آرین اقبال افسری/ سینمای ایران نه تنها حاضر نیست امضاهای ذلیلانه دو قرن اخیر را یادآوری کرده و به علل منتج به آنها بپردازد، بلکه حتی چشم خود را بر روی امضاهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوقی و ... دهه های اخیر همچون کرسنت نیز بسته است. البته تنها نباید به سینماگران خرده گرفت، شاید ایراد اصلی به کسانی باشد که با وضع قوانین سلیقگی و اولویت دادن به علقه های جناحی و حمایت از سینمای روشنفکری چشمه خلاقیت سینماگران را خشکاندند.
از عهد صفویه و با امضای نخستین قرارداد تجاری با کمپانی هند شرقی، همواره عرصه های نظامی، سیاسی و اقتصادی ایران متأثر از معاهدات، قراردادها و اعطای امتیازاتی بوده که شاهان و درباریان به امضاء رسانده اند در حالیکه اغلب این امضاها به علل گوناگونی چون ضعف ساختاری نظام های حاکم و ناآشنایی با شیوه های استعماری، تبعات سنگینی داشته و خسارت های جبرانناپذیری را به کشور وارد کرده است. نمونه روشن این خسارت ها تکه تکه شدن سرزمین پارس طی ۲۰۰ سال گذشته است، به طوری که قریب ۳.۶ میلیون کیلومتر مربع از مساحت کشور، یعنی چیزی بیش از وسعت کنونی کشور هند؛ از آن جدا شد که اگر چنین خسارت هایی بر کشور تحمیل نمی شد امروز ایران علاوه بر پهنای فعلی مساحتی به اندازه هند را ضمیمه داشت و هفتمین کشور پهناور جهان بود.
عهدنامهها و قراردادهایی نظیر فینکن اشتاین، مجمل، مفصل، گلستان، ترکمنچای، آخال، ۱۹۱۹، ۱۹۲۱، کرسنت و امتیازاتی رویتر، دارسی، خوشتاریا، تالبوت و ... که جملگی نمونه هایی شاخص از این قراردادهای ذلتبار محسوب میشود که هر یک به تنهایی منافع ملی کشور به ویژه در حوزه های سیاسی و اقتصادی را تحتالشعاع قرارداده و موجب سرخوردگی و سرشکستی مردم زمانه خود شده است؛ قراردادهایی ننگین که عموم منعقدین ایرانی آنها را در دوران خویش به خادمانی قابل تحسین و در دوران کنونی به خائنانی غیرقابل ترحم در انظار عمومی مبدل ساخته است. افرادی که بعضا یا به علت کسب منافع شخصی و با گرفتن رشوه یا به علت خوف از طرف های غربی و یا استیصال از یافتن راهکاری جهت حل مشکلات جاری کشور و اتکاء به توان داخلی یا ناتوانی از تحلیل وقایع جاری بین الملل و ضعف در دشمن شناسی و تحت تأثیر عناصر نفوذی دول استعماری و یا روشنفکران غرب پرست و خواص بی بصیرت به امضای این قراردادها دست زده و بدنامی در تاریخ و رسوائی در آخرت را برای خود خریده اند.
فارغ از عللی که منتج به امضای این معاهدات شد و یا بررسی ویژگی های مشترک عوامل دخیل در آن وقایع و همچنین مرور شرایط داخلی و خارجی ایران در آن دوران، آنچه که از درج امضاء در پای این قراردادها تعجب برانگیزتر است بی توجهی سینما نسبت به این نقاط سیاه اما عبرت انگیز تاریخ کشور در قریب ۹۰ سالی است که این صنعت توانائی تولید فیلم سینمایی بومی را داشته است. نقاطی که اگر هریک از آنها در تاریخ ایالات متحده وجود داشت، هالیوود از آن تابلویی باشکوه جهت نمایش غرور ملی، همدلی و وحدت ملی، عزم و انسجام ملی و ایستادگی و مقاومت می ساخت و به این وسیله برجستگی های فرهنگ خودی را به رخ بیگانگان کشیده و انواع پیام های درون تمدنی و برون تمدنی را به انضمام آن به جهان صادر می کرد و چنانچه به هیچ وجه ننگ آن لکه قابل تطهیر نبود، به واکاوی علل وقوع و شناسایی عوامل دخیل در آن پرداخته و راه کارهایی برای جلوگیری از چنین خسارت هایی ارائه می داد.
