پاسخ هنرمندان به یک پرسش: آیا هنوز رادیو گوش می‌کنید؟/ از سعید راد تا آیدین آغداشلو
پاسخ هنرمندان به یک پرسش: آیا هنوز رادیو گوش می‌کنید؟/ از سعید راد تا آیدین آغداشلو
٧٥ سال از عمرش می‌گذرد. فرازونشیب بسیار دیده و سردوگرم روزگار بسیار چشیده است.
 
تاريخ : دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ ساعت ۱۰:۰۶
به گزارش هنرنیوز؛در جنگ و صلح و غم و شادی، یار و یاور مردم بوده و به قول امروزی‌ها؛ مدام خود را «به‌روز» کرده است که اگر نگوییم بیش از زمانه و انسان‌ها، اما کمتر از آنها هم رنگ ِ صدا عوض نکرده است و چه کسی‌ است که با شنیدن نام این مونس و همراه همیشگی، به ‌احترام، کلاه از سر بر ندارد؟ یا خاطره‌ای در ذهنش جان نگیرد؟

شرق نوشت:رادیو؛ تکرار همین واژه‌ هم می‌تواند ما را به دنیای افسونگر صداها ببرد؛ صداهایی که برای همیشه در حافظه زمان ثبت و ضبط شده و می‌شوند؛ صداهایی که هرکدام، رؤیایی شیرین را به ذهن‌ها متبادر ‌می‌کنند و رادیو، خانه ابدی این صداهاست.

باری؛ اکنون که پس از ١٠ سال، صفحه رادیو به روزنامه «شرق»- که خود مبتکر این صفحه بود- بازگشته است، با چند پرسش ساده به سراغ هنرمندان رفتیم؛ هنرمندانی که برخی از آنان در سالیان پیش، حکم والدین فرزند نوپایی به نام رادیو را داشته‌اند. اما شاید امروز، فرصت یا حتی تمایل گوش‌کردن به رادیو را نداشته باشند. پرسش‌‌های ما از این قرار است: آیا هنوز هم رادیو گوش می‌کنید؟ بیشتر شنونده چه شبکه‌ای هستید؟ آیا با رادیو همکاری داشته‌اید؟ با توجه به نوستالژیک‌بودن رادیو، بهترین خاطره‌تان از رادیو چیست؟ و درنهایت، چه سرنوشتی برای آینده رادیو متصور هستید؟ شما می‌توانید پاسخ‌های دوستان هنرمند را به‌ترتیب این سؤال‌ها دنبال کنید. تنها ذکر این نکته ضروری‌ است که برای احترام به افراد، اسامی آنان براساس حروف الفبا تنظیم شده‌ است. می‌ماند پرسش پایانی که نگارنده از شما خواننده گرامی می‌پرسد: آخرین‌بار کی رادیو گوش کردید؟

