینیان، هندیان باستان و...
4 - حماسه‌های عرفانی‌ كه در ادبیات فارسی زیاد اسـت. در این گونه حماسـه قهرمان بعد از شكـست دادن دیو نفس و طی سفری مخاطره‌آمیز در جاده طریقت در نهایت به پیروزی كه همانا حصول به جاودانگی است دست می‌یابد و به فنای فی‌الله می‌رسد. منطق الطیر عطار نیز نوعی حماسه عرفانی است كه به شیوه تمثیلی سروده شده است. بهگو دگیتا از متون مذهبی هند، ساخت عرفانی دارد.

هجو و هزل
هزل در ادبیات ما

فرهنگ شادمانی، بخشی از فرهنگ زندگی است.
مولوي در ديوان شمس مي‌فرمايد :

گرچه من خود ز عدم دلخوش و خندان زادم عشق آموخت مرا، شكل دگر خنديدن
به صدف مانم، خندم چو مـــرا درشكننــــــد كارِ خامان بود از فتح و ظفر خنديدن

شادمانی کردن در ادبیات چهار بخش مهم دارد:
هزل، هجو، طنز و فکاهی
هزل در مجموع، يكى از فراگيرترين و گسترده‏ترين متفرعات شوخ‏طبعى است و همين موجب شده است كه بسيارى، به اشتباه آن را مادر شاخه‏هاى ديگر شوخ‏طبعى بدانند.
هزل: رسوا کردن و برهنه کردن خصوصیات فردی و پنهانی افراد است و دنیای ممنوعه ها را در بر می گیرد. مانند: هزلیات سعدی و مولانا و...
هزل، در لغت، به مزاح کردن بیهوده، لاف و سخن بیهوده معنی شده است و در اصطلاح اهل ادب، شعری است که در آن کسی را ذم گویند و بدو نسبت‌های ناروا دهند، یا سخنی که در آن مضامین خلاف اخلاق و ادب آید.
زيرمجموعه‌هاي هزل عبارتند از:
ذمّ شبيه به مدِح، مدح شبيه به ذمّ، مزاح، ضِحك، سخريه، تهكّم، استلم، تسخر زدن، ريشخند، طعنه، كنايه، بيغاره يا سرزنش، استهزاء و نقيضه هزل.
هزل : هزل در لغت به معنی مزاح (شوخی کردن) و بيهوده گفتن است ، اما در اصطلاح ادب عبارت از شعر يا داستان کوتاه و بی هدفی است که برای تفريح گفته می شود ، تا افراد معدودی از آن لذت ببرند . غرض ازپرداختن هزل که گاهی هم از مرز اخلاق و ادب خارج می شود تنها تفريحی بی مايه و گذراست (هزل همانند داستان های بی سر و تهی است که امروزه به نام جوک ميان مردم متداول است) .
هزل (faceteae) آن است كه به لفظ نه معناي حقيقي و نه معناي مجازي آن را اراده كنند و آن ضدّ جدّ است و در فن بديع از محسنات معنوي است و آن در حقيقت جدّي است كه مطلب در آن، بر سبيل شوخي و مطايبه ذكر شود و اين البته ظاهر امر باشد و غرض از آن، امر درستي باشد. مانند :
کاشفی سبزواری در کتاب بدايع الافکار هزل را الفاظی دانسته که از نظر عقل درست نباشد .
هزل از ظرافت طنز و قدرت تأثير هجو خالی است و هدف مشخص ندارد و البته گسترد گی آن هم چندان وسيع نيست . سرودن هزل از قرن نهم به بعد مورد توجه بيشتری قرار گرفت .
از شاعران هزل پرداز می توان به انوری اشاره داشت .(البته بايد اشاره داشت که بسياری از شاعران بزرگ ما از جمله مولانا جلال الدين و سنايی که هزل پرداز هم نيستند ، گاهی مواقع در شعر جدی خود از بکار گرفتن واژگان هزل آميز و رکيک پرهيز نکرده اند)
سنایی می گوید:
هزل من هزل نیست تعلیم است .
مولوی می گوید:
هزل تعلیم است آن را جد شنو تـو مشـو بـر ظاهـر هـزلـش گـرو
عبید زاکانی می گوید:
هزل را خوار مشمارید و هزالان را به چشم حقارت منگرید.
مولانا گوید:
هـزل‌هـا گوينــد در افســانـه‌ها گنج مي‌جو در همه ويرانه‌ها
هزل تعليم اسـت آن را ِجـد شنو تو مشـو بر ظاهر هزلـش گرو
هر ِجدي هزل است پيش هازلان هزل‌ها ِجد است پيش عاقلان
انسان عاقل و صاحب خرد خاک را تبدیل به زر میکند و جاهل اگر زر بدستش بیاید، آنرا حیف و میل می کند.
سعدی گوید:
به مزاحت نگفتم این گفتار هزل بگذار و جد از او بردار
گفتنی است که برای بیان مطلبی به صورت پوشیده و دور از ذهن نقادان از " کنایه " هم سود برده اند. یعنی از ذکر سخنی معنای دور آن را در نظر داشته اند:
دست کفچه مکن به پیش فلک که فلک کاسه یی است خاک انبار
در این بیت مراد خاقانی از دست کفچه کردن، کنایه از گدایی و دریوزه گری است.
حكيمان و عارفان، "هزل" را شيوه‏اى براى بيان مسايل جدّى دانسته‏اند. آنچه را كه بى‏پرده نمى‏توان گفت، بايد در قالبى ديگر ريخت و به گوش هوش مستمع و خواننده منتقل كرد.
جاحظ بصرى (وفات 255 هجرى قمرى) مى‏گويد: "هزل و مزاح هرگاه براى اين هدف به كار رود كه سبب جدّ باشد، جدّ است. چنان كه بطالت نيز اگر براى همين منظور به كار رود، وقار و رزانت است .
نكته قابل تأمل ديگر، اطلاق نام "هزل" به اشعار و مطالب زشت و شرم‏آور است. در دواوين بسيارى از شعرا بخشهايى تحت عنوان "هزليات" مى‏بينيم و جالب آن‏كه برخى از شعرا اصلاً شهرتشان را مديون هزل‏پردازى‏هاى‏شان هستند: سوزنى‏سمرقندى، شهاب ترشيزى، خاك‏شير، انورى، منجيك ترمذى، ايرج‏ميرزا و...
هر طنزی هم خنده دار است، اما هر نوشته خنده داری طنز نیست. ممکن است هجو، هزل و یا فکاهی باشد.
قدمای ما با آنکه معنی طنز و فکاهی را می دانسته اند، از آنها به عنوان شکل های ادبی نام نبرده اند. آنان مضاحک را در دو شکل هجو و هزل تعریف کرده اند.
کاشفی سبزواری پا فراتر نهاده و در بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، مطایبه را هم تعریف کرده است. از نظر او مطایبه، هزلی است معتدل، که ما امروز آن را فکاهی می نامیم.
در تعاریف قدما، هـجو در برابر مـدح قرار گرفـته اسـت و هزل در برابر جد. هر اصطـلاحی را با ضد آن بهتر می توان شناخت و تعریف کرد.
می توانیم چهار اصطلاح هجو، طنز، هزل و فکاهی را به عبارت امروز، این طور تعریف کنیم:
هجو : یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر و تنبیه از روی غرض شخصی و آن ضد مدح است.
طنز : یعنی به تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر تنبیه، از روی غرض اجتماعی و آن صورت تکامل یافته هجو است.

