نويسنده: علي عمادي
منبع: روزنامه همشهري
شايد بتوان فيلم «محمدرسولالله» را حركت حساب شده هاليوود در آن سالها براي جلوگيري از گسترش موج ضد يهود دانست.با حساب همان همانندسازي گفته شده، دشمني ريشهدار يهود با اسلام با ساخت اين فيلم كمرنگ ميشد و حداقل سابقه تاريخي خود را از دست ميداد. به تعبير ديگر شايد اصلاً قرار بوده كه «محمد رسولالله» فيلم خوشساختي باشد كه به همين منظور جلوي دوربين عقاد برود. فيلمي كه سابقه كينهتوزي يهود عليه اسلام را كمرنگ كند.
فيلم هميشه در برابر چندپرسش
حمزه با شير شكار شدهاي بر پشت و كماني بر شانه به سوي كساني ميتازد كه به برادرزادهاش تهمت دروغگويي زدهاند.
اين تصويري جاودان در ذهن ميليونها نفر از مسلمانان جهان از صحراي سوزان آفريقا تا ساكنان فلات پامير و كشمير است كه با شنيدن نام عموي پيامبر به ياد آنتوني كوئين ميافتند در فيلم "The Message" كه عربها به آن «الرساله» ميگويند و ما «محمدرسولالله» ميدانيمش.
اين فيلم حاصل تلاش كارگرداني بزرگ از دنياي اسلام است كه سالها در هاليوود كارگرداني و فيلم تهيه كرد و سرانجام در حادثه بمبگذاري هتلهاي اردن، قرباني حمله انتحاري القاعده شد. مصطفي عقاد به طور قطع امتيازي منحصربهفرد در جهان اسلام دارد؛ سازنده تنها فيلم سينمايي درباره آخرين فرستاده خدا.
فيلم محمد رسول الله از معدود ساختههايي است كه افزون بر پرده سينما به قاب تلويزيون نيز راه يافته و بارها و بارها از تلويزيون كشورهاي مختلف پخش شده و همچنان هم پخش ميشود. اتفاقي كه براي تلويزيون خودمان بيش از دهها بار تكرار شده است.
اما درست همانگونه كه با شنيدن نام حمزه همانندسازي آنتوني كوئين در ذهن بسياري از مسلمانان انجام ميشود، به همين نسبت تاريخ زندگي پيامبر براي انبوهي از آنان كه چندان علاقهاي به مطالعه و تحقيق ندارند در چارچوب نقل زندگي رسول خدا در قالب اين فيلم شكل ميگيرد. از اين رو بسياري از مسلماناني كه فيلم را ديدهاند، مهمترين وقايع رخ داده براي آخرين پيامبر الهي را پس از بعثت، آزار و اذيت كفار مكه ميدانند تا جايي كه پيامبر به دعوت اهالي يثرب، جلاي وطن كرده و از مكه به مدينه مهاجرت مي كند. پس از آن قريش و مكيان باز هم پيامبر را رها نكرده و با غارت اموال مهاجرين، جنگ بدر و احد را به راه مياندازند. تا اين قسمت، فيلم وفادار به تاريخ ميماند، و انصافاً به زيبايي آن را به تصوير ميكشد. اما درست از همينجا به بعد، اتفاقي عجيب رخ ميدهد.
پرش شگفتانگيز
جنگ احد در سال سوم هجري رخ ميدهد پس از آن فيلم با پرشي شگفت به سال هشتم هجري ميرود تا فتح مكه را نشان دهد. به بيان ديگر در ساختار دراماتيك فيلم «محمد رسولالله»، در مقابل پيامبر و يارانش كه در نيمهاي از فيلم زيد، پسرخوانده پيامبر نقش محوري فيلم را در غياب چهره پيامبر دارد و در نيمه ديگر، حمزه، كاراكتر مثبت فيلم را ميسازد، تنها قريش به سركردگي ابوجهل و ابوسفيان باز در نيمههاي متفاوت فيلم، قرار دارند.
اگرچه ابوسفيان فيلم هم با كاراكتر ظاهري جذابش هيچ سنخيتي با ابوسفيان اصلي كوتاه قد، گوژپشت با چشماني تراخمي ندارد؛ يعني پيامبر و يارانش تنها يك دشمن دارند؛ كفار مكه. فيلم در تقابل اين خير و شر با پاياني خوش، شر را تسليم در مقابل خير نشان ميدهد. اين گونه براي بسياري از مسلمانان اين همانند سازي تصويري رخ ميدهد كه تمام دشمنان پيامبر كفار مكه بودند نه كس ديگر.
