چه کسی این بمب را دوست ندارد؟
50 سال از ساخت «دکتر استرنج لاو» گذشت؛
چه کسی این بمب را دوست ندارد؟
جناب کوبریک نه تنها دقیق بوده و وسواس زیادی داشته بلکه برای اینکه فیلمهایش دیده شود از به راه انداختن جار و جنجال هم بدش نمی آمده، او سر ساخت دکتر استرنج لاو ،سیدنی لومت را تهدید کرده است.
 
تاريخ : شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۲ ساعت ۱۲:۵۹

۵۰ سال پیش استنلی کوبریک فیلمی ساخت که به مذاق بسیاری خوش آمد و بسیاری دیگر هم از آن انتقاد کردند. «دکتر استرنج لاو: چگونه یاد گرفتم از نگرانی دست بردارم و به بمب عشق بورزم» بمب بزرگی بود که با گذشت سالها به یکی از ماندنی ترین طنزهای تمام دورانها تبدیل شده است. 

داستان از این قرار است که «ژنرال ريپر» فرمانده نامتعادل نيروي هوايي آمريکا اعتقاد دارد اضافه شدن فلورايد به منابع آب آمريکا نقشه شوروي براي مسموم کردن آمريکايي ها است. همین موجب می شود تا مخفيانه و بدون اطلاع دادن به بالا دستي ها بمب افکني حاوي بمب اتم را روانه شوروي کند اما مشکلات از جايي آغاز مي شود که ريپر تمام راه هاي توقف عملیات را قطع کرده و کسي جز او از کد امنيتي بازگشت موشک مطلع نيست در همين حين کاپيتان ماندريک ادعا می کند که کد امنيتي را مي داند. کمی آن طرف تر در اتاق جنگ آمريکا گردهمايي از مقامات پيرامون حل اين مشکل تشکيل می شود، آنها تصميم می گیرند که رييس جمهور در تماس با مقامات شوروي آنها را با خبر کرده و در مهار بمب به آنها کمک کند. نکات قابل توجهی در مورد این فیلم وجود دارد که چندتایشان را با هم اینجا می خوانیم: 

کتابی که کوبریک برای ساخت فیلم از آن اقتباس کرد «Red Alert» نوشته «پیتر گئورگ» بود که اصلا کمیک نبود. اما جناب فیلمساز که در فیلمهای اقتباسی خود زیاد به منابع وفادار نبوده، طبق گفته های همکار دیرنه اش «جان هارلن»، تصمیم گرفت کمدی سیاهی بسازد تا آن را یادماندنی تر کند و نقطه نظرهای تند و تیز خود را وارد آن سازد. او برای اینکه فیلم مطبوع تری تحویل داده باشد از «تری ساترن» کمک گرفت. نویسنده ای که برای سبک طنز متفاوت خود شناخته می شود. این را هم بدانید که آن زمان «سیدنی لومت» «(۱۹۶۴)Fail Safe» را ساخته بود که فیلمی مشابه با ساخته کوبریک بود. کوبریک برای اینکه اثر لومت را در نمایش به تاخیر بی اندازد او را با یک طرح دعوی در دادگاه تهدید کرد. 

هنگامی که فیلم به روی پرده رفت به شدت از سوی منتقدان مورد انتقاد قرار گرفت، فیلم برای آنها غیرقابل قبول بود. او نزدیک به ۵۰ کتاب درباره جنگ هسته ای خواند، با کارشناسان زیادی مشورت کرد و از نزدیک به پیتر گئورگ کار کرد. در آن دوران ظاهرا با وجود آنکه افکار عمومی اطمینان داشتند که همه چیز تحت کنترل است، چیزی برای اینکه بمب افکن آمریکایی از سلاح های خود علیه شوروی استفاده نکنند وجود نداشت. جنگ سرد بود و ترسهایش، فیلم در چنین دوره ای به روی پرده رفت. 

در پیش نویس اولیه فیلم اتفاقات روی خرابه های زمین ویران شده به دست موجودات فضایی می افتاد و ماجرا توسط یک روای بیان می شد. کوبریک قسمتهای زیادی را از فیلمنامه حذف کرد و فضا را گذاشت برای فیلم بعدی اش، «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی». 

کوبریک اگرچه «لولیتا» را در انگلستان ساخته بود اما می خواست استرنج لاو را در آمریکا بسازد اما مجبور بود دوباره به انگلستان برگردد تا پیتر سلرز را که حال جدا شدن از همسرش بود برای فیلم هماهنگ کند. کوبریک تصویربرداری را در انگلستان تمام کرد و سکانسهای مربوطه را گرفت. «شیپارتون استودیوز» به «کن آدام» طراح صحنه فیلم (و ۱۵۰ هنرمند طراحی دیگر) اجازه داد تا اتاق جنگ معروف را با ۱۳۰ پا طول، ۱۰۰ پا عرض و ۳۰ پا ارتفاع بسازد بعلاوه میزی با ۲۲ پا قطر. گرچه فیلم سیاه و سفید بود اما کوبریک می خواست میز سبز باشد طوری که این حس را القا کند که آنها برای سرنوشت جهان درحال بازی پوکر هستند. حضور بمب افکن B-۵۲ در فضای داخلی کمی مشکل ساز بود، اما «پیتر مورتون» کارگردان هنری فیلم با استفاده از چند عکس این هواپیما را ساخت طوری که وقتی پرسنل نیروی هوایی آمریکا، که برای بازدید از لوکیشن آمده بودند، این ساخته را دیدند از دقت موجود دستپاچه شدند. به همین دلیل کوبریک از مورتون خواست دوباره منابع خود را چک کند که شاید طرح هواپیما جز اسناد طبقه بندی شده نباشد. 

«آرتور.اچ فلینگ» معروف به «ویجی» عکاس متولد آلمان که به دلیل عکسهای خیابانی خود از نیویورک به افسانه تبدیل شده، به عنوان مشاور جلوه های بصری در این فیلم خدمت کرد. جالب اینجاست پیتر سلرز هم برای خلق لهجه خود از لهجه او استفاده کرد. قرار بود سلرز کارهای بیشتری انجام دهد. حضور او در چند نقش نوعی تامین امنیت مالی برای فیلم به حساب می آمد. او سه نقش در این فیلم بازی کرد،بعلاوه اینکه قرار بود نقشی که «اسلیم پیکنز» بازی کرد را هم سلرز بازی کند اما او با لهجه تگزاسی مشکل داشت و بعد از چند سکانس تصویربرداری مچ پایش هم آسیب دید و از ادامه بازی باز ماند. همالن سه نقش کافی بود تا او برای بازی اش در این فیلم نامزد دریافت اسکار شود. 

سلرز قصد داشت رئیس جمهور «مرکین مافلی» را جور دیگری بازی کند، بی خاصیت، هذیان گو، کسی که هنگام حرف زدن نفس هایش را تو می دهد. اجراهای اول سلرز خنده دار بود طوری که همه عوامل زیر خنده زدند اما کوبریک می دانست که تفاسیر درست نیست. او در اتاق جنگ حاضر است شخصی که می تواند تصمیمات درست بگیرد. با سطحی از شوخ طبعی که از یک انسان سرسخت انتظار می رود، حسی که از آرامشی میان جنون می آید. سخت می خندد اما وقتی می خندد از ته دل این کار را می کند. بسیاری از دیالوگهای سلرز در این فیلم بداهه بودند حتی سلام نظامی ای که او به سبک نازی ها داد هم تصادفی بود. 

ی.پ

کد خبر: 68854
Share/Save/Bookmark