ملالی نیست جز دوری «جلال» که آن هم تازه شد
دیدار سیمین و جلال در جهان دیگر؛
ملالی نیست جز دوری «جلال» که آن هم تازه شد
سلام. حال شما؟ اگر از احوالات ما خواسته باشی ملالی نیست جز دوری شما که آن هم به زودی میسر می شود.
 
تاريخ : جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۹۰ ساعت ۱۲:۰۱

پایان جدایی سیمین از جلال؛ این را دیشب دوستان زیادی نقل می‌کردند در سوگ سیمین.
یادم می‌آید روزگاری که کتاب «نامه‌های سیمین دانشور به جلال آل‌احمد» منتشر شده بود هر نامه‌ای که سیمین از فرنگ برای جلال نوشته بود پر بود از مهر و عشق؛ و جلال که اینجا تنها مانده بود حرف‌هایش کمی و سرد و غمگین؛ این زوج انگار تنهایی زیادی را تجربه کرده بودند. بعد از رفتن جلال هم که دیگر سیمین مانده بود و خانه‌ای که بوی جلال را داشت، خانه‌ای که خودشان ساخته بودند از خشتِ با هم بودن. نامه‌ها را که می‌خواندم احساس غریبی می‌یافتم از زندگی نویسندگان. در یکی از نامه‌ها که سیمین در تاریخ ۲۲ آبان ۳۱ برای جلال از «استنفرد» فرستاده بودنوشته: «جلال محبوبم، شوهر عزیزم، امروز هر چه انتظار کشیدم، نامه‌ی محبوبت را زیارت نکردم. چرا این هفته کاغذ نداده‌ای و سیمین سیاهت را از یاد برده‌ای؟ اگر کاغذ تو نرسد باور کن که دیگر دلیلی برای زنده ماندن نخواهم داشت. امروزم را اگر درک بکنی دیگر در نوشتن تاخیر نخواهی کرد، آیا می‌خواهی مرا ادب بکنی، آیا می‌خواهی به من بفهمانی که معنی کاغذ ننوشتن چیست؟ نمی‌دانم شاید تو نوشته‌ای، ولی پست نیاورده است؛ نمی‌دانم. هزار فکر به کله آدم غریب دور از یار و دیار می‌زند.خراب بشود این آمریکا که چه روزهای بحرانی را در این خراب‌شده گذرانده‌ام. »
حالا دیگر اما؛ نه نامه‌ای نوشته خواهد و نه کاغذی را که نام سیمین و جلال روی آن است اداره پست به خیابانی خواهد برد. دیشب پس از سال‌ها دوری دوباره سیمین و جلال باهم زیستند. دیشب دوباره بدون نوشتن کاغذ و بدون بودن سیمی که صدای آن‌ها را به هم برساند دیدارشان تازه شد؛ دیشب دیگر سیمین نه از غم‌هایش حرفی داشت بزند و نه از دوری‌های جلال، جلال هم انگار با همان کلاه معروفش در درگاه دری منتظر سیمین سیاهش بود؛ غریب است این دیدارهایی که ما از آن هیچ نمی‌دانیم الا اینکه به آنجایی سفر کنیم که آن‌ها مسافرش شده‌اند.
امروز که سیمین هم رفت بیشتر انگار احساس می‌کنیم چقدر ادبیات‌مان آدم‌هایی را می‌خواهند که باران باشند؛ یا خورشید که بر همه یکسان ببارند و بتابند؛ که بر همه یکسان احسان کنند و عشق بورزند.
کد خبر: 38424
Share/Save/Bookmark