فاز اول اين سريال 27 مهر سال 82 كليد خورد. كار ضبط تا اواخر اسفند همان سال ادامه داشت تا اينكه تهيهكننده كنارهگيري كرد و با آمدن حبيبا… كاسهساز به عنوان تهيهكننده جديد از 13 بهمن 83 كار فيلمبرداري از سر گرفته شد. فيلمبرداري فاز دوم تا اواخر تير 86 ادامه پيدا كرده است. در همين مدت، كاسهساز هم به علت بيماري گروه را ترك كرد و جوزاني و اكبري تهيه مجموعه را در دست گرفتهاند.
از رمضانزاده درباره بازيگران سريال ميپرسم و او پاسخ ميدهد: در مجموع 200 بازيگر در اين سريال به ايفاي نقش پرداختهاند كه 30 بازيگر نقشهاي اصلي و از مشهورترين چهرههاي سينما و تلويزيون هستند. حدود 500 هنرور هم داريم كه در بعضي جاها به 5000 نفر هم ميرسد. ما 450 لوكيشن در ايران و چند لوكيشن در آمريكا داريم.
احمد رمضانزاده كه خود كارگردان فيلم بشير و مجموعههاي «آژانس دوستي» و «قهر و آشتي» است در اين مجموعه دستيار جوزاني ميباشد و همين مسئله برايم ايجاد كنجكاوي كرده است و به همين دليل از وي ميپرسم كه چطور شما كه خودتان كارگردان هستيد، در اين كار دستيار ايستادهايد كه پاسخ ميدهد: «من ساليان سال است كه با جوزاني كار ميكنم و آنقدر كار كردن با اين آدم برايم لذتبخش است كه اصلا برايم فرقي نميكند كه دستيار باشم، كار كردن با آدم باسوادي مثل جوزاني حكم يك دانشگاه را دارد و من تشنه يادگيري هستم.»
سه دوره از تاريخ
…انگار خدا مرا خيلي دوست دارد، چرا كه لطفي مرا صدا ميزند و ميگويد يكي از ماشينها ميخواهد به تهران برود اگر بخواهي ميتواني همراه آنها بروي. با خوشحالي سوار ماشين ميشوم و قبل از آن از گروه خداحافظي ميكنم. پيش از آنكه راننده ماشين بيايد از محمدرضا لطفي درباره سريال ميپرسم و او ميگويد: در اين داستان نقش اصلي برعهده پارسا پيروزفر است كه داستان زندگي او را از كودكي تا ميانسالي به تصوير ميكشد.
حالا ديگر راننده هم آمده است و من پس از تشكر و خداحافظي گروه را ترك ميكنم و به تهران باز ميگردم، اما ديدن پارسا پيروزفر با آن گريم جالب براي من به يادماندني بود.
دختر كارگردان
سحر جعفريجوزاني، دختر كارگردان اين سريال است كه پيش از اين او را بيشتر با سريالهاي طنز مهران مديري ميشناختيم. او عاطفيترين قسمت اين مجموعه تلويزيوني را با حضورش رقم زده است.
او در «فاز 2» اين مجموعه بازي ميكند و در نقش «ايران نخجوان» ظاهر شد كه شخصيتي واقعي در تاريخ بوده است. ايران زن متجددي است كه در دوران خود از ديگران جلوتر بود، در كشورهاي مختلف درس خوانده و به خاطر مسئله عشقي كه به آن مبتلا ميشود، دچار تحول شده و…
«در چشم باد» اولين تجربه تاريخي اوست و مدل حرف زدن، راه رفتن و… او با ساير كارهاي گذشتهاش تفاوت دارد و براي رسيدن به اين نقش با كمك پدرش تمرينات بسياري كرده است.
گفتني است، يكي از مهمترين قسمتهاي اين سريال مربوط به بازي سحر جوزاني و پارسا پيروزفر است، حساسترين و عاطفيترين صحنه سريال… نيمي از قصههاي سريال به خاطر اين سكانس رقم خورده است.