در حالي كه در فاصله سال هاي سوم تا هشتم هجري كه در فيلم اصلاً به آن حتي كوچكترين اشارهاي هم نميشود، اتفاقات ديگري رخ داده است. عجيبتر آن كه فيلم حتي از لحاظ زماني، واقعه احد را به فتح مكه ميچسباند و فاصله آن را بسيار كوتاه نشان ميدهد.
اين از گفتوگوي عبداللهبن ابي از منافقين مدينه، با فرستادگان مكه در فيلم استفاده ميشود و حتي صلح حديبيه كه در سال ششم رخ داده را با فاصلهاي كوتاه بين اين دو واقعه قرار ميدهد.
در طول اين سالها كه فيلم به راحتي از آن ميگذرد، يهوديان مدينه پيمان ميشكنند و افزون بر همدستي با قريش، راه آزار و اذيت بر مسلمانان را پيش ميگيرند. در سال چهارم هجري سران يهود مدينه به مكه رفتند و با قريش براي جنگ با مسلمانان پيمان بستند. مسلمانان به پيشنهاد سلمان فارسي اطراف مدينه خندق حفر كردند و سپاه قريش و يهود كه با اين شگرد ايراني آشنا نبودند، حيرتزده متوقف شدند.
با كشته شدن عمر وبن عبدود پهلوان نامي عرب بهدست اميرمؤمنان علي(ع) و با اختلاف بين يهود و قريش، سپاه احزاب درهم شكست و هر كدام ناكام به وطن خويش بازگشتند. يهود اطراف مدينه كه به واسطه پيمان شكنيهاي متعدد از سوي مسلمانان رانده شده بودند به قلعههاي مستحكم خيبر پناه بردند و با تحريك قبايل ديگر به كينهتوزي عليه اسلام ادامه دادند.
در سال هفتم هجري پيامبر به همراه حدود هزار نفر به قصد فتح خيبر مدينه را ترك كردند. هر كدام از سران مهاجر يا انصار هر روز براي فتح قلعههاي خيبر پيش ميرفتند اما ناكام بازميگشتند تا اين كه باز هم حيدر كرار بر يهود تاخت و پس از كشتن مرحب، پهلوان نامي يهود، دروازه قلعه را از جاي كند و خيبر را فتح كرد. همين شد كه يهوديان جنايتكار و پيمانشكن بني قريظه خود تسليم شدند. اما جاي تمام اين حوادث در فيلم خالي است.
نگاه خوشبينانه
با نگاهي خوشبينانه ميتوان تصور كرد كه عقاد براي ساخت فيلمي در هاليوود چارهاي جز اين نداشته است. فيلم ضد يهود، جايي درآن سيستم ندارد و عقاد براي اين كه فيلم را بسازد چارهاي نداشته كه به جاي تقسيم بار منفي فيلم ميان كفار مكه و يهود مدينه، تمام بار را به دوش كفار مكه بگذارد و اصلاً نامي از يهوديان نبرد. مضاف بر اين كه قرار بوده تا فيلم در كل جهان به معرفي آخرين پيامبر الهي دست زند و قطعاً انتخاب چنين موضوعي با پخش جهاني آن همخواني ندارد.
از سوي ديگر براي بيان روايت در قالب فيلمي سينمايي نميتوان بر زمان افزود يا شخصيتها را گسترش داد.
قالب دراماتيك فيلم هم كشش كنش بيشتر از اين را ندارد و افزودن «بد من» هاي ديگر ممكن بود به فيلم لطمه بزند. از اينرو عقاد قالب خاصي را انتخاب كرده كه ميتوانسته به راحتي از پس آن برآيد و البته قصهاش را در اين شكل به بهترين نحو روايت كرده است.
نگاه سختگيرانه و كمي بدبينانه
در سال 1976 كه عقاد فيلم «محمد رسولالله» را ساخت، اعراب هنوز با اسرائيل كنار نيامده بودند و حدود 5 سال بعداز آن انورسادات با مناخيم بگين در كمپ ديويد به سازش رسيدند. در آن سالها جو ضد صهيونيستي سراسر جهان اسلام را فرا گرفته بود و هنوز بسياري از مسلمانان جنايات اسرائيل را در صبرا و شتيلا فراموش نكرده بودند.
