همسفر شمس، از تبریز تا قونیه ؛
بخار و عطر مطبوع عود و ضربههای پی در پی دف
سماع و مولانا و ضرب آهنگ دف و نوای نی، تنها نقطه مشترك مردمانی است كه هر كدامشان از یك شهر و دیار بوده و گاهی حتی زبان همدیگر را هم متوجه نمیشوند.
تاريخ : سه شنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۵۳
به گزارش هنرنیوز، فرینوش اکبرزاده پژوهشگر تاریخ ادامه سفرش را این گونه شرح می دهد: علی آقای مسجد شمس، جایی را به ما معرفی میكند كه روزها و روزها، مولانا و مریدانش در آنجا جمع میشدند و با نوای دف و نی چرخ میزدند و مولانا بیت بیت مثنوی را مستان و چرخان بر لب جاری میكرده و حسام الدین چلبی آن را با دقت و ذوق می نوشته تا امروز ما این قرآن پارسی را در دست داشته باشیم.

مرام (meram) منطقه ییلاقی خوش آب و هوایی است كه باغچه و خانه آن از طرف سلطان علا الدین كیقباد به سلطان العلما بهاالدین ولد هدیه شده شده بود. بعدها مولانا آرامش و طبیعت این منطقه را برای خلوت و چله نشینی و سرودن انتخاب می كند.
مسافر این ییلاق اگر باشید، خانه ای تقریبا ساده با پنجره هایی رو به سرسبزی و رودخانه و مسجدی در كنار آن انتظارتان را می كشند كه روزگاری محل رفت و آمد بزرگان مولویه بوده است.
اینجا نه مقبره و بارگاهی است و نه جایی که امروز بتوان سماعی در آن دید. جایی که امروز مراسم سماع قونیه برگزار میشود با سماعخانه آرام مولوی فاصله بسیار دارد.
به زیر پای بکوبید هر چه غیر ویست / سماع از آن شما و شما از آن سماع
اکبرزاده اظهار می کند: دستانش را كه بالا برد، صدای حلقه های دف بلند شد. نفس زنان چشمانش را بست و ریتم سه چهارش را تندتر كرد. روی دف پوستی كه در دستانش بالا و پایین میرفت، نقش درویشی بود كه دست راست را رو به آسمان بالا برده بود و دست چپ را پایین گرفته بود و چرخ میزد. چهره جوان و آرام دف نواز مجلس ملتهب شد و «هو مددی، الله مددی» گفتنش بالا گرفت. خانم میانسالی از آن سوی اتاق همراهیاش كرد، رفته رفته تمام حاضران در خانقاه ساده و كوچك باباعلی هماهنگ با ضرب آهنگ دف، هو مدد میگفتند و با چشمان بسته سرتكان میدادند. بخار و عطر مطبوع عود و ضربههای پی در پی دف، اتاق را آكنده است. تاب نمی آورم و خودم را به زیر سقف آسمانی میرسانم كه این موقع سال، سخت پرستاره و درخشان است.
امروز روز شادی و امسال سال لاغ / نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ

عرفان، شریعت، طریقت، حقیقت و معرفت
این پژوهشگر تاریخ توضیح می دهد :روزهایی غیر از روزهای مراسم مولویه، سالن بزرگ شهر به عنوان مجموعه اصلی اجرای مراسم كامل سماع تقریبا تعطیل هست. مگر در۱۰روز از ماه آذر که برای نمایش اصلی سماعگران باز میشود. قونیه میزبان چرخشهای سماعگرانی است كه ۴ مرحله گردش و سماع را به تمثیل از ۴ مرحله سلوک عرفانی، شریعت، طریقت، حقیقت و معرفت، به اذن پیر خود كه پشمینهای زیر پا انداخته، تجربه میكنند؛ دست راست را به نشانه اتصال به آسمانها و كائنات بالاتر میگیرند و دست چپ را برای ارتباط با زمین پایین نگاه میدارند، سر را روی بازو کج میكنند، هماهنگ با نوای نی و تبنور و رباب و كمانچه و با برداشتن یك پا و چرخیدن بر محور پای دیگر، آهسته آهسته بر چرخش چینهای دامن سفید لباسشان اضافه کنند. تا به این ترتیب نمادی از انسان میشوند که معبر رساندن لطف خداوندی به زمین شدهاند.
ما اما برای دیدن مراسم سماع و دراویش، با راهنمایی افراد محلی، به چند خانقاه خصوصی راهنمایی شدیم. خصوصی نه به معنای غیر قانونی، بلكه در جایگاه اماكنی مشخص و محترم برای مردم كه پس از سالیان دراز برگزاری مراسم سماع در ایام مختلف هفته، به محلی مورد رجوع برای مردم و علاقمندان تبدیل شدهاند.
خانقاه باباعلی یكی از این اماكن است و خانهای كه به خانه شماره ۱۳ مشهور است، یكی دیگر از خانقاههای خصوصی كه بعد از اذان مغرب، پذیرایی از علاقمندان به مراسم سماع رابر عهده میگیرند.

اكبرزاده می گوید:داخل این خانهها كه بسیار ساده و معمولی تزیین شدهاند، مردم بیشتر با لباسهای سفید در رفت و آمد هستند. سماع و مولانا و ضرب آهنگ دف و نوای نی، تنها نقطه مشترك مردمانی است كه هر كدامشان از یك شهر و دیار بوده و گاهی حتی زبان همدیگر را هم متوجه نمیشوند.
ضرب دف كه بالا میگیرد و دست نوازندگان جوان و كهنسال كه گرمتر میشود، با هر تم و بك حاضران هو میگویند و شعر میخوانند. اشعار فارسی و حتی آذری مولانا اینجا بسیار رایج است و به جز همراهی در حاشیه مراسم، با خطوط زیبا بر در و دیوار خانه و لباس حاضران هم نقش بسته است.