پایان سیاه هوش!
به بهانه پایان یافتن مجموعه تلویزیونی هوش سیاه 2؛
پایان سیاه هوش!
تصوری که عموم مردم ایران از پلیس داشتند با آنچه در سریال «هوش سیاه2» نشان داده شد بسیار متفاوت بود.
 
تاريخ : سه شنبه ۱۱ تير ۱۳۹۲ ساعت ۱۳:۰۰
آنچه مردم ایران از پلیس می‌شناسند به طور عمومی به چند گروه خاص منتهی می‌شود. نخست مامورانی هستند که در کلانتری‌ها مشغول کارند. دوم پلیس راهور است که بیش از هر بخش دیگری مردم با این گروه سر و کار دارند، گروه بعدی که مردم به نوعی یا با آن‌ها مواجه شده یا از دور نظاره گر فعالیت‌های‌شان بوده‌اند معاونت اجتماعی ناجا ست که به برخی از آسیب‌های اجتماعی هم این گروه رسیدگی می‌کند و بخشی از گشت‌های ارشاد هم از همین گروه به حساب می‌آیند. بخش‌های دیگر ناجا هم کمتر به مردم معرفی شده و به گمانم نیاز است مردم بیشتر آن را بشناسند. اما در «هوش سیاه2» ما با پلیسی آشنا شدیم که بسیار کم از آن می‌دانیم؛ حتی این پلیس گاه ما را به یاد مجرم‌های بسیار امنیتی فیلم‌های هالیوودی می‌‌اندازد.
مجرمانی که از همه جا و همه کس اطلاعات دارند و سعی می‌کنند خرابکاری‌هایی در سطح گسترده انجام دهند؛ در هوش سیاه هم پلیس کاملا حرفه‌ای بود؛ هم مجرم. شاید یکی از نقاط اصلی قوت در این سریال این بود که پلیس به شکل و شمایلی غیر واقعی، برنده بلامنازع بازی خیر و شر نبود! او گاهی فریب می‌خورد؛ جا می‌ماند؛ دیر به مقصد می‌رسید و سرانجام اینکه دستش به مجرم نمی‌رسید؛ همین موضوع باعث می‌شد که هم تلاش پلیس برای مخاطب جذاب باشد و هم فرار مجرم.
این یک نگاه کاملا حرفه‌ای بود که در این سریال حاکم شده بود؛ البته باید از صبر پلیس هم در اینجا سخنی به میان آورد. پلیس انگار تحملش را بیشتر کرده است.

انگار دانسته که برای واقعی‌تر شدن تصویر پلیس در اذهان مردم باید آثار سینمایی – تلویزیونی گاهی شکست‌های مقطعی پلیس را هم نشان دهند. این واقعیتی است که در تمام دنیا اتفاق می‌افتد. منطقی است که به هر حال پلیس در تمام پرونده‌ها موفقیت آنی و سریع پیدا نمی‌کند و البته ممکن است گاهی پرونده اساساً به سرانجام هم نرسد؛ اما موضوع اینجاست که در این سریال تلاش شده بود تمام این موارد مورد نظر قرار گیرد. کارگردان این مجموعه تلویزیونی در یکی از گفتگوهایش در این باره نقل کرده بود که: «كلیت قصه همان‌هایی است كه در واقعیت رخ داده و در پرونده‌ها موجود است، اما ما آن‌ها را دراماتیزه كردیم و صورتی نمایشی به آن دادیم؛ طرز تلقی ما این بود كه تكنولوژی یك امر وارداتی است كه اگر شیوه درست كاربرد آن را ندانیم و با ادبیات آن آشنا نباشیم همین تكنولوژی كه قرار است در خدمت ما باشد می‌تواند منجر به خسارت‌های اخلاقی و انسانی شود. مبتنی بر این پیش فرض این پرونده را دستمایه كار خود قرار دادیم و دراماتیزه‌اش كردیم». پس پلیس خود به این موضوع واقف است که اتفاقات این مجموعه ریشه در واقعیت دارد.