البته در این میان تاریخ عموما و تاریخ دو قرن اخیر خصوصا برای سینماگران ایرانی از جذابیت لازم برخوردار نبوده است، نه در دوران طاغوت و نه در عصر حاکمیت جمهوری اسلامی:
برای سینماگر ایرانی اهمیت نداشته و ندارد چرا سرزمینی که ۲۰۰ سال قبل بیش از ۵ میلیون کیلومتر مربع داشته امروز دو سوم آن را از دست داده است؟ سرنوشت هم وطنان مسلمانی که در پس این امضاها به زیر سلطه استعمارگران رفته و دشواری های فراوانی که پشت سر گذاشته اند برای ایشان جذاب نیست، از ترکمن ها که بخشی از آنها آنطرف مرز ماندند و بخشی این سو تا آذری های جدا شده که برای کنارگذاشتن اسلام و گرویدن به مسیحیت تحت فشار قرار گرفتند، از افاغنه ای که به استضعاف کشیده شدند تا منافع منطقه ای دول غربی خدشه دار نشود تا بلوچ ها، کردها، تاجیک ها، بحرینی ها و ... که هنوز تاوان جدایی از ایران بزرگ (Greater Iran or Greater Persia) را می پردازند.
برای سینماگر ایرانی جای سوال نیست چرا غربی ها به جدا کردن دو سوم از خاک ایران راضی نشده و در سده اخیر بارها طرح تجزیه این کشور را در دستور کار قرار داده و هر از چندگاهی نقشه ای جدید برای تجزیه ایران ارایه می دهند.
سینماگر ایرانی برای دانستن داده ها و ستانده ها در معاهدات و امتیازات سیاسی و تجاری تاریخ معاصر کنجکاو نیست، اینکه در عهدنامه گلستان چه داده شده و چطور در ترکمنچای خفت بارتر شده مهم نیست؛ اینکه در پیمان آخال قریب ۱.۲ میلیون کیلومترمربع از کشور جدا شد، جذاب نیست؛ برای او اهمیتی ندارد مرزبندی های ایران پس از واگذاری ها چطور ترسیم شده که اقوام گوناگونی ایرانی دو تکه شوند تا غائله های تجزیه طلبی به اهرمی برای فشار بر ایران در سال ها و قرون آینده تبدیل شود.
سینماگر ایرانی خود را موظف نمی داند مردم کشورش را از تاریخ نه چندان دور سرزمینشان آگاه کرده و برای جلوگیری از وارد شدن چنین خسارت هایی به منافع ملی در حال و آینده جلوگیری کند. سینماگر ایرانی خود را موظف نمی داند به دنبال شناسایی چهره های ضدملی تاریخ کشورش باشد، از شاهی که به راحتی یک سوم کشور را تنها در یک قرارداد واگذار می کند تا شاهی که رشوه می گیرد تا امتیازی را لغو و قرارداد ننگین تری را جایگزین آن سازد و شاه دیگری که به جدائی بخشی از خاک کشورش مباهات کرده و از وجهه بین المللی حاصل از پذیرش این درخواست خوشحال می شود.
تا زمانی که انبوه سوژه های خیانت محور و قباحت زا وجود دارد دیگر مهم نیست چه کسی پای پیمان آخال را امضاء کرده که طی آن به گفته لرد کرزن «روسها در ضمن انعقاد قرارداد مرزی اولا کوههای بلند مرتفع سرحدی را در مرز خودشان انداختند، سپس سرچشمه رودخانهها را نیز جزء خاک روسیه ثبت کردند که هروقت اراده نمایند آب را از دِههای ایران قطع کنند و در نتیجه محصول خراسان را تباه سازند.» مضاف بر اینکه دولت ایران تعهد داده بود تا اجازه ندهد در امتداد رودهایی که وارد خاک روسیه میشود، روستای جدید ساخته شده یا اراضی زراعی آن مناطق گسترش یابد و ...!
