زرشک پلو با طعم سوهان!
گپ و گفتی با پیتر پلیکان اهل چک؛
زرشک پلو با طعم سوهان!
به گفته ی یک منتقد سینمایی اهل چک ایران خیلی پیچیده است، اما حتما مثل صورتش در روزنامه‌های خارجی نیست.
 
تاريخ : شنبه ۱ بهمن ۱۳۹۰ ساعت ۱۳:۱۳

سی‌امین جشنواره فیلم فجر در برج میلاد برگزار می‌شود. دوستداران سینما می‌توانند در این بزرگترین رویداد فرهنگی کشور اینقدر فیلم ببینند، که حداقل تا دو هفته هوس فیلم دیدن به سرشان نزند. گفتم دو هفته چون از وقتی آدمی چشم باز کرده غصه‌هایش را با قصه‌ها فراموش می‌کند و حالا به یمن هنر هفتم تصویر قصه‌ها را می‌بیند. پس به قولی ترک عادت موجب بیماری و کسالت می‌شود و عاشقان سینما نیز نمی‌توانند این عادت را ترک کنند. پارسال طبق روال در این جشنواره گروهی نیز در بخش بین‌الملل شرکت کرده بودند. ما هم همین‌طور که در حال سرک کشیدن به گوشه و کنار بودیم، از فرصت استفاده کردیم و با پیتر پلیکان مهمان« هالیوودیسم و سینما » گپ و گفتی دوستانه زدیم.
 
پیتر پلیکان از شهرهای اصفهان، شیراز، یزد، مشهد، همدان، قم دیدن کرده است، وقتی از او می‌پرسم بهترین جایی را که دیدید، کجا است؟ در پاسخ با لهجه خاص خودش می‌گوید: «خانه‌ی ما »، فوراً می‌خندد و ادامه می‌دهد: « شوخی کردم. هر یکی از آن جاها زیبایی خود را دارد. گفته نمی‌شه کدام را انتخاب کنم.» 

زن‌های ایرانی
او درباره‌ی تصورش پیش از ورود به ایران مثال جالبی می‌زند و از بازیی یاد می‌کند که تقریبا ۲۵ سال پیش ساخته شده و اسمش «گردش در دنیا» بوده است. در این بازی هنگامی که بازیگر به کشور روسیه و یا اتحاد شوروی سابق می‌رسید،
اکثریت مردم زبانهای خارجی بلد نیستند و توریستها نمی‌توانند با مردم ارتباط برقرار کنند.
با این نوشته مواجه می‌شد:« شما وارد زندان شدید، سه بار عقب افتادید و پیش نمی‌روید.»
او می‌گوید: «وقتی به ایران می‌رسیدیم، می‌گفت شما در ایران به تندروهای اسلامی بر می‌خورید، خطر، لازم است، برگردید. این تصورات عادی بود و متاسفانه تا به حال ادامه دارد.»
اما پیتر پلیکان وقتی به ایران می‌آید، آنچه می‌بیند به قول خودش برایش غیر قابل هضم بوده و از این همه تفاوت شگفت زده شده است، تا آنجا که وقتی زنان ایرانی و حضور آنها در عرصه اجتماعی و کار و زندگی را می‌بیند، متعجب می‌شود.
او معتقد است ایرانیان انسانهای خانواده دوستی هستند و خانواده برای آنها خیلی مهم است.  به قول او: « شما بهتر می‌دانید، آدم باید تجربه شخصی داشته باشد تا باور کند. تا کسی از نزدیک ایران را نبیند، نمی‌تواند قضاوت کند. اینجا زنها به راحتی درخیابان رفت و آمد می کنند، پشت ماشین و اتوبوس هستند. سرکارمی روند. و خیلی خیلی با شوهرانشان دوستند.ایرانیها خانواده را از هر چیزی بیشتر دوست دارند.» 