هزل : یعنی شوخی رکیک به منظور تفریح و نشاط در سطحی محدود و خصوصی و آن ضد جد است.

فکاهی : یعنی شوخی معتدل به منظور تفریح و نشاط در سطحی نامحدود و عمومی و آن صورت تکامل یافته هزل است.

به عبارت دیگر:

طنز هجوی است از روی غرض اجتماعی و فکاهی هزلی است دارای جنبه عمومی. به طوری که از این تعریفها بر می آید در هجو و طنز، نیش وجود دارد و در هزل و فکاهی، نوش. به عبارت دیگر خنده هزل و فکاهی، نوشخند است و خنده هجو و طنز، نیشخند.
طنز
طنز از اقسام هجو است و فرق آن با هجو این است که آن تندی و تیزی و صراحت هجو در طنز نیست وانگهی در طنز معمولاً مقاصد اصلاح طلبانه و اجتماعی مطرح است. طنز کاستن از کسی یا چیزی است به نحوی که باعث خنده و سرگرمی و تحقی شود. بین طنز و کمیک بودن فرق نهاده اند و گفته اند که در کمدی پخنده به خاطر خنده مطرح است اما در طنز خنده برای استهزاء کردن است یعنی وسیله است نه هدف. در طنز کسی که مورد انتقاد قرار می گیرد ممکن است بیرون از اثراد بی باشد.
او ممکن است یک فرد خاص باشد یا یک تیپ یا یک طبقه یا ملت و حتی یک نژاد. گاهی کسانی که دعوی اصلاح مفاسد اجتماعی و تهذیب اخلاق انسانی داشته اند از طنز استفاده کرده اند و آثار عبید زاکانی در این زمینه مشهور است و شاعران بزرگ دیگر ما نیز در خلال آثار خود از طنز غافل نمانده اند که به عنوان نمونه سعدی و حافظ را می توان نام برد.
منتقدان فرنگی ساتیر را به دو نوع رسمی یا مستقیم و غیررسمی و غیر مستقیم تقسیم کرده اند. در طنز مستقیم سخنگو اول شخص است. این "من" ممکن است مستقیماً با خواننده سخن بگوید یا با کسی دیگر که در آن اثر بی مطرح است و اصطلاحاً حریف نامیده می شود.