سینمای ایران در زمان امضای عهدنامه هایی همچون ترکمنچای و گلستان حضور جدی نداشت؛ اما در دوران جدا کردن بحرین از ایران حضور داشت. بی توجهی سینما به منافع ملی حاصل ارتزاق از راه افسادطلبی بین مسلمانان بود، سینمای ایران در دوره طاغوت اساسا نمی توانست حق را از حاکمان مطالبه گری کند چرا که شکمش انباشته از لقمه های حرامی بود که با سود حاصل از تحریک شهوت مردم تدارک دیده بود. در سال های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۱ که موضوع جدائی بحرین از ایران مطرح بود ۲۳۲ فیلم سینمایی در کشور ساخته شده است از قبیل: خوشگل محله، محلل، رضا چلچله، سه تا جاهل، شوفر خوشگله، عزیز قرقی، ملا ممد جان، یک چمدان سکس، یک خوشگل و هزار مشکل، طوقی، بابا کرم، سوگلی، قوز بالا قوز، کاکل زری، ضعیفه، صمد و سامی، لیلا و لی لی، صمد و فولاد زره دیو، خانه قمرخانم و ... براستی این سینما می توانست حتی فهمی از منافع ملی، حیثیت و شرف ملی داشته باشد؟ برای سینمای ایران دهه ۱۳۵۰ استدلال طرفداران واگذاری بحرین مبنی بر «عدم مشروعیت توسل به نیروی نظامی برای حل مشکلات بینالمللی و لزوم مراجعه به شورای امنیت سازمان ملل متحد برای حل و فصل اختلافات مرزی و دعاوی متناقض مالکیت و حاکمیت» قابل پذیرش، خردمندانه و روشنفکرمأبانه بوده است که به آن اعتراضی هنری نداشته اند.
برای سینماگر ایرانی مهم نیست سروکله سر جان ملکم ها (Sir John Malcolm) در ساختارهای تصمیم ساز و تصمیم گیر حاکم بر ایران از کجا پیدا شد چرا که ایشان قائل به مسأله نفوذ و وجود دشمن نیستند. کتاب «تاریخ ایران» سر جان ملکم پیرامون تاریخ ایران به همراه کتاب «سر پرسی سایکس» به عنوان منابع تاریخی استفاده می شوند و اینکه ملکم در کتابش در پی القای این مطلب است که ایران قوی است ولی شکست خورده، تنها یک توهم است! اینکه «بخش هایی از کتاب ملکم بویژه آن هایی که درباره منش ایرانیان می باشد، ده ها سال به عنوان راهنمای دولت های استعماری به کار رفته و جهت امور جاری استعماری از آن استفاده می بردند.» توهم توطئه و بزرگنمایی از دشمن موهوم است. برای برخی سینماگران روشنفکر مضحک است اگر گفته شود: «جان ملکم بعدها متهم شد که بیش از حد به مقامات تهران هدیه (بخوانید؛ رشوه) داده بود. اتهام رشوه دهی عمدتا از سوی سر هارفورد جانز (سفیر دولت لندن در تهران) به سر جان ملکم وارد آورده شده بود.»
برای سینماگر ایرانی جالب نیست بداند چرا در هر دو معاهده خفت بار گلستان و ترکمنچای، انگلیسی ها بین ایران و روسیه میانجی شده اند؟ یا اینکه چرا در سال ۱۸۱۳ هنگامی که ایران با درخواست روسیه برای صلح موافقت نمی کند، آنهم در زمانی که روسیه و انگلستان به هم نزدیک شده اند، به ناگاه فاجعه اصلاندوز اتفاق می افتد که طی آن سپاه ایران شکست می خورد، از یکسو به علت حمله غافلگیرانه روسیه و از سوی دیگر به علت اینکه «مشاور توپخانه ارتش ایران در جبهه اصلاندوز یک افسر انگلیسی به نام «لیندسی» بود و با آموزش او (اشتباه! و یا تبانی) توپخانه ایران نیروی خودی را به گلوله بست و باعث شکست ایران از روسیه شد».