داریوش ارجمند
در ماشین رادیو گوش می‌کنم. بیشتر شنونده رادیو پیام هستم. به‌شخصه انس بسیاری با رادیو داشته‌ام. یادم هست که در کودکی وقتی به دماوند می‌رفتیم، مرحوم گرشا رئوفی جعبه کوچکی به دست داشت که همه ما را افسون می‌کرد. جالب اینکه این رادیو همه‌جا کار می‌کرد. در کوه و دشت یا هرجا که اتراق می‌کردیم. عشق ما بچه‌ها به رادیو از همان زمان جان گرفت. کمی بعدتر سعی کردیم که خودمان رادیو درست کنیم، با دو، سه‌تا قوطی و یه مقدار سیم و البته موفق هم شدیم. تا اینکه در جوانی با رادیو مشهد و با برنامه‌های ادبی- هنری همکاری کردم. در نمایش‌ها صداپیشگی می‌کردم و یک‌بار هم شعر بلندی از من با عنوان «قصه دختر ماه» از رادیو پخش شد. حال غریبی به من دست داد که هرگز فراموش نمی‌کنم. اصلا در خانواده ما همه اهل رادیو بودند. وقتی اکبر گلپایگانی در رادیو می‌خواند، خانه ما حکومت‌نظامی می‌شد. ما از صبح با برنامه «صبح‌بخیر» - که اولین‌بار در رادیو مشهد توسط احمد خرسند ابداع شد و سپس در رادیو تهران و دیگر شهرستان‌ها هم، این شکل برنامه صبحگاهی اجرا شد- شنونده رادیو بودیم تا شب که داستان شب پخش شود و با صدای راه‌ شب به خواب برویم. فراموش نکنیم که تلویزیون نگاه ما را از هم دزدید! آن روزگار همه سر سفره شام به قصه شب گوش می‌کردند، اما نگاهشان از هم دریغ نمی‌شد. نکته‌ای دیگر: همگان می‌دانند که رادیو باعث رشد تخیل انسان می‌شود. درحالی‌که تلویزیون چنین امکانی ندارد. بهترین گواه برای این ادعا، گزارش‌های ورزشی استاد بهمنش است. ایشان قدرت این را داشتند که از صدا برای شنونده، تصویر بسازند. چنان با شور و حرارت مسابقه فوتبال یا کشتی را گزارش می‌کردند که انگار ما هم وسط ورزشگاه هستیم و با چشمانمان بازی را دنبال می‌کنیم. از این دست انسان‌های هنرمند و فرهیخته در رادیو بسیار بود. این بزرگان، نگهبان هنر و ادب و موسیقی ایرانی در رادیو بودند. ما هم باید از این میراث گرانبها نگهداری شایسته‌ای کنیم. ایمان قاطع و راسخ دارم که رادیو هرگز به انزوا نخواهد رفت. ولی باید به فکر تولید بیشتر و بهتر برنامه‌ها و موسیقی‌هایی باشیم که درخور مقام و منزلت رادیو هستند. زیرا به قول شاعره فقیدمان، فروغ فرخزاد؛ تنها صداست که می‌ماند.

آیدین آغداشلو
در گذشته خیلی رادیو گوش می‌کردم. اما الان دیگر رادیو گوش نمی‌کنم. درواقع حتی به سلیقه و انتخاب خودم هم رادیو را روشن نمی‌کنم، نه برای گوش‌کردن به موسیقی و نه حتی شنیدن اخبار. اتفاقا رادیو بنابر همین دو رکن اساسی موجودیتش را کامل می‌کند. اما برنامه‌ریزی نادرست برای رادیو، موعظه و نصیحت‌کردن به‌جای آموزش و تربیت و نیز برنامه‌های معمولا بی‌محتوا، مخاطب را از رادیو دور کرده است. برنامه‌سازی در رادیو باید براساس واقع‌بینی و با نگاه جامعه‌شناختی صورت پذیرد نه براساس توهم. رادیو هنوز هم در همه‌جای دنیا، مؤثرترین رسانه است و باید اختیار انتخاب به ذهن‌ها و سلیقه‌های مختلف بدهد. مثلا من ٩ ماه در تورنتو نقاشی می‌کردم؛ شهری که نمی‌توان آن را شهری فرهنگی خواند. چون سلیقه‌های کمال‌نیافته درونش زیاد است و در طول این مدت حتی یک ضبط صوت نداشتم. ولی یک رادیو داشتم و هنگام کار، شبکه‌های موسیقی را گوش می‌کردم. بسیار هم راضی بودم. اگر میل به شنیدن موسیقی کلاسیک یا جاز یا هر نوع موسیقی دیگری داشتم، فقط کافی بود تا موج رادیو را عوض کنم. افسوس می‌خورم که چرا این اتفاق در اینجا روی نمی‌دهد. بهترین خاطره من از رادیو، برنامه‌‌ای بود که پیش از انقلاب از رادیو پخش می‌شد. خطیب و روحانی برجسته و ممتازی به نام مرحوم راشد، هر پنجشنبه‌شب با کلامی شیرین به صحبت با مردم می‌پرداخت. موفقیت ایشان در نشان‌دادن راه‌های هدایت انسان‌ها بود و نه نصیحت‌کردن مدام و موعظه بی‌نتیجه. با اینکه بارها به‌عنوان کارشناس برنامه‌های تجسمی با رادیو (فرهنگ) همکاری داشته‌ام، معتقدم که اگر رادیو رویکرد برنامه‌سازی‌اش را به همین شکل ادامه دهد، بدون‌شک هیچ آینده‌ای در میان رسانه‌ها نخواهد داشت.

