در حال حاضر مشغول چه کارهایی هستی؟ تله فیلم های «بیگانه» به کارگردانی مسعود آبپرور که در آن با پیام دهکردی، بیژن امکانیان و شیوا خسرومهر همبازی هستم، «پچ پچ بچه های شهر» به کارگردانی علیرضا امینی که با رامین راستاد و فریبا نادری همبازی هستم،«بی عمر زنده ام» به کارگردانی مجتبی اسدی پور که در آن با افسانه ناصری،یاسر جعفری همبازی هستم و «سیاهی لشکر» به کارگردانی محمد خراط زاده که با رز رضوی و کیانوش گرامی همبازی هستم را آماده پخش دارم و کاری برای عید نوروز را با آقای مجید توکلی قرارداد بستم.
و حالا سريال «پنجره» از حضورت در این کار بگو؟
خیلی دوست داشتم که با آقای قدرت الله صلح میرزایی همکاری داشته باشم، بعد از سريال دلنوازان پیشنهادهای زیادی داشتم که همگی شبیه به مهتاب بود، گزیده کار نکردم و سعی کردم در کارهای خوبی بازی کنم. دوست داشتم اگر قرار است مردم من را بعد از ۲ سال ببینند، نقش متفاوتی بعد از مهتاب دلنوازان باشد.
پس مهسا یزدانی این سريال را با مهتابِ دلنوازان متفاوت میدانی؟ بله. مهسا نقطه مقابل مهتاب است. منشی شرکت است که نقش مقابلش فریبرز(کامران تفتی)است،این جا هم مهسا عاشق است،اما داستان طوری پیش میرود که نمی توانید انتهایش را حدس بزنید،امیدوارم که اتفاق خوبی هم برای سمانه پاکدل وهم برای همه دوستانم در این کار بیافتد.
فکر می کنی سوژه سريال «پنجره» چقدر توانسته با مخاطب عام ارتباط برقرار کند؟ «پنجره» سريال خوش آب و رنگی است.داستان رئالی دارد،همذات پنداری در آن زیاد است،از دست کارهایی است که پیچیدگی خاصی ندارد.داستان عجیب وغریبی ندارد.شبیه که نه،خودِ زندگی است.اعضای خانواده این کار را مثل اعضای خانواده خودت می دانی.
بازیگری برای تو یک شغل،احساس یا تفریح؟
زمانی به دید عشق اومدم،هنوزم عاشق بازیگری هستم،اما هرگز به دید یک شغل پر امنیت به آن نگاه نکردم،چون ممکنه زمانی به اوج برسی و خیلی راحت تر از تصورت از اوج بگیرنت.زمانهایی که سرکارم برایم تفریح
” نمی دانم اشکال ما چیست که حاضریم خیلی ها را کوچیک کنیم تا شاید خودمان بزرگ شویم. این بزرگ شدن مگر قرار است چقدر طول بکشد،چقدر مهم است که با آبروی کسی بازی می کنیم. “
استاما همیشه آن را یک احساس مطلق می دانم.احساس مهمترین فاکتوری است که باید در بازیگری وجود داشته باشد.
بازیگری برای سمانه پاکدل چقدر اهمیت دارد؟
چیزی بیشتر از زیاد، من بازیگری را بازی نمی کنم، فقط کمی نمک و پیاز داغ سمانه را اضافه می کنم، گاهی با خودم می گویم ای کاش سمانه بازیگر نبود یا اگر سمانه بازیگر نمیشد،اما حالا فکر می کنم که خدا چقدر دوستم داشته که من به این وادی کشیده شدم. بازی را زندگی می کنم. من ممکن است هر نقشی را بازی کنم، یک دختر مهربان باشم یا شاید هم نقش یک آدم خلافکار را بازی کنم، من بازیگرم،وظیفه ام این که بازی کنم، برای همین کار آمدم که خودم را به جای آدمهای گوناگون بگذارم.
دنیای بازیگری چقدر برات جذاب و جدی است که خواستی وارد آن شوی؟ بازیگری روح دارد، بازیگری به تو انگیزه میدهد، وقتی واردش می شوی نمی توانی رهایش کنی، خاکش تو را وابسته می کند. گاهی شرایط کاری خیلی سخت است، توی بیابان روزی ۱۴ ساعت کار،بدون هیچ امکاناتی،اما وقتی این ۳-۲-۱را می شنوی همه چیز را فراموش می کنی و وقتی برخورد آدمها را می بینی،انرژی زیادشان ذوق زدت می کند،خیلی بی نظیره.