سینماگر ایرانی به شناساندن چهره آنگلوفیل هایی چون تقی زاده و وثوق الدوله و امثالهم برای مردم ایران علاقه ای ندارد، خائنینی چون میرزا ابوالحسن ایلچی (از امضاکنندگان ترکمنچای - یک ماسون) و میرزا حسین خان سپهسالار (امضاء کننده قرارداد رویتر - یک ماسون) و مانند آنها سوژه های جالبی برای فیلمسازی نیستند چرا که مشخص می شود در آن دوران غرب گرایان، روشنفکران و خواص سیاسی در واگذاری امتیازات به بیگانگان دلالی کرده و حق دلالی دریافت می کرده اند، کسانی که برای مثال با قلم، سخن یا عمل در میان درباریان و خواص جامعه جا می انداختند که «این مادّهی بدبوی عَفِن را میخواهیم چهکار کنیم، بگذارید بردارند ببرند! ». آنگلوفیل هایی چون وثوق الدوله که تنها در ازای ۴۰۰ هزارتومان قصد داشت تمام امور اقتصادی و نظامی کشور را به یک انگلیسی واگذار کند و به علت ترس از عکس العمل علما و مردم، پناهندگی اش نیز از سوی انگلستان تضمین شده بود.
رسوخ غرب پرستان و تحصیل کردگان فرنگ درون ارکان حکومتی و تبعات حاصل از آن در دو قرن گذشته جذابیتی برای سینماگران روشنفکر ندارد چرا که نشان می دهد چطور یک تحصیل کرده فرانسه در جایگاه نخست وزیر کشور عقیده داشته است ملیشدن صنعت نفت، بزرگترین خیانت به ایران است! و یا دیگر روشنفکر فارغ التحصیل شده از فرانسه، حاضر می شود در قبال دریافت رشوة خود، شاه و درباریان آنچنان امتیازات هنگفتی را به رویتر انگلیسی بدهد که حتی وزارت خارجه انگلیس نیز نتواند به علت عدم تأمین نیروی کافی جهت بهره برداری از نعمات حاصله، آن را قبول کند! و یا اینکه چطور روشنفکری که وزیر مختار ایران در لندن بوده، با بزرگنمایی از احتمال مداخله انگلیس و جداکردن خوزستان از ایران، پذیرش قرارداد ۱۹۳۳ میلادی را غیرقابل اجتناب جلوه می دهد و پس از روشن شدن تبعات آن، منکرِ اطلاع از ۶ سال مذاکرات تمدید قرارداد امتیاز نفت با انگلستان می شود و در جایی دیگر عنوان می کند: « ... بنده در این کار اصلا و ابدا هیچ گونه دخالتی نداشتم جز آن که امضای من پای آن ورقه است و آن امضاء چه مال من بود و چه من امتناع می کردم و مال کس دیگر بود و لابد حتما یکی فورا امضاء می کرد ... هر تقصیری در آن عمل بسیط غیر اختیاری باشد خداوند خواسته بود که آن تقصیر فرض به جای آن سه نفر دیگر همراهان با ما وزرای دیگر دامنگیر من شود ... من شخصا هیچ وقت راضی به تمدید مدت نبودم و دیگران هم نبودند و اگر قصور در این کار یا اشتباهی بوده تقصیر آلت فعل نبوده، بلکه تقصیر فاعل بوده که بدبختانه اشتباهی کرد و نتوانست برگردد.».
