علت علاقه اعراب به هنرهای ایرانی و سیر هنرهایی از جمله خوشنویسی که امروز به کشورهای عربی راه یافته اند؛ بهانهای شد تا با صادق تبریزی نقاش نام آشنای نوگرای ایران به گفتگو بنشینیم.
ده سال است که تلاش می شود که خوشنویسی ایران به کشورهای حاشیه خلیج فارس منتقل شده است. گویی تلاش میشود که هنرهای ایرانی به این کشورها رونق دهد. از سوی دیگر هنرمندان نیز منفعت مالی خود را در آن می بینند که آثار خوشنویسی خود را در این کشورها و در حراجی های بزرگ و پر رونقی چون ساتبی و کریستیز برای فروش، به نمایش بگذارند. علت این روند چیست؟ علاقه اعراب به آثار ایرانی چه دلیلی دارد؟خوشنویسان آیات قرآنی رو درشت نوسی میکنند و اعراب به این نوشته ها علاقه زیادی دارند. به طور کلی آثار هنرمندان به این دلیل رونق گرفت، که اعراب آیه قرآن را دوست داشتند و آن را به راحتی می خریدند. همین موضوع سبب شد تا بازار کار خوشنویسان در کشورهای عربی رونق گیرد. سایر افرادی که اکنون در این زمینه به خلق اثر می پردازند؛ غالباً از آثار احصایی و زنده رودی و ... تقلید می کنند و خود چیز تازه ای به بازار تقاضا، عرضه نمی کنند.
اما به واقع چه علتی در پس این موضوع نهفته است که سبب میشود تا هنرمندان آثارشان را به حراجی های عربی بفرستند؟در واقع میتوان گفت این تمایل به سبب علاقه اعراب به خرید آثاریست که بسیاری از آن ها در ایران خریداری ندارند. همان طور که گفتم بسیاری از آنها تقلید محض هستند و تنها در برخی جزئیات متفاوتند و برخی هم آثار معدود اساتیدی که سال ها قبل این روند را برای اولین بار تجربه کردند.
این موضوع کم کم به سمت تجارت سوق پیدا کرد. هنر ناب که معتقدیم باید به دور از هر آلایشی باشد، به ویژه مادیات، کم کم ارزش خود را فدای صرفه و سود بیشتر کرد. در حالی که هنرمند به سبب نیاز روحی خود به هنر روی میآورد؛ نه نیاز مادی. هنرمندان برتر در گذشته شغل دیگری داشتند. به عنوان مثال روبنس نماینده مجلس بوده و یا سلطان محمد رئیس کتابخانه سلطنتی بوده و در کنار آن نقاشی میکرده است. هنر چون حامی یک هنرمند بوده. البته این موضوع را منکر نیستیم که هر گاه فردی از آثار یک هنرمند لذت میبرد، آن را خریداری می کرد؛ اما این به معنای تجارت از طریق هنر نبود. وقتی نقاش می دید که آثارش طرفداران زیادی دارد؛ خود به خود این هنر به رشته اصلی کارش بدل میشد. نقاشی کردن را در رإس فعالیت های روزانه اش قرار می داد و به نقاش بدل میشد. ازین راه ارتزاق می کرد و از سویی تمام خواسته های درونی خود را برآورده می کرد. در حال حاظر هنر معنای دیگری یافته است. گویی لذت از خلق زیبایی به کناری رفته و جای آن را اقتصاد و سود مالی گرفته است.
این وضعیت به چه علت است؟پیش از این سه دهه کمتر از 50 نقاش حرفهای وجود داشت که در تمام این دوران نظیر آنها را نداشتیم. در سی سال گذشته حتی یک نقاش مانند سهراب سپهری متولد نشده است. نه حتی چون پیلارام و زنده رودی و ناصر عصار و اویسی و محجوبی و عربشاهی و... . در واقع پس از این هنرمندان هنرمندانی با این توان هرگز پای به عرصه وجود نگذاشتند.
چرا این هنرمندان هرگز دوباره متولد نشدند؟به باور من علت این است که محیط آمادگی لازم را برای تولد این هنرمندان ندارد. محیط باید یک نیاز را طلب کند و آن را بسازد. محیط، محیطی دست پایین است که هر کس هر کاری در آن انجام دهد؛ نه کسی هست که از او ایراد بگیرد و نه کسی او را نقد میکند. حتی وقتی از کار هنرمندی دیگر تقلید میکنند، کسی بر آنها ایرادی نمی گیرد.
در چنین شرایطی چه آسیب هایی به بدنه حرفه ای کشور وارد می شود؟وقتی مقلدان خود هنرمند شناخته شوند. دلالان و واسطه های فروش اثر هنری به این قسم از هنرمندان بهای بیشتری می دهند؛ چراکه بسیار ارزانترند و به راحتی می توان از آثار آنها بهره برداری کرد به سهولت و قیمت های ارزان می توان آثار آنها را خرید و همین امر سبب می شود تا آثار آنان را بهتر بخرند و در نهایت بازار به نفع آن ها می چرخد؛ وقتی شهرت های دروغین برای این دست از هنرمندان بوجود میآید؛ آثارشان را به قیمت میفروشند و هنر را کم کم به بازار داغ دلالی هنری تبدیل می کنند.
بارها شنیده ایم که فروش آثار ایران در کریستیز واقعی نیست و تنها هنرمندان درجه دوم از این بازارها شهرت می خرند. این موضوع تا چه حد صحت دارد؟هنرمندان درجه دوم با کمک گروهی از دلالان آثار خود را در حراجیهایی چون ساتبی و کریستیز به نمایش میگذارند و بعد همان دلالان آثار این هنرمندان را میخرند و در این میان سودی عاید کریستیز و ساتبی میشود که آنهم پورسانت فروش آثار هنریست. در واقع آثار به فروش نمیروند و این دلالان خود آثاری را که به فروش گذاشته اند می خرند.
چرا در حراجی اخیر آثار ایرانی فروش نداشت. این تغییر ناگهانی به چه موضوعی مرتبط بود؟در حراجی اخیر این طرح به سبب کاسته شدن از ارزش پول و در نتیجه گرانی دلار اتفاق افتاد. پیش از این اثری که 30 هزار دلار فروخته می شد؛ 6 هزار دلار بابت پورسانت فروش به صاحبان کریستیز تعلق میگرفت. دلار 100 یا 1100 تومانی پولی معادل شش یا هفت میلیون میشد که در مقابل اعتبار دروغینی که هنرمند به دست می آورد و در تیجه آثارش بهتر و بیشتر به مشتریان نا آگاه و کلکسیونر های چشم و گوش بستهای می شد، که از حقیقت اطلاع نداشتند. اما این 6 هزار دلار اکنون شش یا هفت میلیون نیست، یک رقم بیست و چهار میلیونیست که نمی توان آن را خرج شهرت کرد. آن هم در این بازار آشفته اقتصادی که معلوم نیست این پول کی به کیسه این هنرمندان دروغین و دلالان سودجو باز می گردد.