اما روایت سریال با تمام فراز و نشیب‌هایش به مردی بر می‌گشت به نام جمشید کاظمی (که در هوش سیاه 1 کامران پوریایی نام داشت با بازی کیکاووس یاکیده) که توسط عمویش وارد یک شبکه جاسوسی و خرابکارانه علیه نظام شده بود. او که از استعدادها و هوشش در جهت فعالیت‌های منفی استفاده کرده بود به سرعت توانست موقعیت ویژه‌ای در سیستم پیدا کند؛ آنقدر که عموی او – حبیب کاظمی – دستور قتل او را صادر کرد. موضوع از انجا آغاز می‌شود و جمشید کاظمی تلاش می‌کند خودش را به سیستم تحمیل کند؛ او پس از تلاش‌های فراوان در می‌یابد که دیگر او را واقعا نمی‌خواهند. از آن پس تلاش می‌کند دنبال نامی باشد که دستور حذف او را از سیستم داده است. او در قسمت‌های پایانی در می‌یابد که عموی او دستور حذفش را داده است. برای رسیدن به این مقصد و مقصود کامران یا جمشید تلاش‌های زیادی کرده و از خلاقیت‌های خود حداکثر استفاده را می‌کند. در مقابل؛ پلیس هم از ظرفیت‌هایش سود می‌جوید.
پلیس از همینجاست که شروع به فرهنگ‌سازی می‌کند از همینجاست که چهره خلاق خود و دستاوردهای خود را به مردم می‌نمایاند. پلیس سایبری ایران از همنجاست که به مردم می‌گوید توان زیادی در فضاهای مجازی داشته و می‌تواند روی همه اتفاقات کنترل داشته باشد. در سایر موارد هم این مجموعه از استانداردهای آثار پلیسی – سینمایی برخوردار بود. ریتم قابل توجه این مجموعه؛ به اضافه پر حادثه بودن هر قسمت از دیگر مواردی بود که مخاطب را پای تلویزیون نگه می‌داشت.
مسعود آب‌پرور کارگردان مجموعه تلویزیونی هوش سیاه درباره ریتم فیلم معتقد است: «تمام تلاش من این بود كه یك تیم پلیسی را به تصویر بكشم كه قبلا در تلویزیون دیده نشده است و برای مخاطبان جذابیت و تازگی داشته باشد. اما تاكید و توجه من بیش از هرچیز روی ریتم بازی‌ها بود. من از فاصله و مكث‌های طولانی بیزارم و تلاش كردم چه در تدوین و تصویربرداری و چه در بازی و ضربآهنگ روایت قصه شتاب بیشتری ایجاد كنم و توانایی بازیگران هم فرصتی بود تا دست و پای من برای این كار بسته نشود.
به نظرم این كار یك استاندارد جدیدی را برای سریال های پلیسی ارائه كرد.» نکتۀ پایانی هم درباره پایان بندی مجموعه تلویزیونی هوش سیاه 2 است. این مجموعه به شکلی کاملا ضعیف به پایان رسید. اساسا وقتی عده‌ای خرابکار سوار قایقی هستند و می‌توان به سرعت آن‌ها را دستگیر کرد چه لزومی دارد که با توپ دستی آن‌ها را نشانه گرفت و قایق را سرنگون کرد.
پرسش منطقی این است که آن‌ها که به هر شکل نمی‌توانستند فرار کنند؛ در این شرایط چه لزومی داشت که به آن‌ها شلیک شود. مگر این نبود که زنده آن‌ها بیش از مرده به درد پلیس می‌خورد؟ این رفتار غیر منطقی برای پایان بندی این مجموعه ضعفی بود که نمی‌شود از آن چشم پوشی کرد.
کد خبر: 60384
Share/Save/Bookmark