با اين حساب شايد بتوان فيلم «محمدرسولالله» را حركت حساب شده هاليوود در آن سالها براي جلوگيري از گسترش موج ضد يهود دانست.با حساب همان همانندسازي گفته شده، دشمني ريشهدار يهود با اسلام با ساخت اين فيلم كمرنگ ميشد و حداقل سابقه تاريخي خود را از دست ميداد. به تعبير ديگر شايد اصلاً قرار بوده كه «محمد رسولالله» فيلم خوشساختي باشد كه به همين منظور جلوي دوربين عقاد برود. فيلمي كه سابقه كينهتوزي يهود عليه اسلام را كمرنگ كند.
در اين صورت عقاد، مأموريت خود را به درستي انجام داده است. اين نگاه بدبينانه وقتي شدت مييابد كه شمشير حمزه در فيلم، شكلي درست شبيه شمعدان هفت تايي يهوديان دارد. به اين ترتيب ميتوان تصور كرد كه هاليوود در اين فيلم پا را از اين هم فراتر گذاشته و پيامبر اسلام را در پي نسلي از پيامبران بني اسرائيل محسوب كرده است درست مانند عيسي مسيح(ع) كه پيامبري از بني اسرائيل بود. چرا كه حمزه مطابق آنچه گفته شد، در غياب تصوير رسول مكرم اسلام كاركردي جايگزين دارد و شمشيري كه او به دست گرفته، نشانهاي است كه گويا خود پيامبر آن را به دست دارد.
به بياني ديگر، حمزه در اين فيلم به جز شخصيت خود، مكمل شخصيت حضور نيافته پيامبر در فيلم نيز هست و جاي خالي اين شخصيت را هم پر ميكند؛ شمشيري كه 3 برآمدگي در هر كدام از گوشههاي دسته دارد و تيغه آن در وسط اين 6 برآمدگي، مكمل همان علامت و نشانه يهودي ميشود. در اين صورت دشمني پيامبر با يهوديان ديگر امري غيرممكن است و پرش عجيب چند ساله فيلم به راحتي قابل توجيه خواهد بود.
جاي خالي تصويرهاي جاودان
فيلم همه واقعيت را نگفته، اما تصويري كه ارائه كرده، صادقانه است. از اين رو حتي با همين نگاه بدبينانه هم ميتوان از فيلم لذت برد. دست عقاد نيز از اين دنيا كوتاه شده و انصاف نيست او را متهم كنيم. ميماند اين نكته كه چرا تاكنون در جهان اسلام با تمام وسعت و امكانات بينظيرش كسي به اين فكر نيفتاده تا آنچه عقاد در فيلم خود از آن پرهيز كرد را به روي پرده نقرهاي بفرستد.
عقاد اگر ميخواست تمام دشمنان پيامبر را كفار مكه نشان دهد باز هم بايد به سراغ خندق ميرفت. حادثهاي كه موقعيتهاي دراماتيك از آن ميبارد و سراسرش سرشار از لحظههاي سينمايي است.
اوج آن هم به خاك افتادن پهلوان نامي عرب بهدست جواني نورس. آيا از اين موقعيت سينماييتر ميتوان يافت؟ اما او به هر دليل از ساخت آن سر باز زد، اما آيا كس ديگري نميتواند در اين وانفساي مبارزه با صهيونيسم اين كار را انجام دهد؟ آيا همه جهان اسلام نبايد دستكم در اين يك مورد همآواز شوند و با سپردن كار بهدست چند كاردان، پروژهاي جاويدان خلق كنند كه گوشهاي از كينهتوزي پرسابقه يهود را نشان دهد؟
اسفناكتر اين كه خودمان نيز با اين همه شعار عليه صهيونيستها هنوز كاري نكردهايم. در حالي كه جنگ احزاب، هم رنگ ايراني ميتواند بهخود بگيرد و هم صبغه شيعي دارد.
كاش به جاي خرج براي سريالهاي پرهزينه كه تاريخ بنياسرائيل را ميگويد، سراغ زندگي پيامبر خودمان ميرفتيم و اتفاقي چون خندق را بازسازي ميكرديم. به ياد داشته باشيم كه اگر در عهد بوق، فاتحان تاريخ را مينوشتند، اكنون اين فيلمسازان هستند كه تاريخ را ميسازند.