ناصر چشم‌آذر
زمانی که پشت فرمان ماشین هستم، ٧٠ درصد وقتم را رادیو گوش می‌کنم. رادیو فرهنگ، رادیو قرآن و رادیو پیام شبکه‌هایی هستند که بیشتر گوش می‌کنم. از سال ٤٧ که به‌عنوان نوازنده آکاردئون همکاری‌ام را با رادیو شروع کردم، تا همین حالا که هنوز هم به صورت پراکنده با گروه کودک و مسابقه و سرگرمی رادیو همکاری می‌کنم، ارتباطم با رادیو قطع نشده است. در کودکی و نوجوانی جزء طرفداران قصه‌های ‌هزارویک شب، با صدای استاد مانی بودم. اما بهترین خاطره‌ام از رادیو برنامه‌ای بود به نام «دهقان». حدود ٩ سال داشتم و این برنامه با آرم و تیتراژی که استاد مرتضی حنانه ساخته بودند، دوشنبه‌شب‌ها پخش می‌شد. آن زمان ایشان تازه به وطن بازگشته بودند. هنوز هم ملودی آن تیتراژ در خاطرم هست و من با شنیدن این تیتراژ، طرفدار این برنامه شدم. شاید هم از اینکه شغل آینده‌ام را پیدا کرده بودم، شادمان بودم. رادیو در همه‌جای دنیا مخاطبان خاص خودش را دارد. اما با پیشرفت تکنولوژی، رسانه‌های دیگر هم طرفداران خودشان را خواهند داشت. اعتقاد دارم که عملکرد رادیو باید براساس سوژه‌های اجتماعی باشد و به موسیقی اهمیت بیشتری داده شود.

سعید راد
وقتی پشت فرمان ماشین هستم، رادیو ورزش را گوش می‌کنم. آن‌هم فقط مسابقه‌های فوتبال و کشتی که به‌طور زنده پخش می‌شوند. اما شنونده دائم رادیو نبوده و نیستم. درواقع به علت فعالیت حرفه‌ای‌ام در سینما، فرصت رادیو گوش‌کردن نداشته‌ام. الان هم دیدن برنامه ٩٠ یا پیگیری برنامه هفت از تلویزیون، برایم جذاب‌تر است. در طول این سال‌ها دوبار به‌عنوان میهمان به برنامه‌های آقای صالح‌علا و آقای مسعود فروتن دعوت شده‌‌ام. ولی همکاری دیگری با رادیو نداشته‌ام. اگر یادبودی از رادیو در ذهنم مانده باشد، داستان شب است که در کودکی با مادربزرگم گوش می‌کردیم. اما الان دیگر رادیو گوش نمی‌کنم که مقایسه‌ای داشته باشم. تنها معتقدم که هرچیزی به دگرگونی نیاز دارد و رادیو هم از این امر مستثنا نیست.