حفظ و صیانت از تاریخ کشور هم در عصر حاکمیت رسانه ها برای سینمای ایران جایگاهی ندارد، اینکه امروز برخی قلم می زنند تا با قرائت های جدید ثابت کنند عهدنامه ترکمنچای به سود ایران بوده و مذاکره کنندگان ایرانی که از مخالفان آغاز جنگ بوده اند به خوبی کشور را از لشکرکشی روسیه و فتح آن جلوگیری نموده اند؛ برای سینماگران حساسیت برانگیز نیست. در غیاب آثار سینمایی اثرگذار برای انتقال عبرت های تاریخ به نسل جوان، برخی کارشناسان! پس از ۱۹۰ سال به خوانشی واقع بینانه تر از ترکمنچای دست پیدا نموده اند و مگر می شود عهدنامه ای که عباس میرزای خوشنام آن را امضاء کرده و مانع این شده که روسیه خاک ایران را به توبره بکشد، ننگین و خفت بار بوده باشد؟ آنهم در شرایطی که « ... طرف مذاکره روسیهای بود که با وجود مساعد بودن ادامه پیشروی و تثبیت موقعیت به لطف مذاکره کنندگان ایرانی، در اوج قدرت و پیروزی به مرز ارس عقب نشینی کرد!» گویا هراس از جنگ چنان در برخی نهادینه شده است که حتی از تصور جنگ های خیالی رخ نداده در تاریخ هم وحشت زده می شوند! هنرمند فیلمساز دغدغه ای ندارد اگر امثال سید حسن تقی زاده و سایر روشنفکران و تحصیل کردگان غرب که دخیل در امضای قراردادهای ننگین دیروز بوده اند توسط روشنفکران امروز تطهیر و از اتهاماتی چون ارتباط با بیگانگان، دریافت رشوه، مرعوب گردیدگان در برابر دول خارجی، خدمت به اهداف استعمار و... و. مبرا شوند.
در ۹۰ سال اخیر برای سینماگران ایرانی مهم نبوده که نشان دهند چطور روحانیت شیعه و مردم مسلمان از اجرای قراردادهای فاجعه باری مانند قرارداد ۱۹۱۹ (Anglo-Persian Agreement)، قراداد گس-گلشائیان و امتیاز تنباکو جلوگیری کرده اند در حالیکه آنها را با الفاظی چون جاهل، قدرناشناس و غرضورز مورد خطاب قرار می دادند. اینکه طرح خائنانه درباریان فاسدی که یک تابستان را به صورت محرمانه با انگلیسی ها به مذاکره گذرانده بودند با هوشیاری علما، مردم و روزنامه ها به شکست می انجامد سوژه مناسبی نیست چرا که که اگر فیلم بخواهد حقایق تاریخی را بیان کند، جشنواره های خارجی به آن جایزه نخواهند داد.
سینمای ایران نه تنها حاضر نیست امضاهای ذلیلانه دو قرن اخیر را یادآوری کرده و به علل منتج به آنها بپردازد، بلکه حتی چشم خود را بر روی امضاهای مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، حقوق و ... دهه های اخیر همچون کرسنت نیز بسته است. البته تنها نباید به سینماگران خرده گرفت، شاید ایراد اصلی به کسانی باشد که با وضع قوانین سلیقگی و اولویت دادن به علقه های جناحی و حمایت از سینمای روشنفکری چشمه خلاقیت سینماگران را خشکاندند. شاید هم اگر برخی سینماگران از هر موضوعی چه عاطفی و چه تاریخی دستاویزی برای تخریب وجهه اسلام و نظام اسلامی نمی ساختند با قدری مجاهده و تلاش می توانستند اجازه ساخت آثاری پیرامون موضوعاتی چون کرسنت را هم بدست آوردند. اما به هر حال کم کاری سینما باعث شده تا بسیاری از مردم به ویژه جوانان ندانند بالاخره پذیرش قطعنامه ۵۹۸ عزتمندانه و از روی مصلحت بود یا حاصل بریدنِ عافیت طلبان و تلاش های سازشکاری!؟ قطعنامه ای که اگرچه برای مجاهدان حق جام زهر بود اما ویژگی متمایزش از معاهدات ننگین این بود که با پذیرش آن تنها جنگی که طی آن در ۲۰۰ سال اخیر مرزهای ایران عقب نشینی نکرد، خاتمه یافت.
در پایان باید گفت بررسی تاریخ و ساخت آثاری پیرامون موضوعات تاریخی لزوما نیازمند پرداخت هزینه های میلیاردی نیست و برای بیان عبرت های تاریخی حتما نباید یک بیگ پروداکشن تاریخی ساخت، بلکه حتی با هزینه فیلم های آپارتمانی هم می توان درس های تاریخ را برای مخاطب مرور کرد. البته این برای کسی است که بخواهد چنین کند، مگرنه بسیاری از افراد ترجیح می دهند بهانه هایی از جنس بودجه و امکانات بیاورند تا اینکه مسئولیت های اجتماعی خود را بپذیرند.