هرهفته پلو
این منقد سینما که مدتی در قم درس خوانده و در چک نیز مشغول فعالیتهای فرهنگی است، درباره غذاهای ایرانی می‌گوید: « غذاهای ایرانی خیلی رنگارنگند، اگر از برنج کمتر استفاده کنید، بیشتر خوشم می‌آید. من همیشه از ایران خشکبار می‌آورم. خانم ما امر می‌دهد که از ایران خشکبار بیاور و برای خود زرشک.»
می‌گویم: زرشک بدون پلو! و او پاسخ می‌دهد:» نه، من زرشک پلو دوست دارم، اما نمی‌توانم دو هفته فقط زرشک پلو بخورم. بعد می‌خندد و ادامه می‌دهد:« از آبگوشت و آش زیاد نمی‌خورم، اما انواع گوناگون پلو را دوست دارم.»

آقا بوق نزن!
او درباره تصورات دیگران درباره ی ایران می‌گوید: «بعضی‌ها فکر می‌کنند بیرون زندگی آسانتر
در زبانهای آسیایی، فارسی بیش از بقیه زبانها به چک نزدیک است
و آزادتر است. ما در روزهای کمونیسم در فضای بسته و بدون آزادی زندگی‌می‌کردیم و نمی‌توانستیم زیاد سفر کنیم و تصور نمی‌کردیم که جهان زیبا و مهربان باشد. این تصوری است که دیگران از ایران دارند، اما مردم ایران مهربان و دوست داشتنی‌اند. آنها اهل سفرند و با دیگران رفتار خیلی خوبی دارند. در چک هر وقت کسی از ما می پرسد آیا ایرانیان تروریستند؟ من بلافاصله می‌گویم:« ایرانیان خیلی با آدابند. ایرانی ساکت، مهربان و خوش برخورد است. آنها خیلی به خانواده اهمیت می‌دهند. اما به ماشین که می‌رسد دیگر نمی‌توان گفت ایرانی با ماشین چه کار می‌کند. قیژ، خط قرمز، بوق، سرعت، عصبانی، بعضی‌ها هم فحش، اما در بقیه جاها مهربان و آرام، انگار این آدم قبلی نیست که پشت ماشین بوده است.»
از پیتر پلیکان سنش را می پرسم ،بلافاصله می‌گوید : «فکر می‌کنید، چند سال دارم؟» پاسخ می‌دهم،۴۰ سال. او با خنده می‌گوید: «بسیار تشکر من ۴۷ سال دارم، نزدیک ۵۰ سال » او یک دختر دارد و فکر می‌کند خداوند خیلی او را دوست داشته که چنین همسر و فرزندی به او داده است . 

بدو بدو، حراجه
پلیکان در ادامه درباره مشکلات و محاسن گردشگری ایران می‌گوید:« برای توریست‌ها مخصوصاً حجاب عجیب و غریب است. دیگر اینکه اینجا اکثریت مردم زبانهای خارجی بلد نیستند و توریستها نمی‌توانند با مردم ارتباط برقرار کنند، اما خوب در ایران، قیمت‌ها نسبت به جاهای دیگر خیلی ارزان است. این خیلی خوب است.» 

بفرمایید، قابلی ندارد!
پیتر خاطره بسیار جالبی از تعارفات ایرانیان دارد و با لهجه خاص خودش می‌گوید:«گاهی توریست‌ها نمی‌فهمند که چه
ایران را نمی‌فهمم. تنها چیزی که می‌فهمم این است که اخبار راجع به ایران راست نیست، دروغ است.
چیزی تعارف هست. ما چک‌ها شنیدیم ایرانیان یک چیز استثنایی دارند به نام «تعارف». تا وقتی به ایران آمدم متوجه این موضوع نشدم. اینجا هر وقت که تاکسی سوار شدیم و خواستیم پول بدهیم، راننده تاکسی گفت:« بفرمایید قابل ندارد.» من تعجب کردم و گفتم:« چه جالب هر وقتی که خارجی می‌رود ایران، هیچ پول نمی‌خواهند.» بعد‌ها فهمیدیم این تعارف است » 

نمی‌توانم بگویم چه؟
او که به خیلی از نقاط ایران سفر کرده، معتقد است مشهد و بارگاه امام رضا (ع) از همه آثاری که دیده برایش جالب‌تر بوده است. می‌گویم وقتی به حرم رفتید، چه حسی داشتید؟ با مکثی طولانی جواب می دهد:« در همین حال زبان فارسی ما کافی نیست که احساسم را بیان کنم. آنجا یک چیز خاص وجود دارد. نمی‌توانم بگویم چه؟» 