به نظرت در حرفه ات جا افتادی، یعنی به آن چیزی که می خواستی رسیدی؟
قاطعانه می گویم نه! من هنوز اول راهم.من دوست دارم به جایگاهی از بازیگری برسم که برای شناختن سمانه پاکدل آدرس کاری ندهیم که مثلا مهتابِ دلنوازان بود.آرزو دارم اسمی به یادگار داشته باشم،آرزو می کنم تا انتهایکاربازیگریام به همین شکل پیش بروم.
اسطوره بچگی هات کی بوده، چه فیلمی را ازش دیدی که خواستی بازیگر شوی؟ فاطمه معتمدآریا،وقتی فیلم روسری آبی این بانوی سینمای ایران که به حق لیاقت این عنوان را دارد را دیدم عاشق بازیگری شدم وهمیشه او را ستایش می کنم.
بهترین تجربه ای که در این مدت به دست آوردی چی بوده است؟
پدرم حرف خوبی را می زند که همیشه آویزه گوشم است که توی کارت هر چی که هست حتی به چشمات هم اعتماد نکن! بعضی اوقات تجربه ها و اعتمادهای زیاد وشکست خورده آنقدر آزارت میدهد که نمی توانی چشمات را در بیاری و جاش چشم دیگری را بذاری و یاد گرفتم که سکوت کنم و خیلی چیزهایی را که می شنوم را نشنیده بگیرم.
تا به حال نقدی را درباره ی خودت شنیدی که برایت جای پیشرفت داشته باشد؟ سر کار دلنوازان اشک خیلی ها را در آوردم، چون مهتاب مثبت مطلق بود. انتقادی که می شد این بود که مگر میشود یک آدم این همه خوب باشد آنجا بود که فهمیدم که درست بازی کردم، چون من نقطه مقابل مهتاب هستم، اگر تو مهتاب را خیلی مظلوم و آرام دیدی من خیلی پر جنب و جوش و شیطانم. مهتاب خیلی آرام حرف میزد، اما من هم تند حرف میزنم و هم موقع حرف زدن از دستهام خیلی استفاده می کنم.
از این که بازیگری را به عنوان حرفهات انتخاب کردی پشیمان نیستی؟
نه، هرگز!
” قطعا دلنوازان برایم سکوی پرتاب بود؛ به این موضوع یقین کامل دارم، آشنایی با حسین سهیلی زاده بهترین اتفاقی بود که در زندگی هنری من افتاد، همین طور کار با خانم تهمینه میلانی (یکی از ما دو نفر) که اولین تجربه سینمایی ام بود برایم یک افتخار است. “
صادقانه میگویم وقتی که برای نقش مهتاب انتخاب شدم روی زانوهام نشستم و خدا را با همه وجودم شکر کردم،خیلی ها آرزو داشتند که جای من در این کار باشند،امیدوارم هر کسی که لیاقت این را دارد که وارد این وادی شود خدا مسیر را برایش فراهم کند.
در ایفای یک نقش به ماندگاری خودت اهمیت میدی یا به ماندگاری نقشت؟
تلاشم برای حفظ هر دو است.آرزویم اینه که یک برَند اسمی از سمانه پاکدل باقی بمونه که محبوب و ماندگار شوم،دلم می خواد اگر هم یادی از من شد یاد خوبی باشد،هم برای خودم و هم برای نقشهایی که بازی کردم.
به نظرت یک بازیگر چطوری می تواند همیشه در اوج محبوبیت باشد؟ وقتی تو احترام همگی کسانی را که در کنارت هستند را نگه داشتی؛ همکار،خانواده، مردم فرقی ندارد،آ ن وقت تو هم محبوب می شوی.همان طوری که خدا تو را از هزیز به عزیز رسانده کاری نکنیم با دل و قلب دیگران حتی ساده تر با خودمان که خدا این بار ما را از عزیز به حضیض برساند، که این خیلی بد است و عاقبت خوشی ندارد.
فکر می کنی مردم و طرفدارای خاصت چه تصویری از سمانه پاکدل درون ذهنشان باشد؟
من هرگز گذشته خودم را فراموش نمی کنم این که از کجا به کجا رسیدم،این که برای رسیدن به حرفه مورد علاقه ام جنگیدم و برای هر ثانیه از کارم زحمت کشیدم.حرف گوش کردم،همه چیز را به جان خریدم تا به آن واقعی سمانه پاکدل برسم، وقتی من برای بینده ام ارزش و بها قائل باشم به طبع آنها هم به من بها می دهند.
سمانه پاکدل برای سمانه پاکدل شده چه هزینه هایی را پرداخت کرده است؟
هنوز ابتدای راه هستم.اما فکرم، روحم، احساسم را برای این کار گذاشته ام، من در جایگاه سمانه پاکدل آرزویم این است که خدا هیچ وقت آرامش و سلامتی را از من نگیرد.من هر چی داشته باشم،پول داشته باشم،سوپراستار باشم،یکِ دنیا باشم اگر سلامتی و آرامش نداشته باشم دیگر هیچی ندارم.
