در ابتدا محمدخانی به عنوان مجری جلسه گفت: «کتاب ویتگنشتاین و حکمت رساله دکتری مالک حسینی در آلمان بوده ودر آنجا و به زبان آلمانی چاپ شده و برگردان فارسی نیز توسط ایشان در ایران به همت نشر هرمس به تازگی منتشر شده است.»
وی افزود: «ایشان در این کتاب به بخشی میپردازد که کمتر در ایران به آن توجه شده و آن بحث حکمت از نگاه ویتگنشتاین است. اینکه تا چه حد فلسفه ویتگنشتاین به حکمت نزدیک است، پرسشی است که کتاب به آن پاسخ می دهد. کتاب ویتگنشتاین و حکمت که در چهار فصل سامان یافته ، کتابی خواندنی است که خیلی هم خوب ویرایش شده است. این اثر با وجود فشرده گی ولی بسیار پر محتوی است و برای خوانندگان این حوزه ، جالب توجه خواهد بود.»
گفتههای ناروشن با تکرار کردن ذرهای روشن نمیشوند
مالک حسینی با اشاره به محتوی کتاب اظهار داشت: «من یک مقدار با تفصیل بیشتری راجع به محتوی کتاب صحبت می کنم. مقدمه کتاب شامل سه بخش است. بخش اول درباره حکمت، بخش دوم راجع به موضوع ویتگنشتاین و حکمت و بخش سوم مروری است بر فصل های کتاب. من در بخش اول مقدمه سعی کرده ام به حکمت و تلقیهای بسیار متنوعی که راجع به آن در طول تاریخ وجود داشته بپردازم اساسا ما از مفاهیم حکمت صحبت می کنیم نه مفهوم حکمت به اختصار تمام این کار را انجام داده ام.»
وی در ادامه گفت: «اذعان می کنم این بخش کوتاه در مقدمه کتاب به هیچ وجه حق موضوع عظیم حکمت را ادا نکرده است. در یک کلام می توان گفت، حکمت یک معرفت، بصیرت و فهمی، ناظر بر امور مهم عملی زندگی و درواقع همراه با عمل است. یعنی اینگونه نمی شود که کسی مدعی داشتن چنین معرفت و بصیرتی باشد ولی در عمل اصلاً بروز پیدا نکند و هدف نهایی اش هم رسیدن یا نزدیک شدن به زندگی خوب باشد.»
حسینی با اشاره به بخش دوم مقدمه که در مورد موضوع ویتگنشتاین و حکمت است افزود:«در این بخش سابقه بحث ویتگنشتاین و حکمت را مطرح کردم و هر اشاره صریحی به جنبه حکمی تفکر ویتگنشتاین را گزارش کردم و در انتها شواهد کلی که از کار و شخصیت ویتگنشتاین به نظرم می رسید و به نحوی می توان ویتگنشتاین را به حکمت پیوند داد ، آورده ام. و بخش سوم هم مروری است بر دیگر بخشهای کتاب.»
مولف کتاب افزود :«عنوان فصل اول، حکمت نزد ویتگنشتاین است. من در این فصل تمام آن موارد را آورده و گزارش کردهام که حدود بیست مورد می شود. در پایان این گزارش هم یک فهمی از این مجموعه ارائه نموده ام.»
در ادامه حسینی با تشریح فصل دوم افزود:« این فصل در دو بخش نسبتا مفصل به فلسفه ویتگنشتاین و به رابطه فلسفه اش با حکمت پرداخته است؛ یک بخش راه فلسفیدن و دیگری ساختار فلسفه . دربخش اول نشان داده ام، چه مؤلفه هایی از روش فلسفی ویتگنشتاین، می تواند خود را به حکمت پیوند دهد.»
وی افزود: «در بخش دوم این فصل از منظر دیگری به تفکر ویتگنشتاین نگاه کرده ام و در مقابل روش فلسفی ویتگنشتاین به ساختار فلسفه اش توجه و سعی کرده ام وجوه دیگری از جنبه های حکمت آمیزی تفکر ویتگنشتاین را بیاورم.»
مالک حسینی بیان داشت: «بخش آخر فصل دوم با عنوان ویتگنشتاین دیدگاهی حکمی است. آنهایی که با نرمن ملکم شاگرد ویتگنشتاین آشنا هستند می دانند که یک کتاب معروفی دارد با عنوان ویتگنشتاین؛ دیدگاهی حکمی؟ من در واقع در این بخش، تفسیر بدیلی بر فهم ملکم ارائه میدهم و مؤلفه هایی که ملکم بر دینی بودن دیدگاه ویتگنشتاین شاهد می گیرد، اما بر داشت من حکمت آمیز بودن تفکر اوست.»
وی اظهار داشت: «اما عنوان فصل سوم، زندگی است و سه بخش دارد. در این بخش از منظر دیگری به ارتباط ویتگنشتاین و حکمت پرداخته می شود. بخش اول اختصاص دارد به خودشناسی. این موضوع مؤلفه بسیار مهمی در حکمت است. خود نقادی هم از اهمیت فراوانی بر خوردار است. ویتگنشتاین در پی شناخت بهتر از خوش بود و به این صورت با خودش کلنجار می رفت.»