مریلا زارعی
رادیو گوش می‌کنم و هنوز هم با شنیدن رادیو احساس آرامش می‌کنم. اما واقعیت این است که وقتی در ماشین هستم فرصت گوش‌کردن به رادیو را پیدا می‌کنم. ناگفته نماند که در ماشین، موسیقی انتخابی خودم را گوش نمی‌کنم. بلکه فقط رادیو گوش می‌کنم. شبکه‌های موردعلاقه‌ام رادیو فرهنگ، رادیو تهران و رادیو جوان هستند. اصولا خانواده ما یک خانواده رادیویی است و مادرم بیشتر از همه ما رادیو گوش می‌کند. رادیو برایم یادآور خاطرات پدربزرگ و مادربزرگم است. به نظرم رادیو مسئولیت بزرگی دارد که همان نقش تربیت‌کنندگی‌اش است. اگر برنامه‌ای درست و اصولی کار کند، باید تا سال‌های‌سال اثرش در ذهن مخاطب بماند. اما الان بعضی برنامه‌های رادیو را که می‌شنوم، درمی‌یابم که تا چه حد از فضای آموزنده و وجاهتی که در گذشته داشته‌اند فاصله گرفته‌اند. به‌شخصه برای این‌گونه برنامه‌ها وقت نمی‌گذارم و شبکه را عوض می‌کنم. چون مطلبی به دانسته‌ها یا ندانسته‌های من اضافه نمی‌کند. مخاطب رادیو مردم هستند و مردم هرگاه از شنیدن برنامه‌ای در رادیو احساس امنیت کنند و فکر کنند که دانش و اطلاعات درستی به آنها می‌دهد، حتی سر یک ساعت مشخص رادیو را روشن خواهند کرد. در غیراین‌صورت، هر رسانه دیگری را به رادیو ترجیح می‌دهند. نتیجه این امر، روی‌آوردن مردم به سریال‌های بی‌محتوای ماهواره‌ای است که فرهنگ زیبای ایرانی را نشانه رفته‌اند؛ ضرری که هرگز جبران نخواهد شد. بهترین خاطراتم از رادیو، برنامه‌های نوستالژیکی مثل داستان شب، قصه ظهر جمعه و همچنین برنامه فراموش‌نشدنی صبح جمعه با شما هستند. به گمان من رمز ماندگاری و موفقیت برنامه‌های خوب رادیو در این است که گویندگانی که مردم را با صدای خودشان در رادیو اخت می‌دهند، سر از تلویزیون درنیاورند. برای خود من این موضوع سبب شده که دیگر برنامه‌های رادیویی فلان مجری که ناگهان از رادیو به تلویزیون کوچ کرده، جذابیت گذشته را نداشته باشد. در مورد آینده رادیو، به‌شخصه احساس نگرانی می‌کنم اما سعی می‌کنم که این نگرانی را بروز ندهم و بعید می‌دانم روزی بیاید که رادیو مخاطب نداشته باشد. بااین‌همه معتقدم که برنامه‌سازان رادیو باید با نوآوری و خلاقیت سازنده، جان تازه‌ای به رادیو بدهند تا در آینده، مردم از آنها و برنامه‌شان به نیکی یاد کنند.

فرهاد فخرالدینی
خیلی کم رادیو گوش می‌کنم. درواقع فرصتی برای رادیو گوش‌کردن ندارم. مگر زمانی که در ترافیک مانده باشم. از بین فرستنده‌های رادیویی، شبکه فرهنگ را ترجیح می‌دهم. از سال ٤٤ که رسما به‌عنوان نوازنده وارد رادیو شدم تا سال ٥٢ که رهبر ارکستر دائمی رادیو و تلویزیون ملی شدم، برای هنرمندان زیادی آهنگ‌سازی کردم و برای آهنگ‌سازان بسیاری کار تنظیم ساخته‌هایشان را انجام دادم. موسیقی می‌تواند و باید که مهم‌ترین عنصر رادیو باشد. سؤال این است که از بین آن‌همه موسیقی فاخر با هویت ملی، که برای رادیو تولید و ضبط شد، چرا امروز حتی یک قطعه هم پخش نمی‌شود؟ آیا اصلا آرشیو موسیقی رادیو - که به عقیده من باید تبدیل به موزه موسیقی ایرانی شود- هنوز هم وجود دارد؟ آیا در طول این سال‌ها از این آثار ارزشمند نگهداری شده است؟ امیدوارم که امانتدار خوبی بوده باشیم. آن روزها در رادیو وفاداری به حس زیاد بود. خاطرم هست که شبی قرار بود با همسرم به میهمانی برویم. اما پیش از آن باید قطعه‌ای را با ارکستر، اجرا و ضبط می‌کردیم. روح‌الله خالقی رهبر ارکستر بود و وقتی نگرانی مرا دید، گفت: امشب زود میری. چون خواننده‌مان فلان فرد است و شروع کردند به تعریف از استعداد خواننده تازه‌کشف‌شده. البته در نهایت همان شد که ایشان گفتند. کار ما با آن خواننده زود تمام شد و ما هم به میهمانی‌مان رسیدیم. در کتاب «شرح بی‌نهایت» به قلم خودم همه اینها را آورده‌ام. رادیو هنوز هم برای من محترم و دوست‌داشتنی‌ است. از مسئولان و دولت می‌خواهم که کمک کنند تا بیش از این برای صدای ساز ممنوعیت ایجاد نشود. موسیقی، پایه و ستون رادیو است و می‌تواند شنوندگان گذشته را دوباره با رادیو آشتی دهد.

