کارگردان فیلم سینمایی "هفت دقیقه تا پائیز" معتقد است این فیلم در امتداد تجربههای قبلی او در سینما و ادامه مسیری است که تا به امروز پیموده است.
به گزارش هنر نيوز به نقل از مهر،"هفت دقیقه تا پاییز"هفتمین ساخته علیرضا امینی کارگردان سینما است که از کارهای قبلی فاصله گرفته و به سینمای داستانگو نزدیک شده است. وی در این گفتگو درباره ساخت این فیلم، سینمای شهری و اجتماعی صحبت کرده است.
سکانس پایانی این فیلم که برای اکران عمومی حذف شده است، به نوعی متعلق به سینمای شماست. چرا تصمیم گرفتید این صحنه را که پایانی متفاوت برای فیلم است از "هفت دقیقه تا پائیز" حذف کنید؟
علیرضا امینی: من آن سکانس را خیلی دوست دارم و می دانم خیلی سئوال برانگیز است. به نوعی شاید در ظاهر ربطی به فیلم ندارد ولی اگر مخاطب ما با دقت به آن توجه کند، متوجه می شود که خیلی با دیگر صحنه ها مرتبط است. در زمان تدوین برای حذف این سکانس با افراد مختلفی صحبت کردیم و متوجه شدیم که نظرات به گونه ای با یکدیگر متفاوت است و خیلی ها معتقدند که باید حذف شود. اما فکر کردم که بهتر است در زمان نمایش فیلم در جشنواره فجر نظر منتقدان را جویا شد که تقریبا 50- 50 بود.
به همین دلیل برای اکران عمومی تصمیم گرفتم با دو ورسیون "هفت دقیقه تا پائیز" را نمایش دهیم. در حال حاضر هم تعدادی از سینماها که قشر خاصی از مخاطب را دارند با نسخه اول فیلم را به نمایش گذاشتند. من نسخه اصلی "هفت دقیقه تا پائیز" با همان سکانس پایانی دوست دارم اما احساس کردم شاید خودخواهی باشد که توقع داشته باشیم مخاطب نیز با آن ارتباط برقرار کند.
به هر حال کارگردان مالک معنوی فیلم است، شما می توانستید فیلم را همان طور که دوست دارید اکران کنید.
بله. داستان اصلی من با فوت کردن شمع های روی کیک به پایان می رسد. در سینمای مدرن و پست مدرن فیلم ها با یک پایان تمام نمیشوند. درست است، سکانس پایانی چیزی به داستان اضافه نمیکند ولی میتواند شروع یک داستان دیگر باشد و سئوالاتی را برای مخاطب ایجاد کند. نمایش یک فیلم با دو پایان برای اولین بار است که در سینمای ایران اتفاق افتاده است.
البته در جشنواره خارجی هم نسخه اصلی به نمایش در میآید و برای توزیع در شبکه نمایش خانگی هم با دو ورسیون فیلم را ارائه می کنیم. باید بگذاریم مردم، این گونه نمایش فیلمها که تجربه تازه ای است را ، تمرین کنند. به هر حال درک این صحنه برای مخاطب عام سخت است و سکانس پایانی او را اذیت میکند و سوالات زیادی در ذهن او ایجاد می کند. این برای من یک تجربه است و میخواهم نظر مردم را درباره آن بدانم.
گویا "هفت دقیقه تا پائیز" بدون فیلمنامه شروع شد و در زمان ساخت متنهایی برای آن نوشته شد؟
در فیلمهای قبلی هم من عمدتاً فقط طرح داشتم. در این فیلم حدود 60 درصد متن را در اختیار داشتیم. در ابتدا قرار بود فیلم در دو اپیزود ساخته شود. ما در همان ابتدا با توجه به همین طرحی که در اختیار داشتیم قرار بود کار کنیم که علیرضا نادری به ما اضافه شد تا فیلمنامه را کامل کند. سرمایه گذار و تهیه کننده قبلی معتقد بودند این طرح هنوز پخته نشده است.
نادری نیز با توجه به این موضوع فیلمنامهای "کیفر" را که متن آماده ای داشت و نوشته وی بود را برای ساخت پیشنهاد کرد. در همان زمان با مدیر اداره کل نظارت وارزشیابی وقت صحبت کردیم که با همین عنوان پروانه ساخت "هفت دقیقه تا پائیز"، "کیفر" را بسازیم که با موافقت روبرو شد. پیش تولید را آغاز کردیم که به نتیجه نرسید و پس از مدتی حسن فتحی ساخت آن را بر عهده گرفت و ما نیز طرح خومان را ساختیم.