ادبیات نمايشي
تعريف: ادبیات نمايشي، عبارت از شعریا نثری است كه در آن به تصوير و تجسم حادثه‌اي تاريخي يا خيالي از زندگي انسان پرداخته مي‌شود و شاعر هيچ گونه دخالتي در آن حادثه ندارد. در ادبیات نمايشي، به هرحال، انسان، در پيوندي كه با زندگي و طبيعت دارد، مطرح است. وظيفة اصلي نمايش بيان حادثه و تحليل اشخاص است. هميشه يك حادثة اصلي وجود دارد كه حوادث فرعي براي تصوير بيشتر و بهتر آن حادثه به وجود مي‌آيند (Action) و آنچه به كمك اين حادثة اصلي مي‌آيد انتيريگ ( Intrigue) خوانده مي‌شود؛ گرچه گاهي اين دو را مترادف يكديگر به كار برده‌اند . از قديم براي حادثة اصلي يعني «اكسيون» شرايطي قايل بوده‌اند كه در تاريخ تحول درام تا قرون اخير اعتبار خود را حفظ كرده است. اين شرايط عبارتند از :
الف - وحدت (يعني يك موضوع و يك حادثه بر سراسر درام حاكم باشد) كه البته اين شرط در همة آثار رعايت نشده است.
ب - پيوند منطقي حوادث و ... .تقسيمهايي كه از ادب نمايشي در ملل غرب شده بيشتر در حدود تراژدي و كمدي و درام است كه با اختصار مي‌توان در باب آنها چنين توضيح داد:
1- تراژدي، تصوير ناكامي اشخاص برجسته است. از جهتي با حماسه پيوند دارد و از گذشتة اساطيري يا تاريخي سرچشمه مي‌گيرد و گاه دوري زمان جاي خود را به دوري مكان مي‌دهد. هنرمند به جاي آن كه از گذشتة دور (خواه تاريخي و خواه اساطيري) سخن به ميان آورد، از مكاني دور در زماني نزديك سخن مي‌گويد. اين كه در تعريف تراژدي گفته اند: «قهرمانان آن در پايان دچار مرگي دلخراش شوند.» به اين معني است كه مرگ قهرمانان نتيجة‌ اجتناب‌ناپذير تضادها و تلاشهايي باشد كه مسير داستان آن را به وجود مي‌آورد. هر تراژدي، در آن سوي غمي كه تصوير مي‌كند، نشان دهندة فتحي بزرگ است كه در خواننده شور و هيجان مي‌آفريند. ريشة‌ كلمة تراژدي به معني آواز بز Tragedy است (يوناني: تراگوديا) كه در تعبيرات مفسران اسلامي ارسطو (مانند ابن‌سينا) به گونة طراغوديا در آمده است، گويا از ترانه‌اي سرچشمه مي‌گيرد كه يونانيان قديم، هنگام مراسم قرباني ديونوس7 يا در سوگ او مي‌خوانده اند. علاوه بر وحدتهاي سه‌گانه (زمان، مكان، داستان) در تراژدي از طرز بيان موزون و سنگين و موضوعات برجسته (سرنوشت و مسائل ابدي) بايد كمك گرفت.
2- درام، در اصل به معني كاري است كه انجام مي‌شود و به همين مناسبت به معني مطلق نمايش و تئاتر به كار مي‌رود. ولي در كنار تراژدي و كمدي به معني نمايشي است كه بنياد آن بر تعارض يا تضاد است و همه نوع صحنه (شاد يا غمگين) در آن ممكن است در كنار يكديگر قرار داشته باشد. درام كوششي است براي نشان دادن شكل عادي زندگي . از اوايل قرن 19 شيوع اين نوع نمايشها فزوني گرفت. بسياري از تعزيه‌ها و تقليدهاي ايراني را مي‌توان در حوزه مفهومي اين اصطلاح قرار داد. گفته‌اند يك درام خوب سه كار مي‌كند: «سرگرم مي‌كند ، چيزي مي‌آموزد و حالي برمي‌انگيزد.»
3- كمدي، تصوير عيوب يا رذيلتهاي اخلاقي است، به گونه‌اي كه ماية خنده و ضحك باشد. از نظر اين كه عامل اساسي در خلق كمدي، نفسانيات انسان و غرايز اوست.
از قبيل بخل و حسد و عشق، با تراژدي گاه به هم نزديك مي‌شوند و به گفتة يكي از ناقدان، آنجا كه كمدي پايان مي‌گيرد تراژدي آغاز مي‌شود. يكي از مشكلات بحث در كمدي اين است كه بدانيم «مضحك» يا «ضحك» (= خنده) چيست. بيشتر بر اين عقيده‌اند كه خاستگاه طبيعي آن، تضاد ميان دو امر است. اما هر تضادي خنده‌آور نيست.
ادبیات تعليمي
