روز به روز از تعداد صنعتگران کاسته میشد و حالا که حدود ۴ سال از راه اندازی این بازارچه میگذرد، نیمه تعطیل و غیر فعال است.
سال ۱۳۸۶، تعدادی از هنرمندان صنایع دستی را تشویق به خرید از این غرفهها نمود، از دعوت آنها به صرف نهار (سلف سرویس) گرفته تا پیشنهاد وامهای کم بهره و بلند مدت، کسانی که شاید سالها در آرزوی داشتن محلی برای کسب و کار به سر میبردند حال، خود را در آستانه داشتن محلی دایمی برای راه اندازی کارگاه میدیدند. از طرفی حمایتهایی که سازمان صنایع دستی (قبل از ادغام) و معاونت صنایع دستی پیش از این داشت، توانسته بود پس از مدتها این هنرمندان را جذب کند و رتبه استانی صنایع دستی را ارتقا ببخشد. باعث شده بود که چشمان خود را ببندند و به او که به تازگی وارد گود شده بود اعتماد کنند.
این محل از جانب ایشان آنچنان زیبا وصف میشد که گویی در بهترین نقطه شهر و با بهترین کیفیت ساخته شده، نه در محلی دور افتاده از شهر و در طبقه بالای یک پاساژ که هنوز ساخته نشده، در حال تخریب است و طبقه همکف آن را قصابی، میوه فروش، آرایشگاه و... تشکیل داده است. البته ناگفته نماند که قول خرید طبقه همکف را هم داده بود.
او گفت:« قیمت غرفهها ۲۰میلیون تومان است، اما من توانستم به خاطر شما پیمانکار را به ۱۶میلیون راضی کنم (البته قیمت واقعی غرفه ها بیش از ۱۲ میلیون نبود که متاسفانه دیر متوجه شدیم)، محل سرقفلی، و مالک سازمان میادین است و من توانستم از آنها قول بگیرم با همین مبلغ برای شما سند بزنند و شما میتوانید مالک باشید.»
زمانی که اعتماد بچهها را دید، گفت: «حالا میتوانید مبلغ بیشتری بپردازید و مالک پشت بام هم شوید و یک انبار هم در بالای غرفهی خود داشته باشید، من پیمانکار را راضی کردم تا با پرداخت مبلغ ۲ میلیون پشت بام را هم به نامتان کند.»
وقتی به عنوان یکی از خریداران به خرید پشت بام اعتراض کردم، از طرف او به کارشکنی متهم شدم!! تا چند روز در فکر بودم که چه کار شکنیای؟ مگر پشت پرده چه خبر است؟ بعد مساله را که با چند تن از هنرمندان دیگر که جز خریداران بودند و از قبل با آنها آشنایی داشتم، در میان گذاشتم و تصمیم گرفتیم از خرید پشت بام صرفه نظر کنیم. اما متاسفانه همچنان اعتمادمان را نسبت به او از دست ندادیم.
اما روزی که قرار بود در جمع صنعتگران و با حضور پیمانکار در مورد پشت بام صحبت شود و تصمیمی گرفته شود، از اعتماد بیش از حد هنرمندان استفاده کرده و مبلغ را از ۲ میلیون که قبلا عنوان شده بود به ۵ میلیون افزایش داد و همین امر باعث شد که صنعتگران به کلی از خرید پشت بام صرفه نظر کنند.
در میان خریداران افرادی دیده میشد که خود را هنرمند رشتهای از صنایع دستی میدانستند، اما تا کنون در هیچ نمایشگاهی و از جانب هیچ یک از دیگر هنرمندان دیده نشده بودند. بعدها پس از اینکه بازارچه خریداری شد، صنعتگر نبودن آنها و این که هر یک از طرفی به او میرسیدند، مشخص شد. یکی قوم و خویش و دیگری دوست، یکی هم طایفه و آن دیگری پیمانکار همان سازمان ... اما دیگر دیر شده بود و کار از کار گذشته بود و غرفهها خریداری شده بودند.
در میان خریداران نام دو تن از اعضای شورای شهر (قبل از انحلال) که پیش از انتخابات شورا، دستی هم در آتش صنایع دستی داشتند دیده میشد و وجود همین افراد باعث دلگرمی ما صنعتگران صنایع دستی بود و به خیال پوچ خود همه چیز را برای راهاندازی یک بازارچه موفق و پر رونق صنایع دستی آماده میدیدم، اما غافل از اینکه او واسطهی این معامله بود.
در ابتدا قرار
” ما با مدیر کل قبلی بانک ... هماهنگ کرده بودیم و او الان به جای دیگری انتقال یافته و از دست من کاری ساخته نیست و شما باید خودتان مبلغ باقی مانده را پرداخت کنید.» “
شد مبلغ ۶ میلیون تومان پرداخت شود و مابقی بعد از دریافت وامی که از ابتدا قولش را داده بود، پرداخت شود؛ اما عقد قرارداد با ۱۵% حق پشیمانی امضا شد. چند ماهی گذشت و از وام خبری نشد، وقتی پیگیری کردیم و از او کمک خواستیم، گفت:« ما با مدیر کل قبلی بانک ... هماهنگ کرده بودیم و او الان به جای دیگری انتقال یافته و از دست من کاری ساخته نیست و شما باید خودتان مبلغ باقی مانده را پرداخت کنید.»