جالب است اگر قرار بود شما "کیفر" را بسازید، چطور میشد.
قطعا بازیگران من انتخابهای دیگری بودند. البته علیرضا نادری برای "هفت دقیقه تا پائیز" به کمک ما آمد.
در نشست فیلم در جشنواره فجر عنوان کردید، قرار بوده "هفت دقیقه تا پائیز" در دو اپیزود ساخته شود.
بله قرار بود از صحنه تصادف فیلم که ما با مرگ سارا روبرو می شویم داستان زندگی میترا (تهرانی) با نیما (تنابنده) را به تصویر بکشیم که به بن بست میخورد و دوباره در اپیزود دوم ما با صحنه تصادف روبرو میشویم که نیما در حال نجات دادن بچههاست و این بار سارا را از ماشین بیرون میکشد و در ادامه با داستان خانواده دوم (مریم و فرهاد) روبرو می شویم و اتفاقهای آنان.
از زمانی که علیرضا نادری برای نگارش فیلمنامه به کمک ما آمد، پیشنهاد داد که بهتر است فیلم در دو اپیزود ساخته نشود و با همان اتفاق اولی که شما در حال حاضر در صحنه تصادف میبینید فیلم را دنبال کنیم و فقط چند سکانس را جابجا کنیم.او زمان کار نگارش فیلمنامه را با دیالوگ هایی به سبک خود برعهده گرفت. ولی ما دیالوگ را رئالیستی کردیم تا با فضای فیلم هماهنگ باشد. البته محسن تنابنده از ابتدا بازنویسی را بر عهده داشت و بعد نادری به ما اضافه شد. به نوعی نگارش این متن حاصل یک کار گروهی است. طرح ابتدایی فیلم نیز متعلق به خودم بود.
چطور شد بعد از ساخت فیلم هایی که بیشتر در فضای تجربی است، به سمت سینمای داستانگو رفتید. با توجه به اینکه فیلمهای قبلی شما ضد قصه بودند و مخاطب خاص خود را داشتند.
پیدا کردن نگاه نیاز به زمان داشت به همین دلیل باید آن فیلمها را میساختم و تجربه میکردم.
سینما برای من قطعا جدی تر از تله فیلم هایی است که در آن قرار است فقط پشت دوربین بروم و چند پلان را بگیرم. هر فیلمسازی در ذهن خود نگاهی دارد و اگر بخواهد عینی شود، قطعا به زمان نیاز دارد. باید چندین فیلم ساخت تا نقاط ضعف و قدرت دیده شود. بعد از تجربه در این شرایط است که به نگاه خود نزدیک می شود. وقتی این نگاه در ساختار پیدا شود در محتوا هم جلوتر میرویم.
این پیدا کردن نگاه نیاز به زمان داشت به همین دلیل باید آن فیلمها را میساختم و تجربه میکردم. در همان تجربهها نیز باید هزینههای کمتری میکردیم و از بازیگرانی استفاده می کردیم که تقریباً چهره نبودند. این سینمای تجربی که به دنبال نگاه است بیشتر مخاطب جشنوارههای خارجی دارد. "هفت دقیقه تا پائیز" در تداوم آن آثار قبلی من است اما به شکل حرفهایتر با بازیگران حرفهای ، تهیه کننده حرفهای و ...
فکر میکنم با "هفت دقیقه تا پائیز" ثابت کردید که میتوانید فیلمی بسازید که مخاطب سینمای ایران را جذب کند و با فروش خوبی روبرو شود.
فیلم ساختن فقط برای اکران ، به نوعی خود فروشی است.مسئله سینما را نباید فقط به اکران عمومی محدود کرد.صرف اینکه فقط فیلم بسازیم، تا با مخاطب ارتباط برقرار کنیم خیلی راحت است.
من در ساخت تله فیلم ها دو مقوله را دنبال می کنم. یکی اینکه از طریق ساختن این گونه آثار هزینههای زندگیم را تامین میکنم و دومین اینکه در تولید این آثار گرفتن میزانسنهایی را تجربه میکنم که نمی توان آنها را با دوربین 35 یا نگاتیو گرفت. به هر حال برای ساختن تله فیلم از شما دعوت می شود در صورتیکه که حتی فیلمنامه هم برای شما نیست.