از اين مجموعه بيشتر بدانيم
به جز لوكيشنهاي ايران، چند لوكيشن هم در آمريكا مقابل دوربين ميرود. صحنههاي داخلي در شهرهايي از جمله تهران، رامسر، فيروزكوه، ماسوله، انزلي، جواهرده، زيباكنار، خجير، اهواز، خرمشهر و… مقابل دوربين رفت.
جوزاني سالها براي فيلمنامه «در چشم باد» زحمت كشيده و جدا از گروه تحقيق و پژوهش، به تنهايي 138 كتاب تاريخي و خاطره خوانده است. مايه اصلي داستان، واقعي است. جوزاني سعي كرده در گذر داستان زندگي شخصيت اصلي، به وقايع تاريخي هم بپردازد.
دختر تاجيك گوينده تلويزيون
آن دختر تاجيكي كه در سريال در نقش ليلا بازي ميكند، نامش «ستاره صفرآوه» است. او چهرهاي كاملا تاجيكستاني با چشماني كشيده دارد. «جوزاني» كارگردان با چند تن ديگر از عوامل مجموعه به تاجيكستان سفر كرد و يك آزمون گذاشت، آنها ميخواستند دختري تاجيك براي نقش ليلا انتخاب كنند. دخترهاي بسياري به آنجا آمدند كه در نهايت كارگردان او را انتخاب كرد. گفتني است، «ستاره» گوينده اخبار زنده به زبانهاي روسي و تاجيكي بود و براي تصويربرداري اين سريال به همراه برادرش دو سال به ايران آمد تا در اين نقش بازي كند. در ضمن او فارغالتحصيل رشته خبرنگاري راديو و تلويزيون است. او اعتقاد دارد بازيگري سختتر از گويندگي است. او ميگويد: سريالها و فيلمهاي زياد ايراني از تلويزيون تاجيكستان پخش ميشود.
تابستان 86
در تابستان گرم سال 86، به دنبال اكبر عبدي بوديم تا با او يك گفتگوي خانوادگي داشته باشيم، او با ما در شهرك سينمايي غزالي قرار گذاشت.
ما نميدانستيم كه او بر سر چه كاري حاضر است. وقتي به آنجا رفتيم، فيلمهاي قديمي را به خاطر آورديم. درشكهها، ماشينهاي قديمي، مردمي با لباسهاي سالهاي 1300 شمسي و… اكبر عبدي در اتاق گريم بود، خسته بود. ميگفت كه چند شب در تئاتر بوده و با تني خسته، سر سكانس «در چشم باد» آمده است. به او گفتيم در چشم باد؟! گفت: بله، يك سريال تاريخي است، كاري از مسعود جعفريجوزاني… او ديگر حرفي نزد و به خواب رفت. گريمور هم روي صورتش كار ميكرد. رويمان نشد ديگر با او صحبت كنيم، از اين رو به بيرون اتاق گريم رفتيم و در محوطه آنجا چرخي زديم و سر لوكيشنها رفتيم. در همين هنگام «فرهاد بشارتي» را ديديم، بازيگر گيلك و پركاري كه در اين سريال، نقش «جاهلان» آن زمان را بازي ميكرد. او براي ما كمي از سريال گفت. چند ساعتي گذشت، اكبر عبدي هم از خواب بيدار شده بود! از ما خواست كه قرار گفتگو با او را چند روز ديگر در كاخ سعدآباد بگذاريم. چون خسته است. اكبر عبدي را سر صحنه خواستند، آن سكانس به بخشي بر ميگشت كه قحطي نان تهران را فرا گرفته و بر سر پخت و خريد نان دعوايي بود. عبدي به همراه دوستانش با درشكهاي كه نانهاي زيادي در آن قرار دارد به وسط شهر آمدهاند و قصد فروش نان دارند…