فشار پیمانکار و حق پشیمانکرد قرارداد که باز هم از جانب او بود، باعث شد که هر کس به طریقی مابقی پول را پرداخت کند. یکی پول جهیزیه دخترش، آن یکی ودیعه منزل برادرش، این یکی هزینه ازدواجش و آن دیگران هم هر یک به طریقی...
کل مبلغ پرداخت شد و نه از وام خبری شد و نه از راه اندازی غرفهها، که آنها را هم بدون انشعاب آب و برق به صنعتگران تحمیل کرد. چند هفتهای گذشت تا قرارداد از سوی مالک (سازمان میادین میوه و تره بار) آماده شد و زمانی که برای عقد قرارداد نهایی رفتیم بخشی از حقایق روشن شد. قرارداد کاملا یک طرفه بود که در زیر به چند بند از آن اشاره میشود.
۱.خرید انشعاب به عهده مستاجر میباشد.(مالک سرقفلی)
۲.تحت هیچ شرایطی سند داده نمیشود.
۳.حق فروش به غیر را بدون اجازه مالک نداریم.
۴.حق واگذاری غرفهها به صورت اجاره مجاز نمیباشد.
۵.مبلغ قید شده در قرارداد۷میلیون تومان بود، در صورتی که مبلغ ۱۶ میلیون تومان پرداخت شده بود.
۶.یک فقره چک به مبلغ ۷میلیون تومان هم بابت ضمانت از سوی صنعتگران پرداخت شد.
وچند بند دیگر که اگر به ضرر هنرمندان نبوده ولی به نفع آنها هم نبوده...
پس از پرداخت پول و عقد قرارداد، غرفهها بدون انشعاب آب و برق و بدون ایزوگام (همین مسئله باعث بروز مشکلاتی همچون تخریب سقف برخی غرفهها و ریزش بخشی از سقف راهروها شد) به هنرمندان تحویل داده شد.
با تمام این مشکلات و اتفاقات از ۳۱ غرفه موجود ۲۲ غرفه فروخته شد.از این تعداد، ۶ نفر را که از دوستان و آشنایان او بودند، کم کنیم؛ تنها ۱۶ صنعتگری میماندند، که دار و ندارشان را به واسطه منفعت طلبی او و سادگی خودشان برای خرید این غرفهها از دست داده بودند، اما با تمام وجود برای راهاندازی اولین بازارچه صنایع دستی در استان تلاش کردند.
هر چه زمان به جلو رفت حقایق بیشتری برایشان آشکار میشد. او تا چندی پیش هنرمندان را به فلان هتل و رستوران برای صرف ناهار دعوت میکرد، اما حالا پا به بازارچهای که خود بانی آن بود، نمیگذاشت. حتی در نمایشگاهی که خود صنعتگران با هزینه خودشان در همان سال اول راه اندازی کردند، حضور پیدا نکرد. شاید دیگر منافعی نداشت که تامین شود، فقط یک بار به بازارچه آمد. آن هم برای اخراج یکی از هنرمندان که در رشته لباسهای محلی فعالیت میکرد و تنها جرمش هم صنف بودنش با یکی از اقوام او بود، که به واسطه او پا به بازارچه گذاشته و صنعتگر صنایع دستی شده بود. متاسفانه به بدترین شکل ممکن هنرمند طراح لباسهای محلی را اخراج کرد و تلاش دیگر هنرمندان هم نتیجهای نداشت.
روز به روز از تعداد صنعتگران کاسته میشد و حالا که حدود ۴ سال از راه اندازی این بازارچه میگذرد، نیمه تعطیل و غیر فعال است.
زمانی که در حال خرید این محل بودیم، مکانهای میراثی و غیر میراثی دیگری هم وجود داشت و دارد که همخوانی بیشتری با بازارچه صنایع دستی داشت، و از جانب برخیها عنوان میشد، اما او هر بار به بهانهای این پیشنهادها را رد میکرد تا محل مورد نظرش به فروش برسد. از جملهی این مکانها« معین التجار» است که در حال مرمت بود و پس از مدتی به دلیل کمبود بودجه کار مرمتش تعطیل شد و هم اکنون در حال تخریب است، به شکلی که تمام سنگفرشهایش سیمان و سرامیک شده و دیوارهای آجری و زیبایش نیز در حال کاشی کاری است و غرفههای بیرونی آن هم کاملا تخریب شده و معین التجار هم به خاطرهها پیوسته است.
بازارچه صنایع دستی تنها جایی نبود که او واسطهاش بود، مکانهای دیگری را هم به او نسبت میدادند، جاهایی مانند برج پاسداران که حدود ۴ سال سازمان میراث فرهنگی در آن مکان رحل اقامت داشت و ماهیانه بابت آن حدود ۲۵ تا ۳۰ میلون تومان اجاره پرداخت میشد.
مهدی امیرپرست
رییس هیت مدیره صنایع دستی و عضو انجمن صنفی تولید کنندگان صنایع دستی