پیمان عباسی برای «گرگ دختر» نوشت/ افسانه‌ی ملودرام سنتی عاشقانه با پایان تراژیک!
پیمان عباسی برای «گرگ دختر» نوشت/ افسانه‌ی ملودرام سنتی عاشقانه با پایان تراژیک!
 
تاريخ : سه شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ ساعت ۱۴:۵۱
پیمان عباسی فیلمنامه نویس مطرح کشور پس از تماشای تئاتر «گرگ دختر» در سالن سنگلج یادداشتی در ثنای این نمایش نوشت.

به گزارش هنرنیوز، پیمان عباسی در این یادداشت که در اختیار سینماپرس قرار داده است آورده است: تو این روزهای خسته و داغ و بی حوصله ، ریسک خطرناکی کردم ، مابین دراز کشیدن زیر کولر و تماشای نسخه بلوری (بتمن علیه سوپرمن) یا رفتن به تماشای تاتر (گرگ دختر) تو سالن مورد علاقه ام سنگلج ، دومی رو انتخاب کردم، خوب کردم، دمم گرم تا نمایش شروع شد اینو فهمیدم. یهویی حالم خوب شد.

با اولین پرده ؛ با شنیدن اولین دیالوگ ها و تماشای بازی ها روی صندلی سفت تر نشستم، کمر بندمو بستم ، تک تک اعضای بدنم رو کردم گوش و چشم و تصمیم گرفتم تا آخر نمایش حتی یواشکی به گوشی ام نگاه نکنم تا ببینم چه خبر از لایک و کامنت اینستگرامم ،

به خودم اومدم دیدم وسط روستای کندلوسم نزدیک جنگل اونم بیست سال قبل، اون موقع ها، پلنگ بود و دشمن بود . نه مثل حالا که نیست و دوسته ...

(اون اخرین پلنگ های ایرونی با اون اخمهای قشنگشون فکرشم نمیکردن روزی عکس سوگواریشون تا روی تی شرت های تیم ملی بره ، حالا نیستن و افسوسشون باماست)

تو کندلوس یه افسانه قدیمی شنیدم

افسانه (مینا و پلنگ)

مینای زیبا، دلبرترین دختر تمام اون آبادی، عاشق یه پلنگ شده بود و رفته بود تو دل جنگل و دیگه کسی اون دختر زیبا رو ندیده بود، بعضی از جنگلبانها میگفتن وقتی ماه تو آسمون کامله صدای ساز مینای پلنگ، همه جنگل و پُر میکنه، اما فقط کسایی صداشو میشنون که عاشقن (اولین بار اونجا بود که فهمیدم عاشق نیستم ، چون ماه بود و صدای ساز نبود)

برگشتم به سنگلج جایی که از اون افسانه داشت روایتی زیبا و خاص اجرا میشد که منو هر لحظه شگفت زده تر میکرد.

من کارم سینماست و کارشناس تئاتر نبودم و نیستم ، اما تئاتر زیاد می بینم یه چیزی که در تئاتر معاصر رو اعصابمه این دارماتوژهای بسیارن که بعضی شون به شکل حیرت آوری تخصص دارن نمایش های شاهکار جهان رو به رنگ های قهوای شُل و زرد عنابی روایت کنن میگم آخه چرا تو نمایش شکسپیر یهو ساسی مانکن میخونه میگن ما سوژه خوب ایرانی نداریم باید اینها رو ایرانیزه کنیم

کجایی ای دراماتوژورنالیست ایرانیزه کن

بیا ببین از یک افسانه دو خطه بومی چه نمایشنامه زیبایی روایت شده در (گرگ دختر) ویژه بودنش به اینه که به طرز حیرت آوری همه چیز توش هست

اگر این تعریف رو از پست مدرن باور کنیم که باز افرینی حلقه های کهن و سنت در جهان معاصر یعنی پست مدرن

پس گرگ دختر پست مدرنه ،

اما یهو حضور یکباره چند عروسک دست ساز محلی کار و تا حد یه کار دادایسم دیوونه میکنه

اصلا میدونی چیه، کار یه افسانه ملودرام سنتیه عاشقانه است با یه پایان تراژیک

نه، کار موزیکاله استفاده عالی از موسیقی زنده محلی و لهجه مازنی توش حالتو خوب میکنه بوی جنگل و دریا میده

راستی شاید کار فرم و بدن آخه طراحی رقص و امادگی بدنی بازیگر نقش گرگ دختر و پلنگ و خرس عالین ، اون رقص چوبها که نگو اوووف ...

پس چرا اینقدر میخندیم نکنه کار طنزه، حتی یه جاهایی اسلومویشن داره، نکنه ابزورده ؟ اصلاً سمبلیسمه چون هر مرد به اسم حیوونی صدا زده میشه با خصوصیات شبیه همون ... خرس و ببر و راسو .

راستی اون مخاطب باهوشم میفهمه کار اجتماعیه و نویسنده کارگردان وسط اون شلوغی داره حرفهاشو میزنه

میدونی چیه اصلا ولش کن کار (( گرگ دختر )) شناسنامه خودش رو داره مثل معجون های چهار شاپوره خیلی باحاله همه چیز توش هست تو نمیدونی چی میخوری اما خوردنش کیف میده و خوبت میکنه

پیمان عباسی

هفدهم خرداد نود و پنج خورشیدی
کد خبر: 91713
Share/Save/Bookmark