تو در عرصه تلویزیون حضور موفقی داشتی،دغدغه این روزهات چیه؟
حضور در یک کار خیلی خاص، خیلی ایده آل توی زندگی ام دارم. متفاوت بودن نقش برایم بسیار مهم است، دوست دارم در کارهایی بازی کنم که حرفی برای گفتن داشته باشم، من ره صد ساله را یک شبه طی نکردم،دوست دارم طوری در تلویزیون،سینما حتی تئاتر بازی کنم که وقتی بیننده سمانه پاکدل را دید که بتوانم اثر مثبتی را رویش بگذارم.
در کارهای خوبی ایفای نقش کردی،حالا که به کارنامه کاری ات نگاه می کنی،نقطه افتخار کارنامه ات را کدام کار می دانی؟ قطعا دلنوازان چون برایم سکوی پرتاب بود. به این موضوع یقین کامل دارم، آشنایی با حسین سهیلی زاده بهترین اتفاقی بود که در زندگی هنری من افتاد، همین طور کار با خانم تهمینه میلانی (یکی از ما دو نفر) که اولین تجربه سینمایی ام بود برایم یک افتخار است. کار کردن با بزرگان سینما و تلویزیون هر باربرایم پر از تجربه است.
آینده کاری خودت را چطوری پیش بینی میکنی؟ از خدا سپاسگزارم بابت این که با دو تا دستی که روی زانوهام گذاشتم و برای ورود به این عرصه یا علی گفتم. همه چیز را از صفر شروع کردم و پله پله بالا اومدم.این را از قادر مطلقم می خوام که خدایا آنقدری به من عطا کن که لیاقت داشته باشم،نه بیشتر از ظرفیتم،چون شاید من جنبه آن را نداشته باشم.همیشه
” من هرگز گذشته خودم را فراموش نمی کنم این که از کجا به کجا رسیدم،این که برای رسیدن به حرفه مورد علاقه ام جنگیدم “
منتظر یک اتفاق خوب هستم.
بهترین و قشنگ ترین دیالوگی که در تمام این مدت در کارهایت گفتی چی بوده است؟
درسريال «شاید برای شما هم اتفاق بیافتد» در یکی از اپیزود های آن به نام «بعضی از رویاها» یک نقش منفی داشتم، اما آن را دوست دارم، برای خودم به نوعی خودِ زندگی است. دیالوگ تلخی است اما آن را هنوز به یاد دارم که «وقتی شانس در خونت را میزند نباید دل دل کنی،باید ازش استفاده کنی.اما بعضی وقتها همین شانس برای ما یک تجربه بسیارتلخ است».
سقف آرزوهات در دنیای بازیگری چیست؟ ماندگار بودن،دوست دارم سمانه پاکدل بیشتر محبوب باشد، مهربانی کردن سمانه،این که اخلاق حرفه ای بودن یادم نرود،ایفای نقش های متفاوت که حرفی برای گفتن داشته باشم،آرزو دارم محبوب باشم فقط همین!
تاثیر مطبوعات را در موفقیت یک بازیگر چقدر مهم می دانی؟ نمی دانم اشکال ما چیست که حاضریم خیلی ها را کوچیک کنیم تا شاید خودمان بزرگ شویم. این بزرگ شدن مگر قرار است چقدر طول بکشد،چقدر مهم است که با آبروی کسی بازی می کنیم. قلم، مطبوعات، نوشتن حرمت دارد تو را به خدا حرمت قلم را نگه دارید. تو وقتی قلم به دست گرفتی یعنی این که آبروی یک انسان دستت است. ای کاش همیشه مطبوعات سالمی داشته باشیم.
برام این را بگو به عنوان یک دوست روی سمانه پاکدل می توان حساب کرد؟ آره، اصولا آدم با مرامی هستم. تا ته دوستی می روم،دوستان خوبی دارم که برای رفاقتشون حاضرم پای همه چیز بیاستم،شریک دوستانم هستم چه شادی وچه غم و برای دوستیهام حرمت قائلم. کسی را از خودم نمی رنجانم،به خاطر کسی که دوستش دارم حاضرم هر زجری را تحمل کنم اما حاضر نیستم از دستش رنج بکشم.