حسینی تصریح کرد: «در بخش دوم فصل زندگی، به مؤلفه های اصلی زندگی سعادتمندانه از نظر ویتگنشتاین پرداخته شده و نشان داده می شود تا چه حد زندگی سعادتمندانه ای که ویتگنشتاین مطرح می کند به سنت های حکمی قدیم نزدیک است. در این بخش است که تأثیر پذیری ویتگنشتاین از داستایفسکی، مخصوصا برادران کارامازوف و تولستوی و تاثیر پذیریش آشکار می شود».
وی خاطرنشان کرد: «موضوع بخش سوم این فصل ، تلاش و تقلای پیوسته ویتگنشتاین برای یافتن یک زندگی خوب و اخلاقی و طبیعتا آنجور که خودش فکر می کرده است و این مسئله، هم زندگی ویتگنشتاین را با حکمت مرتبط می کند و اصلاً آن دغدغه خودشناسی ویتگنشتاین و آن انتقاد مدام از خودش، درواقع از همان تلاش و تقلای مدام برای رسیدن و نزدیک شدن به زندگی خوب است.»
حسینی اظهار داشت: «نهایتا فصل چهارم با عنوان، ویتگنشتاین حکیم است، با این سؤال شروع می شود که آیا ویتگنشتاین آنجوری که ما در آثارش می بینیم حکیم بود؟ پاسخ من البته آری نیست و من به هیچ وجه ادعا نکردم که ویتگنشتاین حکیم است. از آن اعمال و افکار و ویژگی های غیر حکیمانه اش هم تا جایی که توانسته ام غفلت نکردم مخصوصا در پاورقی ها به چندتایی از آنها اشاره کرده ام.»
وی در پایان گفت: «بخش پایانی کتاب متشکل از 250 سخن وکلمات قصار مانند است، که اینها به نظر من حکمت آمیز رسیدند. ویتگنشتاین در نامه ای خطاب به راسل می گوید: گفته های نا روشن با تکرار کردن، ذره ای روشن نمی شوند. و در جای دیگر خطاب به راسل می نویسد: خودت را بهتر کن، این است تمام کاری که برای بهتر کردن جهان می توانی بکنی.»
دیدگاه ویتگنشتاین با حکمت تناسبی ندارد
آخرین سخنران این جلسه محسن جوادی استاد فلسفه دانشگاه قم بود. وی گفت: «ویتگنشتاین معروف است که دیدگاهش خیلی با حکمت تناسبی ندارد. و اگر تفکیک کنیم هر دو فلسفه اش ضد فلسفه نظری هستند که مبنای حکمت و سنت فلسفی تلقی می شوند. ورود به این عرصه شهامت زیادی را نیاز داشت. آقای مالک حسنی به موضوعی وارد شده اند که وقتی شما کتاب را مطالعه می کنید به ایشان حق می دهید که به چنین موضوعی بپردازند.»
وی در ادامه افزود: «ویژگی های خوب کتاب را می توان اینگونه برشمرد؛ روانی متن، فخامت و گیرایی و وزین بودن. مؤلف تطبع خیلی زیادی در آثار ویتگنشتاین داشتنه و تقریبا همه آثارش را ملاحظه کرده و ویژگی بارزش محدود بودن نویسنده به حوزه کارش است .به نظر من این کتاب از آن کتاب هایی است که ارزش یکی دوبار خواندن را دارد.»
جوادی با بیان اینکه دیدگاه اش نشانگر یک نگاه متفاوت به کتاب است، اظهار داشت: «من چند نکته را به عنوان کاستی های کتاب عرض می کنم. به نظر من بیشتر مطالعه مالک حسینی، بر روی منابع آلمانی است و منابع انگلیسی خیلی کمتر مورد توجه نوسینده قرار گرفته است. در حالی که درباره ویتگنشتاین به زبان انگلیسی منابع فراوانی وجود دارد. و دیگر اینکه یکی از زمینه هایی که نویسنده از آن غفلت کرده، تاثیری است که ویتگنشتاین از فرهنگ یهودیت گرفته، که به آن توجهی نشده است.»
این استاد فلسفه در انتها با اشاره به رویکرد مالکی به حکمت گفت: «این رویکرد یک مقداری تامل برانگیز است؛ یعنی زاویه نگاه ایشان که ویتگنشتاین را حکمت آمیز دیده اند. از آن تصور و تلقی که از حکمت، در سنت جاودان خردی ما وجود داشته، غفلت شده است. درست است که حکمت در سنت یونانی نقش عملی داشته، ولی بخش عملی اش هیچ وقت به مفهوم نادیده گرفتن وجه نظری اش نبوده است. به نظر من اگر وجه نظری را هم بیاوریم مشکل اساسی به وجود می آید. و آن این است که تفکر فلسفی ویتگنشتاین با وجه نظری نمی سازد.»