هوشنگ گلمکانی
هرگاه در ماشین باشم رادیو گوش می‌کنم، بیشتر رادیو پیام و اگر مسابقه ورزشی باشد، رادیو ورزش. اما در گذشته بیشتر شنونده رادیو بودم. اصلا در آن زمان کسی را نمی‌شناختم که رادیو گوش نکند. در کوچه و خیابان که راه می‌رفتیم، از خانه‌ها فقط صدای رادیو شنیده می‌شد، به‌خصوص داستان شب. در شهر ما، گرگان، بُرد فرستنده‌ها کم بود و معمولا وقتی پخش برنامه‌ای در رادیو تهران تمام می‌شد، همان برنامه از رادیوی شهرستان‌ها پخش می‌شد. همین موضوع سبب شد تا مثلا من داستان شب‌های زاینده‌رود را چندین‌بار بشنوم. در دهه ٥٠، در بیشتر مراکز شهرستان‌ها فرستنده‌های تلویزیون نصب شدند و به‌نوعی با آمدن تلویزیون، رادیو از رونق افتاد. اما این به آن معنا نبود که رادیو همه شنوندگانش را از دست بدهد. چون رادیو رسانه عام است و اگر هم کسی در خانه‌اش تلویزیون نداشت، حتما رادیویی در گوشه منزل بود که اسباب سرگرمی خانواده باشد. خاطرم هست که جام ملت‌های آسیا بود و آقای بهمنش مسابقه فوتبال بین ایران و اسرائیل را گزارش می‌کردند. ایران در این بازی شبه‌فینال، ٢ بر یک پیروز و برای اولین‌بار قهرمان آسیا شد. اما گزارش آقای بهمنش چنان جانانه بود که هنوز هم لحظه‌های پایانی مسابقه و شادمانی مردم پس از این پیروزی در خیابان‌ها به یادم هست. به‌هرحال به عقیده من رادیو هرگز بایگانی نخواهد شد. زمانی مقاله‌ای نوشتم به نام روزهای رادیو که درواقع عنوان یکی از فیلم‌های وودی آلن هم هست. روزهای رادیو مربوط به زمانی ا‌ست که مردم ساده‌تر و کم‌توقع‌تر و به قولی مهربان‌تر بودند. روزهای رادیو تمام شده اما خود رادیو که تمام نشده و البته هرگز تمام نخواهد شد.