تعريف: در هر يك از انواع قبلي شعریا نثر، كه پيش از اين ياد شد، غرض لذت بخشيدن است و در مرحلة بعد است كه سودهاي ديگري ممكن است در نظر گرفته شود. اما درادبیات تعليمي، برعكس ، هدف آموختن است و تعليم. حال اگر در خلال ادبیات تعليمي، داستان يا وصفي مطرح شود (كه مايه‌هاي غنايي در آن جلوه كند) اينها اموري عارضي و ثانوي هستند. اين وصفها و اين قصه‌ها، در خدمت مسالة ديگري هستند كه آن آموختن و تعليم است و بدين‌گونه است كه خواننده «لذت شراب حقيقت را در جامهاي زيبايي و جمال» احساس مي‌كند. مادة‌اصلي ادبیات تعليمي علم و اخلاق و هنرهاست يعني: حقيقت، نيكي (خير) و زيبايي است.
بر روي هم دو نوع شعرو نثر تعليمي در ادبيات ملل ديده مي‌شود: نوعي كه موضوع آن خير و نيكي است (حوزة‌اخلاق) و نوعي كه موضوع آن حقيقت و زيبايي است (حوزة‌شعرهايي كه مساله‌اي از علم يا ادب را مي‌آموزند) و از ديرباز هر دو نوع نمونه‌هايي داشته است.
در ادب فارسي ادب تعليمي در هر دو شاخة اصلي خود، داراي بهترين نمونه‌هاست. بخش عمده‌اي از ادب متعالي ما را شعر تعليمي به وجود مي‌آورد. آثار اغلب شعراي غيردرباري، سرشار از زمينه‌هاي تعليمي است. حتي ادب درباري نيز در موارد بسياري مايه‌هاي تعليم اخلاق به خود گرفته است . نوع ديگري از ادب تعليمي ( كه قصد آن آموختن حقيقت و علم است) نيز در ادب ما از آغاز وجود داشته است، وآن نوعي است كه شاعران، قالب شعر را (يعني نظم: وزن و قافيه و بعضي فوت و فن‌هاي ديگر شاعري را) در خدمت آموزش يك مقصود به كار برده اند. از اين رهگذر منظومه‌هاي بسياري در زمينه‌هاي علوم پزشكي ، رياضيات، نجوم، ادب، لغت و تاريخ به وجود آمده است. از قرن چهارم دانشنامة ميسري در طب، نمونة اين گونه از شعر تعليمي است و بعدها در قرن ششم، نصاب الصبيان ابونصر فراهي و مقلدان او كه تا قرن اخير ادامه داشت، همه و همه نمونه‌هاي شعري تعليمي از نوع اخيرند.
ناقدان ادب براي ادبیات تعليمي، از نظر تاريخي، دو مرحله قائل‌اند: نخست مرحلة ابتدايي و آغازي و آن هنگامي است كه دانشهاي بشر ـ به علت محدوديت ـ بهم آميخته است و گذشته از اين نوشتن، بسيار اندك ياب و دشوار است. از اين رهگذر است كه نظم وسيله‌اي مي‌شود براي تعليم و به خاطر سپردن هرگونه دانستني و مساله‌اي در ادب عرب؛ پريشاني و گسستگي معاني را، در يك قصيده، بايد نتيجة همين خصوصيت دانست زيرا قصيده و به طور كلي شعر، كه ديوان عرب خوانده شده، گنجينة همة دانشها و مطالب قابل يادگيري ايشان است. چون رسم كتابت و تحرير در ميان قوم عرب رواج چنداني نداشته، ايشان هر نكتة‌ قابل ملاحظه‌اي را ـ براي اين كه فراموش نشود ـ در قالب نظم به رشته‌اي خاص مي‌كشيده‌اند و همين سنت سبب شده است كه در دوره‌هاي بعد كه فرهنگ و نوشتن در ميان ايشان شيوع يافته، باز هم پراكندگي و تعدد حوزة معاني در قصايد عرب از خصايص اصلي شعر ايشان به شمار رود. وزن و قافيه‌اي كه بر اغلب امثال و حكم عاميانه حاكم است نتيجة همين خصوصيت است. يكي ديگر از ادواري كه براي ادب تعليمي شناخته‌اند دوران انحطاط جوامع است. وقتي خلاقيت و ابتكار هنري در جامعه‌اي بميرد هنرمندان و شاعرانش به كار نظم مسائل مختلف مي‌پردازند، زيرا علم يا تاريخ يا ادب را موضوع آماده اي براي جلوه دادن استعداد نظم خود تشخيص مي‌دهند و صنعت، جاي الهام را مي‌گيرد. در پايان بايد گفت كه انواع ادبي نظامي است بين سبك‌شناسي و تاريخ ادبيات و نقد ادبي كه مباحث آن در پاره‌اي از جهات مخصوصاً با نقد ادبي و سبك شناسي در هم مي‌آميزد.







