کاملا قابل پیش بینی بود که حواشی توقیف "عصبانی نیستم" رضا درمیشیان سبب ساز آن شود که نه فقط به هنگام نمایش "لانتوری" فیلم تازه این کارگردان در جشنواره سی و چهارم، عطش بالایی برای تماشای فیلم وجود داشته باشد بلکه حتی آغاز اکران این فیلم هم مجالی باشد برای بالا رفتن ناگهانی آمار فروش.
«لانتوری» در هفته ابتدایی اکرانش فروش بالایی را تجربه کرد و در مدت حدودا ده روز به ۱ میلیارد و ۳۵۰ میلیون رسید. این فروش البته که کم و بیش تا هفته سوم اکران هم ادامه داشت و طی این سه هفته همچنان متوسط هفتگی فروش بالاتر از ۱ میلیارد بود اما از هفته چهارم به بعد فروش هفتگی «لانتوری» دچار افت شد و به زیر یک میلیارد رسید.
این فروش هفتگی زیر یک میلیارد نیز هفته به هفته کاهش داشته است و از ۶۵۰ میلیون در هفته چهارم به ۴۵۰ میلیون تومان در هفته هفتم رسیده است.
این کاهش تدریجی فروش حکایت از آن دارد که «لانتوری» نتوانسته فیلمی باشد که تبلیغات مخاطبان برای آن به بالا رفتن دامنه مخاطبان کمک کند.
طبیعی است که عدم آگاهی از مضمون یک فیلم و صرفا شنیدن برخی حواشی درباره فیلم یا فیلمساز موجب می شود که در کوتاه مدت مخاطب برای تماشای فیلم هجوم آورد اما اگر مخاطبان از مضمون اثری خوششان نیاید تبلیغات منفی آنها برای فیلم سبب ساز آن می شود مخاطبانی که به واسطه تشویق دوستان و آشنایان به تماشای فیلمها می نشینند در انتخاب چنین فیلمی برای تماشا دچار محافظه کاری شوند.
«لانتوری» هم ضربه را از همین جا خورده است. مخاطبانی که در هفته های ابتدایی اکران، این فیلم را دیدند چنان که باید از فیلم خوششان نیامد و همین شد که پتانسیل آنها به جای که به بالا رفتن فروش کمک کند سبب ساز کاهش فروش فیلم در هفته های آتی شد.
یک مقایسه
این افت فروش بیش از هر چیز زنگ خطری است برای کارگردانی جوان که عقبه خبرنگاریش سبب ساز آن شده است که بکوشد با حاشیه سازی پیرامون آثارش شرایط بهتر دیده شدن آنها را فراهم کند اما مشکل از جایی آغاز می شود که حاشیه سازی پیرامون یک فیلم شاید پتانسیل بالایی از تماشاگر را در هفته های ابتدایی اکران به سینماها بکشاند اما تقریبا از هفته چهارم به بعد است که این نظرات واقعی مخاطبان نسبت به آثار است که رقم زننده تعداد مخاطبان بعدی است.
کافیست «لانتوری» را با یک کمدی بی ادعا به نام «ناردون» مقایسه کنیم که کمترین تب ابتدایی برای دیدن آن وجود نداشت و مخاطبان فیلم بیشتر به واسطه مضمون طنز آن و لوکیشنهای زیبایی که از شمال در فیلم وجود دارد به تماشای آن آمدند.
«ناردون» بدون کمترین حاشیه و صرفا به کمک فضای مفرح خود توانسته فروش هفتگی خود را بین ۴۵۰ تا ۸۵۰ میلیون حفظ کند و جزو پرفروشهایی باشد که به جای فروش مقطعی در ابتدای اکران، در کل هفته هایی که روی پرده است فروش خوب و متناسبی داشته باشد.
این دوام فروش «ناردون» سبب ساز آن می شود که تولیدکننده آن بر تجربه خود به عنوان تجربه تولید محصولی که می تواند در تمام فصول اکران مخاطب داشته باشد تکیه کند و در آثار بعدی هم چنین تجربه ایست که می تواند حتی توجه سرمایه گذاران علاقمند به سینما را برای همراهی در تولید محصولی کم ریسک در بازگشت سرمایه به خود جلب کند.
درمیشیان چه باید بکند؟
اما برای درمیشیان چه اتفاقی خواهد افتاد؟ در روال فعلی البته که درمیشیان می تواند یکی دو فیلم حاشیه ساز دیگر هم بسازد و به واسطه تب ایجاد شده از حواشی، افتتاحیه های خوبی داشته باشد اما پس از آن نمی تواند بر این شیوه به عنوان روشی که سرمایه لازم برای تولید را به سمتش می آورد تمرکز کند.
او چاره ای ندارد جز اینکه به جای حاشیه سازیهای سیاسی و تدوین به سبک و سیاق فتوژورنال ها به سراغ اصل سینما برود و بکوشد با رعایت استانداردهای سینمایی و البته کم کردن حواشی فیلم بسازد.
آلوده کردن درام به نمادهای سیاسی تاریخ مصرف دار از گوجه فرنگی گرفته تا سیب زمینی و تأکید بر نوعی خاص از کاپشن، همین پنج روز و شش است که تلخند مخاطب را موجب می شود و پس از آن این حرکت در سطح، محصول را به شعاری ابلهانه بدل خواهد شد.
درمیشیان کارگردان سیاسی نیست که به دنبال شعارهای سیاسی باشد. حتی اتفاقاتی که در این سه سال اخیر برایش افتاد حکایت از آن دارد که سیاسی بازی برای هر کس آمد داشته برای او نداشته است پس چه بهتر که این کارگردان جوان دست از این حاشیه سازی های شبهسیاسی که ربطی به خاستگاه وی ندارد برداشته و فیلمی بسازد که فروش معقول و منطقی اش را در تمام طول اکران حفظ کند.