نمایشگاه‌هایی که به ترکستان می‌روند!
در حاشیه نمایشگاه‌های بی نام و نشان نقاشی در گوشه و کنار تهران؛
نمایشگاه‌هایی که به ترکستان می‌روند!
هر هفته آثاری بر در و دیوار گالری های تهران کوبیده می شود که حکایت از نفوذ هنر غربی در بطن نقاشی مدرن ایران دارد.
 
تاريخ : دوشنبه ۲۹ آبان ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۱۳


در بررسی هنر نقاشی معاصر ایران چند موضوع به نظر می رسد که بیان آن ها در خور است. نخست آن که هنر ایران امروز، یعنی هنر نوگرای هنرمندان جوان ایران، بیش از آن که مایه های هنر بومی در خود حفظ کند، نشان از هنر غربی دارد. هنرمندان ایرانی غالباً به هنگام مواجهه با هنر اروپایی، به بازنمایی یک سبک هنری تمایل پیدا می کنند. گویی ابهت هنر غرب چنان هنرمند ایرانی را مسخ می کند که او فراموش می‌کند،عناصر تصویری بومی اش قابلیت بدل شدن به آثار هنری را دارند. به نظر می رسد رنگ و لعاب هنر مدرن غربی هنرجوی تازه کار ایرانی را چنان مسخ خود می کند که او دیگر به هنر بومی خویش رجعت نمی کند. شاید یکی از مشکلات عمده که سبب این موضوع می‌شود؛ بازار تقاضای اثر هنریست. البته این ار خود ریشه های عمیقی در فرهنگ امروز ما دارد. 

اگر به دنبال پاسخ این سوال باشیم که چرا متقاضیان اثر هنری تا بدین حد جذب آثار غربی می شوند؛ باید به دنبال سابقه ذهنی آن‌ها درباره آثار هنر غرب و هنر ایرانی باشیم. 

در بررسی این موضوع به چند نکته وقوف خواهیم یافت. نخست آن که هنر اروپایی جایگاهی نظام مند در زندگی غربی دارد. تقریباً می توان گفت که معاصرین غربی ما جایگاه مناسبی برای عرضه محصولات هنری خود یافته اند. آن‌ها به خوبی به این امر واقفند که نه تنها آثار هنری بلکه عقاید، فرهنگ و آداب و رسوم خود را در چه غالبی عرضه کنند تا اثربخشی آن قابل تضمین باشد. به عنوان مثال و در مورد آثار هنری می توان گفت؛ در تمام فیلم ها و سریال های غربی که از شبکه های تلوزیونی چه در داخل و چه در خارج از کشور پخش می شوند و از قضا محبوب ایرانیان هستند، می توانیم در لحظات حساس و صحنهه ای اثرگذار فیلم، یک تندیس، یک تابلو بزرگ نقاشی و یا یک نقش برجسته را در ارتباط با شخصیت اصلی فیلم و در زاویه و ابعادی اثرگذارببینیم. به بیان دیگر مکان عرضه اثر هنری در جلب توجه مخاطب به آن بسیار اثرگذار است. اما در مقابل هنر ایرانی در فیلم‌های محبوب ما کمتر جایی برای ظهور می‌یابند. 

بسیاری از فرم های تصویری هنر ایرانی برای ما آشنا نیست. تقریباً تنها جایی که می توان آثار هنری ایرانی را در قاب تلوزیون دید، مستند های مردم شناسی است. آثار هنری بومی ایران در مستند های زندگی عشایر که غالباً رنگ و لعاب متمایل به قهوه‌ای دارند و با موسیقی‌هایی همراه هستند که غالباً غمگین هستند، به نمایش در می‌آیند.
به طبع هنگامی که یک هنرمند با المان های هنر ایرانی روبرو می شود، به سبب نحوه ارائه آن‌ها در تلوزیون و به طور محدود در سینما، و خاطره ای که ازدیدن این تصاویر دارد، مایل به استفاده از آن ها نیست. 

به عبارت دیگر هنرمند با رجوع به سابقه ذهنی خود، چندان رقبتی به امتداد این عناصر در زندگی تصویری خود نخواهد یافت. هنرمندان علیرغم قابلیت های ممتاز هنر ایرانی، جذب رنگ و لعاب هنر غرب می شوند و در نهایت آن‌چه هنر ایران دارد را از یاد می برند. 

نکته دوم این که سبک ها و مکتب های اروپایی هر یک در واکنش به یک رخداد اجتماعی به وجود آمده و زاده یک بستر فرهنگی و اجتماعی و در یک مقطع زمانی ویژه اند. حال یک سبک هم چون کوبیسم که زاده واکنش هنرمند ان در خلال جنگ جهانی اول و پیامدهای تلخ آن است، و شاید نسبتی با رخدادهای فرهنگی و اجتماعی زمان ما نداشته باشد، توسط هنرمند جوان و تازه کار ایرانی و آن هم بی هیچ شناخت و دانشی برگزیده می شود. جالب تر آن که هنرمندان ایرانی چندان توجهی به شناخت ریشه فرهنگی یک سبک ندارند. در واقع گویی عدم اشاعه فرهنگ درست سبک شناسی در مدارس هنر و آکادمی ها، بنیان علمی دانش‌جویان و هنرجویان را چنان سست بار آورده که رقبتی به مطالعه عمیق و شناخت بنیادین موضوعات ندارند. 

حاصل این رخداد را گاه در نمایش نا آگاهانه المان‌های شیطان‌پرستی و صهیونیستی در آثار هنری یک جوان بیست و چند ساله می توان یافت. به نظر می رسد رشته آموزش نامطلوب هنر در آکادمی ها سر دراز دارد!

کد خبر: 49783
Share/Save/Bookmark