فکر نمی کنید با توجه به فضای تعلیقی که در کل فیلم به تصویر کشیده اید، پلانی در پایان فیلم که مریم (خاطره اسدی)سراغ پولها می رود، اضافی است.
در این صحنه وقتی دوربین وارد خانه میشود، شخصیتها با کلیت فیلم کمی تفاوت دارند. فکر می کنم این حسی که شما درباره اضافی بودن این پلان دارید بیشتر به نوع بازی بازیگر بر می گردد. من این صحنه را در دو ورسیون گرفتم. در تدوین با خانم صفی یاری به این نتیجه رسیدم که عنوان خیانت کمی برای مریم (اسدی) سنگین است. عمدتاً خیانت با لذت همراه است ولی او لذتی نبرده است. من به این دلیل پلان را گذاشتم تا این نگاه از روی وی برداشته و کمی برای مخاطب تبرئه شود ، به این نیت این صحنه را گرفتم.
آیا انتخاب شما از همان ابتدا همین چهار بازیگر بودند و یا انتخابهای دیگری هم داشتید؟
حدود 90 درصد همین بازیگران بودند. این گونه فیلمها موضوع محور هستند و با خواندن حتی طرح و یا فیلمنامه این انگیزه را ایجاد میکند که میتواند فیلم خوبی باشد. خانم تهرانی با همان طرح نوشته نشده بود با ما قرارداد بستند. برای نقش مقابل تهرانی نیز تنابنده و شهاب حسینی را در نظر داشتیم که حسینی نتوانست با ما همکاری کند و بعد حامد بهداد و خاطره اسدی اضافه شدند.
چقدر از بازی آنها راضی هستید؟
100 درصد از بازیگران راضی هستم و فکر می کنم چهار بازیگر تمام انرژی خود را در حد توان گذاشته اند.
شما در کارهای قبلی تجربه بازی با کودکان را نداشتید. اما در "هفت دقیقه تا پائیز" با کودکانی روبرو هستیم که بازیهای بسیار خوبی داشتند.
منتقدان فرض کنند که این کپی 100درصد از"درباره الی" است. اما به هر حال فیلم خوبی شده است. این موضوع باید توسط آنها مطرح شود.
در زمینه استفاده از بازیگر کودک از تجربههای دستیاری خودم استفاده کردم . البته حضور حامد بهداد و هدیه تهرانی و ارتباط آنها با بچه ها خیلی به من کمک کرد. حدود 80 درصد صحنههای مربوط به بچهها در برداشت اول گرفته میشد.
بعد از نمایش فیلم در جشنواره فجر بحثی عنوان شد که "هفت دقیقه تا پائیز" تحت تاثیر "درباره الی" ساخته شده است.
فکر می کنم چون موضوع هر دو فیلم طبقه اجتماعی متوسط و وجه اشتراک دیگر آن مسئله خانواده بوده است، این ذهنیت را به وجود آورده است. از طرف دیگر حادثهای که در طول هر دو فیلم اتفاق می افتد نیز یکی دیگر از دلایل آن به شمار میرود. ولی این دو از لحاظ ساختار و محتوا هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند. البته در این دو فیلم بازیگران بازیهای رئالیستی ارائه کردند و من خیلی علاقمندم موج ساخت این گونه فیلمها در سینمای ایران راه بیافتد.
منتقدان فرض کنند که این کپی 100 درصد از "درباره الی" است. اما به هر حال فیلم خوبی شده است. این موضوع باید توسط این قشر مطرح شود اما متاسفانه آنها فقط به دنبال بحث کپی و یا وجه شباهت این دو اثر هستند. آقای فرهادی دوست من و استادم هستند. هر دوی ما قشر متوسط اجتماع را میشناسیم. شاید یکی از وجه اشتراک دیگر ما حضور آقای ساداتیان بود.
یکی از نکات محوری فیلم غم فقدان یک عزیز و واکنش آدمها نسبت به آن است. این حس در فیلم شما خیلی باورپذیر است.
