علاوه بر بازی در نقش هیتلر (در تلویزیون) و «ولیام بلیگ» این بازیگر برای بازی در نقش اصلی فیلم «نیکسون (۱۹۹۵)» به کارگردانی «الیوراستون» و نقش «جان کوئینسی آدامز» در فیلم «آمیستاد(۱۹۹۷)» استیون اسپیلبرگ نامزد دریافت جایزه اسکار شد. هاپکینز نقش «آلفرد هیچکاک» در فیلم هیچکاک به کارگردانی «ساشا گراوسی» را بازی کرده است که در مورد نوشتن وقایع ساخت فیلم «روانی» است. گفتگوی زیرتوسط «ددلاین» در آخرین روزهای سال ۲۰۱۲ با این بازیگر بواسطه بازی در این فیلم انجام شده است.
ددلاین: چه چیزی شما را به بازی در نقش آلفرد هیچکاک جذب کرد؟
هاپکینز: دراصل این طرح ۸سال پیش به سمت من آمد. هر دو تهیه کننده را ملاقات کردم وفکر کردم بله جالب خواهد بود. اما چه کسی میخواهد فیلمی راجع به «آلفردهیچکاک» ببیند؟ به علاوه نمیخواستم وزن اضافه کنم. تازه به اندامی که میخواستم رسیده بودم. پس همکاری اتفاق نیفتاد اما طرح دوباره به من نزدیک شد. حالا «ساشا گرواسی» این پروژه را در اختیارداشت و اشتیاق و شوق وذوق شدیدی برای ساخت آن داشت وهیچ تجربهای در مورد کارگردانی نداشت. من فکر کردم برای من نوعی چالش به حساب می آید، پس نقش را پذیرفتم.
ددلاین: آیا بازی در یک گریم چاق برایتان سخت بود؟
هاپکینز: هیچکاک وقتی فیلم روانی را کارگردانی میکرد به اندازه بعدهایش چاق نبود. یک سری تست انجام دادیم تا کار درست ازآب درآید. هیچ کس نمیخواست من پشت مقدار زیادی گریم ناپدید شوم. آنها ازچانه من شروع کردند. استخوان فک من با هیچکاک کاملا متفاوت است بنابراین چانه من با گریم تا گردنم پایین امد. هر روز مدت 1.5 ساعت زمان صرف گریم میشد. هم چنین مجبور شدم که موهای سرم را از ته بتراشم چرا که موهای من خاکستری است و هیچکاک از رنگ استفاده میکرد-آن رنگ قرمز مسخره! -. بعد وقتی که ماسک را میگذاشتم آلفرد هیچکاک نبودم، هنوز آنتونی هاپکینز بودم که نقش او را بازی میکند. پس هرچه را که میتوانستم انجام دادم. هیچ وقت بدون اینکه لباسهای شخصیت را بپوشم به روی صحنه نمیرفتم حتی در زمانهای تمرین و تکرار با شلوار جین به روی صحنه نرفتم. میخواستم توهم این را داشته باشم که واقعا آلفرد هیچکاک هستم و این کاری بود که انجام دادم!
ددلاین: شما نمایش خوبی با چشمانتان در این نقش انجام دادید. آیا انتخابی آگاهانه بود؟
هاپکینز: بله، بود. من چشمانی آبی دارم، پس مجبور شدم از لنز استفاده کنم. چرا که هیچکاک چشمانی میشی رنگ داشت. دوربین مجبور بود چشمانش را از پشت لنز بگیرد. دقیقا نمیتوانم توضیح دهم. بازیگری نوعی گوش سپردن به دیگران است. شما یک بازیگر عالی مثل «هلن میرن» میگیرید و آنها کار را انجام میدهند و شما گوش میسپارید. بنابراین وقتی «ریچارد پارتنو» مثل «بارنی بالابان» با من بد صحبت میکند، من فقط به او زل میزنم.
ددلاین: هیچکاک یک اسطوره محترم در سینماست، اما این فیلم به اکتشاف و بررسی قسمت تاریک او میپردازد، چرا این کار برای شما جاذبه داشت؟
هاپکینز: بیشتر میشود گفت جنبه پیچیده شخصیت تا جنبه تاریک آن. هیچکاک استاد نمایش چیزهایی بر روی پرده بود که آدم را ناراحت میکند. یک بار کسی از او پرسید: «چه چیزی بیشتر از همه او را میترساند؟» و او در جواب پاسخ داد: «پلیس!» هیچکاک در گذشته زندگی فقیرانه ای داشت. فکرمی کنم که این گونه ترسها را به خوبی میشناخت، او از خشونتهای ناگهانی متنفر بود. همیشه خواستار این بود که همه چیز تحت کنترل باشد و بازتاب فیلمهایش همیشه این را نشان میداد، اینکه هر لحظه ممکن است اتفاقی ناگوار بیفتد-زندگی شما کاملا تحت کنترل است و ناگهان بوم! - او احساس همدردی زیادی با مخاطبان داشت. شخصیتی بسیار رمانتیک داشت که در بدن فربه خود گیر کرده بود، اما همیشه مورد ستایش خانمها قرار میگرفت. ما از زندگی نامه او فهمیدیم که وی و همسرش یک تفاهم نامه کاری داشتند، او مرد تقریبا سخت گیری بود. «جنت لی» گفته است که در خانه هیچکاک بسیار به او خوش میگذشت چرا که او یک «جوکر» کارآزموده بود. او یکبار به «تونی پرکینز» گفت: «در مورد انگیزه بازی نگران نباش، دوربین من به تو میگوید چه کار کنی!»
تونی پرکینز از او پرسید که آیا اجازه دارد سرصحنه آدامس بجود؟ و هیچکاک جواب داده بود: تو هر کاری که بخواهی میتوانی بکنی پسرم! همه کار کردن با او را دوست داشتند. در مقام یک کارگردان خیلی حرفی نمیزد، اما بسیار رک بود و هم چنین یک دوست و یک پشتیبان بود.
.
ددلاین: شما نقش ریچارد نیکسون را هم به تصویر در آورده اید. چطور بازی در نقش آدمهای تاریخی مهم را دوست دارید و چطور از کاریکاتور نشدن نقش جلوگیری می کنید؟
هاپکینز: نیکسون بسیار شبیه هیچکاک است. جفت آنها دچار تزلزل بودند و به نوعی از آن رنج میبردند و من کاملا این حس تزلزل و ترس و اندوه را درک میکنم، بنابراین هیچکاک را کاملا به طور غریزی میشناسم. او نوعی حس بیگانگی داشت، من هم همین طور. من ذاتا این گونه انسانها را میشناسم، پس دوست دارم که در نقش آنها بازی کنم.
ددلاین: شما در بیشتر از ۲۰سال پیش جایزه اسکار را بردید. این موضوع چه تاثیری روی حرفه و زندگی شما داشت؟
هاپکینز: هیچ چیز را تغییر نداد. آن شب را به خوبی یادم میآید. بعد از بردن اسکار با خودم فکر کردم: «حالا دیگر لازم نیست کاری انجام دهم!» اما صبح بعد از خواب بیدار میشوید و اسکار هم همانجاست! از خود میپرسید: «حالا باید چه کار کنم!؟» میتوانست به نوعی یک نفرین باشد! - بعضی از بازیگران بعد از بردن اسکار حرفهشان را کامل کنار میگذارند- اما من در موردش اینگونه فکر نمیکنم. فقط به کارم ادامه میدهم و با آن کاملا کنار آمدهام.