نگاهی به کتاب «داستانهای نیویورکر»؛
آدمهای نیویورکر
هفتهنامه نیویورکر به یکی از مهمترین و پرثمرترین نشریات زیر بنایی فرهنگ آمریکا تبدیل شده است، به طوری که در دوران فعالیت پربار خود توانسته است نویسندگان ارزشمندی چون سلینجر، جان آپدایک، ریموند کارور، شرلی جکسون و... را به دنیای ادبیات معرفی کند.
تاريخ : سه شنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۳ ساعت ۱۳:۴۱
فکرش را بکنید باید بروید تو یک صف کنار چند تا آدم دیگر قرار بگیرید و یا ممکن است گریم شوید یا لباس های دیگری به شما بدهند، بعد یک نفر شاهد با چند تا پلیس بیاید نگاهی به قد و بالایتان بیاندازد و ببیند احیانا شما شما همانی که پلیس دنبالش می گردد نیستید. بعلاوه اینکه قرار گرفتن در آن صف برای شما یک شغل باشد. «منم به چشمهایش خیره شدم. نگاهش سرد و جدی بود. آن چشمها بد جوری دست پاچه ام کرده بود. به نفر سمت نفر بعدی رفت. همینطور بعدی و بعدی. بدون اینکه به عقب برگردد یک بار تا ته صف رفت و از همه سان دید. برای دور بعد هم آماده بودم. نگاهم را دوختم به چشمهایش، مکث کوتاهی کردم و نگاهم را دزدیدم. درنگی کرد و دفعات بعدی وقتی به من می رسید باز تماس چشمی با او برقرار می کردم، آب دهانم را طوری قورت می دادم که بتواند ماهیچهی گلویم را ببیند، هر بار از من رد می شد، به یکیک افراد صف خیره می شد و همینطور تا آخر صف می رفت. به غیر از صدای پایش تمام اتاق غرق در سکوت بود. کارشناس و مامور پرونده دو طرف صف ایستاده بودند و تماشا می کردند.» اینها بخشی از داستانی به نام «مراسم تشخیص هویت» به قلم «پیتر هسلر» است که در کتاب داستانهای نیویورکر به چاپ رسیده است.
«جمهوری همبستگی» یکی از داستانهای فرح بخش این مجموعه است که به قلم «سم لسپیات» نوشته شده و با روایتی مدرن تسط این نویسنده را بر داستان نویسی به رخ می کشد: «آن شب خواب دیدیم پسر دیگری هم دارم. یک پسر بزر تر که به صورتم مشت زد و من از بالای یک آسمان خراش پرت شدم. همین طور که بین زمین و هوا بودم فهمیدم که دارم خواب می بینم. یک دفعه گریگوری را دیدم که او هم درحالی که کنار من سقوط می کرد، برایم دست تکان می داد. ادا زدم "میراندا. میراندا." پگ تکانم داد تا بیدار شوم. با یک دستش سرم را محکم گه داشته بود و دست دیگرش را در هوا مشت کرده بود و آماده بود تا به خدمتم برسد.
پرسید:"چند وقته با این زنه میراندا آشنایی؟"
گفتم:"چی داری میگی میراندا کلمه رمزه!".
"هر شب به خوابت میاد".
"ول کن!"
پگ گفت: "چطور ول کنم؟ با این بچهی توی شکمم؟ خجالت بکش!"
"بچه؟ مگه قرار نبود قبلش با هم یه صحبتی بکنیم؟"
"چی میگی؟ حالت خوبه؟ ما دوتا به داریم؟"
"چی؟ دوتا بچه؟ این سومیشه؟"»
«میل ملوی» از اعضای هیات تحریریه مجله نیویورک تایمز، «پیتر هسلر» از اعضای هیات تحریره مجله نیویورکر،« لوری مور» استاد دانشگاه و عضو آکادمی هنر و ادبیات آمریکا، «بن لرنر» از اساتید کالج بروکلین، «سم لسپیات» استاد دانشگاه کلمبیا، «توماس فرانسیس مک گوئن» شاعر و نویسنده سرشناس آمریکایی، «ریوکا گالکن» استاد دانشگاه کلمبیا، «روبرتو بولانو» نویسنده مرحوم اهل شیلی و «جروج ساندرز» استاد دانشگاه سیراکیوز از نویسندگانی هستند که داستانهای آنها این مجموعه را شکل داده است. نویسندگان یاد شده جوایز معتبر ادبی زیادی را به خود اختصاص داده اند. دو داستان هم از «اسکات فیتزجرالد» و «ولادیمیر ناباکوف» معروف باقی داستانهای را تشکیل می دهند.
مجله نیویورکر یکی از هفتهنامههای ادبی معتبر آمریکاست که نخستین شماره آن در سال 1925 منتشر شده و حوزه تخصصی آن اکنون، گزارش، مقاله، نقد ادبی، شعر و داستان است. این مجله در ادبیات آمریکا بسیار تاثیرگذار بوده و تعداد زیادی از نویسندگان مطرح جهان با این مجله مطرح شدهاند. پشت جلد کتاب آمده: «هفتهنامه نیویورکر به یکی از مهمترین و پرثمرترین نشریات زیر بنایی فرهنگ آمریکا تبدیل شده است، به طوری که در دوران فعالیت پربار خود توانسته است نویسندگان ارزشمندی چون سلینجر، جان آپدایک، ریموند کارور، شرلی جکسون و... را به دنیای ادبیات معرفی کند. امید است با بهرهگیری از سبک مدرن و در عین حال جسورانه این نامآوران فرهنگ و ادب، دریچهای هر چند کوچک به دریای بیکران ادبیات روز ملل برای مخاطبان فارسی زبان گشوده شود».
«داستانهای نیویورکر» شامل 12 داستان است و با ترجمه خوب «بهار اکبریان» در 232 صفحه به بهای 11 هزار و 500 تومان از سوی نشر مروارید منتشر شده است.
یاسین پورعزیزی