ما برای رخ دادن حادثه فیلم زمان مناسبی را انتخاب کردیم. به طور نمونه در آثار کلاسیک در دقیقه 10 اول یک اتفاق میافتد، در دقیقه 45 یک گره افکنی دیگر به وجود می آید. ولی ما تمامی اینها را حذف کردیم و تصمیم گرفتیم از ابتدا شخصیت پردازیها را برای مخاطب کامل کنیم تا مخاطب با تمام ویژگیهای رفتاری و مشکلات آنها آشنا شود.
فیلم ساختن برای اینکه فقط اکران شود، به نوعی خود فروشی است.
در دقیقه 35 یا 40 فیلم که مخاطب با زندگی آنها کاملاً آشنا شده و ارتباط برقرار کرده است حادثه اتفاق می افتد. به عقیده من حتی اگر 10 دقیقه زودتر این حادثه در طول فیلم رخ میداد، این تاثیر فعلی را نداشت. من حتی با آقای ساداتیان هم درباره زمان این حادثه در فیلم صحبت کردم و به این نتیجه رسیدیم که صحنه تصادف باید کوبنده باشد و تاثیر بر روی شخصیتها را به خوبی نشان دهد. واکنشها براساس بیوگرافی شخصیتها شکل میگیرد.
یکی دیگر از مسائل فیلم که فکر میکنم بسیار باورپذیر است و به شخصیتپردازیها کمک کرده ، بحث شغل افراد در فیلم است.
خوشبختانه من با تهیه کننده کار در تمامی موارد به یک نظر مشترک می رسیدیم. درباره شغل شخصیت ها خیلی بحث میکردیم. احتیاج است برای انتخاب شغل خوب فکر کنیم و بعد این نگاه را گل درشت وارد فیلم نکنیم و وارد بطن داستان شویم.
به طور نمونه ما بروی شغل نیما (تنابنده) خیلی تاکید نکردیم. اما با همان چهار پلان نشان دادیم که مخاطب با شخصیتی روبرو است که در زمین و هوا معلق است. هدیه تهرانی فیلمبردار مراسم عروسی است. وقتی بررسی کنیم متوجه میشویم که این شخصیت در ازدواج اول خود یک مشکلاتی داشته و دچار روانپریشی شده است و به محیط شادی می رود تا از آن فضا دور شود.
این فیلم یک سکانس بسیار خوب دارد که مربوط به انتهای فیلم است و هدیه تهرانی (میترا) و حامد بهداد (فرهاد) در راه پله با هم صحبت می کنند درست قبل از اینکه فرهاد راضی شود تا در مراسم تولد سارا شرکت کند. بداهه بود؟
نگاهم در سینما اجتماعی شهری فیلمهایی مثل "هفت دقیقه تا پائیز" است. اما اگر از شهر بیرون بروم همان فیلمهای قبلی را دنبال میکنم. نگاهم در سینما شهری داستان دارد.
صد در صد بداهه بود. در روزهای آخر فیلمبرداری هم گرفته شد. حادثه اتفاق افتاده بود، بازیگران به شخصیتهای خود نزدیک شده بودند و هدف مشخص بود. کاملاً این دو بداهه بازی کردند. من برداشت یک را گرفتم اما بازیگران میخواستند برداشت دیگری بگیریم. من چون به سینمای بداهه علاقمندم و معتقدم بکرتر است نظری برای برداشت دوم نداشتم اما گرفتم که باز از همان برداشت اول استفاده کردیم.
شخصیت پردازی نقشهای فرعی فیلم نیز بسیار کامل است.
آدمهایی که وارد داستان میشوند دو دسته هستند. یکی از آنها فقط با وارد شدن اطلاعات به مخاطب میدهند و عده دیگر تاثیر میگذارند. به طور نمونه زن سعید در فیلم و یا دوست فرهاد تاثیر گذار هستند. صاحبخانه بیشتر تیپ است و اینگونه افراد را میشناسیم. قرار نیست تاثیر بگذارند.
با موفقیت این فیلم آیا قصد دارید، سینمای ضد قصه را کنار بگذارید؟
به عقیده من فیلمهای قبلی هم قصه داشتند. من آنگونه به سینما نگاه نمیکنم . نگاهم در سینما اجتماعی شهری فیلمهایی مثل "هفت دقیقه تا پائیز" است. اما اگر از شهر بیرون بروم همان نگاه قبلی را دنبال میکنم. نگاهم در سینما شهری داستان دارد.
گفتگو از: بیتا موسوی و مازیار فکری ارشاد