خیام با لهجه چک 
پلیکان به خوبی فارسی صحبت می‌کند، البته فارسی او به لهجه تاجیک‌ها بیشتر شباهت دارد. مادام از ما بابت لهجه‌اش عذرخواهی می‌کند، به او می‌گویم:« شما خیلی خوب فارسی صحبت می‌کنید». او هم پاسخ می‌دهد:« متاسفم که زبان ما شکسته است. زبان فارسی با عربی فرق دارد. با زبان‌های شرقی هم متفاوت است، یعنی لطیف است. در زبانهای آسیایی، فارسی بیش از بقیه زبانها به چک نزدیک است. چون هر دو یک ریشه دارند، هند و اروپایی. مثلاً شما می‌گویید «زن» ما می‌گوییم «زنا»، شما می‌گویید «زمین» ما می‌گوییم «ژمینا» .» از این شباهت تعجب می‌کنم و می‌پرسم:« شما که زبان فارسی را خوب بلدید از شاعران ما هم کسی را می شناسید؟» و ا و جواب می‌دهد: « من وقتی که در چک کوشش می‌کردم فارسی را یاد بگیرم، رباعیات عمر خیام می‌خواندم. در چک مردم بیشتر مثنوی مولوی بلد هستند، اما من بیشتر عمر خیام را دوست داشتم.» 

زیبا و عجیب
ایرانیان خیلی با آدابند. ایرانی ساکت، مهربان و خوش برخورد است. آنها خیلی به خانواده اهمیت می‌دهند.
مثل مردم ایران
او صنایع دستی ایران را خیلی دوست دارد و وقتی آنها را نگاه می‌کند، شگفت زده می‌شود.
« من از ایران همه چیز می‌برم مثلا رومیزی‌های اصفهانی، کیف، قالیچه، گلدان مسی، تابلوهای قلمکاری و خاتم کاری را خیلی دوست دارم. اینقدر زیادند که آدم نمی داند کدام را ببرد. خیلی زیبا و عجیبند مثل خود مردم ایران.»
سوهان یادت نره
می‌پرسم:«غیر از آجیل چی سوغاتی می‌برید؟ گز هم دوست دارید؟» و او با خنده می‌گوید:«من دوست ندارم، اما این دوستم ( عکاسی که همراه اوست) عاشق سوهان است. یک دوستی هم دارد که هر وقت به ایران می‌آییم، به ما ایمیل می‌زند، که حتما برایم سوهان بیاورید. همسرم هم امر می‌دهد سوهان یادت نره.» 

شما خلیج فارس را خیلی دوست دارید!
پلیکان اگر بخواهد ایران را برای یک خارجی تشریح کند. چه می‌گوید؟ و او این طور شرح می‌دهد:« ما همیشه می‌گوییم ایران بزرگ رنگارنگ و پیچیده است. ایران را نمی‌فهمم. تنها چیزی که می‌فهمم این است که اخبار راجع به ایران راست نیست، دروغ است. من نمی‌توانم به آنها توضیح دهم ایران چطور است . ایران خیلی پیچیده است، ولی حتما مثل صورتش در روزنامه‌های خارجی نیست.»
او دوست دارد با همسر و دخترش به ایران بیاید.« من آرزو دارم روزی به دریا یا شمال برویم. اینجا در ایران هیچ وقت پیش دریا نرفته‌ایم، اما شنیدم خیلی قشنگ است.» و من پیشنهاد می‌دهم دریای جنوب را حتما ببیند.
به او می‌گویم: « شمال خیلی سرسبز است اما آب خلیج فارس چیز دیگری است. اگر در کیش شنا کنید، کف دریا را به راحتی می‌بینید. سنگها، مرجانها و حتی ماهیها » او با خنده‌ای از سر شوق و کشف جدید می‌گوید: « پس خلیج فارس می‌رویم. برای اینکه سرسبزی در اروپا زیاد داریم.» و بلافاصله می‌گوید:«شما خلیج فارس را خیلی دوست دارید!» می خندم و در جواب می‌گویم:« بله خیلی زیاد مثل همه‌ی ایرانی‌ها.»
مریم اطیابی
کد خبر: 36110
Share/Save/Bookmark