مایلم در ابتدا به عنوان یک بازیگر، از رسالت های یک بایگر سینما سخن بگویید.بازیگری که در مقابل دوربین است؛ شاید تنها عضوی از خانواده سینماست که به چشم می آید. اما در واقع، تمامی عوامل از تهیه کننده تا کارگردان و کسی که چای می ریزد؛ همه در فیلم موثرند. همه در خدمت فیلم هستند؛ اما در نهایت این بازیگر است که همه این جزئیات در او متجلی می شود. بازیگر سینما از اندیشه فیلمنامه نویس گرفته تا هنر گریمور، دکوپاژ کارگردان نورپردازی نورپردازو هنر تصویرگردار را نشان می دهد.
به نظر می رسد فیلم های خانوادگی و فیلم های طنز را نوعی نگاه لمپنیزم فرا گرفته است. این موضوع را حاصل چه می دانید؟ به عبارت دیگر ضعف سینمای امروز را چه می دانید؟به باور من این بخش از کار دچار مشکل است. یعنی وقتی که بازیگری ما به چند شخصیت زیبا و خوش قامت ختم می شود؛ حاصل تنها فیلمی فانتزی ست. به عبارت دیگر وقتی در فیلم، بازیگری نداشته باشیم که چهره دفرم داشته باشد؛ یا زشت باشد، قصه فیلم پیرامون «ببینید من چقدر جذابم» می چرخد.
یعنی مشکل سینمای ما زیبایی بازیگران و تبدیل شدنشان به معیار و ملاک سنجش ارزش فیلم است؟وقتی معیار سنجش یک فیلم محبوبیت ظاهری بازیگران است، نمی توان انتظار زیادی از سینما داشت. بنابر این فیلم هایی چون «مسافر» بیضایی، «هامون» مهرجویی، و بسیاری از فیلم هایی که در سینمای ایران بسیار موفق ظاهر شدند؛ دیگر تکرار نشدند.
فکر نمی کنید این به سلیقه مردم بر می گردد؟به باور من این گونه نیست. مردم ما آنقدر تحلیل گران قدرتمندی هستند که از دیدن این گونه از فیلم ها خسته شده اند. چند وقت پیش فیلم «ضد گلوله» را دیدم و بعد به این نتیجه رسیدم که این فیلم به فیلمسازان ثابت می کند که سینمای مردم پسند؛ نیازی به زن
” چند وقت پیش فیلم «ضد گلوله» را دیدم و بعد به این نتیجه رسیدم که این فیلم به فیلمسازان ثابت می کند که سینمای مردم پسند؛ نیازی به زن زیبا و جذاب ندارد. “
زیبا و جذاب ندارد. آدم هایی که با کیف بر سر هم بکوبند و یک مثلث عشقی را هدایت کنند؛ دیگر نخواهند توانست مردم را از سینما راضی کنند. طنزهای پیش پا افتاده نمی توانند مخاطبان را به خود جلب کنند. حتی ابر بازیگری مثل مهدی هاشمی، با یک سوژه دستمالی شده تکراری، مثل لیلی با من است، می تواند مخاطب را به سالن های سینما بکشاند.
یا حتی کلاه قرمزی می تواند بیننده را به سالن سینما فرا بخواند. این خود یک پیام را در خود دارد. یک وجب پارچه می تواند مردم را وادار به دیدن فیلم در سینما کند. بنابر این با دیدگاهی که دارم و با دورنمایی که نسبت به سینما مقابل دید خود دارم، بر این باورم که به زودی باید سفره را پهن کنیم باران در راه است.
فکر می کنید سینمای ایران به مسیر واقعی و اصیل خود باز می گردد؟مطمئن هستم غربال در سینمای مستند به وجود خواهد آمد و سره را از ناسره جدا خواهد ساخت. چه در مورد انتخاب بازیگر ها و چه در مورد کارگردان ها. اما از طرف دیگر هم نمی توان بی انصاف بود. اتفاقات خوبی هم در سینما افتاده است. این گونه نیست که همه چیز در سینمای ایرن تار باشد.
شاهکار اصغر فرهادی «جدایی نادر از سیمین» دیدگاه های خوبی را مطرح می کند. بسیاری از فیلم هایی که توسط کارگردانان تازه کار ساخته می شود نیز خبر از این فضای تازه می دهد. هربار که فیلمی حرفه ای از کارگردانان نو پا می بینم؛ تصور می کنم که یک امیر نادری تازه متولد شده است. بعضا لابه لای این هنرمندان جوان ناصر تقوایی متولد می شود. انگار این دیدگاهها دوباره متولد می شود.
و به عنوان آخرین سوال. تا کنون با کارگردانان جوان و یا هنرمندانی که فضای کاریشان را متفاوت احساس کنید، همکاری داشته اید؟متأخرترین کار من با محمد ابراهیم معیری بود که «دامنه های سپید» نام داشت. دیدگاه این کارگردان به باور من کاملا شبیه به دیدگاه امیر نادریست. یعنی در زمینه کودک کار فرهنگی با آبرو می سازد؛ و به این فکر نمی کند که اثرش فروش زیادی داشته باشد. با همان دوربین روی دست؛ با همان فضای روبه مستند سازی، با همان صحنه های بسیار چشمنواز و در نهایت یک فیلم بیار ارزشمند.
بنابراین هنوز هم هنرمندان واقعی و کارگردانانی در نسل جدید متولد می شوند که پایه گذار ایده های جدید، تفکرات جدید، با ذهنیت خلاقانه فیلم بسازند. این کارگردانان با قلمی متمایز و با تحصیلات دانشگاهی وارد عرصه تولید فیلم می شوند. امیدوارم این گروه بر سینمای ما چیره شوند و سینمای ایران در نهایت به مسیر واقعی خود باز گردد.