نگاهي به فيلم به رنگ ارغوان خطاي ديد در رنگ ها
تاريخ : سه شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۰۹:۵۱
جشنواره بيست و هشتم به پايان رسيده و يکي از پر سر و صداترين فيلم هاي اين دوره "به رنگ ارغوان" برنده چهار جايزه بهترين فيلم، کارگرداني، فيلمبرداري و بهترين فيلم از نظر مخاطبان را به خود اختصاص داده است و جزو اولين فيلم هاي اکراني بعد از جشنواره است تا از سنگيني بار پنج ساله آن براي فيلمساز بکاهد. موفقيت "به رنگ ارغوان" را مي توان از دو منظر منصوبين جشنواره و مخاطبان واکاويد. از اين دو، نظر مخاطبان از اهميت بيشتري برخوردار است چه آن که نظر و سلايق دست اندکاران جشنواره از توزيع جوايز روشن و واضح است.
هنرمند عضوي از جامعه اي است که در آن زندگي مي کند و آفرينش يک اثر هنري را براي ابراز افکار، احساسات و يا عقايد خود در مورد مسائل پيراموني همچون جنگ و صلح، پيروزي ها و شکست ها، شادي ها و غم ها، عدالت و ظلم و بسياري ديگر از وقايع برمي گزيند. هر مخاطب مي تواند تاويل و تفسير ويژه اي از يک اثر در طول زمان داشته باشد اما هر چه به زمان آفرينش آن اثر نزديک تر شويم دو عامل زمينه هاي پيدايش و پديد آورنده در تاويل و تفسير پر رنگ تر مي شود. براي مثال "رزمناو پوتمکين" ساخته آيزنشتاين 1925 در زمان خود علاوه بر نوع کارگرداني خلاق و برترين تکنيک هاي زمان خود، يک بار ارزشي در جهت تثبيت انقلاب مارکسيست لنينيستي روسيه داشت. اما با گذشت بيش از هشتاد سال احترام و ستايش جامعه هنر به آيزنشتاين و اثر هنريش به دليل همان تکنيک هاي بديع است. چه بسا انديشه و اعتقادات او اکنون اگر به ضد ارزش تاويل نشود لااقل جايي در جامعه جهاني و حتي روسيه فعلي ندارد، که اين به معني تاويل دوگانه اثر در دو زمان با زمينه هاي کاملا متفاوت است که گاه مي تواند اين فاصله زماني بسيار اندک باشد.
براي نقد دقيق تر "به رنگ ارغوان" ابتدا به شناخت سازنده فيلم و سبک او مي پردازيم. فعاليت فيلمسازي ابراهيم حاتمي کيا را مي توان به سه دوره تقسيم کرد که هماهنگي کاملي با تغيير و تحولات سياسي ايران دارد.
دوره اول شامل آثاري مانند "هويت"، "ديده بان" و "مهاجر" است که در دوران جنگ ساخته شده و هدف فيلمساز به تصوير کشيدن شجاعت، ايثارگري و آرمان هاي رزمندگان حاضر در جبهه است. در اين دوره او زمان و مکان را به جبهه اختصاص داده و همه حوادث و رويدادها در همين زمان و مکان اتفاق مي افتد.
دوره دوم فيلمسازي او به حوادث و عوارض ناشي از جنگ مي پردازد. اين دوره با يازده فيلم از "وصل نيکان" شروع مي شود و با فيلم "به نام پدر" پايان مي پذيرد. اين دوره را مي توان دوران اعتراض وي ناميد زيرا بدون استثنا تمامي فيلم هاي اوحامل پيام اعتراضي وي نسبت به مسوولين اجرايي وقت است. او بر اين اعتقاد است که حاميان اصلي انقلاب تمام وقت، انرژي و حتي جان خود را براي حفظ انقلاب نثار جنگ نمودند اما پس از بازگشت از نبرد، عقبه جبهه ها يعني شهرها را از دست رفته يافتند که ديگر جايي در آن ندارند، پست ها و مسووليت ها را عده اي فرصت طلب، متصرف شده اند که آن ها را درک نمي کنند و حتي مورد بي مهري و اجحاف قرارشان مي دهند. اوج اين بينش را در "آژانس شيشه اي" مي بينيم که حاج کاظم براي احقاق حق عباس دست به اسلحه مي برد و شليک مي کند و مردم عادي را گروگان مي گيرد و زماني که کار بالا مي گيرد، دستي از بالاي دست او را تائيد مي کند، برايش يک بالگرد مي فرستند تا او و عباس به اولين هواپيما براي اعزام به خارج از کشور برسند. "آژانس شيشه اي" فيلمي است که رسما کاربرد خشونت را براي احقاق حقوق عده اي خاص تجويز و موجه مي کند. اين روحيه جانبداري از نظامي گري نهادينه شده در فيلم هاي اين دوره از فيلمسازي حاتمي کيا است. دوره سوم فعاليت سينمايي حاتمي کيا تقريبا از سال 1384 به بعد است که تنها فيلم او يعني "دعوت" را شامل مي شود. مي توان اين دوره را دوره سکوت و خالي از اعتراض از نوع دوره دوم دانست و مي توان انتظار داشت تا خودي ها بر مصدر امور باشند اين سکوت ادامه خواهد يافت.