Abstract
Literary types such as row system stylistics and literary criticism, literary sciences Types of gives rise to. The main topic, to classify literary works in terms of substance and form groups is limited and specific. Since the most important feature is that science can be classified, this important literature is carried out by literary types. The main purpose of literary types in terms of classification structure that can be extracted from literary works and their differences with other clubs showed. Generally can be said that various ages of the change is in the epic Shahnameh As with the epic before and after it varies. I must say that these poets there own style of mind and language that are specific behavior within the "type" are occupied. Literary types sometimes causes the period of inattention were, but they may be revived again, after such popular ghazal poetry was about the inattention is commonplace, but today again. Of course, should be considered when the genre is alive again after a long time, but not other types of previous literature on changes in the way it has. As the Greek poet Homers epic before, not after him like epic. Revival in the literature is granted. On the other hand other types of literary work simply to classify literary works, but sometimes in literary studies dealing with the important works of literature are not literature for female. In this paper in the field of literary poetry and prose are paid to look at The main objective in order to deepen the distinction between literature that is we achieve.



منابع:

1- دهخدا، علي اکبر،1377 ، لغت نامه، مؤسسه لغت نامه دهخدا و انتشارات دانشگاه تهران .
2- رنه ولک- اوستین وارن(1382) ادبیات و تحقیق ادبی، (مجموعه مقالات) ترجمه پرویز مهاجر- ضیاء موحد، تهران ،انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی ، چاپ اول .
3 - سارتر، ژان پل(1356) ادبیات چیست؟، ترجمه ابوالحسن نجفی- مصطفی رحیمی، انتشارات زمان، تهران، چاپ اول.
4 - ستاری ،جلال الدین (1373 )روان شناسی قصه ،ایران : مجله هنر ومردم ، شماره 102 ، سال دوم.
5 - شفيعي كدكني، محمدرضا ( 1372) انواع ادبي و شعر فارسي، رشد آموزش ادب فارسي، شماره 32 سال هشتم .
6 - شمیسا، سیروس(1383) نقد ادبی، انتشارات فردوس، تهران، چاپ چهارم.
7 - ــــــ(1373) انواع ادبی، انتشارات فردوس، تهران، چاپ دهم.
8 - صفا، ذبيح الله (1363). حماسه سرايي در ايران. تهران: اميركبير، چاپ چهارم.
9 - عظیمی ، محمد نبی ،زبان و بیانِ نقد و هجو در ادبیات زبان فارسی دری
10 - فورستر، ادوارمورگان(1384) جنبه های رمان، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران ،انتشارات نگاه، چاپ پنجم.
11- میرصادقی، جمال(1380)عناصرداستان، تهران، انتشارات سخن، چاپ چهارم.
12 - موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران (مقالات).
13 - وحید ضیایی-بررسي طنز آميخته به هزل در مثنوي.( www.mahmag.org)
14 - هزل ،ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد.



نگارنده: اسماعیل خاتمیان


کد خبر: 18056

آدرس مطلب: http://www.honarnews.com/vdcjmyev.uqeoizsffu.html

هنر نیوز
  http://www.honarnews.com