به گزارش هنرنیوز، «رویای داغ»، «صخرهها و پروانهها» و «نفر پانزدهم» سه داستان این مجموعه هستند که هر کدام پیش از این و به طور مجزا به چاپ رسیده و منتشر شدهاند. اما این بار عصر داستان با بازبینی و ویراست جدیدی این داستانها را روانه بازار نشر کرده است. هر سه داستان روایتی داستانی از موضوعات دفاع مقدس به ویژه درگیرهای منطقه کردستان در ابتدای انقلاب هستند.
نخستین داستان کتاب «رویای داغ»، درباره سه دوست دبیرستانی به نامها بشیر، نسیم و جاویداست. بشیر در سالهای اول جنگ، شهید میشود. نسیم شبی در خواب بشیر را میبیند که از او میخواهد به خانه آنها رفته، تقویمی را از پدر و مادرش بگیرد. نسیم پس از دریافت تقویمو تعبیر خواب، درمییابد که هر کس تقویم را داشته باشد شهید میشود. او در پی یک اتفاق، جاوید را پس از سالها پیدا میکند. جاوید تقویم را از او میگیرد و زمانی نمیگذرد که نسیم، خبر شهادت او را میشنود: «در تقویم، رازی مستور بود که در هر کشف و نگاه، گویی خود را بر جاوید فاش میکرد. انکشاف این راز، حیات تازهای به جاوید بخشیده بود؛ حیاتی دیگر. جاوید نمیدانست سیر سیاحت معنوی در زمان باقی تقویم، تا این حد لذت بخش باشد که بود. انگار صفحههای تقویم، هر کدام، سالیان سال، از زمان ناشناختهای را روایت میکردند، با آن نور سبز که تاریخ رسمی را نمیشناخت و شاید در فاصلهای میان خلق انتظار و پایان عالم، جاری بود».
«صخرهها و پروانهها» داستان دوم کتاب است و خسروشاهی در آن به مقاومت و دفاع چند تن از پاسداران انقلاب اسلامی در منطقه کردستان پرداخته است. در این داستان مقاومت سخت و پاسداری از فرودگاه سنندج روایت میشود. شکسته شدن محاصره شهر توسط نیروهای اسلام، اسارت این پاسداران و نحوه آزاد شدن آنها نیز از بخشهای دیگر این داستان
” «نفر پانزدهم»عنوان مجموعه سه داستان بلند از جهانگیر خسروشاهی با موضوع دفاع مقدس است “
هستند.
در بخشی از این داستان میخوانیم: «نزدیک به یک ماه از زمانی که بچهها در فرودگاه بودند، میگذشت. اما در ده روز آخر، فشار طاقت فرسایی به همه تحمیل شده بود: روزهایی که نمیگذشت، مگر اینکه یکی دو تن از یاران صادق و جعفر، در خون، سجده میکزدند. با وجود این فشار، بقه بچهها همچنان مقاوم و استوار نماز میخواندند و هر یک، سر نوبت، اسلحه را از دیگری تحویل میگرفتند. یونس که از نزدیک، شاهد مظلومیت بچهها بود، بیشتر زجر میکشید و دیگر تحمل نداشت صحنههایی را که هر روز اتفاق میافتاد، ببیند. او دیگر تحمل دیدن صفی از پیکر شهدا را نداشت که در کنار دیوار ساختمان، روی زمین، آرام در کنار یکدیگر آرمیده بودند و تنها دست نسیم بر گیسوان آنان شانه میزد و چشم آسمانبرای آنان اشک میفشاند. گذشته از همه این مصائب، یونس گرسنگی یکی دو روز آخر و تمام شدن مهمات را تیر خلاص دشمن بر مقاومت فرودگاه میدید.»
داستان سوم نیز مربوط به درگیریهای منطقه کردستان با اشرار و ضد انقلاب است. فردی به نام حسام فرمانده عملیات نیروهای سپاه در منطقه است که پس از چندین درگیری و پیروزی همراه با تعدادی دیگر اسیر نیروهای ضد انقلاب میشود. او که حال با نام مستعار «حسن قدیمی» شناخته میشد هرگز توسط اشرار شناسایی نشد و در مبادله اسرا بین دو طرف که در آن هدف اصلی نیروهای اسلام آزاد کردن حسام بود بازپس گرفته شد:
«اسامی ۱۴ نفر خوانده شد. سرهنگ، شیطنتآمیز گفت: نفر پانزدهم را انتخاب کردیم. منشی زندان اعلام کرد: حسن قدیمی، داوطلب تحت پوشش سپاه، نفر پانزدهم... دو نفر زیر بازوی حسام را گرفته و از ماشین بیرون آوردند. سروان نمیتوانست باور کند این فرد حسام است. یک سال و نیم اسارت تغییری باورنکردنی در او ایجاد کرده بود. دو تن از برادران بازوی او را گرفته و از خط عبور دادند. سروان کاوه رو به سرهنگ کرد و با لحنی فاتحانه گفت: نفر پانزدهم را ما انتخاب کردیم سرهنگ. حسامالدین کاظمی، عضو سپاه و فرمانده عملیات منطقه. سرهنگ ضد انقلاب، در یک لحظه مشاعرش را از دست داد و گیج شد».
«نفر پانزدهم» عنوان مجموعه سه داستان بلند از جهانگیر خسروشاهی با موضوع دفاع مقدس است که در ۲۶۸ صفحه، شمارگان ۳۰۰۰ نسخه و با قیمت ۱۱۵۰۰ تومان از سوی انتشارات عصر داستان منتشر شده است.