"به رنگ ارغوان" فيلمي متعلق به دوره دوم فيلمساز است که بعد از پنج سال از تاريخ توليد در دوره سوم فيلمسازي وي به نمايش درآمده است و همين امر باعث نتيجه گيري و قضاوت هاي متفاوت در مورد فيلم شده است. براي اثبات ادعاي خود به سبک فيلمسازي آقاي حاتمي کيا مي پردازم. حاتمي کيا در قالب يک داستان روايي دو عنصر کليدي نمادسازي و شخصيت پردازي (بيشتر به صورت تيپ) را به کار مي گيرد و زمينه را براي نطق ها و خطابه هايي به صورت ديالوگ يا مونولوگ آماده مي سازد و بدين ترتيب عقايد و افکار خود را به مخاطب عرضه مي کند. "به رنگ ارغوان" نيز از اين قاعده به دور نيست. اما از طرفي استفاده فراوان از استعاره ها و رمزگان ها درک لايه هاي زيرين را پيچيده تر مي نمايد. او جنگل و درخت را نمادي از جامعه ايراني و شهروندان آن قرار داده است و بدين ترتيب مکان رويدادها و حوادث را نيز به صورتي نمادين در آورده است. دو شخصيت اصلي، ارغوان کامراني (خزر معصومي) و هوشنگ ستاري (حميد فرخ نژاد) روايت فيلم را به پيش مي برند ارغوان دختر دانشجويي است که پدرش با نام مستعار شفق (فرهاد قائميان) به همراه مادرش راه مبارزه مسلحانه و زندگي زير زميني و مخفيانه را پيش گرفته اند و به همين دليل سال هاست ارغوان را نديده اند و او در دامان مادر بزرگي معتقد، مذهبي و مخالف رفتار و اعمال پسرش بزرگ شده است. شفق بعد از ساليان دراز قصد ديدن دخترش را دارد و همين باعث شده تا ارغوان سوژه شود و هوشنگ ستاري مامور اطلاعات، وي را زير نظر داشته باشد. ستاري درمي يابد که ارغوان دختر خوبي است و پدرش را دوست دارد اما از لحاظ اعتقادي با وي بيگانه است. ستاري به تدريج به او دل مي بازد و اين ماجرا کشش دراماتيک فيلم را تامين مي کند.
به نظر مي رسد همين روايت سطحي براي پوشش لايه هاي زيرين، مدت ها براي فيلم دردسرساز بوده است و حاتمي کيا با تبيين نيات اصلي خود براي مسوولين فعلي توانسته مجوز اکران فيلم را بگيرد. اما اين لايه هاي زيرين چيست؟
اکنون به سبک فيلمساز يعني نمادسازي و شخصيت پردازي باز مي گرديم و آن را در يک پروسه، مورد توجه قرار مي دهيم. بر خلاف تفسير فيلم، روايت داستان تنها براساس تمرد يک مامور اطلاعاتي که عاشق سوژه اش شده و به رنگ او درآمده است شکل نگرفته بلکه داستان اصلي اعتراض دانشجوياني است که مخالف احداث جاده اي هستند که به بهاي قطع درختان جنگل تمام مي شود. به ظاهر اين اعتراض از جنس جنبش هاي سبز زيست محيطي است توجه کنيد که از نظر فيلمساز جنگل نماد جامعه و درخت نماد انسان است و از همه مهمتر محور اصلي فيلم درخت تنومند و مقدسي است که نماد ايمان و اعتقادات اين جنگل است. ذکرگويان به دورش طواف کرده و بر پايش شمع روشن و نذر و نياز مي کنند. اين درخت مکاني امن براي درماندگان است. اين جا حوزه ارغوان است، بر شاخسار آن مي نشيند و در اين جا آرامش مي گيرد، اغيار به آن راه ندارند اما هوشنگ ستاري نيز در اين حوزه وارد شده در کنار ارغوان قرار مي گيرد. قرار است جاده اي اين درخت و درختان ديگررا نيز ريشه کن کند. در اينجا سوالي مطرح مي شود که مخاطبان بايد براي آن جوابي پيدا کنند. اگر از طرح اوليه فيلم در سال هاي قبل از توليد بگذريم، اين فيلم در سال 82-83 توليد شده است بنابر اين در اين سال ها چه کساني قصد دارند درختان را به هر بهايي قطع کنند و جاده منافع خود را از ميان آن جنگل عبور دهند؟ با اين همه ارغوان از درون فيلم و حاتمي کيا از بيرون اصرار دارند که اين فيلم سياسي نيست. بحث از مخالفاني که نبرد مسلحانه در پيش گرفته اند و نهاد امنيتي که در تلاش دستگيري آنهاست اگر سياسي نباشد چيست؟ به فرض درست بودن اين ادعاي فيلمساز، سرپا ايستادن تماشاگران و سوت و کف زدن جانانه مخاطبان در پايان فيلم را چگونه توجيه مي کنيد؟ آيا ديدن يک فيلم رمانتيک يا اکشن آنها را چنين به وجد آورده است؟ خير، مخاطب سال 88 اين زماني مي انديشد و فيلم را تفسير مي کند آن را متعلق به امروز مي داند و سازنده اش را قهرماني مي پندارد که شجاعت اعتراض در اين شرايط را داشته است. اگرچه فيلم را به رنگ ارغوان به او نشان داده اند اما مخاطب آن را به رنگ سبز جنگل مي بيند. اکنون حاتمي کيا با اين مخاطبان و فيلمساز قهرمانشان چه بايد بکند؟
نويسنده : زهره نبي زاده