داریوش مهرجویی
هنوز هم رادیو گوش می‌کنم، اما فقط هنگام رانندگی. رادیو پیام را دوست دارم؛ چون در میان اخبار روز و اخبار ترافیک، موسیقی پخش می‌کند. البته این موسیقی‌ها یکدست نیستند و به گمان من باید برای هر نوع موسیقی‌ای یک فرستنده رادیویی جداگانه و مشخص داشته باشیم. مانند موسیقی کلاسیک، موسیقی اصیل ایرانی، موسیقی پاپ، جاز و... . اصلا نفس گوش‌کردن رادیو برای شنیدن اخبار است و گوش جان‌سپردن به موسیقی. اگر موسیقی از رادیو گرفته شود، چه از رادیو باقی می‌ماند؟ حتما نصیحت‌کردن مردم و پندواندرز. تازگی‌ها شنیده‌ام شبکه‌ای با عنوان رادیو آوا به ایستگاه‌های رادیویی افزوده شده که فقط موسیقی پخش می‌کند. این خیلی خوب است. اما باز هم موسیقی‌های همگون و یکدست پخش نمی‌شود. نکته دیگر این است که شبکه‌های رادیویی یکدیگر را تبلیغ نمی‌کنند. این رقابت سازنده نیست و اصل اطلاع‌رسانی را به چالش می‌کشد. به قول مرحوم هدایت؛ نخواندن و ندیدن (در اینجا نشنیدن) آثار دیگران آدم را اورجینال نمی‌کند. زمانه، زمانه اطلاع‌رسانی ا‌ست. اصلا شما به‌عنوان ژورنالیست وظیفه دارید که همه رخدادهای هنری و فرهنگی را به اطلاع عموم برسانید. مثلا چرا در یک چارت مشخص، فرکانس شبکه‌های رادیویی و برنامه‌های خوب آنها به مردم معرفی نمی‌شوند؟ این مهم برعهده شما و خود شبکه‌های رادیویی است. مدیوم‌ها باید به‌هم کمک کنند. اگر رادیو می‌خواهد شنونده‌اش را نگه دارد، باید به فکر پخش اخبار صحیح، موسیقی خوب و اطلاع‌رسانی دقیق باشد. باز هم تکرار می‌کنم؛ موسیقی اصل و اساس رادیو است. اگر توانستیم موسیقی شایسته و فاخری را به گوش مردم برسانیم، موفقیتی مثل برنامه گلها در رادیو نصیبمان می‌شود، یا محبوبیتی نظیر برنامه شب‌های هوشنگ مستوفی با موسیقی کلاسیک و پخش و تفسیر موسیقی کلاسیک با آقای پرتوی. خود من حتی در سنین پایین هم شنونده این برنامه‌ها بودم. یعنی موسیقی خوب می‌تواند هر رده سنی‌ای را جذب کند و اگر در کودکی‌ام، از تنها چیزی که لذت می‌بردم رادیو بود، به دلیل وجود چنین برنامه‌هایی بود. هرچند که همین حالا هم تعداد مخاطبان رادیو کم نیست. اما رادیو می‌تواند با برنامه‌سازی حرفه‌ای و اهمیت‌دادن به موسیقی به جایگاه پیشین خود بازگردد.

منوچهر والی‌زاده
از شب تا صبح رادیو بالای سرم روشن است. شب‌ها همیشه راه‌ شب گوش می‌کنم. البته اهل خانه اذیت نمی‌شوند. صدایش آن‌قدری‌ است که فقط خودم می‌شنوم. حتی در خواب! در ماشین هم شبکه‌های ورزش و جوان را گوش می‌کنم. با اینکه در استخدام رادیو نیستم و همان‌طور که می‌دانید سطح دستمزد در رادیو بسیار پایین است، اما عشق به رادیو همچنان مرا به سمت استودیوها می‌برد. درحال‌حاضر صبح‌های سه‌شنبه اجرای برنامه صبحگاهی رادیو پیام را برعهده دارم. اینکه صدای من به تمام کسانی که آن ساعت روز در حال رفتن به سر کار هستند، شادابی بدهد، بزرگ‌ترین لذت برای من است. من کار در رادیو و کار دوبلاژ را هم‌زمان شروع کردم و هر دو کار را هم دوست دارم. اما رادیو حس خاصی دارد.
کد خبر: 87411
Share/Save/Bookmark