خدا چه روزی را نیارد، هم برای خودت و هم برای مردمت؟ همه ما عزیزان زندگی مان را دوست داریم. مرگ حقه، در این هیچ شکی نیست. اما آرزویم هم برای خودم و هم برای همه آدمهای این کره خاکی این است که مرگ عزیزانمان را نبینیم و اگراین اتفاق افتاد که قطعا برای هر کسی افتاده و می افتد که خدا توانایی صبرش را هم بهمان بدهد.
آرزوت برای جوان های هم سن و سال خودت؟ این که جوانهای ما درامنیت مطلق واقعی جامعهشان زندگی کنند،این که تو زندگی امنی داشته باشی خیلی مهم است،من جوان الآن نیازمند به حمایت و یک اتفاق جدیدهستم.
به عنوان یک جوان موضوعی که توی جامعه ناراحتت می کند؟ گاهی فقر مادی و معنوی که مادی را به هر شکل میشود حل کرد،برای این که روزی رسان خداست،خدا ممکنه به مو برسونه اما پاره نمی کنه و نداشتن عدالت.عدالت واژه قشنگی است که ای کاش فقط ازش توی لغت نامه
” پدرم حرف خوبی را می زند که همیشه آویزه گوشم است که توی کارت هر چی که هست حتی به چشمات هم اعتماد نکن! “
ها استفاده نکنیم،آرزو می کنم هر کسی توی جایگاه خودش عدالت رو رعایت کنه شاید...، زود قضاوت کردن یک جورایی من را بهم می ریزد.
با شناختی که ازت دارم می دانم که خیلی با آرامش و صبوری،چه چیزی باعث می شود که گاهی این آرامش را نداشته باشی،چه دلتنگتمی کند؟
گاهی اطمینان واعتمادهای بیجا که ممکنه زندگی ات را بهم بریزد و باعث شکست تو شود و تو ۱۰ تا پله سقوط کنی، یک پله بالا اومدی اما ۱۰ پله سقوط می کنی و در جایگاه اجتماعی بودن اعتیاد برایم توجیهی ندارد.وقت،انرژی،جوانی،زیباییات را با موادی پر میکنی که برای ۲ساعت،۲ روز شاد باشی،فکر می کنی ارزش داشته باشد.چرا سلامتی را که خدا این قدر بی منت به ما ارزانی داشته را زیر سوأل می بریم.
و حالا برعکسش،چی شادت می کند از دیدن چه چیزی حسابی ذوق می کنی و خوشحال می شوی؟
وقتی لبخند از ته دل یک آدم رو می بینم،چه درحرفه ام،چه لبخند پدر و مادرم که جونم در میره برای دیدن یک لبخندشون.همه ما توی زندگی مون غم وغصه داریم،درد داریم اما همین لبخند کوچیک ممکنه زندگی تو را زیر و رو کنه،این که امید هیچ کسی را ازش نگیریم شاید توی اون لحظه همون ذره ای امید تنها دارایی اون آدم باشد.
توی زندگی ات از چه کسانی همیشه ممنونی؟
به خدا مدیونم بابت این که من رو یکی از مخلوقات شگفت انگیز خلق کرده. نمی دونم هر چی که بزرگ تر می شوم بیشتر حسش می کنم. خدا خیلی دوستم دارد برای این که همه چیز رو مثل یک پازل برای من کنار هم چیده، در کارم از آقای مهران رسام، از پدر و مادرم که شاید گاهی با توقعاتی که دوست نداشتند؛ اما به خاطر من، بهاره و علیرضا خودشان را سازگار کردند. بابت ثانیه به ثانیه زندگی ام ممنونشون هستم.
حرف دلت با کسانی که سمانه پاکدل را می شناسند چیست؟
هر کسی همین الآن توی هر جایگاه که هست خودش رو با چیزی که میگویم تصور کنه،هر آدمی ممکنه بد زندگی کند تو خوب زندگی کن!!همه ما توی زندگی مان شکست خوردیم و بلند شدیم.ای کاش این پله های شکست رو طوری بالا بریم که وقتی به اوج رسیدم نفس نفس نزنیم و وقتی به پائین نگاه کردیم به خودمون آفرین بگیم! این که انسان باشیم نه این که ادای انسان بودن رو در بیاریم و در نهایت این که زندگی کن به خاطر خودت و حرف بزن به خاطر حقت!
و حرف آخرت برای پایان این گفتگو؟ ممنونم از تو به خاطر این گفتگوی خوب،متفاوت و صادقانه ات.از مردم عزیزم که خیلی خوبند،دعای خیر مردم را از زمانی که تصویرم برروی قاب جادویی تلویزیون قرار گرفت را در لحظه به لحظه زندگی ام احساس می کنم. همگی را به خدای عاشقی می سپارم که خیلی دوستمون دارد. شاد باشید.
گفتگو: پرستو فولادی نژاد